پاورپوینت کامل تجلی معنوی زکات ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تجلی معنوی زکات ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تجلی معنوی زکات ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تجلی معنوی زکات ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۶۳

هر یک از دستورات دین مبین اسلام، جنبه ای ظاهری و جنبه ای باطنی دارد. بُعد
ظاهری یعنی وقوع فعل در عالم خارج و بعد باطنی یعنی آثاری که از انجام آن عمل در
روان انجام دهنده ایجاد می شود.

در این میان، برخی اعمال از لحاظ بعد معنوی در بالاترین درجات قرار دارند، مانند
نماز، زکات، خمس و غیره. از این روست که در روایات متعددی این گونه اعمال از ارکان
دین اسلام به حساب آمده اند. زکات یکی از این ارکان و از مهم ترین آنهاست.

گاهی خداوند متعال در یک اعجاز یا کرامت، بندگان خود را به عظمت بُعد معنوی و
ملکوتی برخی از اعمال و عبادات متوجه می سازد.

آنچه در این نوشتار مورد نظر است معجزه ای است که در مورد پیرمرد روستایی
باتقوایی به نام «کربلایی کاظم ساروقی»اتفاق افتاده است؛ فردی که به جهت تقیّد
همیشگی و اخلاص حقیقی در پرداخت زکات، بر اثر عنایتی ویژه از عالم غیب، در یک
لحظه حافظ کل قرآن شد و علما و بزرگان عصر وی، به معجزه بودن این حادثه گواهی
دادند.

کربلایی محمد کاظم ساروقی در حدود سال ۱۳۰۰ ه. ق در روستای ساروق از توابع
اراک به دنیا آمد. حکایت حفظ قرآن او در عنفوان جوانی بوده است و به علت این که بیم
داشته این معجزه از او دور شود به کسی اظهار نمی داشت تا این که در پنجاه سالگی،
اطرافیان او از مسئله معجزه او با خبر می گردند و داستان او مشهور می شود.(۱)

حکایت اعجاز

درباره چگونگی این اعجاز، نقلهای مختلفی وجود دارد که به دو نقل معتبر اکتفا کرده و
آنگاه به تأییدها و سخنان علما و مراجع درباره این معجزه می پردازیم و در پایان به چند
نکته مهم اشاره می کنیم.

نقل اول با یک واسطه از خود کربلایی کاظم است. آقای سید اسماعیل علوی
بروجردی می گوید: من روزی خدمت کربلایی کاظم رسیدم و از او درباره معجزه حفظ
قرآن او پرسیدم، کربلایی کاظم در این باره چنین گفت:

«من در اراضی مربوط به پدرم کار می کردم، هر ماه رمضان آقا [روحانی] می آمد و
بعد از نماز موعظه می کرد؛ من هم می رفتم؛ چند روزی [بود که] از خمس و زکات
حرف می زد و می گفت مال و لباس اگر خمس داده نشود حرام است و نمی شود در
آن نماز خواند و برکت مال از بین می رود.

من از آن روز با اطرافیانم حرف و دعوا داشتم که [شما] زکات نمی دهید، نماز ما
قبول نیست [و]غذای ما حرام است، [اما] آنان توجه نمی کردند. دیدم کار خلاف
است. تصمیم گرفتم از نزد پدر و مادر و کسانم بروم آبادی دیگر و خودم کار کنم؛
به عنوان قهر به آبادی دیگری رفتم. در آنجا با عملگی، جمع هیزم [و
]خارکشی
و امثال اینها کار می کردم و زندگی فقیرانه ای داشتم.

پس از چند سال اطرافیانم آمدند مرا بردند ساروق؛ پدرم قطعه زمینی به من داد و
سه خروار گندم که برای خودم زراعت کنم. من زمین را آماده کردم و زکات سه
خروار گندم را دادم به فقرا و خدا برکت داد و زراعت من خوب شد. هر سال به
هنگام خرمن، زکات را جدا نموده به فقرا می دادم و اگر زراعت خوب بود از مال
خودم هم [علاوه بر زکات] می دادم.

تا این که در سالی گندم و خرمن من حاضر بود ولی باد نمی آمد، ناراحت بودم که
زودتر باد بیاید تا من خرمن را باد بدهم و گندم را جدا کنم و زکات را بدهم.

روزی برای باد دادن خرمن رفتم، باد نیامد. مقداری با دست و پا کوبیدم و گندم
تهیه کردم؛ مختصری بود با علوفه ای که جمع کرده بودم و زمین نزدیک امام زاده
بود. رفتم روی سکوی درِ امام زاده قدری استراحت کردم؛ خواستم بیایم [که]
دو نفر جوان رو به امام زاده می آمدند؛ عمامه نداشتند و لباس بلند و سفید و
تمیزی داشتند. به من که رسیدند یکی از آنها گفت:

کربلایی کاظم! بیا برویم امام زاده.

گفتم: زیارت کرده ام، باید بروم.

گفتند: نه با ما بیا.

فکر کردم [شاید] بلد نیستند، با آنها رفتم وارد امام زاده شدیم، حمد و قل
هوالله خواندند. رفتیم به امام زاده دیگر حمد و قل هو الله خواندند. آنان سقف
گنبد [را] تماشا می کردند، من هم سر بالا کردم، نوشته هایی دیدم خیلی نورانی.
آنها می خواندند.

یکی از آنها به من گفت: بخوان!

گفتم: من ملا نرفته ام، سوادی ندارم.

فرمود: بخوان!

گفتم: نمی دانم.

دست روی شانه من گذاشت و فشار شدیدی داد، [بعد]شروع کرد به خواندن،
من هم با او خواندم.

حالی عارض من شد؛ چشمم سیاهی رفت، دیگر کسی را ندیدم [و]همان جا به
خواب رفتم یا بی هوش شدم، نمی دانم.

وقتی که به هوش آمدم از شب خیلی گذشته بود. آمدم بیرون، علوفه و گندم آنجا
بود، برداشتم آمدم منزل.

اطرافیانم با من دعوا کردند که کجا بودی تا به حال چرا دیر آمدی؟ وقتی از
امام زاده به ده می آمدم دیدم قرآن می خوانم. صبح فردای آن شب دیدم باز هم
قرآن می خوانم.

ملایی بود که بچه ها را درس می داد، رفتم پیش او؛ گفتم: آقا من قرآن را یاد
گرفته ام. گفت: شما که ملا نرفته ای و درس نخوانده ای. گفتم: نمی دانم ولی قرآن
می خوانم. گفت: بخوان! خواندم. قرآن را باز کرد [و] از چند جای قرآن گفت، اول
سوره را، من بقیه را خواندم.»(۲)

نقل دوم: در این نقل، جریان حافظ شدن کربلایی را با تفصیلی نسبتا بیش تر چنین
نقل کرده اند:

«کربلایی کاظم در حالی که روی سکوی جلوی امام زاده نشسته بود می بیند دو نفر
جوان زیبا و با شکوه به نزد او می آیند و بدون آشنایی قبلی می گویند: کربلایی
کاظم! آیا نمی آیی برویم در این امام زاده فاتحه ای بخوانیم؟

کربلایی کاظم می گوید: آقا قبلاً من به زیارت رفته ام و حالا می خواهم بروم منزل
[و] این علوفه ها را به منزل برسانم.

ولی آنها می گویند: خیلی خوب، حالا بارت را بگذار همین جا و با ما بیا فاتحه ای
بخوانیم. [بعد]آن دو نفر از جلو و کربلایی کاظم از دنبال، روانه امام زاده
می شوند. آن دو نفر اول به امام زاده ای که جلوتر است وارد می شوند و فاتحه ای
می خوانند و سپس به امام زاده بعدی که قدری دورتر است می روند و داخل
امام زاده می شوند و چیزهایی و ادعیه ای می خوانند که کربلایی کاظم نمی فهمد و
همان طور ساکت و خاموش کنار آنها می ایستد، ولی مشاهده می کند که داخل
امامزاده روشن است و اطراف [دیوارهای] امام زاده کلماتی نورانی نوشته شده
است.

یکی از آن دو رو به کربلایی کاظم می کند و می گوید: محمد کاظم! چرا چیزی
نمی خوانی؟ محمد کاظم می گوید: آقا! آخر من ملا نرفته ام، من که سواد ندارم.

جوان ناشناس می گوید: ولی تو می توانی بخوانی. آن وقت دستش را روی سینه او
می گذارد و فشار می دهد و می گوید: حالا بخوان! کربلایی کاظم می گوید: چه
بخوانم؟ آن آقا می گوید این طور بخوان:

«انّ ربّکم اللّه الّذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش
یغشی اللیل النهار یطلبه حثیثا و الشمس و القمر و النجوم مسخّرات بأمره ألا له
الخلق و الامر تبارک الله ربّ العالمین ادعوا ربّکم تضرعا و خُفیهً انّه لا یحبّ
المعتدین و لا تفسدوا فی الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفا و طمعا انّ رحمت الله
قریب من المحسنین و هو الذی یرسل الریاح بُشرا بین یدی رَحمَته حتی اذا أقَلّت
سحابا ثقالاً سُقناهُ لبَلَد میّت فأنزلنا به الماء فأخرجنا به مِن کلّ الثّمرات کذلک
نُخرجُ الموتی لعلکم تذکّرون و البلَدُ الطّیّبُ یَخرُجُ نباتُه باذن ربّه والذی خَبُثَ لا
یخرُجُ الا نَکِدا کذلک نُصَرّفُ الایاتِ لقوم یشکرون لقد أرسلنا نوحا الی قومه فقال
یا قوم اعبُدوا الله مالکم من اله غیرُهُ انّی اخافُ علیکم عذابَ یومٍ عظیمٍ»(۳)

کربلایی کاظم تا آخر آیه را می خواند و آیه تمام می شود [بعد] بر می گردد که
حرفی بزند یا سئوالی بکند، می بیند هیچ کس همراهش نیست و خودش تنها
درون امام زاده ایستاده است و نوشته ای هم روی سقف نیست و سقف تاریک
است و از آن دو نفر جوان هم خبری نیست.

کربلایی کاظم با مشاهده این وضع ناگهان دچار چنان ترس و رعب و وحشتی
می شود که به زمین می افتد و بیهوش می شود.»(۴)

نقلهای دیگری هم از این جریان شده است که مضمون همه آنها یکی است.

تصدیق و گواهی علما و بزرگان شیعه

آنچه این واقعه را مورد تأیید و تصدیق کامل قرار داده است سخنان برخی از علما و
بزرگان شیعه است که در اینجا به مواردی از آنها اشاره می کنیم:

۱ ـ آیت الله شهرستانی

مرحوم آیت الله شهرستانی از اولین کسانی است که بر حفظ قرآن کربلایی کاظم
واقف شده و او را به گروه بسیاری از مؤمنان معرفی کرده و مجالس متعددی با کربلایی
کاظم داشته است.

ایشان در یک مجلس در همدان به کربلایی کاظم می گوید: عبارت «و من آیاته» در
چند جای قرآن [آمده] است؟ کربلایی کاظم می گوید: در یازده جای قرآن این عبارت
آمده است. هفت مورد آن در سوره روم است، دو آیه در سوره «حم عسق» و دو آیه در
سوره «حم سجده» و آن هفت آیه که در سوره روم است عبارتند از:

۱ ـ و من آیاته أن خلقکم من تراب ثم…

۲ ـ و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجا…

۳ ـ و من آیاته خلق السموات و الارض و اختلاف ألسنتکم…

۴ ـ و من آیاته منامُکم باللیل و النهار…

۵ ـ و من آیاته یریکُم البرق خوفا و طمعا…

۶ ـ و من آیاته أن تقوم السماء و الارض بأمره…

۷ ـ و من آیاته أن یُرسل الرّیاح مبشرات…

و در سوره «حم عسق» (شوری):

۱ ـ و من آیاته خلق السموات و الارض و ما بثّ فیهما…

۲ ـ و من آیاته الجوارُ فی البحر کالاعلام…

و در «حم فصّلت» هم آیه ای است که سجده واجب دارد که کربلایی کاظم آن را
نخواند و دومین آیه این است:

و من آیاته تری الارض خاشعه فاذا أنزلنا علیها…

آیه الله شهرستانی آیات را می نویسد و می فرماید: دیگر بس است تا همین جا نشان
می دهد که این یک موهبت الهی است.(۵)

۲ ـ علامه امینی، صاحب الغدیر

کربلایی کاظم در نجف اشرف خدمت آیه الله علامه امینی ـ صاحب الغدیر ـ نیز
مشرف می شود و علامه امینی ضمن گفت وگوها و آزمایشهای متعدد می گوید: کربلایی
کاظم! کلمه «ربا» چند بار و در کجای قرآن آمده است؟

کربلایی کاظم می گوید: هفت بار، پنج تا در سوره بقره، یکی هم در سوره آل عمران
(یا ایها الذین آمنوا لا تأکلوا الرّبا) و دیگری هم در سوره نساء (و أخذهم الرّبا و قد نهوا عنه
و أکلهم اموال الناس باالباطل).(۶)

۳ ـ ملاقات با مراجع تقلید قم

کربلایی کاظم دفعات متعدد به قم آمده و در حقیقت او را به قم آورده اند. او در قم با
بسیاری از علما و بزرگان ملاقات کرد. کربلایی کاظم در قم از راحتی بیش تری برخوردار
بود؛ چون جای او بیش تر اوقات در مدرسه فیضیه بود و هر شب و روز به حجره یکی از
طلاب دعوت می شد و در هر جلسه گروه زیادی به دیدن او می آمدند و سئوالات گوناگونی
درباره قرآن از او می پرسیدند؛ در مورد خواص آیات، تعداد کلمات، تعداد حروف در قرآن،
کدام آیه بیش از دیگر آیات حرف میم دارد، کدام سوره چند حرف ق دارد و از این قبیل.

کربلایی کاظم در قم به محضر بسیاری از اهل علم و بزرگان رسیده است که از میان
آنان می توان از حضرات آیات حاج سید احمد زنجانی، آیه الله سید شهاب الدین مرعشی
نجفی، آیه الله سید محمد حجت کوه کمره ای، مرحوم سید صدرالدین صدر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.