پاورپوینت کامل عوامل پایداری و ناپایداری نظامهای سیاسی(قسمت چهارم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عوامل پایداری و ناپایداری نظامهای سیاسی(قسمت چهارم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عوامل پایداری و ناپایداری نظامهای سیاسی(قسمت چهارم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عوامل پایداری و ناپایداری نظامهای سیاسی(قسمت چهارم) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۴۱

وجود آزادی های سیاسی

در قسمت های پیشین به پنج اصل از اصول فراگیر علل پایداری نظامهای سیاسی، به
طور اختصار اشاره شد. اینک به یکی دیگر از اصول اساسی و بنیادی آن می پردازیم.
وجود آزادی های سیاسی در جوامع و نظامهای سیاسی مختلف، جایگاه ممتازی نسبت
به اصول پیشین دارد و هیچ حکومتی با پشت پا زدن به آن نتوانسته ادامه حیات دهد. در
این قسمت از مقاله به صورت اجمالی به نظر اسلام درباره آزادی های سیاسی اشاره
می نماییم و چشم اندازی از این مکتب را در حکومتهای کوتاه رهبران معصوم علیهم السلام به
نظاره می نشینیم. در ابتدا، واژه های آزادی و سیاست را از نظر اندیشمندان اسلام معنا
می کنیم.

معنای آزادی

بسیاری معتقدند که آزادی یک مفهوم انتزاعی است و تعریف جامع و واحدی از آن وجود
ندارد. اگر مقالات و کتابهایی را که در ارتباط با مفهوم آزادی نوشته شده مطالعه کنیم در
می یابیم که اتفاق نظری بین صاحب نظران و کاوشگران درباره معنای آزادی وجود
ندارد، بلکه هر یک از آنان به گونه ای آن را تعریف کرده اند.

آزادی از جمله مفاهیمی است که در علوم مختلف دارای معانی متعددی است.
دانشمندان و نویسندگان غربی برای آزادی حدود ۲۰۰ تعریف ذکر کرده اند که برخی از
آنها از جهت مفهوم با هم نزدیک و برخی هم متنافی هم هستند.

آزادی در محافل علمی به محورهای مختلف تقسیم گردیده که اهم آنها عبارتند از:

الف: آزادی به معنای استقلال وجودی

طرفداران این نظریه معتقدند که انسان همانند دیگر موجودات مستقل است و تحت
تأثیر و سیطره هیچ موجودی ـ حتی خدا ـ نیست و نباید باشد؛ این عالم پدیده ای است بر
اثر تصادف و هیچ حکمت و برنامه ای در اصل پیدایش و استمرار آن وجود نداشته و ندارد
و در ادامه نیز به حال خود رها شده و قدرتی در چرخش و اداره آن نقشی ندارد و هر
موجودی نیز در حیطه کاری خود آزاد است.

ب: آزادی به معنای اختیار

مفهوم آزادی از دیرباز نزد دانشمندان کلام و فلسفه در مقابل «جبر» قرار داشته و مورد
کنکاش بوده است. آیا انسان در رفتارها و اقدامات عملی خود آزاد است یا این که واقعاً
مجبور است و از خود اراده ای ندارد؟

این پرسش از پرسش های قدیمی بین دانشمندان کلام و فلسفه است و در هر
عصری با توجه به مسائل خارجی و جوّ غالب سیاسی گرایشهایی نسبت به یکی از آن دو
رواج پیدا می کرد و هر دسته و گروه جهت اثبات نظریه خویش به آیات قرآن استناد
می کردند.

در بین فرق اسلامی، گروه اشاعره به نظریه جبر و گروه معتزله به اختیار مطلق افعال
و اراده انسان اعتقاد دارند. هر دو گروه از اهل تسنن هستند. در هر حال این سئوال مطرح
است که آیا انسان واقعا آزاد است که هر گونه مایل است عمل کند یا این که عواملی انسان
را به انجام رفتارهای خاص مجبور می سازد و حتی در حوزه اندیشه به ناچار باید فکر
خاصی را بپذیرد؟

این بحث در روان شناسی فلسفی نیز مطرح است که آیا انسان موجودی است که از
نظر شخصیتی و ساز و کار روانی قدرت بر تصمیم گیری دارد یا نه؟ به عقیده دانشمندان
شیعه، جبر در حوزه فکر و رفتار به طور کلی مردود است و آدمی از نعمت آزادی و اختیار
برخوردار است؛ زیرا اگر جبر محض بر انسان و رفتار و عمل و اندیشه او حاکم باشد دیگر
جایی برای نظامهای اخلاقی، تربیتی، تکلیف انسان و… باقی نمی ماند و تنبیه ها و
مجازاتها، پاداشها و تشویقها و… معنا نخواهد داشت.

اگر کودک در رفتارش محکوم به جبر باشد تربیت و کنترل رفتار توسط والدین او در
اصول تربیتی بی معنا خواهد بود؛ حال آن که امر و نهی و تشویق و تنبیه و پاداش و
عقوبت یک امر حتمی برای انسان و از ویژگیهای وی و ملاک برتری او بر سایر جانداران
است. توضیح و تکمیل بحث، سطح وسیعی از بررسی ها را می طلبد و ما به ناچار به همین
مقدار بسنده می کنیم.

ج: آزادی در مفاهیم اخلاقی

در اخلاق و عرفان، بحث آزادی کاربرد زیادی دارد. آزادی در این رشته به معنای «عدم
تعلق و وابستگی انسان به زخارف دنیوی است». در حوزه اخلاق و عرفان، انسانی آزاد
است که به دنیا و مادیات و لذایذ دنیوی تعلق خاطر نداشته و به غیر از خدا و اولیای او
علاقه و دلبستگی نداشته باشد و اگر به چیزی وابسته گردید آن هم در جهت محبت و
وابستگی به خدا باشد.

این حالت در معارف دینی ما یکی از والاترین کمالات انسان است، چنانچه قرآن
می فرماید: «والذین آمنوا اشد حبّاً للّه» از این منظر، آزادی به معنای آزادگی است؛ آزاد
بودن از همه قید و بندهایی که موجب اسارت و بندگی و ذلت انسان است. بندگی خدا،
عین آزادی و آزادگی است. انسان باید به چیزی دل بندد که ارزش دلدادگی داشته باشد.

د: آزادی در برابر «بردگی»

این تعریف در ساحت های اجتماعی کاربرد دارد. در زمانهای پیشین، برخی از انسانهای
زورمند عده ای از همنوعان خویش را به بند کشیده و به عنوان برده از آنان کار
می کشیدند و بدون هیچ امتیاز معنوی و انسانی خرید و فروش می کردند. اگر چه چهره
آشکار این نوع بردگی در دنیای معاصر وجود ندارد؛ اما چهره پنهان آن و نیز بردگی فکری
و فرهنگی ـ که بدتر از نوع نخست است ـ هم چنان در جهان بیداد می کند.

آزادی، در این جا در مقابل این گونه بردگیهای آشکار و پنهان است.

ه : آزادی در حقوق و سیاست یا حاکمیت بر سرنوشت

آنچه در بحث فعلی مد نظر است و ناگزیر به انواع دیگر آن اشاره نمودیم آزادی رایج در
حقوق و سیاست و به تعبیر صحیح تر، «حاکمیت بر سرنوشت خویش» است. انسان آزاد
است و نباید تحت حاکمیت غیر باشد، بلکه باید تحت بینش و اراده خویش به سر برد.
آزادی در اصطلاح سیاست و حقوق یعنی نفی حاکمیت غیر بر انسان، حتی اگر آن غیر
خدا و پیامبر و معصومین علیهم السلام باشند.

در این دیدگاه فقط انسان است که حق حاکمیت بر خویش را دارد. اگر انسان از روی
اختیار این حق را به دیگری واگذار نماید ـ که در اسلام و آیین مسلمانی چنین است ـ او
قانوناً می تواند بر انسان حاکمیت داشته باشد. تا انسان حق خود را به دیگری واگذار
ننماید دیگری حق حاکمیت بر سرنوشت او را ندارد. براساس این دیدگاه، خدا نیز برای
دخالت در امور انسانها و امر و نهی باید منتظر رأی و اجازه آنان باشد و بدون اجازه حق
ندارد حکم و دستوری صادر کند و اگر هم فرمانی صادر نماید ارزشی ندارد و مردم التزامی
به پذیرش امر و نهی او ندارند.

آزادی مطلق در نظامهای سیاسی

از مباحثی که امروزه در محافل علمی مغرب زمین، مورد توجه است این پرسش است که
آیا آزادی مطلق برای انسان امکان پذیر است و با شأن انسان هماهنگی دارد؟ آیا انسان
باید در این دنیا کاملاً آزاد و بدون هیچ گونه محدودیتی باشد؟ یعنی حتی هیچ نظام
سیاسی و دولتی حق تعیین محدودیت را نداشته باشد و افراد بتوانند آزادانه هر کاری که
میلشان هست انجام دهند؛ چه نیک و چه بد؟

در پاسخ به این سؤال ها، اظهار نظرهای گوناگونی شده است. در دنیای غرب،
بسیاری از دانشمندان و صاحب نظران برای این نظریه ارزشی قایل نشده اند و برخی نیز
در این حد که جوابی داده باشند به چند نکته اشاره کرده اند.

اصل آزادی مطلق، امروزه نزد همگان مردود است و در مقام عمل کسی بدان ملتزم
نبوده و نخواهد بود و امکان آن هم غیر مقدور است. اصل آزادی مطلق به معنای نفی
شخصیت انسان و نفی مدنیت و اصالت و پذیرش قانون جنگل است. اگر انسان موجودی
است مدنی، باید از نظم و قوانینی پیروی نموده، و در دایره ضوابط و مقررات قرار بگیرد.
انسان باید حقوق دیگران را محترم بشمارد و حقوق او باید رعایت گردد. باید با نیکوکاران
برخورد ترغیبی و با متخلفان برخورد توبیخی شود.

ادعای آزادی مطلق، مستلزم انکار ضرورت وجود دولت و حکومت است؛ زیرا
فلسفه وجودی حکومت ها ایجاد نظم و امنیت اجتماعی است. آزادی مطلق با قانون
مداری، مدنیت، تمدن و فرهنگ بشر ناسازگار است. آزادی مطلق، نادیده انگاشتن
جایگاه انسان و منزلت آدمی است. این گونه پندارها نشانگر عدم معرفت به مقام و
موقعیت انسان است. در اسلام، آزادی مطلق و نامحدود و بی قید و شرط مطرود است.
بلکه انسان در جهت نیل به ارزشهای انسانی و مدنی، ملزم به رعایت مقررات و ضوابط
است.

آزادی از منظر دین

در محدوده دین، آزادی بر دو قسم است: مشروع (مجاز)، غیر مشروع (غیر مجاز).

آزادی مشروع با عقل و عواطف انسانی سازگاری دارد و آزادی غیر مشروع با
ارزشهای معنوی و شخصیت انسان ناسازگار است. در جهان بینی اسلام، اصل آزادی
موهبتی الهی و شرط تعالی و تکامل معنوی انسان است. اگر انسان از موهبت آزادی
برخوردار نباشد نمی تواند آگاهانه آیینی را انتخاب نماید؛ کمال انسان در گزینش آگاهانه
است. براساس مفاد آیه «لااکراه فی الدین»، حتی در پذیرش ایمان، انسان آزاد است.

در اسلام، استفاده از نعمت آزادی همانند بسیاری از موضوعات اسلامی حد و مرز
دارد و در صورت عدم رعایت حدود، دچار نابسامانیها خواهد شد:

«و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون»

شالوده ساختار معنوی و مادّی انسان بر اساس محاسبات دقیق و منظم ریخته
شده است. تجاوز از حدود الهی موجب دوری انسان متجاوز از موهبت های خدا است.
تجاوز از حدود الهی و ارزشهای اخلاقی از جمله آزادی به بهانه پاسخگویی به درخواستها
و تمایلات نفسانی، موجب سقوط انسان است.

برخی می گویند: انسان موجودی است آزاد و هر کار و رفتاری که بخواهد می تواند
انجام دهد. اگر دین وارد حوزه اختیارات انسان گردد و او را به رفتارهای خاصی ملزم
سازد، با آزادی او منافات دارد.

این افراد برای موجه جلوه دادن شبهات خود به شماری از آیات و روایات نیز استناد
می جویند؛ از جمله:

«فذکر انّماانت مذکر لست علیهم بمصیطر»

«[ای پیامبر] پس تذکر بده که تو فقط تذکر دهنده ای و بر آنان تسلطی نداری.»

طبق مفاد ظاهری این آیه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مقام رسالت منحصراً مأمور به تذکر
است و بر مردم تسلط ندارد و مردم آزادند.

«و قل الحقّ من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر»

«[ای پیامبر] بگو که حق از طرف خداست. پس هر کس خواهد ایمان آورد و هر کس
خواهد کفر ورزد.»

«انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً»

«ما راه را به انسان نشان داده و معرفی کردیم، خواه سپاسگزار باشد و خواه
ناسپاس.»

«و ما علی الرسول الا البلاغ»

«پیامبر وظیفه ای ندارد جز پیام رساندن به مردم.»

«و ما جعلناک علیهم حفیظاً و اما انت علیهم بوکیل»

«ما تو را نگهبان آنان قرار نداده ایم و تو مسئول اعمال آنان نیستی.»

در پاسخ استدلال به آیات یاد شده، باید گفت آیات دیگری در قرآن وجود دارد که
مفاد آنها کاملاً متفاوت است؛ از جمله:

«و ما کان لمؤمنٍ و لا مؤمنه اذ قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیره من
امرهم»

«هیچ مرد و زن با ایمان حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش فرمانی دادند [در
برابر فرمان خدا] اختیاری داشته باشد.»

تأکید آیه به تبعیت کامل از فرمان خدا و پیامبر است و سرپیچی از آن را شدیداً نفی
می کند.

«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»

«پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.»

یعنی اگر خواست خودشان در برابر خواسته خدا و پیامبر قرار گیرد قطعاً خواست
خدا و پیامبر برتر است.

«انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکاه و هم
راکعون»

«سرپرست شما فقط خداست و پیامبر و آنان که ایمان آورده اند همانهایی که نماز
بر پا دارند و در حال رکوع زکات می دهند.»

مصداق کامل آیه و شأن نزول آن در خصوص انفاق حضرت علی علیه السلام است که به
عنوان سرپرست و ولی امر مسلمین معرفی شد. یعنی مردم باید فرمان او را در همه
زمینه ها اجرا کنند.

«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»

«ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و صاحبان امر از میان
شما را.»

دقت در مفاد دو دسته از آیات یاد شده، بیان گر تفاوت برداشتها و مضامین آنان
است.

آیات دسته اول که اجبار و اکراه را نفی می کند، در ارتباط با افرادی است که هنوز
اسلام را نپذیرفته و جزو گروه مسلمانان قرار نگرفته اند. خداوند آنان را به پذیرش اسلام
دعوت کرده تا به دلخواه و با میل و علاقه مسلمان گردند. یعنی اصل پذیرش اسلام به
عنوان یک آیین برتر براساس اختیار و تمایل فرد است؛ نه از روی اکراه و اجبار.

لحن آیات علاوه بر ترغیب در پذیرش اسلام، ترسیم کننده روح پر عطوفت و
مهربان پیامبر رحمت نسبت به غیر مسلمانان است. هدف از ارسال انبیاء الهی، هدایت
انسانها به طریق سعادت و کمال معنوی است. وظیفه رسولان شناساندن دین به انسانها
است. پذیرش مبانی دینی بر پایه زور و اجبار با ایمان قلبی منافات دارد؛ زیرا ورود ایمان
و عقیده و نیز قوام و پایداری آن در قلب براساس باور واقعی است. از این رو طبق آیات
دسته اول، پیامبر صرفاً می باید رسالت خویش را به مردم با دلیل محکم ابلاغ نماید و اگر
پس از ابلاغ مردم به خدا ایمان نیاوردند نباید نگران باشد یا به زور آنان را به سوی اسلام
بکشاند؛ چنان که انبیاء و حضرت محمد صلی الله علیه و آله در طول ابلاغ رسالت هرگز به این شیوه عمل
نکرده اند. آنان مردم را با حکمت و منطق، موعظه می کردند و امر گزینش به عهده مردم
بوده است.

آیات دسته دوم خطاب به کسانی است که اسلام را با میل و رغبت پذیرفته اند. اینان
در مقابل دستورهای پیامبر، حق انتخاب و پذیرش ندارند و باید به تعلیمات دین و
دستورهای آن گردن نهند. مردم قبل از پذیرش، حق انتخاب و عدم انتخاب را داشتند
ولی پس از پذیرش و ایمان به دین باید به تمامی دستورها و فرامین آن تن داده و به
عنوان تکلیف الهی بدان عمل نمایند. چنانچه در آیه شریفه نیز آمده است که پس از
پذیرش اسلام، حق پذیرش قسمتی از معارف و طرد قسمت دیگر را نخواهد داشت:

«و یقولون نؤمن ببعضٍ و نکفر ببعضٍ و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلاً»

«می گویند به بعضی ایمان آوردیم و بعضی را انکار می کنیم، و می خواهند در میان
این دو، راهی برای خود انتخاب کنند.»

طبق این آیه شریفه پذیرش بخشی از اسلام و طرد قسمت دیگر به مثابه عدم
پذیرش تمامی آن است. عدم پذیرش هم در حکم کفر است.

اگر ملاک در پذیرش دین، قبول و پذیرش دستور خداوند است باید بر مدار همه
دستورهای خداوند عمل کرد. در منابع دینی، انسان مؤمن کسی است که فرامین الهی و
اوامر انبیاء و معصومین علیهم السلام را با اطمینان پذیرفته است و هیچ احساس نگرانی و دو دلی
ندارد.

اسلام هیچ فردی را به قبول اسلام مجبور نمی سازد، لیکن پس از پذیرش، به
صورت جدی از او می خواهد که به انجام دستورهای اسلامی پای بند باشد و به آنها عمل
کند.

در کشوری که نظام سیاسی آن مبتنی بر دموکراسی است و مردم در رأی دادن
آزادند و افرادی را به عنوان نماینده خود در مجلس قانونگذاری انتخاب کرده اند آیا
می توانند مصوبات و قوانینی را که نمایندگان آنان تصویب کرده اند قبول نداشته باشند و
از اجرای آنها سر باز زنند؟ آیا این روش می تواند مورد قبول صاحبان خرد باشد؟ هیچ
انسان عاقلی این گونه برخورد را نمی پسندد و برابر با منطق نمی داند.

مرز آزادی در نظام سیاسی اسلام

آیا آزادی سیاسی در اسلام محدود است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: آزادی، حق
طبیعی و فطری هر انسان است و در اختیار هیچ کس نیست که آن را بخواهد به دیگر
همنوع خویش هدیه نماید. انسان به لحاظ برخورداری از عقل و شعور ذاتی خود، مختار
و آزاد آفریده شده است. در بیان سراسر نورانی حضرت علی علیه السلام آمده است:

«و لاتَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللّه حُرّا»

«برده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است.»

انسان خود در گزینش مسیر و ادامه آن آزاد است و هر مسیری که دلش می خواهد
می تواند برگزیند.

در نگاه ابتدایی این اِشکال بر همه نظامهای سیاسی دنیا وارد است؛ زیرا همه
نظامهای سیاسی دارای یک سری قوانین و مقرراتند که طبیعت کشورداری و الزامات
اداره جامعه ایجاب می کند که در موارد بسیار نظیر تخلفات قانونی قهراً اعمال گردند.

این اصل که انسان باید در دنیا کاملاً آزاد باشد و هیچ محدودیتی بر وی اعمال
نگردد، اصل غیر منطقی و غیر عقلانی است. شایسته ترین روش این است که قوانین و
مقرراتی وجود داشته باشد تا انسانها را به انجام رفتارهای انسانی وادار کرده و از انحرافات
قانونی فردی و اجتماعی باز دارد. پذیرش مقررات و قوانین مطابق با شأن انسان نیز از
پذیره های اندیشه انسانی است.

پذیرش مقررات و نظم اجتماعی از سوی ملتها و اقوام گذشته در طول تاریخ گواه
روشنی است که آزادی بدون قید و شرط امری است مردود. ادعای آزادی مطلق به
معنای انکار ضرورت وجود حاکم و فلسفه وجودی دولت است. اساس تمدن بشریت در
گرو گردن نهادن به مسئولیتها و رعایت نظم اجتماعی است. دولت صرفاً همانند یک
معلم یا ناصح نیست، بلکه هر دولتی نخست وظیفه دارد قانون را به درستی اجرا کند و
هنگام لزوم با اعمال قوه قهریه در برابر متخلفان و قانون شکنان بایستد و آنان را به
رعایت قوانین ملزم کند.

در اسلام، حکومتها در چهار چوب حاکمیت خدا، موظف به اداره جامعه و ایجاد
نظم و تشکیل نظام سیاسی اند. مدعیان آزادی مطلق، بین انسان و حیوانات حد و مرزی
قایل نبوده و نیستند و سخیف ترین بی حرمتی ها را به موجود با شعور و دارای عزم و اراده
(انسانی) نمودند.

معنای سیاست

سیاست در لغت، به معنای حکم راندن، اداره جامعه و تدبیر امور اجتماعی است. امام
خمینی قدس سره ، معمار و بنیانگذار نهضت اسلامی در ایران، چشم انداز سیاست را این گونه
ترسیم فرموده است:

«سیاست به معنای این که جامعه را چه کسی راه ببرد و هدایت کند به آنجایی که
صلاح جامعه و صلاح افراد هست، این در روایات ما برای نبی اکرم با لفظ سیاست
ثابت شده است.»

استاد مرحوم محمد تقی جعفری رحمه الله می نویسد: مدیریت و توجیه و تنظیم زندگی
اجتماعی انسان ها در مسیر حیات معقول سیاست است.

آیت الله مکارم شیرازی در تعریف سیاست می نویسد:

سیاست، مدیریتی است که حاکم بر زندگی دسته جمعی و گروهی انسان است. اگر
این مدیریت جهت گیری اش به سوی قرب الی الله و تربیت نفوس انسانی باشد، سیاست
اسلامی می شود.

آیت الله معرفت در تعریف سیاست چنین می نویسد:

شناخت کامل اوضاع و احوال جامعه و آگاهی از چگونگی برقراری رابطه
مسالمت آمیز بین افراد، گروهها و ملتها که در پیشرفت آن جامعه و ملت برای تحقق
یافتن هدفها و خواسته های درست آنها نقش اساسی ایفا کند.

بهترین و جامع ترین تعریف از واژه سیاست، تعریف زیر است:

«روش اداره جامعه به گونه ای که مصالح مادی و معنوی آحاد آن تحقق یابد.»

تلقی منفی و مثبت از سیاست

در بررسی ها و اظهارات مختلف صاحب نظران در خصوص مفهوم سیاست و اعمال آن در
جامعه، به ویژه جامعه اسلامی، دو دیدگاه متفاوت به دست می آید که ذیلاً اشاره
می گردد:

دیدگاه نخست:

رویکرد منفی به سیاست است که متأسفانه از دیرباز در بین جوامع بشری رواج داشته
است. رویکرد منفی به سیاست براساس نظریه ماکیاول به وجود آمد و به تدریج در جهان
اسلام رسوخ پیدا کرد. این واژه نیز همانند برخی از واژه های مقدس دیگر نظیر آزادی،
حقوق بشر، عدالت، امنیت اجتماعی و… قربانی هوس بازی قدرتهای طغیان گر و ابزار
دست متجاوزین به حقوق انسانها شد. استاد محمد تقی جعفری رحمه الله در خصوص استفاده
از واژه های مقدس نظیر سیاست می نویسد:

این کلمه سیاست هم از آن کلمات است که به جهت شیوع استعمال آن در
فرصت طلبی ها، نیرنگ بازیها، دروغها، زورگوییها، بازی با جان و مال و نوامیس مردم،
استخدام هر گونه وسائل در راه وصول به هر گونه هدفی که برای قدرتمندان خودکامه
مطلوب تلقی شده است…. خبیث ترین و وحشتناک ترین مفهوم را به ذهن شنونده و
مطالعه کننده متبادر می سازد، چنان که با شنیدن کلمه سیاستمدار چهره یک حقه باز و
شیاد و نابکار و کسی که برای ربودن یک دستمال، آتش به قیصریه می زند در ذهن انسان
خطور می نماید.

تبلیغات وسیع دشمن در خصوص وارونه جلوه دادن معنای سیاست آن قدر اثر
گذاشت که حتی برخی از جوامع اسلامی معاصر باورشان آمد که دین از سیاست جدا و
سیاست با دین بیگانه است و شأن دین نمی تواند هرگز قرین سیاست باشد.

نقل شده است که مرحوم عبده، رئیس جامع الازهر مصر و مفتی اعظم اهل سنت
آن دیار که فرد انقلابی و مبارز و از شاگردان معروف مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی
و افتخار بزرگ جهان اسلام بود، وقتی که به شدت تحت فشار سلاطین سرزمینهای
اسلامی قرار گرفت که در سیاست و امور مربوط به مسلمین که در حقیقت دخالت در
سرنوشت سیاسی، اجتماعی مسلمانان آن روز بود دخالت نکند، در پاسخ به آنان این
گونه یادداشت کرد:

«اعوذ بالله من لفظ ساسَ یَسُوسُ سِیَاسَهً.»

و به طور کلی از سیاست به معنای یاد شده تبرّی جست.

نظیر این گونه برخوردها نیز با حضرت امام خمینی قدس سره از سوی برخی از مردم کج
فهم، به ویژه تعدادی از مغرضین و بی خبران رژیم شاه شده بود. لیکن حضرت امام با
شهامت و هوشیاری کامل پاسخهای دندان شکن به آنان داد. ایشان در یکی از بیانات
خود چنین فرمود:

«مرا نزد رئیس سازمان امنیت بردند. او ضمن صحبت هایش گفت: آقا، سیاست
عبارت از دروغ گویی، عبارت از خدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدر
سوختگی است. این را بگذارید برای ما… .»

شاید در ذهن برخی این سؤال مطرح شود که با توجه به معنای خوب و مقدسی که
در منابع دینی و فرهنگ ناب اسلامی و همچنین در بیانات دانشمندان و بزرگان دین از
سیاست شده است، چرا این واژه نزد برخی مردم و خواص مورد نفرت است، به نحوی که
وقتی نامی از واژه سیاست آورده می شود بی درنگ در ذهن آنان حقه بازی، دروغ،
حیله گری و… متبادر می شود و اگر کلمه آزادی بر زبان جاری گردد، بی بند و باری،
ولنگاری، بی عفتی و… تداعی می شود؟

پیدا است که واژه های یاد شده، ابزاری در دست متجاوزان به حقوق انسانهاست.
آنان استفاده از این گونه واژه های مقدس را هم ناپاک ساختند.

اگر امروز مردم با شنیدن کلمه سیاست، آزادی و حقوق بشر و امثال آن از زبان
سردمداران کشورهای استعمارگر آزرده خاطر می شوند به دلیل سوء استفاده این ناپاکان
در طول تاریخ از این واژه های مظلوم است.

دیدگاه دوم

تلقی مثبت از سیاست است. اگر به کاربرد واژه سیاست در منابع اسلامی نظر بیفکنیم، در
می یابیم که در اسلام سیاست مقدس است. براساس اعتقادات اصولی شیعه،
معصومان علیهم السلام شایستگی و برازندگی رهبری و سیاست جامعه را دارند و اصلاً وصف
سیاسی بودن رهبر در فرهنگ شیعه و تعالیم مقدس آن یکی از شئون برتر امامان شیعه
است.

در مجامع روایی ما، واژه سیاست به حکومت و اداره کشور تعریف شده است. در
زیارت ناحیه مقدسه یکی از اوصاف رهبران معصوم علیه السلام «ساسه العباد» است. در عصر
غیبت مصلح واقعی فقط پیروان راستین ائمه معصوم که مجتهدان جامع شرایط هستند
شایستگی هدایت انسانها را دارند. اینک گوشه ای از سخنان معصومان که در زمینه
سیاست بیان شده را ذکر می کنیم:

امام صادق علیه السلام فرمود:

«خداوند، پیامبرش را تربیت کرد و خوب هم تربیت کرد. وقتی که تربیت او را
تکمیل نمود، فرمود: تو دارای اخلاق نیک و عظیمی هستی. سپس امر دین و امت
را به پیامبر واگذار کرد تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد.»

«بئس السیاسَه الجور.»

«بدترین سیاست، ظلم است.»

«جمال السیاسَه العَدل فی الامره وَ العَفو مَع القدره.»

«زیبایی سیاست، عدالت در حکومت و عفو هنگام قدرت است.»

«حسن السیاسه قواه الرعیه.»

«بهترین سیاست، تقویت رعیت است.»

امام علی علیه السلام فرمود:

«حسن السیاسه یستدیم الریاسه.»

«سیاست نیکو، موجب استمرار حکومت است.»

امام خمینی فرمود: وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی در قلعه فلک الافلاک خرم
آباد محبوس بود رئیس زندان آنجا به آقای کاشانی گفته بود: شما چرا در سیاست دخالت
می کنید؟ سیاست شأن شما نیست. ایشان در جواب گفتند: اگر من دخالت در سیاست
نکنم کی دخالت کند!

امام خمینی در ادامه، در خصوص مفهوم سیاست و برداشت غلط از این واژه،
جریان برخورد خویش را با رئیس سازمان امنیت کشور (ساواک) در زمان شاه چنین بیان
می دارد:

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.