پاورپوینت کامل پلاک های فاطمی (۱);نگاهی به «دا»، پرفروش ترین کتاب سال ۵۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پلاک های فاطمی (۱);نگاهی به «دا»، پرفروش ترین کتاب سال ۵۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پلاک های فاطمی (۱);نگاهی به «دا»، پرفروش ترین کتاب سال ۵۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پلاک های فاطمی (۱);نگاهی به «دا»، پرفروش ترین کتاب سال ۵۲ اسلاید در PowerPoint :

۸۰

فراتر از یک متن ادبی

آرش شفاعی

اینکه یک کتاب در کمتر از یک سال، به چاپ های دو رقمی برسد، نشان دهنده دو نکته است: یکی اینکه محتوای آن کتاب قابلیت جذب و جلب مخاطبان انبوه را دارد و دیگری اینکه هنوز در جامعه، ظرفیت های انتشار کتاب های پرفروش و غلبه بر رکوردی که بازار کتاب را دربرگرفته است، وجود دارد.

نکته مهم در این باره آن است که این کتاب پرفروش، داستانی به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه مجموعه خاطرات یک شخص حقیقی است. این شخص حقیقی نیز صاحب مقام و جایگاهی نیست و تا پیش از انتشار مجموعه خاطراتش کمتر کسی او را می شناخت و از آن مهم تر، خاطرات او مجموعه ای از تلخ ترین و دردناک ترین اتفاقاتی است که می تواند برای یک فرد رخ دهد.

انتشار کتاب دا و فروش چشمگیر و انفجاری این کتاب در سالی که گذشت، نشان می دهد خوانندگان کتاب خوب در جامعه ایرانی همچنان انبوه اند و اگر کتابی دارای شرایط جذب مخاطب باشد، با وجود همه دشواری ها می تواند خوب به فروش برود. به یاد داشته باشیم که دا نه یک کتاب کم حجم است، نه ارزان و نه حتی سرگرم کننده به معنای مصطلح ، بلکه درست عکس همه این مؤلفه هاست.

تصور رایج درباره کتاب های پرفروش این است که مخاطبان انبوه، به سمت کتابی جذب می شوند که بتوان آن را در اتوبوس و تاکسی و اتاق مطالعه خواند و کمی سرگرم شد، درحالی که کتاب مورد بحث ما از جنسی دیگر است. این کتاب را باید یک نفس خواند، برای تجزیه و تحلیلش وقت گذاشت و حتی در لحظاتی، با آن نه تنها سرگرمی را فراموش کرد، بلکه گریست.

دا کتاب تلخی است، ولی ناامیدکننده نیست. این کتاب نشان می دهد شکیبایی انسان در برابر مصیبت ها تا چه پایه است و اگر روحی بزرگ و اهل توکل داشته باشی، در هجوم نکبت جنگ و آوار مرگ و ویرانی نیز می توانی سربلند و شکیبا بیرون آیی و همه این درس ها و نکته ها در این کتاب، بدون نصیحت گویی و بیان مستقیم به خواننده منتقل می شود.

به راستی علت استقبال مخاطب از این کتاب چیست؟ به نظر می رسد شاه کلید پاسخ این پرسش را باید در خود کتاب جست. دست یافتن به این پاسخ، نه تنها برای مخاطب جدی ادبیات مهم است، بلکه می تواند درسی بزرگ و تکرارپذیر برای بازار نشر ما نیز باشد.

اجازه بدهید ابتدا موضوع اثر را بررسی کنیم: دختری جوان با خانواده اش که مدتی است به عراق مهاجرت کرده اند، به دلیل مبارزه های سیاسی پدر علیه رژیم صدام، از عراق اخراج می شوند و به خرمشهر می روند. حوادث دوران، پدر را دچار مشکلات زندگی می کند، ولی او از مبارزه با ستم دست نمی شوید و در ایران نیز تحت تعقیب است. با پیروزی انقلاب، پسر بزرگ خانواده به سپاهیان می پیوندد و در همین زمان، پس از فتنه گروه های تجزیه طلب در خرمشهر، جنگ آغاز می شود. دختر جوان در نخستین روز جنگ و درحالی که هنوز از حجم ویرانی ها و انبوه کشته ها بهت زده است، راهی برای کمک به آسیب دیدگان می جوید و به صورتی اتفاقی به غسالخانه شهر می رود تا در شست وشوی پیکر شهدای زن، یاریگر زنان غسال باشد.

پس از چندی، خواهر کوچک تر او هم به کمکش می آید. آنان پیوسته در کشاکش شست وشوی پیکرها و حفاظت از آنها در برابر حمله جانوران درنده اند تا اینکه با تلاشی پیگیر موفق می شوند چند رزمنده را به نگهبانی از غسالخانه وادار کنند. در این میان، پدر و برادر در فاصله ای کوتاه به شهادت می رسند و پس از آن، خانواده مجبور به ترک شهر می شوند. دختر جوان می ماند تا ضمن مراقبت های درمانی از مجروحان، در خطوط مقدم نبرد با دشمن نیز حاضر باشد.

سرانجام با وجود آن همه مقاومت ، شهر سقوط می کند و دشواری های زندگی مهاجران جنگی و بعد از آن، زندگی در مجتمع های اقامتی در دیگر شهرها آغاز می شود و… .

جنس خاطرات خانم سیده زهرا حسینی چنان خاص و پر از لحظه های تلخ، ولی درگیرانه و جذب کننده است که ناخودآگاه، خواننده ای را که حوصله کتاب خوانی و لذت بردن از متن را دارد، به دنبال خود می کشد.

کشف این خاطره های ناب و اثرگذار، خود هنری است که باید به کاشفان این گنجینه تبریک گفت، ولی نکته مهم دیگری هم هست که اگر از آن غفلت کنیم، در حق دا ستم کرده ایم.

این خاطرات ناب، برای تبدیل شدن به متنی جذاب، به تدوینی پیگیرانه و تلاش فراوان همیشگی نیاز داشت تا به شکل روایی مناسبی به دست خواننده برسد و او را با ریزترین جزئیات حادثه آشنا کند که این کار را سیده اعظم حسینی، تدوینگر کتاب، با حوصله ای کم نظیر و در حد توان خود انجام داده است.

تدوینگر با روایتی داستانی، بر جذابیت های اصل خاطرات افزوده و به خواننده، فضا و تصویری از اصل رویداد داده است که می تواند خاطرات را در ذهن خود بازسازی کند و این توفیق کمی نیست.

کتاب از فصل های سقوط خرمشهر به بعد، از نظر کشش داستانی، کمی افت می کند، ولی امانت داری نویسنده در نقل همه خاطرات ستودنی است؛ چراکه خواننده اتفاقاً در قسمت هایی که گوینده خاطرات از تب وتاب ماجراهای منطقه جنگی دور می شود، باز هم می تواند چهره حقیقی و نستوه مبارزی چون زهرا حسینی را ببیند. او که خود جانباز و خواهر و فرزند شهید است، حتی در ابتدای ازدواج نیز مقاومت را رها نمی کند و در آبادانی منزل می کند که هر لحظه بیم بمباران آن هست.

خواندن کتاب دا، فقط خواندن یک متن جذاب نیست، بلکه مرور یک زندگی زینبی و برای شناختن چهره حقیقی زن مسلمان مقاوم لازم است. این کتاب را باید خواند تا با گوشت و خون درک کرد که مقاومت زنان ایرانی، این سرزمین را در برابر اشغال دشمن بیمه کرد.

پلاک های فاطمی (۲)

نگاهی به زندگی بانوی ایثارگر، زهرا حسینی

فاطمه صفری

از همان موقع که سوار ماشین شدم، دل شوره عجیبی توی وجودم افتاد. هم دوست داشتم زودتر برسیم، هم دلم نمی خواست ماشین راه بیفتد. فکر کردم شاید این بی قراری مال این باشد که قرار است توی راه اتفاقی بیفتد. هدف راکت هواپیما قرار بگیریم، تصادف کنیم یا توی جاده آبادان خرمشهر توپ و خمپاره عراقی ها به ما اصابت کند. فکر اینها را که می کردم، می دیدم از این چیزها نمی ترسم، ولی چه چیزی این طور آزارم می داد هم برایم گنگ و مبهم بود. ساکت و دل نگران کف وانت نشسته بودم. حوصله نداشتم به حرف های حسین و عبدالله که یکریز فک می جنباندند، جواب بدهم.

عبدالله می گفت: آبجی اگه این جوری آدم تو خرمشهر بریزه، اسحله هم داشته باشند، دیگه عراقی ها یه متر نمی تونن پیشروی کنن. حسین می گفت: ها، همین طوره. بی توجه به آنها یک دفعه به ذهنم آمد نکنه برای لیلا اتفاقی افتاده باشد. ماشینشان چپ شده باشد یا هواپیماهای عراقی هدف قرارشان داده باشند، یا برای دا و بچه ها که به گفته لیلا در مسجد شیخ سلمان پناه گرفته بودند، مسئله ای پیش آمده باشد. از ماهشهر دور می شدیم و دل من هزار راه می رفت. شروع کردم به ذکر گفتن، بلکه آرام بگیرم. به خرمشهر که نزدیک شدیم، تصمیم گرفتم اول سری به مسجد جامع بزنم و بعد بروم جنّت آباد.

جمله ای روی دیوار مسجد امام صادق(ع) یا حزب جمهوری دیده بودم که نوشته بود: «خط سرخ شهادت، خط علی و آل محمد(ص) است». یادآوری این جمله که همیشه برایم پرمعنا و زیبا جلوه می کرد، باعث شد یک لحظه احساس خجالت کنم. خودم را جمع وجور کردم. سربازی که می گفت: تا آخرین لحظات با بابا بوده، درحالی که همچنان گریه می کرد، کنار قبر نشست و با صدای لرزانی گفت: آقا سید! قسم به خون پاکت، من انتقامت رو می گیرم. من که می خواستم برم، ولی حالا اگر دستور هم برسد عقب نشینی کنید، من از خرمشهر بیرون نمی روم. مقاومت می کنم. نمی گذارم خون شهدا پایمال بشه. زمانی که سرباز این را می گفت، یاد این شعری افتادم که از زمان بچگی از بابا همیشه می شنیدم: «دایَه دایَه وقْتِ جنگه. دایَه دایَه وقْتَه جَنْگَه. قَطارْکِ بالا سرم، پر از فشنگه، پر از فشنگه. کاغذی نبِیسِنِمْ وه دُخَتُرونم، بَدِه مَه شی نَکِنِنْ وَه دِشْمِنونِمْ».

راه افتادم به طرف مسجد جامع. به خیابان چهل متری نرسیده صدای انفجارهای مهیبی بلند شد. شروع کردیم به دویدن. طرف های فلکه اردیبهشت را می کوب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.