پاورپوینت کامل بازشناسی مفهوم انفال و رابطه آن با مراتع در فقه و حقوق(۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بازشناسی مفهوم انفال و رابطه آن با مراتع در فقه و حقوق(۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بازشناسی مفهوم انفال و رابطه آن با مراتع در فقه و حقوق(۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بازشناسی مفهوم انفال و رابطه آن با مراتع در فقه و حقوق(۱) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۳۵
«قسمت اول»
طبیعت، جلوه جمال الهی است. خداوند در آن نعمت ها ومواهب عظیمی برای آدمیان آفریده
وآنان را به شکر این نعمت ها وپاس داشت آن ها فراخوانده است. از این روی، انسان ها می باید
تمام توان خود را در ترمیم، حفظ، بالندگی وبهره برداری درست از آن، به کار گیرند.
گیاهان، جنگل ها ومرتع ها از سودمندترین وزیباترین جلوه ها واعضای پیکره شکوهمند
طبیعت اند که بسیاری از نیازهای آدمی را برآورده می سازند. آن ها از سویی در زمره مهم ترین
عوامل حفاظت از خاک قرار دارند؛ چه این که با شاخ وبرگ خود از شدت جریان آب بر سطح زمین
می کاهند واز این رهگذر، مانع فرسایش آبی خاک می شوند واز طرفی، با متعادل ساختن بادهای
تند ـ که خاک ها را جا به جا می کنند ـ زمینه نوع دیگری از فرسایش خاک ها را از بین می برند.
هرگاه زمین از این گیاهان تهی باشد، به هنگام باران های تند موسمی، از به هم پیوستن
جریان های باریک آب، سیل های عظیم ویران گر به راه می افتد و افزون بر دیگر خسارت های
بزرگ، خاک های حاصلخیز را می شوید و زمینه بهره برداری کشاورزان را از زمین به کلی از میان
می برد وبدین ترتیب، باران، که رحمت الهی است، به نقمت مبدل می شود.
اهمیت جنگل ها در گسترش صنایع چوبی گوناگون وتأمین انرژی مورد نیاز بشر و کاربرد
چوب در بناها، امروزه بر کسی پوشیده نیست. به همان سان که تولید اکسیژن ـ که حیاتی ترین
نیاز زندگی بشر وسایر موجودات زنده است ـ از دیگر منافع بسیار ارزنده پوشش گیاهی زمین
است به ویژه در روزگار ما که آلودگی هوا به صورت یکی از معضلات بشر درآمده و تولید فزاینده
گازهای مخرب سلامت کره زمین و آینده حیات موجودات زنده را تهدید می کند.
سرسبزی، بهجت آفرینی ونشاط وشادابی پوشش گیاهی زمین، فراهم آوردن زمینه
انبارش باران در سفره های طبیعی زیرزمینی و… از دیگر فایده های گیاهان است. امام صادق علیه السلام
در این باره چنین فرمودند:
«ای مفضل درباره گیاهان بیندیش که چگونه این همه نیاز انسان را بر می آورد وچه
سودها می دهد؛ میوه ها برای تغذیه، کاه برای خوراک حیوانات، هیزم برای سوختن،
چوب برای بسیاری از صنایع وحرفه ها، پوست، برگ، ریشه، ساقه، شاخه وصمغ
درختان برای منافع و استفاده های گوناگون آفریده شده است.»(۲)
یکی از منافع گیاهان آن است که تنها منبع تغذیه دام ها ودیگر حیوانات علف خوار به شمار
می آیند؛ دام هایی که بخش عظیمی از خوراک وپوشاک انسان از آن ها به دست می آید.
بدین سان انسان باید ارزش گران جنگل ها ومرتع ها را بازشناسد ودر حفظ وبالندگی آن ها
بکوشد و از هرگونه بهره وری نادرست وناپخته بپرهیزد که بسی زیان بار است وویرانگر.
اهمیّت وضع قوانین کارآمد
در روزگار جاهلی، کشاورزی ودامداری در حجاز واطراف آن با مشکلات فراوانی مواجه بود، به
گونه ای که زندگی برای مردم سخت ودشوار بود. پس از ظهور اسلام، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم و حاکمان
پس از او کوشیدند قوانین دقیق و مؤثری برای کشاورزی، دامداری ومرتع ها وضع کنند.
این نکته سبب شد، دامداران ومالکان زمین احساس امنیّت کنند ودر آنان امید به بهبود
زندگی در سایه دامداری، بهره برداری از مرتع ها وزمین ها وکشاورزی شکوفا شود ونتیجه این
کوشش ها انقلابی عظیم در کشاورزی ودامداری بود که متفکران به مناسبت های مختلف از آن
سخن گفته اند.(۳)
اصولاً در سایه امنیت وآرامش است که امید به بهبود شغل وزندگی در آینده وانگیزه برای
تلاش بیش تر جوانه می زند وبالنده می شود، و وجود واجرای قوانین پخته وکارآمد از مهم ترین
عواملی است که این امنیت را در جامعه پدید آورده واستوار می سازد.
تعریف مرتع در لغت واصطلاح
مرتع به معنای چراگاه، سبزه زار وگیاهان خودروی است که در صحراها می روید. در لغت نامه
دهخدا در این باره چنین آمده است:
«مرتع … چراگاه، سبزه زاری که بهایم در آن می چرند وچراگاهی که آب و علف در آن
بسیار باشد.»(۴)
در دانش نوبنیاد مرتع داری درباره تعریف مرتع اختلاف نظر است، اجمالاً توان گفت که
مرتع عبارت است از:
«سرزمینی که دست کم مدتی از سال دارای پوشش گیاهی خودرو باشد واز دو نوع
مراتع طبیعی ومصنوعی ممکن است تشکیل شده باشد.»(۵)
مرتع های طبیعی، زمین هایی هستند که گیاهان خودروی دارند؛ دام ها در آن ها می چرند
وآدمیان سهمی در روییدن آن ها نداشته اند ومرتع های مصنوعی، عبارت اند از مرتع هایی که
انسان در بالندگی ویا تأسیس آن نقش داشته است.(۶)
در کتاب فرهنگ مرتع داری پس از اشاره به اختلاف نظر مکاتب مختلف درباره تعریف
مرتع (Rang)چنین آمده است:
در مکاتب مختلف تعریف مرتع با یکدیگر تفاوت بسیار دارد. برخی از این تعاریف را بر
می شماریم:
۱ـ مرتع عبارت است از سرزمینی که کلیماکس با توان جامعه نباتی آن مرکب از علفی ها،
گیاهان علفی شکل، گیاهان مرتعی پهن برگ وبوته های قابل چرای دام بوده واز نظر کمیّت با
استمرار چرای دام قابل توجیه باشد. مراتع شامل علفزارهای طبیعی، سرزمین های مرطوب با
پوشش مناسب برای چرای دام وسایر سرزمین هایی است که جوامع طبیعی آن، غذای دام
وحیات وحش را تأمین نماید.
۲ـ سطحی با پوشش گیاهی طبیعی متنوع، که در بعضی از نقاط جهان براساس اصول
وضوابط بوم شناسی اداره شده ومورد بهره برداری قرار می گیرد … .
۳ـ دامنه تغییرات جغرافیایی منطقه ای که یک گیاه یا حیوان در آن دیده می شود.
۴ـ واحدی از اراضی طبیعی مورد چرای یک یا چند گله دام.
تعریف جنگل
جنگل، عبارت است از توده های انبوهی از گیاهان ودرختان که سطح گسترده ای از زمین را
فراگرفته وبه گونه ای طبیعی روییده اند. جنگل (Forest) را چنین تعریف کرده اند:
«توده انبوهی از درختان وسایر نباتات چوبی وعلفی که نسبتاً سطح وسیعی را در
برگرفته وشامل چند اشکوب مرکب از انواع گونه های مختلف است که حد متوسط
بلندی درختان آن ها کمتر از پنج متر نباشد.»(۷)
در تعریف جنگل از دیدگاه حقوقی بر خودرو وطبیعی بودن درختان وبوته ها تأکید شده
است.(۸)
جنگل ها ومرتع ها از دیدگاه قرآن
در قرآن وسخنان معصومان علیهم السلام درباره گیاهان به طور عام وجنگل ها ومرتع ها به گونه ای خاص
مطالب متنوع وسودمندی آمده است که در این اثر به عنوان مقدمه مباحث حقوقی وفقهی
دسته ای از آیات وروایات مربوط به این موضوع را بررسی می کنیم تا دیدگاه های کلان وبرخی از
مبانی احکام فقهی جنگل ها ومرتع ها روشن شده ودر پرتو آن ها احکام فقهی عمیق تر وروشن تر
فهمیده شود.
گیاهان، نعمت، روزی وبرکت
از آیات وروایات مختلف به روشنی به دست می آید که خداوند متعال گیاهان(۹) را به عنوان نعمت،
فراهم آورنده روزی وبرکت برای انسان ها وحیوانات خلق کرده است.
قرآن از گیاهان به عنوان «نعمت»،(۱۰) «روزی»(۱۱) وبرکت یاد کرده وبدین ترتیب به آدمیان تنبه
داده است که آن ها در زندگی بشر از جایگاهی ارجمند برخوردارند وسهمی به سزادارند. این
نعمت را خداوند در قلمرو سلطه وتسخیر آدمیان قرار داد تا از آن بهره برند وبه تناسب نیازهای
خود در شکوفایی ورشد کمی وکیفی آن ها بکوشند. از طرفی، عنوان «نعمت» به لحاظ محتوا
ظریف است ولطیف؛ چون گیاهان در زمره نعمت های خداست، انسان باید شکر آن را گزارد؛ چه
هر نعمتی را شکری لازم است.
خداوند متعال به گیاهان اهمیت داده تا انسان در عرصه اندیشه آن ها را مهم وارجمند
شمارد وهرگاه این جایگاه ارجمند گیاهان به یک فرهنگ عمومی تبدیل شود، بسیاری از
مشکلاتی که امروزه از این ناحیه گریبان گیر بشر شده است، یکسره از بین خواهد رفت ودر عرصه
عمل از آن ها در قلمرو رضایت خداوند بهره خواهند برد، نه در مسیر عصیان وسرپیچی از احکام
الهی وویرانگری این نعمت بزرگ (طبیعت).
آن چه آوردیم درباره همه گیاهان بود که طبعاً جنگل ها ومرتع ها نیز مشمول آن است. اما
آیاتی از قرآن این نکته را درخصوص جنگل ها ومرتع ها یادآور می شود وبه آدمیان تنبه می دهد
که جنگل ها ومرتع ها از نعمت های بزرگ خداوند هستند وباید این نعمت را پاس داشت وقدر
وقیمت آن را دانست.
خداوند در قرآن می فرماید:
«هو الّذی انزل من السماء ماءًا لکم منه شراب ومنه شجر فیه تسمیون»(۱۲)
«او کسی است که از آسمان برایتان آب فروبارید، از آن می نوشید ودر آن چارپایانتان
را می چرانید.»
این آیه به مرتع ها اشاره دارد وبه جای به کار بردن لفظ مرتع به یکی از مهم ترین لوازم وآثار
آن اشاره شده است؛ وآن چرانیدن دام ها وفراهم آوردن غذای دام ها از مرتع هاست.
تتبع ودقت در آثار لغت پژوهان زبان عربی ومفسران بزرگ قرآن کریم نشان می دهد(۱۳) که
واژه «شجر» در قرآن کریم به معنای هرگونه گیاه به کار رفته است وجنگل ها ومرتع ها را نیز در بر
می گیرد، دست کم اگر «شجر» را به معنای درخت بگیریم وآن را شامل بوته ها وگیاهان مرتعی
ندانیم، به یقین مرتع ها مشمول این آیه خواهد بود. واژه «فیه تسمیون» (در آن چارپایانتان را
می چرانید) نشان می دهد که آیه به معنای گیاهان مرتعی ویا اعم از آن هاست.
علامه طباطبایی در این باره چنین نوشته است:
«واژه “شجر” در زبان عربی به معنی گیاهی است که تنه وبرگ داشته باشد، اما گاه آن
را به معنای همه گیاهان وروییدنی ها به کار می برند ـ چه تنه دار باشد وچه بی تنه ـ
واژه شجر در این آیه به همین معنای عام استعمال شده است.»(۱۴)
نتیجه آن شد که مقصود از گیاهانی که دام ها در آن ها می چرند هرگونه گیاهی است که
دام ها از آن بهره برند ومرتع ها روشن ترین مصداق آن است. بررسی آیات قبل وبعد از این آیه
نشان می دهد که خداوند در پی آن است که یادآور شود که گیاهان ومرتع ها از نعمت های ارجمند
الهی است. علامه طباطبایی در این باره چنین نوشته است:
«این آیه در پی آن است که نوعی دیگر از نعمت های الهی را بیان کند وآن، نعمت
گیاهان ونباتات است که انسان وحیوانات از آن تغذیه می کنند.»(۱۵)
درباره نعمت بودن مرتع در آیه ای دیگر چنین می خوانیم:
«الذی جعل لکم الأرض مهداً وسلک فیها سبلاً وانزل من السماء ماءً فأخرجنا به
أزواجاً من نباتٍ شتی کلوا وارعوا أنعامکم اِنّ فی ذلک لآیاتٍ لأولی النهی»(۱۶)
«خدایی که زمین را برای شما بستری گسترده قرار داد، ودر آن برای شما راه هایی
پدید آورد واز آسمان آبی فروفرستاد وبا آن انواع گونه گون از گیاهان ورستنی ها را
بیرون آوردیم.»
درباره جنگل ها نیز افزون بر آن که واژه «شجر» و«نبات» آن ها را در بر می گیرد وآیات
پرشماری از قرآن کریم دلالت دارد که گیاهان از نعمت های خداوند هستند، گروهی از آیات قرآن
جنگل ها را در زمره نعمت های الهی قرار می دهد. در این فشرده به دو آیه اشاره می کنیم:
«وانزلنا من المعصرات ماءاً ثجاجاً لنخرج به حباً ونباتاً وجناتٍ الفافاً»(۱۷)
«از ابرهای باردار آبی بسیار روان وریزان فروفرستادیم تا بدان دانه ها وگیاه ها بیرون
آریم وبوستان هایی از درختان انبوه.»
«جنات الفاف» به معنای مجموعه هایی از درختان انبوه ودرهم پیچیده است که پوشش
گیاهی سرسبزی را رقم زده است.
شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق) مفسّر بلندآوازه شیعه در این باره چنین نوشته است:
«”جنات الفاف”؛ یعنی بوستان هایی که درختانش درهم پیچیده وخداوند خود آن ها
را با آب باران برای بندگانش رویانیده است واین مجموعه های پردرخت را از آن روی
“جنات” (بوستان ها) می گویند که درختان پرشمارش به سان پوششی فشرده زمین
را می پوشاند و”الفاف” جمع “لف” به معنای اشیایی است که درهم آمیخته وبرخی از
آن ها بر برخی دیگر پیچیده باشند.»(۱۸)
و بدین سان «جنات الفاف» همان جنگل ها ودرختان خودرو انبوه ودرهم پیچیده است.
واژه «نبات» در این آیه نیز به معنای هر گیاهی است که از زمین بروید؛ چه انسان آن را بکارد وچه
خود از زمین سر برآورد وببالد، از این روی مفهوم «نبات» به روشنی جنگل ها را در بر می گیرد.
علامه طبرسی در توضیح آن چنین نوشته است:
«”نبات” گیاهان وعلف های مرتعی وعلف هایی است که در مزرعه می روید و خداوند
در این آیه همه آن چه را از زمین می روید، بیان فرموده و “جنات الفاف” به معنای
بوستان هایی است که آکنده از درختان انبوه ودرهم پیچیده است.»(۱۹)
نتیجه آن شد که این آیه درباره جنگل ها ودیگر گیاهان است وخداوند آن ها را از نعمت های
خود بر می شمارد وانسان را بدین نکته مهم تنبه می دهد.
خداوند متعال در آیه ای دیگر در این باره چنین می فرماید:
«فلینظر الانسان الی طعامه انا صببنا الماء صبّاً ثم شققنا الارض شقاً فانبتنا فیها حباً
وعنباً وقضباً وزیتوناً ونخلاً وحدائق غلباً وفاکههً واباً متاعاً لکم ولانعامکم»(۲۰)
«انسان باید به خوراک خود بنگرد [که از کجا وچگونه فراهم می آید [باران را از
آسمان فروباریدیم، آن گاه زمین را شکافتیم ودر آن دانه وانگور وسبزی وزیتون
وخرما وبوستان های بزرگ با درختان ستبر ومیوه ها ومرتع ها برای بهره گیری شما
وحیواناتتان رویاندیم.»
خداوند متعال در این آیه شریفه، سبزی ها، درختان، میوه ها، مرتع ها وجنگل ها را
زمینه ساز ومنشأ اصلی
غذای انسان می داند.
اظهار نظر برخی از
مفسران وتأمل در این
آیه نشان می دهد که
واژه «حدائق غلباً» به
جنگل ها اشاره دارد؛
«حدائق» جمع «حدیقه» به معنای بوستان ویا قطعه زمینی است که به دلیل داشتن آب، درختانی
انبوه ودرهم پیچیده دارد.
کلمه «غُلْب» به معنای درهم پیچیده وانبوه است واز این روی واژه «حدائق غلباً» به معنای
مجموعه ای از درختان ستبر، بزرگ، پرشاخ وبرگ ودرهم پیچیده است(۲۱) که جنگل ها از مصادیق
آن به شمار می آید.
برخی از مفسران «قضبا» (سبزی وسرسبزی) را نیز به معنای همه گیاهان و روییدنی ها
دانسته وآن را به گونه ای معنا کرده اند، که جنگل ها را نیز در بر می گیرد.
آیات مختلف دیگری از قرآن، جنگل ها ومرتع ها را در زمره نعمت ها، متاع زندگی، سبب
حیات زمین وخرمی ونشاط آن می داند.
در این بخش تنها متن وترجمه بخشی از این آیات را فراروی خوانندگان می نهیم:
«هو الذی أنشأ جناتٍ معروشاتٍ وغیر معروشاتٍ … ولا تسرفوا انّه لایحب
المسرفین»(۲۲)
«اوست خدایی که درختان خودرو وبرافراشته وناخودرو آفرید … اسراف نکنید که
خداوند اسراف کاران را دوست نمی دارد.»
«فأنشأنا لکم به جنات من نخیل وأعناب لکم فیها فواکه کثیره ومنها تأکلون»(۲۳)
«پس بدان آب، بوستان هایی از درختان خرما وانگور بیافریدیم. شما را در آن
بوستان ها، میوه های بسیار است واز آن میوه ها می خورید.»
«والنجم والشجر یسجدان»(۲۴)
«گیاهان ودرختان سجده می کنند.»
«هو الّذی أنزل من السماء ماءاً منه شرابٌ ومنه شجرٌ فیه تسیمون»(۲۵)
«او کسی است که از آسمان برایتان آب فرود آورد واز آن می نوشید ودر آن
چارپایانتان را می چرانید.»
«والذی أخرج المرعی فجعله غثاءاً أحوی»(۲۶)
«خداوندی که از زمین چراگاه پدید آورد و[گیاهان] آن را [در زمستان [خشک وسیاه
گردانید.»
«وتری الأرض هامده فاذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت وربت وأنبتت من کل زوجٍ
بهیجٍ»(۲۷)
«زمین را مرده وافسرده بینی، پس آن گاه که بر آن آبی فروفرستیم بجنبد وبردمد
وانواع گیاهان بهجت آور بیافریند.»
«وأنبتنا فیها من کل شی ءٍ موزون»(۲۸)
«در زمین از هر چیز سنجیده وبه اندازه رویاندیم.»
«هو الذی أنزل من السماء ماءاً فأخرجنا به نبات کل شی ءٍ»(۲۹)
«او خدایی است که از آسمان آبی فروبارید پس با آن هر چیز روییدنی را بیرون
آوردیم.»
«ألم یروا إلی الارض کم أنبتنا فیه من کل زوج کریم»(۳۰)
«آیا به زمین ننگریسته اند که از هرگونه گیاه نیکو در آن رویاندیم.»
از مجموع این آیات نکته های زیر به دست می آید:
۱ـ گیاهان، جنگل ها ومرتع ها اهمیت فراوانی دارند؛
۲ـ جنگل ها ومرتع ها از نعمت های بزرگ خداوندی است. از این روی شکر این نعمت الهی
لازم است وانسان باید هماره آن را پاس دارد ودر حفظ وبالندگی آن بکوشد.
۳ـ اسراف در نعمت های الهی روا نیست ودرباره گیاهان، از هرگونه اسراف نهی شده
وخداوند یادآور شده است که اسراف کنندگان را دوست نمی دارد.
۴ـ جنگل ها، مرتع ها وگیاهان را خداوند آفریده است تا افزون بر سودمندی هایی که برای
انسان دارند، «متاع» زندگی حیوانات باشند؛ بدین سان که در آن ها بچرند وتغذیه خود را از آن ها
فراهم آورند وزیست گاه مناسبی برای آنان باشد که از زندگی در بستر مرتع ها وجنگل ها و… لذت برند.
واژه «انعامکم» نشان گر آن است که مرتع ها به عنوان منبع تغذیه دام ها (چهارپایان متعلق
به انسان ها) موردنظر است.
۵ـ گیاهان ومرتع ها از منابع تفکر آدمیان به شمار می آیند وتأمل در چگونگی ورویش
وبالندگی آن ها انسان را به وجود خداوند وتوحید رهنمون می سازد. به همان سان که تفکر درباره
چگونگی پژمردگی، مرگ وحیات دوباره آن ها انسان را به صحت ودرستی معاد ورستاخیز هدایت
می کند.
احکام فقهی وحقوقی مرتع ها
آیا مرتع ها از انفال است؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت است آیا از مصداق های زمین های موات
است یا در زمره مصداق های دره ها، سرکوه ها قرار دارد ویا از زمین های بی مالک است؟ ویا اصولاً
مرتع ها از انفال نیست بلکه دست کم در زمان غیبت امام معصوم علیه السلام یکی از مباحات عمومی ویا
اموال مشترک میان همه مسلمانان است؟
این ها پرسش هایی است که باید به گونه ای دقیق روشن شود تا زمینه بررسی وتبیین حکم
شرعی مرتع ها فراهم آید وپس از معلوم شدن مسایل یاد شده، طبعاً این پرسش خودنمایی
می کند که آیا حکم شرعی انفال با مباحات عمومی ومشترکات متفاوت است؟
در این بخش در پی آن هستیم که به پرسش های یاد شده پاسخ داده وبه صورت تطبیقی به
قوانین وضع شده در این باره اشاره کنیم.
در آغاز مفهوم انفال، مباحات عمومی ومشترکات را در فقه اسلامی بررسی می کنیم واز
رهگذر تفاوت میان آن ها موضع منطقی مرتع ها را می شناسیم.
انفال
«انفال» در لغت به معنای زیادت، غنیمت، هدیه وفرع آمده است.(۳۱) بیشتر لغت پژوهان عرب آن را
به معنای زیادت وغنیمت جنگی دانسته اند. خلیل بن احمد فراهیدی لغت شناس معروف عرب
آن را به معنای غنیمت دانسته است.(۳۲)
در مقابل، برخی گفته اند معنای اصلی آن زیادت است وبه غنیمت در آیه شریفه
«یسئلونک عن الانفال»(۳۳) از آن رو «انفال» گفته اند که زاید بر هدف اصلی از جنگ است؛ چه این
که هدف اصلی پیروزی بر دشمن وگسترانیدن حق است وفراچنگ آوردن غنیمت افزون بر آن
است. در قرآن نیز به نمازهای مستحب از آن روی که زاید بر نمازهای واجب است، نافله اطلاق
شده است: «ومن اللیل فتهجد به نافلهً لک»(۳۴) به نوه یا فرزند نیز به همین دلیل در قرآن نافله
اطلاق شده است: «ووهبنا له اسحق ویعقوب نافله».(۳۵)
برخی از محققان معاصر بر این باورند که اصل ماده «نفل» به معنای متفرع شدن چیزی بر
اصل آن است. از این روی، به غنیمت «نافله» می گویند که در گرو پیروزی است به همان سان که به
فرزند ونوه «نافله» می گویند چون متفرع بر اصل وجود پدر است.(۳۶)
انفال در اصطلاح فقهی
بسیاری از فقیهان «انفال» را تعریف نکرده وبه ذکر مصداق های آن بسنده کرده اند وتنها گروهی از
آنان از آن تعریفی به دست داده اند. محقق (م ۶۷۲ ق) در شرایع در این باره نوشته است:
«وهی ما یستحقه الامام من الأموال علی جهه الخصوص کما کان للنبی صلی الله علیه و آله وسلم .»
«انفال اموالی است که به امام معصوم علیه السلام اختصاص دارد، همان طور که در زمان
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم به آن حضرت اختصاص داشته است.»(۳۷)
این تعریف در سخنان فقیهان پیش از وی نیز آمده است. شیخ مفید (م ۴۱۳ ق) در کتاب
ارزنده المقنعه نوشته است:
«انفال در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم از آنِ او بود وپس از ایشان به امامی که به جای وی
می نشیند، تعلق دارد.»(۳۸)
شیخ طوسی (م ۴۶۰ ق) در آثار مختلف فقهی خود به این تعریف اشاره کرده است.(۳۹) لیکن
چنان که گذشت محقق حلّی تعریف نسبتاً دقیقی از آن ارائه می دهد وپس از وی علامه حلی (م
۷۲۶ ق) در آثار مختلف فقهی خود همین معنا را برای انفال بر می گزیند.(۴۰)
شارحان کتاب شرایع الاسلام ـ که از مهم ترین آثار فقه شیعه به شمار می آید ـ از قبیل
موسوی عاملی (م ۱۰۰۹ ق) در مدارک،(۴۱) محمدحسن نجفی (م ۱۲۶۱ ق) در جواهرالکلام با
سکوت خود واندکی توضیح همین تعریف را صحیح دانسته اند وکوشیده اند برخی از کاستی های
آن را بزدایند. به همان سان که شارحان کتاب های علامه حلی نیز همین روش را داشته اند.
شارحان کتاب های قواعد ـ که آن نیز در زمره یکی از استوارترین متون فقهی شیعه قرار دارد ـ
همین تعریف را مقبول دانسته اند.
شهید اول (م ۷۸۶ ق) با بهره وری از دیدگاه های صاحب مدارک کوشیده با اضافه کردن
قیدی بر تعریف وی، آن را کامل کند. از دیدگاه وی وقتی این تعریف کامل خواهد بود که در آن به
صراحت یادآوری شود که انفال اموالی است که به امام معصوم اختصاص دارد واین اموال از طریق
پیامبر خدا به وی منتقل شده است.(۴۲) استاد فقیهان، شیخ انصاری (م ۱۲۸۱ ق) تعریف یاد شده
را تا اندازه ای تغییر داده و نوشته است:
«مقصود از انفال اموالی است که به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم اختصاص دارد [و آن ها را از آن
روی انفال نامیده اند که [خداوند این اموال را به آن حضرت افزون بر دیگر اموال
شخصی اش از سر تفضل، عنایت کرده وآن ها پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از آنِ امام علیه السلام
است.»(۴۳)
شهید ثانی (۹۶۵ ق) جنگل ها را یکی از مصداق های انفال می داند در صورتی که در قلمرو
ملک شخصی کسی نباشد ونیز به عنوان یک قاعده اصولاً انفال را مالی می داند که مالک
خصوصی نداشته باشد.(۴۴) صاحب ریاض المسایل(۴۵) در این مسأله بی اشاره به سخن شهید ثانی
همین نظر را می پذیرد.(۴۶)
تعریف امام خمینی
امام خمینی قدس سره برپایه مبانی فقهی خود، تحلیلی خاص از انفال دارد که در ادامه این پژوهش
بررسی خواهد شد. بر طبق مبنای ایشان هر مالی که مالک خاصی نداشته باشد، از انفال است واز
آنِ ولی امر وهمو باید آن را در مصالح مسلمانان هزینه کند. بدین سان ملاک اصلی وعنصر
اساسی تشکیل دهنده مفهوم انفال آن است که مال دارای مالک خصوصی نباشد. در این صورت،
این مال به ولی امر تعلق دارد. از این روی که رهبری وهدایت امور مردم به دست اوست و وی
مالک آن اموال نمی شود. به عبارت دیگر، انفال همان اموال عمومی وبی مالکی است که از آنِ
منصبِ امامت ورهبری جامعه اسلامی است ونه ملک شخصی رهبر وولی امر. از این روی ایشان
در جایی دیگر انفال را چنین تعریف کرده است:
«انفال اموالی است که به مقام امامت ورهبری تعلق دارد، همان گونه که به مقام
ریاست ورهبری الهی پیامبر خدا تعلق داشت.»(۴۷)
این دو تعریف با هم تنافی ندارد؛ چه این که از دیدگاه امام خمینی در تعریف انفال دو نکته
اهمیت دارد: یکی بی مالک بودن آن ودومی تعلق آن به مقام امامت ورهبری. در تعریف اول بر
عنصر اول تکیه شده است ودر تعریف بعدی بر نکته دوّم.
بررسی تعریف انفال
تعریف اوّل مبتنی بر این مبناست که همه انفال ملک شخصی وخصوصی پیامبر وامام
معصوم علیه السلام است، لیکن همان طور که خواهد آمد این مبنا از سوی حضرت امام وبرخی از فقیهان
نقد شده واعتقاد بدان لوازم و پی آمدهایی دارد که در آینده بررسی خواهد شد. در تعریف امام
خمینی این اشکال به چشم نمی خورد لیکن مبتنی بر تحلیل خاصی است که وی از روایات باب
انفال دارد که بسی درخور تأمل، تدقیق وتحسین است.
با توجه به تعریف امام خمینی ودر نظر گرفتن پاره ای از ملاک ها می توان انفال را چنین
تعریف کرد:
«اموالی است خدادادی وفاقد مالک خصوصی که بشر در پدید آوردن آن ها سهمی
نداشته وخداوند متعال این اموال را برای بالنده ساختن دین وجامعه توحیدی در
اختیار پیامبر، امامان پس از او ورهبری مشروع جامعه اسلامی گذاشته است.»
انفال از دیدگاه اهل سنت
فقیهان اهل سنت انفال را به گونه ای مستقل بررسی نکرده اند ومطالب مربوط به آن را در باب
خمس، غنیمت وخراج به طور متفرقه آورده اند ودیدگاه آنان با فقیهان شیعه در این مسأله
تفاوت اساسی دارد. برپایه جمع بندی نویسندگان دایره المعارف فقهی کویت، آنان درباره تعریف
انفال ومفهوم آن پنج نظریه دارند:
۱ـ برپایه یک روایت ابن عباس وبرپایه روایتی دیگر مجاهد معتقد است که انفال همان
غنایم جنگی است.
۲ـ براساس روایتی دیگر از ابن عباس وعطا انفال همان «فی ء» است وفی ء اموالی است که
بدون جنگ از مشرکان به مسلمانان می رسد واین اموال به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اختصاص دارد وهر
طور بخواهد آن ها را مصرف می کند.
۳ـ برپایه روایتی دیگر مجاهد معتقد است که انفال همان خمس است.
۴ـ انفال آن دسته از غنیمت هاست که پیش از این که میان مسلمانان توزیع شود به برخی
از رزمندگان برای تشویق آنان بخشیده می شود. در دایره المعارف فقهی کویت در این باره چنین
می خوانیم:
«انفال عبارت است از گرفتن بخشی از
غنیمت ها پیش از آن که به عنوان غنیمت
احراز وتقسیم شود، امّا پس از آن که در
اختیار مسلمانان به عنوان غنیمت قرار
گرفت، جایز نیست از آن [به عنوان
تشویق رزمندگان [داده شود.»
بدین سان، «تنفیل» عبارت است از مالی
که ولی امر برای تشویق برخی از
مجاهدان بدانان اختصاص می دهد.
۵ـ در فقه اسلامی سهم بیشتری از غنیمت به رزمندگان سواره تعلق می گیرد ودر فقه اهل
سنت بر طبق یک نظریه به آن مقدار سلب می گویند(۴۸) ویکی از معانی انفال، سلب است:
«انفال عبارت است از سلب وآن غنیمتی است که بیش از سهمیه اسب سوار برای
تشویق بیش تر او به جنگیدن، داده می شود.»(۴۹)
مباحات عمومی (مباحات اولیه)
واژه «مباح» در اصطلاحی فقهی به معنای جایز وحلال است وبه هر عملی که ترک وانجام آن جایز
باشد ویا هر چیزی که تصرف در آن حلال باشد، مباح گفته می شود.(۵۰) در این جا مقصود از
«مباحات اصلی یا اولی» اموالی است که تصرف در آن ها برای عموم مردم مباح وحلال است وآنان
می توانند با شرایطی خاص آن ها را تملک کنند.(۵۱)
از مباحث درخور بررسی وپژوهش در این اموال تعیین مصداق های آن ها وچگونگی مالک
شدن وبه تعبیر دیگر اسباب مالکیت بر آن هاست. آب ها، حیوانات وحشی، پرندگان، ماهی های
دریا از مصداق های مباحات اولی هستند.(۵۲)
در قانون مدنی مباحات این گونه تعریف شده است:
«اموالی که ملک اشخاص نمی باشد وافراد می توانند آن ها را مطابق مقررات مندرجه
در این قانون وقوانین مخصوصه مربوط به هر یک از اقسام مختلفه آن ها تملک کرده
ویا از آن ها استفاده کنند مباحات نامیده می شوند، مثل اراضی موات؛ یعنی
زمین هایی که معطل افتاده وآبادی وکشت وزرع در آن ها نباشد.»(۵۳)
اموال مشترک یا ثروت های ملّی
اموال مشترک، اموالی است که عموم مردم می توانند از آن بهره برداری واستفاده کنند وهیچ کس
مالک آن ها نمی شود. راه ها، مکان های عمومی، پل ها، سدها، مسجدها، پارک ها در زمره اموال
عمومی قرار دارند؛ و همه مردم نسبت به این اموال حق انتفاع دارند ولیکن نمی توانند مالک
آن ها شوند.(۵۴)
تفاوت انفال با مباحات اصلی ومشترکات
انفال اموالی است که به امام معصوم علیه السلام ویا مقام رهبری در حکومت اسلامی تعلق دارد وبرپایه
نظریه گروهی از فقیهان ـ که امام خمینی قدس سره در زمره آنان است ـ از اموال حکومت اسلامی ودولتی
است. از این روی، هرگونه تصرف در آن ها منوط به اجازه حکومت اسلامی است.
امّا مشترکات اموالی است که از آن عمومِ مسلمانان است وملک شخص خاصی نیست،
مانند زمین های «مفتوحه عنوه»(۵۵) که ملک همه مسلمانان است ویا راه ها وپل ها و… که هیچ کس
نمی تواند مالک خصوصی آن ها شود.(۵۶) برخلاف مباحات اصلی که ملک هیچ کس نیست وخداوند
بهره گیری از آن ها را حلال دانسته وهرکس بتواند آن ها را حیازت کند، مالک آن ها می شود.(۵۷)
بدین سان تفاوت انفال با مباحات و مشترکات روشن است و درباره تفاوت مباحات ومشترکات،
در سخنان فقیهان، میان مصداق های آن ها خلط شده است وگاه مصداق های این دو با انفال به
درستی بیان نشده است.
شهید ثانی نوشته است: تمام مشترکات به آب ها، معادن ومنافع باز می گردد.(۵۸)
امام خمینی نیز مشترکات را همین سه امر یاد شده، دانسته است.(۵۹) محقق در شرایع
صحیح نبودن خرید وفروش مشترکات را تنها قبل از حیازت آن ها جایز ندانسته و مرتع ها، آب ها،
ماهیان وحیوانات وحشی را به عنوان مصداق های مشترکات اعلام کرده است.(۶۰) با این که بیش تر
مثال های یاد شده از مباحات اصلی است، امام خمینی در آخرین فتواهایش از نظر قبلی خود
برگشته ومعادن را از انفال شمرده است.(۶۱)
به نظر می رسد برپایه آن چه آوردیم وبا در نظر گرفتن فتاوای فقیهان، مشترکات ومباحات
تفاوت های زیر را دارند:
۱ـ مشترکات به هیچ وجه قابل تملک خصوصی نیستند، لیکن مباحات پس از حیازت به
ملک شخصی افراد در می آیند.(۶۲)
۲ـ خرید وفروش واجاره مباحات در صورتی جایز است که حیازت شده باشد.(۶۳)
۳ـ برخی از فقیهان بر این باورند که حاکم اسلامی ورهبری نمی تواند مشترکات
وسرمایه های ملی را به مردم واگذار کند.
ابن زهره در این باره چنین نوشته است:
«امام نمی تواند راه ها، خیابان ها و مکان های عمومی را به مردم واگذار کند؛ زیرا آن ها
را شخصی خاص نمی تواند مالک شود واز آن عموم مردم است وهمگان به طور
مشترک مالک آن هایند.»
هم چنین شیخ طوسی،(۶۴) محقق(۶۵) وشهید(۶۶) معتقدند بر سلطان جایز نیست اموال مشترک
را به مردم واگذار کند.
به همان سان که گروهی از فقیهان درباره برخی دیگر از سرمایه های عمومی این نکته را
گفته اند.
شیخ طوسی در این باره در کتاب خلاف چنین نوشته است:
«جایز نیست امام از راه ها، جاده ها ومیدان ها به کسی واگذار کند، شافعی گفته است
جایز است. دلیل ما آن است که این مواضع ملک شخص خاصی نیست بلکه همه
مردم در آن مشترکند وهرگاه چنین باشد پس هر کس مدعی است که سلطان
می تواند آن ها را به کسی واگذار کند باید بر این ادعایش دلیل بیاورد.»(۶۷)
آیا مراتع از انفال است؟
در مطالب پیشین اشاره کردیم که فقیهان شیعه درباره مصداق های انفال، مباحات ومشترکات
اختلاف نظر دارند وگاه آن ها را خلط کرده اند. اکنون این پرسش مطرح است که مرتع ها مصداق
کدام یک از مفاهیم یاد شده است؟ آیا از انفال است یا از مباحات ویا از مشترکات؟
در پاسخ باید گفت: سه احتمال در این باره وجود دارد واز سخنان فقیهان برای هر یک از
آن ها شواهدی می توان یافت.
نظریه اوّل: مراتع از انفال است
شیخ طوسی در برخی از آثار خود شمار آن ها را پانزده دانسته(۶۸) ومحقق در شرایع آن ها را در پنج
مورد منحصر کرده(۶۹) وعلامه در قواعد نوشته است انفال ده مصداق دارد(۷۰) ومرحوم نراقی معادن را
بر آن ها افزوده است.(۷۱)
تحلیل وبررسی این اختلاف نظر وشمار مصداق های انفال پژوهشی درخور می طلبد وبا
موضوع این پژوهش تناسبی ندارد. به طور خلاصه موارد زیر را از مصداق های انفال دانسته اند،
صدالبته با در نظر گرفتن اختلاف نظر فقیهان:
۱ـ زمین ها واموالی که بدون جنگ با دشمنان اسلام، به تصرف امام علیه السلام درآید؛
۲ـ زمین هایی که با صلح در اختیار مسلمانان قرار گیرد؛
۳ـ زمین های موات (بایر)؛
۴ـ دژها ومسیل ها؛
۵ـ زمین های بی مالک؛
۶ـ اموال ویژه ـ منقول وغیرمنقول ـ پادشاهان؛
۷ـ جنگل ها ونیزارها ومرتع ها؛
۸ـ ارث کسی که وارث ندارد؛
۹ـ قله ها وبلندی های کوه ها؛
۱۰ـ سواحل دریاها؛
۱۱ـ معادن؛
۱۲ـ دریاها؛
۱۳ـ غنیمت های به دست آمده از جنگ هایی که بدون اجازه امام واقع شده است؛
۱۴ـ غنیمت هایی که امام علیه السلام خود انتخاب کرده است.(۷۲)
درباره برخی از عنوان های یاد شده اختلاف نظر است. به عنوان نمونه، برخی معادن را از
مشترکات دانسته اند ونه از انفال و… .
عنوان هایی که ممکن است مرتع ها در زمره آن ها قرار گیرد عبارت اند از:
۱ـ زمین های موات؛
۲ـ زمین هایی که از آغاز آباد بوده و بشر در آباد کردن آن ها سهمی نداشته است؛
۳ـ درون دره ها وتنگه ها؛
۴ـ بیابان ها وصحراها (مفاوز) که در برخی از عبارات فقیهان آمده است؛
۵ـ زمین های بی مالک؛
۶ـ خود مرتع ها، بر این اساس که خود آن ها به عنوان یکی از مصداق ها در عرض دیگر موارد
انفال مطرح باشد.
همه عنوان های یاد شده کم وبیش در سخنان فقیهان آمده است، اما از آن روی که عنوان
بیابان ها، صحراها ومرتع ها در روایات وادله نیامده است، در آغاز این بررسی از آن دو صرف نظر
می کنیم و به پنج عنوان دیگر می پردازیم.
۱ـ زمین های موات
همان طور که پیش تر آوردیم در این بحث در پی دستیابی به پاسخ این پرسشیم که آیا مراتع از
انفال واز زمین های موات است؛ از این رو نخست باید ثابت شود که زمین های موات از انفال است
وآن گاه روشن گردد که گستره معنایی زمین های موات مراتع را در بر می گیرد؛ به عبارت دیگر
زمین موات تعریف شده ونسبت آن با مراتع بررسی شود.
الف: زمین های موات از انفال است
بی شک یکی از اقسام انفال زمین های موات است؛ شیخ طوسی در خلاف،(۷۳) ابن زهره در غنیه،(۷۴)
محقق کرکی در جامع المقاصد،(۷۵) شهید ثانی در مسالک،(۷۶) فاضل مقداد سیوری در التنقیح(۷۷)
وطباطبایی در ریاض(۷۸) وگروهی دیگر از فقیهان شیعه یادآور شده اند که در این مسأله فقیهان
اجماع واتفاق نظر دارند.
شیخ انصاری در این باره چنین نوشته است:
«… به ظاهر هیچ اختلاف نظری در این مسأله نیست که زمین های
موات از انفال اند از کتاب “خلاف” و “غنیه” نقل کرده اند که فقیهان
شیعه اجماع دارند بر این که زمین موات از آن امام است ونظیر این
اجماع از “جامع المقاصد” گزارش شده است ودر کتاب “تنقیح” این
نظریه به فقیهان ما نسبت داده شده است. شهید در “مسالک”
نوشته است که این حکم محل وفاق است ودر “ریاض” آمده است که
هیچ اختلاف نظری میان فقیهان ما در آن نیست ونزدیک به همین
مضمون در “کفایه” به چشم می خورد. همان که جمال ملت ودین در
حاشیه بر شرح لمعه بدان اشاره وبر آن استدلال کرده است … .»(۷۹)
بدین سان بی هیچ تردیدی از دیدگاه فقیهان امامیه اراضی موات از انفال است ومهم ترین
ادله این فتوا عبارت است از:
۱ـ کتاب (قرآن کریم)
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
«یسئلونک عن الأنفال قل الانفال للّهِ والرّسول فاتقوا اللّه …»
«از تو از انفال می پرسند، بگو انفال از آن خدا وپیامبر است … .»
این آیه شریفه انفال را از آنِ خدا ورسول او می داند. هرگاه روایاتی که در تفسیر انفال از
معصومان علیهم السلام رسیده است، بدان افزوده شود، دلالت خواهد داشت که زمین های موات از
مصداق های انفال است. امّا به نظر می رسد به این آیه نمی توان استدلال کرد، چه این که آیه تنها
از حکم انفال سخن می گوید ودر پی تبیین معنای انفال نیست. از این رو، نمی توان آیه را دلیلی
مستقل بر این ادعا دانست.
افزون بر این که با توجه به روایات فراوانی که در این باره از معصومان علیهم السلام رسیده است،
نیازی به استدلال به آیه نداریم.
۲ـ روایات
روایات متعددی به روشنی نشان گر آن است که زمین های موات در زمره انفال است، این روایات
به قدری زیاد است که برخی از محققان آن ها را متواتر دانسته اند.
صاحب جواهر در این باره نوشته است:
«ممکن است ادعا کنیم که این روایات در حد تواتر است.»(۸۰)
شیخ انصاری نوشته است:
«روایاتی که نشان می دهد زمین های موات از انفال است مستفیض
است بلکه برخی گفته اند این روایات در حد تواتر است.»(۸۱)
آن چه در این باره مهم به نظر می رسد، بررسی روایات است. در روایتی صحیح از امام
صادق علیه السلام چنین نقل شده است:
«انفال عبارت است از زمین هایی که بدون جنگ ویا با صلح ویا با
هدیه به دست آید ونیز هر زمین خراب ودرون دره ها از آن رسول
خداست.»(۸۲)
برپایه این روایت، هر زمین مخروبه ومتروکه (کل ارض خربه) ـ که زمین های موات در زمره
آن هاست ـ از انفال است. برخی از فقیهان بزرگ گفته اند این روایت بر این حکم دلالت ندارد؛ زیرا
مفهوم «زمین خراب شده» به معنای زمینی است که مالک داشته وآباد بوده وپس از آبادی خراب
شده است. از این رو، تنها آن دسته از زمین های موات را در بر می گیرد که پس از آبادی بایر شده
است؛ وبه اصطلاح فقهی تنها «موات بالعرض» را شامل می شود نه «موات بالاصاله» را.(۸۳)
این استدلال صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا «زمین خراب شده» در روایات در مقابل زمین
آباد است. از این رو، هم زمینی را در بر می گیرد که از اصل موات بوده وهم آن را که نخست آباد
بوده، آن گاه موات شده است. در روایت موثق دیگری از امام صادق علیه السلام این گونه آمده است.
«انفال زمین هایی هستند که در آن ها خونی بر زمین نریخته است یا
طایفه ای [از دشمن] از سر صلح ویا به عنوان هدیه آن را به
مسلمانان داده اند وهر زمین خراب یا اعماق دره ها از فی ء وانفال
است وانفال از آن خدا و رسول خداست.»(۸۴)
در روایتی دیگر زراره از امام صادق علیه السلام این گونه گزارش کرده است:
«قال: قلت: ما یقول اللّه “یسئلونک عن الأنفال …” قال: الانفال للّه
وللرسول وهی کلّ ارض جلا اهلها … .»
«زراره می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: مقصود خداوند از این آیه
شریفه «یسئلونک عن الانفال …» چیست؟ حضرت فرمود: انفال از
آنِ خدا و رسول خداست و آن عبارت است از هر زمینی که صاحبان
آن کوچ کرده باشند … .»(۸۵)
در روایت داوود بن فرقد از امام صادق علیه السلام نقل شده که حضرت فرمود:
«قلت وما الانفال؟ قال … وکل أرض میته قد جَلا أهلها … .»
«انفال، هر زمین مواتی است که صاحبانش آن را رها کرده باشند ….»(۸۶)
هم چنین در روایات موثق سماعه مشابه مضمون یاد شده نقل شده است:
«سماعه بن مهران، قال سئلته عن الانفال. فقال: کل أرض خربه … .»
«سماعه می گوید: از امام علیه السلام پرسیدم انفال به چه معنی است؟ آن
حضرت پاسخ داد: انفال عبارت است از هر زمین خرابی … .»(۸۷)
هم چنین روایات متعدد دیگری که نشان گر این مضمون است وبی هیچ اشکالی زمین
موات را در زمره انفال قرار می دهد.(۸۸)
در این میان گروهی از روایات با صراحت بیشتری بر این مضمون دلالت دارد. از پیامبر خدا
در این باره چنین نقل شده است:
«موتان الأرض لله و رسوله.»
«زمین موات ملک خدا و رسول اوست … .»(۸۹)
در روایت دیگری از آن حضرت چنین گزارش کرده اند:
«… عادی الارض للّه ولرسوله …»(۹۰)
در روایت صفار، چنین نقل شده است:
«الموات کلّها هی له وهو قوله تعالی: یسألونک عن الانفال.»
«زمین موات همه اش ملک پیامبر است به دلیل آیه شریفه
“یسألونک عن الانفال”.»(۹۱)
از این روایات به خوبی استفاده می شود که زمین موات از آن خداوند و رسول اوست. به
عبارت دیگر، زمین موات در زمره انفال است ویکی از آن ها.
دلیل دیگری که برای این ادعا آورده اند، اجماع واتفاق فقیهان است که در آغاز این مطلب
بدان اشاره و در سخنان شیخ انصاری وگروهی از فقیهان گزارش شد. بی شک چنین اتفاق نظری
وجود دارد لیکن آن را نمی توان به عنوان دلیل مستقل مطرح کرد؛ زیرا این اجماع مستند به
روایات یاد شده است وبه تعبیر فقهی، اجماعِ مدرکی است وقیمت وحجیّت اجماعِ مدرکی در گرو
مدرک ومستند به آن است وخود آن به تنهایی فاقد اعتبار است، لیکن این اتفاق نظر واجماع هم
صحت سند این روایات وهم درستی برداشت معنا ومفهوم آن ها را تأیید می کند.
نتیجه آن که زمین های موات در زمره انفال است.
اکنون این پرسش مطرح است که آیا مرتع ها از زمین های موات است؟
برای روشن شدن پاسخ این پرسش باید دید زمین موات در فقه به چه معناست؟
تعریف زمین موات
کلمه «موات» در لغت به معنای آن چه روح ندارد،(۹۲) وزمینی که مالک ندارد وزمین بی مالکی که
آباد نیست ودر آن کشت نمی شود، آمده است.
فخرالدین طریحی در مجمع البحرین در این باره چنین نوشته است:
«واژه “موات” به ضم وفتح میم به چیزی که مرده وبی روح است وبه
زمینی که مالک ندارد گفته می شود؛ به این دلیل که یا نمی توان آن
را آبیاری کرد ویا نیزار است ویا محصولی از آن بر نمی آید.»(۹۳)
«موات» در اصطلاح فقهی نیز به همین معنا آمده وچندان تغییری نکرده است.
محقق حلی زمین موات را این گونه تعریف کرده است:
«زمین موات، زمینی است که به دلیل رها بودن، یا نرسیدن آب به
آن، یا آب گرفتگی ویا نیزار بودن وامثال آن ها، از آن بهره برداری
نمی شود.»(۹۴)
صاحب جواهر ضمن تأیید این تعریف آن را از گروهی از فقیهان نیز گزارش کرده است.(۹۵)
«زمین موات زمینی است که بالفعل قابل بهره برداری نیست، مثلاً
شوره زار است ویا سنگ وخار فراوان دارد ویا باتلاق است وآب
گرفتگی دارد ویا نیزار شده است ویا نیاز به آب دارد وآب بدان
نمی رسد وخلاصه نیاز به انجام کاری دارد تا قابل استفاده شود.»(۹۶)
علامه حلی (م ۶۷۶ ق) اصولاً زمین مواتی را از انفال می داند که مالک نداشته باشد.(۹۷)
برای آن که دیدگاه فقیهان شیعه در تعریف زمین موات روشن تر شود، متن گزارش فقیه
متتبع سید محمدجواد حسینی عاملی (م ۱۲۲۶) را که از جهت آشنایی با دیدگاه فقیهان
شهرت به سزایی دارد، فراروی خوانندگان می نهیم:
«… موات بر وزن سَحاب وغراب زمینی است که مالک ندارد وکسی
از آن بهره برداری نمی کند. همان طور که در “مصباح” و “صحاح”
تعریف [لغوی [شده است ودر کتاب “قاموس” در تعریف آن به نکته
اوّل (بی مالک بودن) بسنده شده است وابن اثیر در “نهایه” آن را
زمینی دانسته است که نه کشت شده ونه آباد است وکسی مالک آن
نیست ودر کتاب “مصباح” در تعریف آن قید شده زمینی است که
کسی آن را احیا نکرده باشد.
اگر مقصود از این سخن “قاموس” (که مالکی ندارد) آن است که اصلاً
به ملک کسی درنیامده است، میان دیدگاه های لغت پژوهان
وفقیهان اختلاف نظری نخواهد بود واز آثار این تعریف آن است که
اگر زمینی پیش از تبدیل شدن به موات مالکی داشته است، دیگر
موات نخواهد بود، گرچه نشانه های آبادی در آن کهنه شده
وصاحبان آن زمین کوچ کرده باشند وهمین است مقصود ابن براج
در کتاب “مهذب” که زمین بایر آن است که مالکیت احدی بر آن
جریان نیافته باشد ونیز معنای سخن شیخ در “مبسوط” که آن را
زمینی دانسته که مالکیت هیچ مسلمانی بر آن نبوده است. پس در
این نکته تأمل کن.
علامه در “تذکره” نوشته است، زمین موات زمینی است مخروبه که
صاحبان آن کوچ کرده اند ونشانه های آبادی در آن محو شده است.
برپایه تعریف علامه اگر آثار نهرها وبازارها ویا مرزهای زمین ها باقی
مانده باشد، موات نخواهد بود ودر کتاب های “شرایع”، “نافع”، “جامع
الشرایع”، “تحریر الاحکام”، “دروس”، “لمعه”، “مسالک”، “روضه” و
“کفایه”، زمین موات چنین تعریف شده است: زمینی که به دلیل
واگذار شدنِ آن ویا نیزار شدن ویا قطع آب از آن ویاآب گرفتگی ویا
… قابل بهره برداری نیست. این تعریف از عرف گرفته شده است …
.»(۹۸)
دو نکته در سخنان فقیهان در تعریف زمین موات به چشم می خورد که بررسی آن ها در
دستیابی به ملاک موات بودنِ زمین سهم اساسی دارد: یکی آن که زمین موات، زمینی است که
مالک معینی ندارد واین نکته ای است که در میان فقیهان، مخالفی ندارد. به عنوان نمونه، در
کتاب مفتاح الکرامه که برای گزارش نظریه های مختلف ومتقابل فقیهان تدوین شده است، پس
از نقل این دیدگاه فقیهان به شرح کتاب قواعد الاحکام علامه پرداخته است. در آن جا زمین
موات چنین تعریف شده است:
«مقصود ما از زمین موات، آن است که به کسی اختصاص نداشته
باشد واز آن … بهره برداری نشود.»
وی در ضمن شرح عبارت یاد شده هیچ اشاره ای نمی کند که کسی با این نظریه (مالک
نداشتن زمین موات) مخالفت کرده است یا نه؟ این در حالی است که در همین کتاب برخی از
نکته های این تعریف را نقد کرده است. بسیاری از فقیهان دیگر نیز این نکته را پذیرفته اند وگو این
که اختلاف نظری درباره این مسأله وجود ندارد وپیش از این از امام راحل گزارش کردیم ودر
آینده دیدگاه ایشان در این باره بیش تر بررسی خواهد شد که مالک خصوصی نداشتن از شرایط
انفال بودنِ این زمین ها وامثال آن هاست.
عرف مرجع شایسته
در این جا این پرسش مطرح است که فقیهان از کجا و چگونه تعریف زمین موات را به دست
آورده اند؟ همان طور که از مفتاح الکرامه گزارش کردیم، آنان با دستیابی به دیدگاه عرف این
تعریف ها را به دست آورده اند؛ چه این که بر طبق قواعد موجود در فقه، عرف مرجعی شایسته
برای شناخت مفاهیمی است که موضوع احکام شرعی قرار می گیرد.(۹۹) به عنوان مثال، برای
مفاهیمی از قبیل زمین موات، زمین بی مالک، سرکوه ها، دره ها، ساحل دریاها، معدن ها،
جنگل ها در فقه احکامی بیان شده است(۱۰۰) وآن ها را در اصطلاح فقهی موضوع ومتعلق احکام
می نامند. حال این پرسش مطرح است که این موضوعات را چگونه واز چه طریقی می توان
شناخت؟
پاسخ آن است که برخی از موضوعات احکام شرعی را خود شارع مقدس تبیین کرده
وماهیّت آن ها را نمایانده است.
اما پاره ای از آن ها را هیچ گونه توضیحی نداده است؛ مانند روزه، نماز، حج وزکات و… که
واجب است؛ این مفاهیم در شرع کاملاً توضیح داده شده است. در مقابل شراب، گوشت خوک،
خون، مردار، که حرام است و تشخیص مفاهیمی از این دست را ـ که برخی از آن ها بسیار روشن
است ـ شارع به عرف واگذار کرده است.
برخی از مصداق های انفال از این قبیل است. به عنوان نمونه، فقیه ارجمند صاحب ریاض
نوشته است: سرکوه ها ودره ها در زمره انفال است ومرجع تشخیص آن ها عرف است.(۱۰۱) زمین
موات از این مفاهیم است وتعیین آن به عرف واگذاشته شده است.
فقیه ارجمند، جناب محمدحسن نجفی، صاحب اثر جاودان جواهر الکلام، پس از تعریف
محقق از زمین موات وبررسی اجمالی آن، نوشته است:
«شرح این بحث بدین سان است که بگوییم تعریفی را که محقق از
زمین موات آورده، مطابق عرف است. همین تعریف ـ بنا به گزارش
برخی از فقیهان ـ در “نافع”، “جامع الشرایع”، “تحریر”، “دروس”،
“لمعه”، “مسالک” نیز آمده است.»(۱۰۲)
آن گاه پس از بررسی مشروح این مسأله واشاره به دیدگاه لغت پژوهان وگروهی از فقیهان
تأکید می ورزد که باید زمین موات را به گونه ای تعریف کنیم که عرف آن را صحیح بداند وهر
زمینی که عرفاً به آن موات صدق کند، در شرع زمین موات به شمار می آید. همان طور که در باب
زکات شرع از واژه (حُلّی = زیور) تعریفی ارائه نداده وهر چه در عرف به آن «حلی» گفته شود،
موضوع حکم زکات است.(۱۰۳)
خلاصه مطالب در این باره آن شد که مفاهیمی از قبیل حریم، موات، حی، احیای موات،
کوه ها، دره ها، زمین های آباد و… موکول به عرف است ودر سخنان فقیهان روی دو نکته تکیه شده
است؛ یکی آن که زمین موات زمینی است که مالک نداشته باشد، دوّم آن که عرف در تشخیص
مفهوم وحد ومرز زمین موات می تواند مرجعی شایسته به شمار آید، وهرگاه عرف نکته اوّل را
تأیید کند ـ که به ظاهر چنین است ـ در درستی آن تردیدی نخواهد ماند. به این مطلب فقیهان
حنفی، حنبلی، شافعی ومالکی نیز اشاره کرده اند وآنان نیز از شرایط زمین موات ویا از عناصر
سامان دهنده مفهوم زمین موات را نداشتن مالک دانسته اند.(۱۰۴)
تعریف زمین موات از دیدگاه فقیهان اهل سنت
فقیهان اهل سنت نیز به نوبه خود زمین موات را تعریف کرده اند. در واقع، فقیهان اهل سنّت در
تعریف «موات» اختلاف نظر اساسی ندارند و تعریف های آن ها به یکدیگر نزدیک است.
در مذهب حنفی زمین موات این گونه تعریف شده است:
«موات زمینی است که به دلیل آب گرفتگی ویا نرسیدن آب به آن،
کشاورزی در آن دشوار ومتعذّر است وکسی مالک آن نیست واز
حریم آبادی به دور است.»(۱۰۵)
فقیهان مالکی مذهب آن را این گونه تعریف کرده اند:
«زمین موات، زمینی است که به کسی اختصاص نداشته باشد.»(۱۰۶)
فقیهان شافعی تعریف خود را از زمین موات با قیود بیش تری همراه ساخته اند، آنان در این
باره چنین نوشته اند:
«زمین موات زمینی است که نه آباد است ونه حریم دور ویا نزدیک
زمین آباد یا زمینی است که هرگز در کشورها و شهرهای اسلامی آباد
نشده است. به عبارت دیگر، موات عبارت است از زمینی که هرگز
آباد نشود؛ یعنی آبادی آن در اسلام از سوی مسلمان یا کافر ذمّی
قطعی نیست وحق آباد کردنِ مسلمانی به آن تعلق نگرفته است.»(۱۰۷)
فقیهان حنبلی، تعریفی نزدیک به تعریف مالکیان از زمین موات دارند:
«زمینی است که نه مالکی دارد ونه آبی بدان تعلق گرفته ونه عمارت
وآبادانی در آن صورت گرفته واز آن بهره برداری نمی شود.»(۱۰۸)
تعریف زمین موات در قانون
در ماده ۲۷ قانون مدنی در مقام بیان اموالی که مالک خاص ندارد و مردم می توانند طبق مقررات
از آن ها بهره برند، چنین آمده است:
«مثل اراضی موات؛ یعنی زمین هایی که معطل افتاده وآبادی وکشت
وزرع در آن ها نباشد.»(۱۰۹)
هم چنین در بند ۴ از واژه نامه قانون نحوه واگذاری و احیای زمین ها در حکومت جمهوری
اسلامی ایران چنین آمده است:
«زمین هایی که سابقه احیا و بهره برداری ندارند وبه صورت طبیعی
باقی مانده است.»(۱۱۰)
در بند ۹ ماده یک قانون اصلاحات اراضی چنین تعریف شده است:
«زمین های بایری است که ملک اشخاص نمی باشد.»(۱۱۱)
از برخی قوانین وضع شده دیگر در این باره وقوانین یاد شده به دست می آید که زمین های
موات در قانون عبارت است از:
«زمین های غیرآبادی که سابقه احیا وبهره برداری ندارد وبه صورت
طبیعی باقی مانده است.»(۱۱۲)
تقسیم زمین های موات
در فقه اسلامی زمین موات به موات بالاصاله وموات بالعرض تقسیم شده است. زمین موات اصلی
زمینی است که از آغاز بایر بوده وسابقه احیا ومالکیت ویا حق تصرف از ناحیه کسی ندارد. این
زمین ها بی شک در زمره انفال است وهمان است که شیخ مفید (م ۴۱۳ ق)(۱۱۳) از آن ها به عنوان
«مفاوز» یاد می کند. موات بالعرض زمینی است که زمانی در تصرف مردم بوده ومالکان آن زمین را
رها کرده واز آن محل کوچ کرده اند. درباره این زمین ها که آیا از مصداق های انفال است یا نه، در
فقه شیعه اختلاف نظر است ودر این باره چهارنظریه وجود دارد:
۱ـ خراب شدن زمین واز بین رفتن آثار ونشانه های آبادانی سبب می شود زمین موات
بالعر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 