پاورپوینت کامل فرهنگ و ارزش تقیه در فرهنگ شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فرهنگ و ارزش تقیه در فرهنگ شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرهنگ و ارزش تقیه در فرهنگ شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فرهنگ و ارزش تقیه در فرهنگ شیعه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۰
مقدمه
تقیه یکی از مفاهیم قرآنی است که در چندین آیه از آیات قرآن کریم از آن یاد شده است.
این آیات، اشاراتی روشن به مواردی دارد که انسان مؤمن در شرایط بحرانی به این
مسلک شرعی (تقیه) پناه می برد تا جان، مال و آبروی خود یا کسی را که نسبتی با او دارد
حفظ کند. چنان که این مسلک شرعی را مؤمن آل فرعون برای نجات دادن حضرت
موسی(ع) از مرگ یا مجازات و شکنجه به کار گرفت. نیز عمار بن یاسر که وقتی به اسارت
گرفته و تهدید به قتل شد، به تقیه پناه برد. موارد دیگری نیز وجود دارد که در قرآن و
سنت آمده است.
آنچه ما، درصدد آن هستیم شناساندن تقیه از جهت «مفهوم»، «هدف»، «دلیل» و
«محدوده» آن است، تا در مقام قضاوت و تطبیق، از افراد و تفریط به دور باشیم.
واژه «تقیه»
«تقیه» از لحاظ لغوی اسم و از ریشه «اتقی یتقی» می باشد که «تاء» در آن بدل از «واو» است
و اصل آن از مصور «وقایه» است. به همین جهت است که از «اطاعت خداوند» تعبیر به
«تقوا» می شود؛ زیرا انسان مطیع، اطاعت خداوند را در پیش می گیرد تا او را از آتش و
عذاب دوزخ، حفظ و نگه داری کند؛ از این رو مراد از تقیه عبارت است از این که انسان
برای حفظ کردن خود از زیان کسی، او را در گفتار یا فعل مخالف حقش همراهی کند.
مفهوم تقیه
از آنجا که تقیه، روشی برای محفوظ ماندن از خطر است، مفهوم آن در قرآن و سنت،
عبارت است از «اظهار کفر و پنهان کردن ایمان» یا «تظاهر به باطل و مخفی کردن حق.»
دفع یک شبهه
با توجه به معنایی که در مفهوم تقیه گذشت، تقیه معنایی مقابل نفاق خواهد داشت؛
چنان که ایمان، معنایی مقابل کفر است. از این رو نفاق، ضد تقیه است و معنایی غیر از
تقیه دارد؛ زیرا نفاق، عبارت است از «اظهار ایمان و پنهان کردن کفر» یا «تظاهر به حق و
مخفی کردن باطل.» با وجود این معنا، تباین و تفاوت بین تقیه و نفاق ظاهر و روشن
می شود. بر این اساس، تقیه را نمی توان از مصادیق نفاق دانست.
آری! کسی که نفاق را به معنای «مطلق مخالفت داشتن ظاهر نسبت به باطن»
تفسیر کرده و با این تفسیر، تقیه ای را که در قرآن و سنت است از مصادیق نفاق دانسته،
در واقع نفاق را به معنایی وسیع تر از آن معنایی که در قرآن وجود دارد تفسیر کرده است؛
زیرا قرآن کریم، در معرفی منافقان، آنها را به عنوان کسانی که تظاهر به ایمان می کنند و
کفر خود را پنهان می دارند، معرفی کرده است؛ آن جا که می فرماید:
«اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله و الله
یشهد انّ المنافقین لکاذبون»
«چون منافقان نزد تو آیند گویند: «گواهی می دهیم که تو واقعاً پیامبر خدایی.» و
خدا هم می داند که تو واقعاً پیامبر او هستی، و خدا گواهی می دهد که مردم دو
چهره، سخت دروغگویند.»
اکنون می پرسیم: اگر تعریف منافق چنین است چگونه می تواند معنای این واژه،
شامل کسی شود که در برابر کفار و ستمگران، تقیه را به کار می گیرد و ایمان خود را
مخفی کرده با آنها اظهار موافقت می کند تا با این کار جان، مال و آبروی خود را از تعرض
دشمن حفظ کند؟!
آری! هیچ گاه معنای واژه «منافق» شامل فردی که تقیه می کند،نخواهد شد. گواه
صدق این سخن، این که تقیه، در احکام و شریعت اسلامی آمده است؛ با این که اگر «تقیه»
از اقسام «نفاق» می بود، دستور به عمل کردن به آن، در شریعت اسلام، امری قبیح و
ناپسند می نمود و بر حکیم، محال است که به آن امر کند؛ زیرا خداوند می فرماید:
«قل انّ الله لا یأمر بالفحشاء أتقولون علی الله ما لا تعلمون»
«[ای پیامبر!] بگو: «قطعاً خدا به کار زشت فرمان نمی دهد، آیا چیزی را که
نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟»
هدف از تقیه
غایت و هدف تقیه، صرفاً حفظ کردن جان، مال و آبرو می باشد. البته تقیه فقط در شرایط
دشوار و بحرانی به کار گرفته می شود؛ شرایطی که در آن، مؤمنی به جهت ترس از این که
مبادا از سوی ستمگری به او ضرر یا خطری برسد، قادر نیست موضع حق خود را صریحاً
علنی کند. حکومتهای ستمگر همواره به اموری از قبیل «ایجاد رعب و وحشت»، «تبعید و
آواره کردن»، «قتل و کشتار»، «شکنجه و آزار و اذیت»، «مصادره اموال» و «سلب حقوق
مسلم مردم» متوسل شده اند؛ از این رو در چنین فضایی، برای کسی که خود را در
عقیده اش بر حق می بیند چاره ای نمی ماند جز پنهان کردن عقیده و تظاهر کردن به
همراهی نمودن با حاکم ستمگر؛ تا بلکه از خطر جانی و شکنجه و ظلم، جان سالم به در
برد.
تقیه، سلاح انسان ضعیف در مقابل انسان ستمگر و نیرومند است. سلاح کسی است
که گرفتار انسانی ظالم شده است؛ ظالمی که جان، مال و آبروی او را تنها به جرم این که با
وی در بعضی از عقاید و اصول فکری، اتفاق نظر ندارد، محترم نمی داند.
تقیه را تنها کسی به کار می گیرد که در سرزمین او آزادی در گفتار، افعال و عقیده،
مصادره شده است. در چنین محیطی انسان، تنها در صورتی نجات می یابد که یا به اجبار
سکوت کند و یا به آنچه موافق نظر و افکار ستمگران است و بعضی به آن پناه می برند
تظاهر کند. مانند دست آویزی که انسان غمدیده و ستمدیده و مستضعف که هیچ نیرو و
قوتی ندارد، برای استغاثه به کار می گیرد و به همین جهت، به جانبداری از حکومت
ستمگر تظاهر می کند تا به غرض و مقصود خود نایل شود. چنان که مؤمن آل فرعون ـ که
خداوند سبحان در قرآن از او یاد کرده است ـ این گونه تظاهر کرد.
بیش تر کسانی که «تقیه» را بر تقیه کنندگان عیب گرفته اند، تصورشان این است یا
دست کم این گونه نشان می دهند که هدف از «تقیه»، تشکیل گروههای مخفی به هدف
خراب کاری و ویرانی است؛ مانند احزاب مخفی الحادی که هدفی جز تخریب و ویران
کردن ندارند. اما این تصور، پندار غلطی بیش نیست که قائلین آن یا از روی نادانی و یا
آگاهانه ـ بی آن که سخن شان را بر دلیل یا برهان قانع کننده ای استوار کرده باشند ـ به آن
معتقد شده اند!
اما آنچه ماگفتیم کجا، و آنچه این عده می گویند کجا! زیرا چنان که سابقاً گفتیم، اگر
شرایط سخت و بحرانی، مؤمنان مستضعف را در تنگنا قرار نمی داد، هرگز آنان تقیه را به
کار نمی گرفتند و هرگز سنگینی پنهان کردن اعتقادشان را به جان نمی خریدند، بلکه بی
درنگ مردم را علناً به آن اعتقادات دعوت می کردند. اما افسوس که خشونت و شمشیر
سلاحی است که هر حکومت ستمگری در به کارگیری آن در مقابل مخالفان فکری و
عقیدتی خود، لحظه ای درنگ نکرده است.
کجا می توان این عمل دفاعی (تقیه) را در زمره اعمال ویرانگری دانست که
گروههای مخفی به جهت نابودی دیگران و حاکم کردن نظر خود مرتکب می شوند؛ آنان
که حرکتهایشان صرفاً نقشه هایی حساب شده برای اهدافی ویرانگر است. اینان، همان
کسانی هستند که شعار «هدف، توجیه گر وسیله است» را همواره به دوش می کشند و در
پی آن هر عمل قبیح عقلی یا ممنوع شرعی، در نزد آنان- به جهت رسیدن به مقاصد
شوم خود ـ مباح شمرده می شود. شبیه دانستن این افراد به کسی که تقیه را به عنوان
سپری دفاعی به کار گرفته ـ تا از شر دشمن ایمن بماند و کشته نشود و خانه و داریی اش
به غارت نرود ـ از قبیل کنار هم قرار دادن دو چیز مباین و ضد هم است.
مسلمانان ساکن در اتحاد جماهیر شوروی سابق، مصایب زیادی به خود دیدند که
برای عقل بشری قابل تصور نیست؛ زیرا کمونیستها در طول تسلطشان بر مناطق
اسلامی، همواره با مسلمانان دشمنی کردند؛ به طوری که اموال، زمینها، خانه ها،
مسجدها و مدرسه های آنان را مصادره کرده، مکتبها را به آتش کشیدند و عده زیادی از
مسلمانان را در مدت کمی به طور وحشیانه به قتل رساندند؛ در این میان، تنها کسانی
نجات یافتند که تقیه کردند و با تحمل سختی اندکی و با پنهان نمودن مراسم دینی و
اقامه کردن نماز در خانه ها پرداختند تا این که خداوند سبحان، با منحل کردن این دولت
کافر، آنها را نجات داد و از آن پس، مسلمانان در دوره ای جدید قرار گرفتند؛ مالک
زمین ها و خانه های خود شدند و اندک اندک، مجد و عظمت وکرامت از دست رفته شان را
به دست آوردند. این زنده شدن دوباره، یکی از ثمرات به بار نشسته تقیه مشروع است که
خداوند متعال، از فضل و کرمی که بر مسعضعفان دارد، بر بندگان خود مباح فرموده است.
اکنون که مفهوم تقیه و هدف آن روشن شد، می توان گفت که تقیه امری فطری
است که قبل از هر چیز، عقل انسان او را به طرف آن می کشاند و فطرش او را به تقیه فرا
می خواند. از این رو است که تقیه را هر انسانی که گرفتار فرمانروایی ظالم شده، به خدمت
می گیرد؛ فرمانروایی که تنها به رأی و نظر خود و مطامع و سلطه طلبی خویش می اندیشد
و برای چیز دیگری احترام قایل نیست و در شکنجه کردن هر مسلمانی- چه شیعه و چه
سنی- که به مخالفت او برخاسته، لحظه ای درنگ نمی کند، آری! اینجاست که ارزش و
عمق فایده تقیه روشن می شود.
اینک به جهت ریشه یابی این اصل حیاتی (تقیه)، دلیل آن را در قرآن و سنت
بررسی می کنیم:
دلیل تقیه از قرآن و سنت
به نص قرآن کریم، تقیه یکی از قوانین دین مبین اسلام است؛ زیرا در برخی از آیات،
صریحاً به آن اشاره شده است:
آیه اول:
«من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان و لکن من شرح
بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم»
«کسانی که بعد از ایمان، کافر شوند، به جز آنان که تحت فشار واقع شده اند در
حالی که قلبشان آرام و با ایمان است، آری، آنان که سینه خود را برای پذیرش کفر
گشوده اند، غضب خدا بر آنها؛ و عذاب عظیمی در انتظارشان است.»
در این آیه شریف، خداوند متعال اظهار کردن کفر را در صورتی که با اکراه قلبی بوده
و به جهت مدرا کردن و ترس از کفار باشد، جایز دانسته است، به شرط این که قلب،
مطمئن و مستحکم به ایمان باشد. این مطلب مورد تصریح عده ای از مفسران قدیم و
جدید قرار گرفته است؛ که در اینجا به سخنان برخی از آنان اشاره می کنیم و کسی که
بیش از این مقدار بخواهد، می تواند به کتب مختلف تفسیری مراجعه کند.
۱ ـ مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» می نویسد:
«این آیه در مورد جماعتی نازل شده که از سوی کفار مجبور به کفر شدند. اینان،
عمار، پدرش یاسر و مادرش سمیه بودند. پدر و مادر عمار به جهت اظهار نکردن
کفر و دشنام ندادن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، کشته شدند، اما عمار، آنچه را که کفار
می خواستند انجام داد و آنان نیز او را آزاد کردند. عمار بن یاسر پس از آزاد شدن،
خبر این اتفاق را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسانید و این خبر در بین مسلمانان نیز
پیچید و عده ای گفتند: عمار کافر شده است! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«چنین
نیست؛ همانا عمار، سر تا پا پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او آمیخته
شده است.» آیه مذکور در مورد این واقعه نازل شده است. در نقل است که عمار به
جهت اظهار کفری که کرده بود گریه می کرد که رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد او آمد و با
دستان مبارک خود، اشک چشمان عمار را پاک کرد و فرمود:«اگر به سراغت
برگشتند هر آنچه به آنها گفته بودی باز هم بگو.»
۲ ـ زمخشری می نویسد:
«نقل شده است که برخی از مردم مکه مورد فتنه کفار قرار گرفتند و با این که قبلاً
مسلمان شده بودند از اسلام خارج شدند. در بین آنان شخصی بود که بر اثر
اجباری که متوجه اش شده بود، کلمات کفر آلود بر زبان جاری کرد امّا قلبا معتقد
به ایمان بود. این افراد که مورد فتنه کفار قرار گرفتند عبارت بودند از: عمار بن
یاسر، پدر و مادر عمار(یاسر و سمیه)، صهیب، بلال و خبّاب که در این میان تنها
عمار بود که بر اثر فشار کفار، آنچه آنان می خواستند بر زبان جاری کرد.»
۳ ـ حافظ بن ماجه می نویسد:
«ایتاء به معنای عطا کردن و برآوردن خواسته کسی است؛ همان طور که مسلمانان
از روی تقیه، مشرکین را در خواسته شان همراهی و موافقت کردند. تقیه در چنین
شرایطی جایز است؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: «الا من اکره و قلبه مطمئن
بالایمان» ؛ “مگر کسانی که مورد اجبار واقع شده اند در حالی که قلبشان مطمئن
به ایمان است”.»
۴ ـ قرطی در «جامع» می نویسد:
«حسن (یکی از دانشمندان) گفته است: “تقیه جایز است تا روز قیامت” سپس
می گوید: علما اجماع کرده اند بر این که هر کس بر اظهار کفر کردن اجبار و اکراه
شود تا حدی که بر از دست دادن جان خود بترسد، اگر در این حال سخنان
کفرآمیز بر زبان جاری کند در حالی که قلبش مطمئن به ایمان باشد، گناهی از او
سر نزده است و درنتیجه کافر نیست و همسرش همچنان در عقد او باقی می ماند
و از او جدانمی شود. این قول مالک و کوفیون و شافعی است.»
۵ ـ صاحب تفسیر «الخازن» می نویسد:
«تقیه جایز نیست مگر هنگامی که احتمال کشته شدن باشد و انسان نیت سالم و
صحیحی از تقیه کردن داشته باشد. خدای متعال می فرماید: «الاّ من اکره و قلبه
مطمئن بالایمان» ؛ از این رو، این تقیه، نوعی اجازه به حساب می آید.»
۶ ـ خطیب شربینی می نویسد:
««الا مَن أکْرِهَ» یعنی مجبور شده باشد بر تلفظ کردن و گفتن کلمه کفر، در حالی
که قلبش مطمئن به ایمان باشد. بر چنین فردی هیچ گناهی نوشته نمی شود، زیرا
محل ایمان قلب است نه زبان.»
۷ ـ صاحب تفسیر روح البیان می نویسد:
««الا مَن أکرهَ» یعنی مجبور شده باشد برتلفظ کردن و گفتن کلمه کفر به طوری
که بترسد بر جان یا عضوی از اعضای بدن خود… زیرا کفر واقعی، کفری است که از
روی اعتقاد قلبی باشد، در حالی که در این جا اجبار بر گفتن لفظ است نه
برگرداندن اعتقاد قلبی، بنابراین معنای آیه چنین می شود: «مگر کسی بر کفر
زبانی اجبار شده باشد در حالی که قلبش مطمئن به ایمان باشد» یعنی عقیده و
اعتقاد قلبی اش تغییر نکند. این آیه دلالت می کند بر این که، ایمانِ نجات دهنده
و معتبر در نزد خدا، عبارت است از تصدیق کردن با قلب.»
آیه دوم:
«لا یتّخذِ المؤمنون الکافرینَ اولیاءَ من دون المؤمنین و مَنْ یفعل ذلک فلیس من
الله فی شی ءِ الاّ أنْ تَتَّقُوا منهم تُقاهً و یُحَذِّرُکُم الله نفسَه و الی الله المصیر»
«افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب
کنند؛ و هر کس چنین کند، هیچ رابطه ای با خدا ندارد [و پیوند او به کلی از خدا
گسسته می شود]؛ مگر این که از آنها بپرهیزید [و به خاطرهدفهای مهم تری تقیه
کنید]، خداوند شما را از [نافرمانی] خود بر حذر می دارد؛ و بازگشت شما به سوی
خداست.»
۱ ـ طبری به نقل از «ابو العالیه» درباره آیه «الاّ تتقوا منهم تقاهً» می نویسد:
«یعنی تقیه با زبان نه با عمل، حسین [یکی از راویان] به نقل از أبامعاذ و او از عبید
نقل کرده که می گوید شنیدم که ضحاک درباره این آیه گفت: تقیه زبانی درمورد
کسی است که بر گفتن سخنی که گفتن آن در مورد خدا، گناه است، وادار شود و او
به جهت ترس از جانش آن سخن را بگوید در حالی که قلبش مطمئن و مستحکم
به ایمان باشد هیچ گناهی بر او نیست؛ زیرا تقیه،تنها در زبان است [نه در
اعتقاد].»
۲ ـ زمخشری در تفسیر «الاّ أن تتّقوا منهم تقاهً» نوشته است:
«خداوند به مسلمانان اجازه موالات و اظهار دوستی نسبت به کفار را ـ در صورتی
که از آنها در هراس باشند ـ داده است؛ و مراد از این موالات و دوستی، مخالفت
[ظاهری با مسلمانان] و معاشرت ظاهری [با کفار] است در حالی که قلبها، مطمئن
به دشمنی و بغض نسبت به کفار بوده، منتظر رفع شدن خطر باشند.»
۳ ـ رازی در تفسیر «الا أن تتقوا منهم تقاه» می نویسد:
«بدان که برای تقیه احکام زیادی است که ما برخی از آنها راذکر می کنیم: الف)
تقیه، مخصوص زمانی است که انسان در کشور کفار باشد و از آنها نسبت به جان و
موقعیت خود بترسد و به همین جهت با آنها زباناً همراهی کند. مدارا و همراهی
کردن زبانی به این است که شخص تقیه کننده با زبان اظهار دشمنی و عداوت با
آنها نکند، بلکه جایز است کلامی را بگوید که آنها گمان کنند این شخص آنها را
دوست دارد؛ به شرط این که دل، خلاف آن را با خود بگوید؛ زیرا تقیه تأثیری
ظاهری دارد و این گونه نیست که در قلب تأثیر بگذارد. ب) تقیه به جهت حفظ
کردن جان، جایز می باشد و این که آیا تقیه برای حفظ مال هم جایز است یانه،
احتمال دارد حکم به جایز بودن شود؛ به جهت سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمودند:
«احترام مال مسلمان مانند احترام خون اوست» و نیز فرمودند: «من قتل دونَ
ماله فهو شهید»؛ «هر کس به جهت حفظ کردن مالش کشته شود شهید است.»
۴ ـ نسفی می نویسد:
«الاّ أن تتقوا منهم تقاهً؛ یعنی [اظهار دوستی باکفار جایز نیست] مگر این که از
مواجه شدن با امری ـ که حفظ کردن خود از آن واجب است ـ بترسید؛ و این
هنگامی است که کافری بر تو سلطه داشته باشد و تو از او بر جان و مال خود
بترسی؛ در این صورت جایز است که اظهار دوستی ظاهری کنی و دشمنی خود
نسبت به او را پنهان کنی.»
۵ ـ آلوسی در روح المعانی می نویسد:
«این آیه دلالت بر مشروعیت تقیه دارد، در تقیه گفته اند: محافظت جان یا مال یا
آبرو از شر دشمن؛ و دشمن نیز دو قسم است: ۱ ـ کسی که دشمنی او، بر اساس
اختلاف دین و آیین است، مانند کافر نسبت به مسلمان؛ ۲ ـ کسی که دشمنی او بر
اساس اغراض دنیوی مانند مال، دارایی، ملک و ساختمان است.»
۶ ـ جمال الدین قاسمی در محاسن التأویل می نویسد:
«ائمه فقهی اهل سنت از آیه الا تتّقوا منهم تقاهً، مشروعیت تقیه را در هنگام
ترس از دشمن استنباط کرده اند. مرتضی یمانی نیز در کتاب خود (ایثار الحق علی
الخلق) اجماع بر جواز تقیه را ـ در هنگام خوف از دشمن ـ نقل کرده است.»
۷ ـ مراغی نیز آیه الا تتّقوا منهم تقاهً، را این گونه تفسیر کرده است:
«ترک دوستی مؤمنین نسبت به کفار در هر حالی لازم و ضروری است، مگر در
حالت ترس از چیزی که مسلمانان نسبت به آن از کفار بیم داشته باشند که در این
صورت بر مسلمانان لازم است که به اندازه حفظ شدن آن چیز، نسبت به کفار تقیه
کنند؛ زیرا یکی از قواعد شرعیه، “تقدیم دفع مفسده بر جلب مصلحت” است و
هنگامی که اظهار دوستی با کفار به جهت در امان ماندن از ضرر جایز باشد به
طریق اولی این دوستی، برای منفعت مسلمین جایز خواهد بود. از این رو اشکالی
ندارد که دولت اسلامی با دولت غیر اسلامی برای به دست آوردن فایده ای که به
دولت اسلامی می رسد پیمان ببندد. خواه این فایده، دفع ضرر باشد و خواه جلب
منفعت و سود. ولی دولت اسلامی نباید در چیزی که به ضرر مسلمین است با
دولت غیر اسلامی، دوستی و همراهی کند.
گفتنی است که این دوستی، اختصاص به زمان ضعیف بودن دولت اسلامی ندارد
بلکه چنین دوستی ای در هر زمان [با حفظ شرایط] جایز است. علمای اسلامی از
این آیه، جواز تقیه را استنباط کرده اند؛ به این صورت که جایز است انسان
مسلمان، اقدام به گفتن کلام یا انجام دادن فعلی که مخالف حق است کند برای
محفوظ ماندن از ضرری که از سوی دشمنان متوجه جان، مال یا آبروی او شده
است. بنابراین کسی که در حالت اجبار به جهت نجات دادن جان خود لب به سخن
کفر آلود می گشاید در حالی که قلبش مطمئن به ایمان است کافر نمی باشد بلکه
نسبت به کاری که انجام داده کاملاً معذور است؛ مانند کاری که عمار بن یاسر در
هنگامی که قریش او را بر گفتن کلمه کفر مجبور کردند انجام داد و با آنها از روی
ناچاری همراهی کرد، در حالی که قلبش مطمئن به ایمان بود و این آیه درباره او
نازل شد: «مَن کَفَرَ بالله بعد ایمانه الاّ مَنْ اُکْرِهَ و قلبُهُ مطمئن بالایمان».»
در مقام نتیجه گیری باید گفت، این جملات رسا و گویا و این عبارات روشن گر، هر
صاحب نظری را وادار می کند تا به مشروعیت تقیه به همان معنایی که گذشت حکم کند؛
بلکه هیچ کس نمی تواند فقیه یا مفسری را که به مفهوم و غایت تقیه واقف است بیابد که
در حکم کردن به جواز تقیه، درنگ کرده باشد. چنان که خود شما نمی توانید هیچ انسان
محتاطی را بیابید که در شرایط بحرانی از تقیه استفاده نکند؛ البته تاوقتی که بر استفاده
از آن، مفسده عظیمی مترتّب نباشد. در این باره در بخش «حدود تقیه» مطالبی را بیان
خواهیم کرد.
در این میان، کسانی که تقیه را جایز و مشروع نمی دانند در واقع تقیه را به معنایی
گرفته اند که در بین گروههای مخفی و مذاهب ویرانگر ـ مانند «نصریه»، «دروز» و همه
فرقه های باطنیه ـ رایج است. البته پر واضح است که مسلمانان از چنین تقیه ای که
ویرانگر هر فضیلت و والایی است، بیزارند.
آیه سوم:
«و قال رجلٌ مؤمنٌ من آل فرعون یکتُمُ ایمانَه أتقتلون رجلاً أن یقول ربّی الله و
قدجاءَکم بالبیّنات من ربّکم و اِنْ یکُ کاذباً فعلیه کذبُهُ و ان یکُ صادقاً یُصبکُم
بعضُ الّذی یَعِدُکم انّ اللهَ لا یَهْدی من هو مسرفٌ کذّاب»
«و مردی مؤمن از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت گفت: آیا
می خواهید مردی را بکشید به خاطر این که می گوید: پروردگار من الله است، در
حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟! اگر دروغگو
باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت؛ و اگر راستگو باشد دست کم بعضی
از عذابهایی را که وعده می دهد به شما خواهد رسید؛ خداوند کسی را که اسراف
کار و بسیار دروغگوست هدایت نمی کند.»
در آیه دیگری، عاقبت مؤمن آل فرعون چنین بیان شده است:
«فوقاهُ اللهُ سیئاتِ ما تکروا و حاقَ بآل فرعون سوء العذاب»
«خدا او را از نقشه های بد آنها نگه داشت، و عذاب شدید بر آل فرعون وارد شد.»
و این عاقبت نبود جز برای این که او با تقیه اش توانسته بود نبی خدا ـ حضرت
موسی علیه السلام ـ را از مرگ نجات دهد:
«قال یا موسی انّ المَلا یأتمرون بک لیقْتُلُوک فاخْرُجْ انّی لک من الناصحین»
«مؤمن آل فرعون گفت: ای موسی! این جمعیت برای کشتن تو به مشورت
نشسته اند؛ فوراً [از شهر] خارج شو، که من از خیرخواهان توأم»
این آیات دلالت دارند بر این که جایز است انسان به جهت نجات مؤمن از شر دشمن
کافر، از تقیه استفاده کند.
تقیه در شرایط بحرانی
اگر چه مصداق آیاتی که ذکر شد، تقیه مسلمانان نسبت به کفار است؛ اما این مصداق
نمی تواند حکم آیه را تنها به مورد خود تخصیص بزند؛ زیرا غرض از تشریع تقیه نسبت به
کفار، صیانت جان و مال از شر دشمن است؛ از این رو اگر مسلمانی گرفتار مسلمان
دیگری که در بعضی از فروع دین مخالف اوست بشود و طرف قوی، در اذیت کردن و ستم
نمودن به طرف ضعیف، درنگ نکند مانند این که او را شکنجه کند یا اموال او را غارت
نماید و یا قصد کشتن او را داشته باشد در چنین شرایط سختی، عقل سلیم حکم می کند
که طرف ضعیف، با کتمان و پنهان کردن عقیده و به کار گرفتن تقیه، جان و مال خود را
حقظ کند، و در این میان اگر گناهی باشد، البته متوجه کسی است که از او تقیه می شود نه
کسی که تقیه می کند.
حقیقت این است که اگر آزادی در همه فرق اسلامی حکمفرما شودو هر فرقه ای با
سعه صدر، آراء و نظریات فرقه دیگر را تحمل کند و بفهمد که این آراء به اندازه تلاش و
توان این فرقه است، هیچ مسلمانی به استفاده کردن از تقیه مضطر نخواهد شد و قطعاً
سازگاری و هماهنگی، به جای نزاع و اختلاف، حکمفرما خواهد شد.
این مطلب را عده ای از علمای مسلمان، فهمیده اند و به آن تصریح کرده اند؛ که به
برخی از آنها اشاره می کنیم:
۱ ـ امام رازی در تفسیر آیه «الاّ أن تتّقوا منهم تقاهً» می نویسد:
«ظاهر این آیه، دلالت دارد بر این که تقیه، فقط در مقابل کفار زورگو و ستمگر
جایز است، اما مذهب شافعی این است که: «اگر وضعیت مسلمانان نسبت به
یکدیگر مانند وضعیتی که مسلمانان در شرایط بحرانی نسبت به کفار دارند،
بشود، تقیه در میان مسلمانان نیز به جهت حفظ جان جایز می شود.»
همو نوشته است:
«تقیه برای حفظ جان جایز می باشد. اما آیا برای حفظ شدن مال هم جایز است
تقیه کردن یا خیر، ممکن است حکم به جواز شود؛ به جهت سخن پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله : “احترام مال مسلمان مانند احترام خون اوست”؛ و این که حضرت
فرموده اند: “من قُتِلَ دونَ ماله فهو شهید”؛ “کسی که به جهت حفظ کردن مالش
کشته شود، شهید است”.»
۲ ـ قاسمی از کتاب ایثار الحق علی الخلق مرتضی یمانی چنین نقل می کند:
«دو چیز است که خفا و پیچیدگی «حق» را زیاد کرده است؛ یکی از آن دو، ترس
علمای عارف به حقیقت ـ که عده کمی هستند ـ از علمای فاسد و سلاطین جور و
شیاطین انسی است؛ با توجه به این که تقیه ـ به نص قرآن و اجماع اهل اسلام ـ
در مواجهه با چنین افرادی جایز است؛ در چنین شرایط دشواری، همواره ترس،
مانع از اظهار حق شده است؛ با وجود این، هنوز هم حق جویان، دشمنِ بیش تر
مردم محسوب می شوند…»
۳ ـ مراغی در تفسیر «من کَفَرَ بالله من بعد ایمانه الاّ مَنْ اُکرِهَ و قَلْبُهُ مطمئنٌ بالایمان»
می نویسد:
«مدارا کردن با کفار و ظالمان و فاسقین، با وقار سخن گفتن با آنها، تبسم کردن و
بخشیدن مال به آنها به جهت جلوگیری کردن از اذیت آنها و حفظ کردن آبرو،
همگی از مصادیق تقیه اند و این گونه دوستی و موالات، نهی نشده است، بلکه
مشروع است. طبرانی روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر چیزی که مؤمن
به وسیله آن آبرویش را حفظ کند صدقه است.»
تقیه شیعیان
تقیه کردن شیعه در شرایط بحرانی مقابل کفار، با همان هدفی انجام گرفته است که اهل
تسنّن با آن هدف در مقابل کفار دست به دامان تقیه شده اند؛ با این تفاوت که مسلمان
شیعی گاه به جهت دلایلی که پنهان نیست در مقابل برادر مسلما
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 