پاورپوینت کامل حماسه های همیشه ۲۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حماسه های همیشه ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حماسه های همیشه ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل حماسه های همیشه ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

۹۲

فرزند آفتاب

فرزند آفتاب (۱)

پرواز با خاطرات

محبوبه ابراهیمی

شهر در لباس سیاهش مخفی شده بود و مردمانش در آرامش شبانه.

مرد باز هم نشسته بود و آلبوم را ورق می زد، مثل هر شب… .

همراه هر عکس خاطره ای بود و با هر صفحه هزاران داستان.

اشک های مرد، میان صفحه هایی که ورق می خوردند گم می شد؛ میان خاطره ها

و مرد می گریست… آرام و بی صدا… .

آلبوم به جلد رسیده بود و نفس های مرد به شماره… .

مدتی بود این طور نشده بود. این بار عکس ها چه کردند با نفس هایش.

سرفه های پدر، اضطراب امتحان فردا را از دل لیلا گرفت. کتاب را پرت کرد گوشه ای تا
باز اسپری را به پدر برساند. اسپری بی فایده بود ماسک و اکسیژن هم امشب نفس های مرد
را آرام نکردند.. .

مریم پریده بود از خواب؛ از رؤیای شیرین جشن تولد فردا؛ جشن تولد پدر که تمام
دوستانش دعوت بودند. در دستی تسبیح و در دست دیگر لیوان آب… . لبانش حمد
می خواندند و به آب می دمیدند تا ۷۰ شود… شنیده بود ۷۰ حمد، معجزه می کند… مرده
را زنده می کند… .

مادر اما، شکیبا و صبور ایستاده بود کنار تخت پدر، مثل همیشه… .

روی لب هایش غنچه های دعا بود و در چشمانش برق امید.

عقربه های ساعت از شرمندگی مادر و مریم و لیلا سر به زیر انداخته بودند و سراشیبی
نیمه شب تا صبح را روی صفحه ساعت می پیمودند… این بار اما صدای تیک و تاکشان
نمی آمد..

خانه پر از صدای سرفه های خشک و سوزان مرد بود… .

الله اکبر اذان صبح، تنها صدایی بود که سرفه ها را در هم شکست… .

مرد با اذان پرواز کرد به عمق خاطرات آلبوم… خاطراتی که هر شب دلش را آشوب
می کردند و امشب آرام… حمد های مریم این بار شفای واقعی پدر بودند… .

خورشید که آمد، یک ستاره از ستاره های زمین کم شده بود… .

و یک قبر به قطعه شهدا اضافه… .

فرزند آفتاب(۲)

آسمانی های خاکی (شهید منوچهر مُدِق)

زهرا حاجی پور

نامش فرشته است؛ فرشته ملکی، فرشته آسمان آبی منوچهر، لیلی شب های عاشقی منوچهر؛
خودش می گوید زندگی اش با منوچهر از سال ۵۹ آغاز شده و هنوز ادامه دارد. وقتی صداقت
زندگی و پیوند روحیشان را می بینی، ایمان می آوری که عشق خالق زیباترین قصه های
زمین است و این تنها گوشه کوچکی است از عاشقانه آرام آنها.

در خانه ای بزرگ می شود که تا لب تر نکرده، پدر همه چیز را برایش آماده می کرد.
خانواده با تمام خواسته هایش موافق بودند. الا حجابش! آن وقت ها چادر یک موضع سیاسی
بود و خانواده اش از سیاسی شدن خوششان نمی آمد. از چادر سر کردن شروع کرد و به رد و
بدل کردن اعلامیه ها و نوارهای امام رسید. حرف های امام را دوست داشت. لهجه اش را،
کلمات عامیانه اش را، حرف های خودمانی اش را!

شانزده آبان بود. گاردی ها جلوی تظاهرات را گرفتند و فرشته فرار کرد. چند نفر
دنبالش کردند و روسری و چادر را از سرش کشیدند. یک لحظه موتورسواری که از آنجا رد
می شد، دستش را از آرنج می گیرد و او را روی موتور می کشد. چند کوچه آن طرف تر نگه
می دارد. برمی گردد و روسری و چادر فرشته را برایش می آورد. اعلامیه ها را از او
می گیرد و می گوید: این راهی که می آیی خطرناک است، مواظب خودت باش خانم کوچولو.

بیست و یک بهمن بود. از دانشکده پلیس چند قبضه ژـ سه و یک قطار فشنگ برمی دارد. در
کلانتری شش خیابان گرگان اسلحه ها را می دهد دست جوانی که تمام صورتش را با چفیه
پوشانده. جوان با دیدن فرشته چفیه را پایین می کشد و می گوید: باز هم که تویی.
منوچهر است. فشنگ ها را از دستش می گیرد و می گوید: اینها چیه؟ با دست پرتشان
می کنند؟! فرشته بعدها می فهمد که منوچهر، همسایه شان است و او تا به حال او را
ندیده بود! بالاخره از پدرش اجازه می گیرد و می آید خواستگاری!

خانواده متوسطی داشت و اجاره نشین بود. هر کس می شنید، می گفت: تو دیوانه ای فرشته!
قبول داشت، او دیوانه بود، دیوانه منوچهر. روز عید قربان عقد می کنند و روز نیمه
شعبا