پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint، ترجمه و تلخیص کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم، ترجمه محمد سپهری، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، ۱۳۸۴، ۲ جلد.

کتاب پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint ترجمه آقای دکتر محمد سپهری است و همان طور که در عنوان فرعی کتاب آمده ترجمه و تلخیص کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم، اثر علامه جعفر مرتضی عاملی است. کتاب پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint در دو مجلد، به ترتیب ۶۷۵ و ۷۶۳ صفحه ای منتشر شده است.

دکتر سپهری در ابتدای کتاب، هدف خود را از تلخیص و ترجمع اثر فوق الذکر چنین بیان می دارد. «(علامه عاملی) گاهی اوقات روایات و نقل های فراوانی از یک واقعه یا حادثه تاریخی را از منابع گوناگون نقل نمود، سپس با حوصله و دقت زاید الوصفی به نقد و ارزیابی آن از وجوه و جنبه های متعدد می پردازد، چنان که اگر خوانده خود را برای پیمودن این راه دراز مهیا نکرده باشد، چه بسا در میانه های سیر از ادامه آن، احساس ملال و خستگی کند این جانب… همواره قصد آن داشت که این تألیف گرانمایه را نیز برای خوانندگان و علاقمندان فارسی زبان ترجمه کنم اما هر بار مطالعه این حجم انبوه را از حوصله مخاطبان خود بیرون می یافتم از همان روزگار، ترجمه گزیده این اثر در ذهنم نقش بست و چنین بود که بر آن شدم تا گزینشی روان… (از این کتاب) تقدیم می کنم.»

همان طور که اشاره شد، این کتاب دارای دو جلد است.

جلد اول که از شش بخش تشکیل شده است سیره پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را از آغاز تا پایان جنگ بدر بررسی می کند.

بخش اول، که خود دارای هشت فصل فرعی است تحت عنوان «مباحث مقدماتی» تصویر مغشوشی را که روایات عامه از سیمای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ ترسیم کرده اند به نقد می کشد و ریشه های سیاسی پیدایش این روایات و نحوه بسط تاریخی و تثبیت آنها را بیان می دارد.

نویسنده در بخش دوم که دارای چهار فصل است با عنوان «پیش از بعثت»، به مباحثی از قبیل اوضاع شبه جزیره عربستان پیش از ظهور اسلام، دوران کودکی و جوانی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ، ازدواج آن حضرت با خدیجه و ولادت حضرت فاطمه و صحت و سقم ازدواج دو دختر پیامبر به نامهای رقیه و ام کلثوم با عثمان پرداخته است.

بخش سوم، که شش فصل فرعی دارد، با عنوان «از بعثت تا هجرت (مسلمانان) به حبشه» اختصاص دارد و به بررسی و ارزیابی روایات آغاز وحی، دعوت پنهانی پیامبر به اسلام، اسراء و معراج، ماجرای بیم دادن خویشان یا حدیث یوم الدار، آشکار کردن دعوت و مهاجرت جمعی از مسلمانان به حبشه و افسانه غرانیق (اقدام شیطان به القای عبارات شیطانی در میان وحی) می پردازد.

بخش چهارم با عنوان «از مسلمانی حمزه تا بیعت عقبه» مشتمل است بر پنج فصل. نویسنده در طی این فصل ها اسلام حمزه و عمر، محاصره اقتصادی و اجتماعی مسلمانان در شعب ابوطالب، مسأله ایمان ابوطالب، مسافرت پیامبر به طائف، ایمان آوردن جمعی از اهالی مدینه و شرکت آنان در بیعت اول و دوم عقبه و برخی از موضوع های دیگر را تجزیه و تحلیل کرده است.

بخش پنجم که دارای چهار فصل فرعی است، با عنوان از «مکه تا مدینه» به موضوع هایی از قبیل هجرت پیامبر به مدینه، مقدمات و تمهیدات این هجرت، حوادثی که در بین راه مکه و مدینه رخ داد، چگونگی ورود پیامبر به مدینه و نحوه تعیین سکونتگاه آن حضرت در این شهر پرداخته است.

بخش ششم که از چهار فصل فرعی تشکیل یافته با عنوان «از ورود به مدینه تا پایان جنگ بدر» از مسایل زیر بحث شده است: تأسیس تاریخ هجری، عقد اخوت میان مسلمانان، تشریع برخی از احکام، جنگهای پیش از جنگ بدر و جنگ بدر و حوادث و پیامدهای مربوط به آن. با اتمام بخش ششم مجلد اول کتاب پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint به پایان می رسد.

جلد دوم این کتاب مشتمل است بر بخشهای هفتم تا سیزدهم.

بخش هفتم با عنوان «از بدر تا احد» که دارای پنج فصل است، حوادث بعد از جنگ بدر تا احد را بررسی می کند. برخی از این حوادث عبارتند از: ازدواجهای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حکمت آن، تحریم شراب، تغییر قبله، نحوه ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه، حدیث سد الابواب (بستن درها به مسجد النبی به جز در خانه حضرت علی ـ علیه السلام ـ، غزوه ها و سریه های دفاعی، پیمان شکنی یهودیان، جنگهای مهم با یهودیان.

بخش هشتم که چهار فصل دارد با عنوان «جنگ احد و پیامدهای آن» به بررسی وقایع جنگ احد اختصاص دارد. در پایان این بخش از غزوه حمرا و الاسد نیز بحث شده است.

بخش نهم با عنوان «شخصیتها و حوادث» از چهار فصل تشکیل شده است در فصل اول درباره زید بن ثابت؛ در فصل دوم درباره آزادی سلمان فارسی؛ در فصل سوم درباره ولادت حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ و در فصل چهارم درباره وفات برخی از شخصیتها بحث شده است.

بخش دهم با عنوان «از احد تا بنی نضیر» به حوادث بعد از جنگ احد تا قبل از جنگ بنی نضیر اختصاص دارد. در این بخش که مشتمل بر چهار فصل است از این موضوع ها بحث شده است: کمکهای نوع دوستانه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به مشرکان مکه به هنگام گرفتاری، سریه های بوسلمه و عبدالله بن انیس، فاجعه رجیع (پیمان شکنی جمعی از مدعیان اسلام و کشتن فرستادگان رسول خدا)، سریه بئر معونه.

بخش یازدهم با عنوان «جنگ با بنی نضیر» در طی چهار فصل به صورت اختصاصی به موضوع جنگ مسلمانان با یهود بنی نضیر پرداخته است و حوادث مربوط به این ماجرا را تا اخراج ایشان از مدینه مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.

بخش دوازدهم کتاب با عنوان «از اخراج بنی نضیر تا نبرد خندق» حوادث ما بین این دو واقعه را بررسی کرده است. در فصل اول از این بخش درباره غزوه ذات الرقاع؛ در فصل دوم درباره تشریع برخی از احکام و برخی از کرامات پیامبر؛ در فصل سوم درباره غزوه بدرالموعد؛ و در فصل چهارم درباره غزوه دومه الجندل بحث شده است.

بخش سیزدهم و پایانی کتاب در طی هشت فصل به طور مبسوط درباره جنگ احزاب بحث کرده است.

بدین ترتیب همان طور که مشاهده می شود کتاب پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint به تبع الصحیح من سیره النبی الاعظم سیره پیامبر را تنها تا پایان جنگ احزاب، یعنی سال چهارم یا پنجم هجرت گزارش کرده است. امید است که علامه جعفر مرتضی عاملی با تدوین و انتشار مابقی مجلدات الصحیح طرح خود را به اتمام رساند و سیره کامل پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را از آغاز تا پایان در اختیار علاقه مندان قرار دهد.

بی تردید کتاب پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای نقاط قوت و امتیازهای متعددی است، ذکر آنها در این مجال اندک میسر نیست. با این حال، به نظر می رسدکه در پاره ای موارد عبارات یا جمله های کتاب به اندازه کافی گویا و روان نیست، در مقاله آتی به ذکر تعدادی از این موارد خواهیم پرداخت.

باری، از آنجا که ممکن است مطالعه «پاورپوینت کامل سیرت جاودانه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint» با توجه به دشوار فهم بودن برخی از عبارات کتاب، مضافا بر حجم عظیم آن، برای خوانندگان عمومی ملال آور باشد بر آن شدیم که خلاصه ای از آن را در دسترس آن دسته از مخاطبان، که مایلند سیره نبوی را از روی نوشته ای ساده و مختصر مطالعه کننده، قرار دهیم.

آنچه در پی می آید تخلیص جلد اول کتاب سیره جاودانه تا صفحه ۴۲۷ است که سیره پیامبر را از آغاز تا هجرت به مدینه پوشش می دهد.

فصل اول: پیامبر در روایات مکتب خلافت

هر پیامبری به عنوان راهبر الهی باید از جهالتها پیراسته و به فضیلتها آراسته باشد. به همین جهت خداوند در قرآن کریم خُلق عظیم پیامبر اسلام را ستوده و مسلمانان را به پیروی از حضرت فرمان داده است.

اما تصویری که روایات مکتب خلافت از آن حضرت ترسیم می کند تصویر کودک خامی است که هر دم به سویی دوان است و هر آن از پی هوسی روان. بر اساس این روایات، پیامبر کسی است که «سپاه خود را رها می کند تا با همسرش تنها در صحرا مسابقه دهد، آن هم بارها و در مناسبتهای مختلف! گاهی شوهر می بُرد و گاهی همسر! آن گاه به همسرش می گفت: این به آن در!»

او کسی است که روزی زن پسر خوانده اش را در حالتی شهوت آور می بیند و دل در او می بندد… او فردی است فراموش کار که حتی مهمترین مسایل دینی را فراموش می کند: فراموش می کند که لیله القدر کدام شب است. از این رو به پیروان خود دستور می دهد که در دهه آخر رمضان به دنبال لیله القدر باشند….

ترسیم چنین سیمایی از پیامبر خیانت بزرگی است به تاریخ اسلام که بر اساس نقشه ای از پیش طراحی شده در زمان امویان و به دست یاران امویان صورت گرفته است. تاریخ موارد متعددی از کینه امویان و پادشاهان آنان را نسبت به پیامبر و شعائر اسلام ثبت کرده است، برخی از آنها به قرار زیر است:

۱ ـ مطرف بن مغیره نقل می کند که روزی معاویه حکومت ابوبکر و عمر و عثمان را یاد کرد و گفت: پس از آن که این سه نفر مردند یادشان نیز مرد، اما هر روز پنج بار این مرد هاشمی یاد می شود و بعد از شهادت به توحید، شهادت به رسالت او داده می شود. به خدا سوگند آرام ننشینم تا نام او را دفن کنم؛

۲ ـ روزی نزد هشام بن عبدالملک، خلیفه اموی رسول خدا را ناسزا گفتند. هشام ناسزاگو را از این اقدام باز نداشت.

۳ ـ ولید بن یزید اموی یک مجوسی را فرستاد تا بر بام کعبه مکانی برای نوشیدن شراب بسازد؛

۴ ـ حجاج بن یوسف ثقفی در جنگ با عبدالله بن زبیر کعبه را به منجنیق بست، و به این هم بسنده نکرد و نجاست هم به خانه کعبه پرتاب کرد؛

۵ ـ امویان سعی کردند قبله را از کعبه به سوی صخره ای که قبله یهودیان است، تغییر دهند.

فصل دوم: سیاستهای ریشه کنی (تعالیم پیامبر)

همه مسلمانان قبول دارند که گفتار، رفتار و تقریر پیامبر حجت و لازم الاتباع است. آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»؛ «بگیرید آنچه را که رسول خدا به شما داد، و باز ایستید از آنچه شما را بازداشت» بر عصمت قولی و فعلی پیامبر دلالت دارد. خود پیامبر مسلمانان را به کتابت، و روایت سخنانش فرمان داد. صحابه بسیاری از احادیث پیامبر را نوشتند و تابعین در طلب این احادیث مسافرتها کردند. اما در مقابل این سنت، یک جریان قوی وجود داشت که از کتابت و روایت سخنان پیامبر مانع می شد. قریش در زمان رسول خدا به نویسندگان سخنان آن حضرت اعتراض کردند و گفتند: رسول خدا نیز بشری است مثل ما. گاه خشنود است و گاه خشم می گیرد و ممکن است سخنی بر خلاف حقیقت بگوید.

این سخن به گوش رسول خدا رسید و آن حضرت به ناقل سخن قریش فرمود: «از میان دو لب من جز حقیقت بیرون نمی آید هر چه می گویم بنویس.»

شاید علل یا انگیزه های اتخاذ این سیاست از سوی قریش عبارت باشد از: پذیرش ظاهری اسلام در عین حفظ کینه باطنی همانند ابوسفیان!؛ احساس حسادت به سروری همه جانبه رسول خدا؛ ضعف اعتقادی.

قریش مقارن وفات رسول خدا و پس از آن که حکومت را در دست گرفتند و به اقتضای منافع سیاسی خود طی چند مرحله از کتابت و روایت سخنان رسول خدا به بهانه های مختلف ممانعت کردند.

رسول خدا پیش از وفات خود در بستر بیماری از اصحاب خواست تا قلم و دواتی برایش بیاورند تا سخن هدایتی بنویسد که پس از او هرگز گمراه نشوند؛ اما عمر با ادعای این که «کتاب خدا ما را کفایت می کند» و بر زبان راندن سخنان ناشایست درباره رسول خدا، با این کار مخالفت کرد و جمعی از اصحاب از او طرفداری کردند. پس از آن که ابوبکر اریکه قدرت تکیه زد با سوزاندن پانصد حدیثی که در زمان رسول خدا نوشته شده بود، سیاست حدیث سوزی را پایه گذاری کرد. پس از او عمر در زمان خود با برنامه ریزی و نقشه حساب شده ای همین سیاست را در ابعاد گسترده تر پی گرفت. او از صحابه خواست تا هر آنچه که از روایات رسول خدا نوشته اند نزد او ببرند و چنین وانمود کرد که می خواهد آنها را جمع و تدوین کند. اما پس از آن که آنها را گرد آورد، همه را سوزانید. او از نقل شفاهی روایات پیامبر نیز ممانعت می کرد تا جایی که نوشته اند که صحابه را از نقاط مختلف جهان اسلام جمع کرد و آنها را به سبب احادیثی که نقل کرده بودند، توبیخ کرد و از آنان خواست تا در مدینه بمانند و سکوت اختیار کنند. سیاست منع حدیث در زمان خلفای اموی یعنی عثمان و معاویه و خلفای بعدی، به استثنای مدت کوتاهی در زمان عمر بن عبدالعزیز، همچنان اعمال می شد.

مسلمانان همچنان از دستیابی آسان و فراگیر به احادیث رسول خدا محروم بودند، تا آن که در اواسط قرن دوم منع از تدوین حدیث پایان یافت و تلاش گسترده ای برای تدوین حدیث شروع شد.

فصل سوم: شخصیتهای جایگزین [به جای راویان احادیث رسول خدا]

دستگاه خلافت که مسلمانان را از مراجعه به روایات و راویان احادیث نبوی برای فراگرفتن دین خود منع کرده بود، چاره ای نداشت جز آن که برای پاسخ گفتن به نیازهای و پرسشهای دینی جامعه اسلامی شخصیتهای جایگزینی را معرفی کند. این شخصیتها در عین پرهیز از نقل روایات ناسازگار با منافع، خلافت عهده دار رسمی صدور فتوا و پاسخ به مسایل دینی بودند. صاحب منصبان فتوا در این زمان دو دسته بودند:

۱ ـ امیران حکومت که به نظر عمر با وجود آنان شخص دیگری حق فتوا دادن نداشت؛

۲ ـ غیر امیرانی که دستگاه خلافت از تعهد آنان نسبت به خود اطمینان داشت.

از جمله این مفتیان مجاز می توان به عایشه، زید بن ثابت، عبدالرحمن بن عوف، ابوموسی اشعری و ابوهریره، که خدمات شایانی به دستگاه خلافت کردند، اشاره کرد.

سیاست محدود کردن حق فتوا دادن و نقل روایات به افراد خاص، بعد از سه خلیفه نخست در زمان خلفای اموی همچنان ادامه داشت و آنان نیز کسانی را که روایاتی بر خلاف مصالح ایشان از پیامبر نقل می کردند، به شدت منع یا تهدید می کردند. در این باره می توان به رفتار خشن معاویه در مقابل عبدالله بن عمر و عبدالله بن عمرو عاص اشاره کرد.

صاحبان قدرت دریافتند که این سیاست به اندازه کافی برای جلوگیری از نشر تعالیم اسلام و روایات نبوی کافی نیست. از این رو، شیوه های دیگری را پی گرفتند که عبارت بودند از:

الف: تشویق شعر و شاعران

مردم عرب به شدت از شعر متاثر می شدند و ابزار شعر می توانست نقش موثری در پیش برد اهداف خلافت داشته باشد. عمر که از نقل روایات نبوی و نیز تدبر و پرس وجو درباره معانی آیات قرآن را منع کرده بود و حتی زیاد شدن قاریان قرآن را مضر می دانست، به تشویق شعر و شاعری پرداخت.

ب: آموزش انساب

پیامبر اسلام علم انساب را علمی بی فایده دانسته بود، اما عمر نه فقط آن را برای صله رحم مفید دانست بلکه آن را مبنای تعیین سهم سپاهیان از بیت المال و ترسیم نقشه کوفه و بصره قرار داد.

ج: اهل کتاب

خلفا که مردم را از پرسش درباره معانی قرآن و کتابت و روایت حدیث منع کرده بودند بهترین جایگزین برای معارف اسلامی را دانش اهل کتاب یافتند. این در حالی است که پیامبر پیروان خود را از خواندن کتابهای اهل کتاب منع کرده بود و فرموده بود: آنان که خود را گمراه کردند، شما را هدایت نخواهند کرد. اما عمر در همان زمان پیامبر به مدرسه های یهودیان در مدینه رفت و آمد می کرد. او حتی یک بار ترجمه تورات را نزد پیامبر آورد و برای حضرت خواند. رسول خدا به شدت خشمگین شد و فرمود من برای شما به جای تورات کتابی روشن آورده ام.

در هر حال، دستگاه خلافت سیاست سوق مسلمانان به سوی اهل کتاب را در چند مرحله پی گیری کرد:

یک: روایتی را به پیامبر نسبت دادند که مفاد آن این بود که از بنی اسرائیل روایت کنید که هیچ اشکالی ندارد. بدین ترتیب اهل کتاب خود را مجاز دیدند که به طور رسمی به نشر اباطیل خود در میان مسلمانان بپردازند؛

دو: تورات خوانی را در طی شب و روز مجاز اعلام کردند؛

سه: علم آموزی از اهل کتاب را رواج دادند، به طوری که بسیاری از بزرگان صحابه نزد کعب الاحبار، دانشمند معروف یهودی علم آموختند؛

چهار: بعضی از صحابه همچون عبدالله بن عمر به طور صریح مسلمانان را برای یافتن پاسخ پرسش دینی شان به یهودیان ارجاع دادند.

تمجیدهای عمر از کعب الاحبار و اهتمام و احترام بیشتر معاویه از وی موجب شد که کعب الاحبار به یک شخصیت مهم تبدیل شود. کعب، فرد سیاستمدار و موقعیت شناسی بود و می دانست که چگونه می تواند این خوبی اهل کتاب را جبران کند و واقف بود که با این افراد چگونه سخن گوید تا به مذاق ایشان خوش بیاید.

ــ کعب می دانست عمر مخالفت آن است که بعد از او خلافت به علی برسد. از این رو، هنگامی که عمر در مقام مشورت اسامی نامزدهای خلافت را برای او ذکر کرد و به نام علی رسید، کعب به شدت مخالفت کرد.

ــ اهل کتاب و به احتمال زیاد کعب، لقب فاروق را به عمر عطا کردند.

ــ کعب در موارد متعددی از صحابه مختلف تمجید کرده است. در همه این موارد محتوای تمجید او این این است که فلان صحابی از دانش زیادی برخوردار است، یا آنچه می گوید، موافق تورات است. کعب بدین وسیله هم دل آن صحابی را به دست می آورد و هم بر صحت و اعتبار تورات تأکید می کرد.

فصل چهارم: نقش قصه گویان در تاریخ اسلام

۱ ـ قصه گویی در مکتب خلافت

همان طور که اشاره شد دستگاه خلافت ناچار بود که خلا فکری و روحی ناشی از دور ساختن مردم از علم و عالمان حقیقی را پر کند و بدین منظور خلفا به اهل کتاب اجازه دادند که فرهنگ دینی مردم را شکل دهند و نقشی اساسی در مشغول کردن فکر و ذهن عموم مسلمانان ایفا کنند. دستگاه خلافت در همین جهت علاوه بر موارد قبلی شیوه دیگری را نیز پی گرفت و آن عبارت بود از: واگذاری میدان برای قصه گویان اهل کتاب که اظهار اسلام کرده بودند تا این قصه گویان هر چه می خواستند از اسطوره ها و افسانه ها در میان مسلمانان نشر دهند. درباره نقش قصه گویان در تاریخ اسلام موارد ذیل قابل توجه است:

الف: قصه گویی، منصب رسمی

قصه گویی، منصب رسمی بود. از این رو، وقتی تمیم داری نصرانی الاصل ـ که به گفته عمر بهترین فرد در میان مردم مدینه بود ـ از عمر اجازه قصه گویی خواست، عمر به او اجازه داد که در روزهای جمعه در مسجد النبی به قصه گویی بپردازد و حتی خودش هم در مجلس قصه گویی او حاضر می شد.

برای آگاهی بیشتر درباره قصه گویان صدر اسلام می توان به کتاب القصاص و المذکرین نوشته ابوالفرج ابن جوزی و قوت القلوب نوشته ابوطالب مکی مراجعه کرد.

ب: عزل و نصب قصه گویان توسط حاکمان

حاکمان شخصا دست اندر کار عزلو نصب قصه گویان بودند. از این رو، تعدادی از آنان همانند عمر و معاویه در مجلس قصه گویی حاضر می شدند؛ و برای قصه گویان از بیت المال حقوق تعیین کرده بودند؛ شخص خلیفه در عزل و نصب قصه گویان دخالت می کردند تا ضمن تحریک روحیه جنگی آنان از نظر سیاسی هم ایشان را توجیه کنند. خلفا خود در نوع و مقدار کار قصه گو دخالت مستقیم داشتند.

ج: تثبیت حکومت ظالمان توسط قصه گویان

قصه گویان نقش فعالی در تثبیت حکومت ظالمان داشتند. به عنوان مثال، معاویه در مسیر حرکت خود به عراق برای جنگ با امام علی ـ علیه السلام ـ، قصه گویان را همراه خود آورد تا هر صبح و شام شامیان را تشویق به جنگ کنند. وی به قصه گو دستور داد تا برای او و مردم شام دعا کند؛ عبدالملک مروان که از سرپیچی رعیت خود بیم داشت، به قصه گویان نوشت که دستان خود را و برای او دعا کنند؛ قتیبه بن مسلم تأثیر محمد بن واسع، قصه گوی سپاه خود را از هزار شمشیر و نیزه بیشتر می دانست؛ قصه گویان در زمان عضد الدوله در ایجاد فتنه بین شیعه و سنی در بغداد نقش مهمی داشتند.

د: قصه گویان بین مردم

قصه گویان نفوذ و قداست زیادی در میان عموم مسلمانان کسب کرده بودند. به طوری که بعضی گمان می کردند همان طور که سخن گفتن در میان خطبه های نماز جمعه جایز نیست، سخن گفتن در اثنای قصه نیز جایز نیست. جالب است که بدانیم مالک فتوا داد که بر مردم واجب نیست رو به قصه گویان بنشیند آن گونه که در نماز جمعه رو به خطیب می نشینند.

ه: چهره واقعی قصه گویان

چهره حقیقی قصه گویان برای همیشه و برای همه افراد مستور نبود. از این رو، در تاریخ و تاریخ نویسان دیدگاه هایی را درباره چهره حقیقی و سیرت باطنی ایشان را ضبط کرده اند: احمد بن حنبل، گدایان و قصه گویان را دروغگوترین مردم می دانست. برخی تصریح کرده اند که عامل انتشار اسراییلیات در کتاب های تاریخ و تفسیر، قصه گویان بوده اند. محمد بن کثیر قصه گویان را دروغ گوترین مردم آن هم از زبان پیامبر می دانست. پایه گذار جعل حدیث قصه گویان بودند؛ افسانه غرانیق ساخته قصه گویان است….

۲ ـ قصه گویی در مکتب امامت

امامان از یک سو در مقابل منع خلفا از کتابت و نقل حدیث، پیروان خود را به نقل و کتابت حدیث توصیه می کردند و از سوی دیگر، با اسراییلیات و راویان آنها مقابله می کردند. از باب نمونه، امیرالمؤمنان ـ علیه السلام ـ کعب الاحبار را درغگو توصیف کرد که به همین جهت کعب از آن حضرت گریزان بود. علاوه بر این، آن حضرت و امامان بعدی اهل البیت با گفتار و رفتار خود با قصه گویان که خود را از اهل کتاب یا تربیت شدگان آنان بودند، مبارزه کردند. به همین جهت، امیرالمؤمنان ـ علیه السلام ـ قصه گویان را از مسجدها بیرون کرد.

حضرت صادق ـ علیه السلام ـ قصه گویان را لعنت کرد و فرمود آنان مردم را علیه اهل البیت می شورانند.

از اینجا می توان نتیجه گرفت که امامان و اهل البیت و پیروان آنان از همان ابتدا هدف قصه گویان را دریافته بودند و اعلام می کردند، اما پیروان مکتب خلافت تنها بعد از این که قصه گویان نقش خود را برای تحکیم مکتب خلافت ایفا کرده بودند و این مکتب از آنها بی نیاز شده بود و نیازمند ساز و کارهای فرهنگی جدیدی برای توجیه و تداوم خود بود، به تکذیب و تضعیف آنان پرداختند.

فصل پنجم: علل و انگیزه های منع خلفا از تدوین و نقل حدیث

۱ ـ حفظ احترام خلفا

مسلمانان انتظار داشتند که خلیفه رسول خدا در علم و عمل شبیه و نظیر رسول خدا باشد، اما می دیدند که خلفا حتی از ساده ترین احکام بی اطلاع اند. عمر خود اعتراف کرده است که همه مردم حتی دختران حجله نشین از عمر فقیه ترند. در چنین شرایطی نقل و کتابت احادیث نبوی می توانست موقعیت خلافت را تضعیف کند.

۲ ـ گریز از تنگناها

روایات نبوی گاه در ذم اشخاصی بود که در خلافت دخیل بودند و گاه در مدح اشخاصی بود که در مقابل خلفا قرار داشتند. همچنین این روایات اقداماتی را نکوهش می کرد که دستگاه خلافت انجام آنها را به مصلحت خود می دید. از این رو، دستگاه خلافت ممانعت از نقل آنها را در دستور کار خود قرار داد.

۳ ـ اثرپذیری از اهل کتاب

یهودیان بر دو دسته بودند: فریسیان که کتابت و تدوین علم را روا می دانستند؛ و قاریان که نوشتن هر چیزی غیر از تورات را ناروا می دانستند. به نظر می رسد که کعب الاحبار که نزد عمر منزلتی داشت از دسته دوم بود. استدلال عمر برای تجویز سوزاندن احادیث مکتوب رسول خدا نشان می دهد که وی آگاهانه یا ناآگاهانه از دیدگاه این فرقه یهودی اثر پذیرفته بود.

۴ ـ مخالفت با امام علی علیه السلام

از آنجا که حضرت علی ـ علیه السلام ـ بر حفظ و تداوم سنت و راه و رسم پیامبر اصرار داشت، مخالفان او می خواستند با منع از کتابت و نقل سنت نبوی موضع و موقعیت اجتماعی اش را تضعیف کنند.

فصل ششم: آثار ممنوعیت کتابت و روایت حدیث

منع از کتابت و روایت حدیث ده ها سال طول کشید. نتیجه آن بود که پس از نسل «صحابه» و «تابعین» مسلمانان حتی از تعالیم اولیه اسلام نیز بی خبر بودند. حسن بصری می گفت: اگر اصحاب رسول خدا از قبر بیرون آیند جز قبله شما در شما هیچ نشانه ای از اسلام نخواهند دید. در میان سپاه اسلام که دست اندر کار فتوحات بودند و می بایست اسلام را بر غیر مسلمانان ارزانی می داشتند، حتی یک نفر نمی دانست که حدث (خوابیدن، ادرار کردن و غیره) وضو را باطل می کند و برای نماز باید وضو گرفت.

طبیعی است در طی این مدت طولانی که کتابت و نقل حدیث ممنوع یا محدود شده بود، تعداد محدودی برای نسلهای بعد به یادگار مانده باشد. به همین جهت می بینیم که قدیمی ترین عالمان مکتب خلافت بعد از رفع ممنوعیت کتابت حدیث تعداد محدودی حدیث نقل کرده یا صحیح دانسته اند. مثلا مالک در الموطا تنها حدود ۳۰۰ حدیث نقل کرده و تنها آنها را صحیح می داند.

پرسش این است که چگونه است که عالمان متاخرتر این مکتب، کتابهای متعددی تحت عنوان صحیح نوشته اند و در آنها هزاران حدیث را صحیح دانسته اند؛ همانند صحیح بخاری، صحیح مسلم، صحیح ابن حبان و صحیح ابی عوانه. این همه حدیث صحیح از کجا آمده است؟ اگر به کتابهایی همانند تذکره الحفاظ که درباره حافظان حدیث است مراجعه کنیم، در می بابیم که در میان نسلها یا طبقات این حافظان هر چه به صدر اسلام نزدیکتر بودند، تعداد احادیثی که حفظ داشتند کمتر بود مثلا ۱۰۰ حدیث؛ ولی به مرور زمان احادیث حفظ شده توسط حافظان به هزار و چند هزار و ده ها هزار و ده ها هزار و صد هزار و صدها هزار رسید. شافعی از قاضی ابوسوسف که در اواخر قرن دوم زندگی می کرد، نقل می کند که هر روز روایات ناشناخته ای سر بر می آورد که نه فقها آن را می شناسند و نه با کتاب و سنت موافق است.

فصل هفتم: معیارهایی برای حفظ انحراف

اشاره شد که مکتب خلافت از یک سو نوشتن و نقل احادیث نبوی را ممنوع یا بسیار محدود کرد و از طرف دیگر، زمینه را برای اهل کتاب فراهم کردند تا مطالب منحرف و حدیث های جعلی را به عموم مخاطبان القا کنند. روشن است که پس از رفع ممنوعیت حدیث، بسیاری از احادیثی که در ذهن ها ثبت، و در کتابها درج شد همین حدیث های جعلی بود که مردم را از سنت نبوی و حافظان این سنت، یعنی اهل البیت دور می کرد. در اینجا لازم بود که قواعد و معیارهایی وضع شود که تا نوبت به تمییز سره از ناسره نرسد و حق از باطل تشخیص داده نشود. برخی از قواعد و معیارهایی که مکتب خلافت بدین منظور وضع کردند، بدین قرار است:

۱ ـ عدالت مطلق صحابه و جایز نبودن هر گونه نقد از آنان

بسیاری از صحابه کسانی بودند که در دستگاه خلافت خدمت زیادی کرده بودند و یا این دستگاه برای تایید و تصحیح عملکرد خود نیاز به رای و فتوای آنان داشت.از سوی دیگر، آنان به لحاظ اعتقادی و الزام به احکام و اخلاق سابقه روشن و قابل قبولی نداشتند. به همین جهت، مکتب خلافت اکسیری به نام عدالت همه صحابه اختراع کرد تا به همه آنان صلاح و فلاح ارزانی بدارد و قداست ببخشد و بدین وسیله خود آنان و سخنانشان را از گزند تضعیف مصون نگه دارد. در حالی که تاریخ گواه است که در میان صحابه افراد خوب و بد، هر دو، وجود داشتند.

۲ ـ اجتهاد صحابه

تاریخ موارد متعددی را ثبت کرده که صحابه بر خلاف نص رسول خدا فتوا داده یا عمل کرده اند. راه توجیه این قبیل گفتار و رفتار صحابه در مکتب خلافت این است که اصحاب رسول خدا مجتهد بودند و مجتهد می تواند و باید به اجتهاد خود ترتیب اثر دهد و در این کار مأجور خواهد بود. بر این اساس، مثلا خالد بن ولید که مالک بن نویره را بی گناه کشت و در همان شب با همسر او همبستر شد، اجتهاد کرد. از این رو، اتهامی متوجه او نیست؛ و از این موارد بسیار است.

۳ ـ حجیت سنت و فتوای امیران

با گسترش فتوحات و فزونی یافتن دخالت حاکمان در شریعت، امیران خود را مجاز دیدند که خود به اجتهاد در دین روی آورند و فتوا صادر کنند.

۴ ـ اجماع به عنوان نبوتی دیگر

گاهی اوقات حاکمان برای تحکیم سلطه خود نیازمند آن بودند که در برخی از امور عقیدتی و فقهی ثابت اسلامی دخل و تصرف کنند. برای تجویز این دخل و تصرف قاعده ای وضع کردند مبنی بر این که اجماع مردم نبوت بعد از نبوت است. از این رو اگر حاکم بتواند در این موارد موافقت و اجماع همگان را به دست آورد، تغییر حکم الهی مانعی ندارد.

۵ ـ صحیح دانستن بی قید و شرط برخی از کتابهای حدیث

اصحاب مکتب خلافت برای این که احادیث موافق مرام خود را از گزند نقد مصون نگه دارند مدعی شده اند که احادیث برخی از کتابهای حدیثی مانند صحیح بخاری کلاً صحیح اند و هر گونه چون و چرا در صحت آنها مردود است.

۶ ـ لزوم پرهیز از عرضه احادیث بر قرآن

در کتاب های حدیثی اهل تسنن روایات فراوانی آمده که مخالف نص قرآن است. از این رو، آنان معتقد شدند که حدیث اصل قائم به خویش است و برای ارزیابی آن نباید آن را بر قرآن عرضه کرد.

ناگفته نماند که علامه عاملی در کتاب الصحیح ۴۷ قاعده و معیار را ذکر کرده که در اینجا به شش مورد اکتفا کردیم. علامه عاملی پس از ذکر قواعد و معیارهای مکتب خلافت، در فصل هشتم معیارهای جایگزینی را برای ارزیابی حدیث و گزارشهای تاریخی مطرح می کند که برخی از آنها عبارت اند از: امکان تاریخی، موافقت با احکام عقلی، موافقت با قرآن، بررسی حال ناقلان حدیث، بطلان اجتهاد در مقابل نص، نفی عدالت همه صحابه و اختصاص عدالت به تعدادی از آنان.

اوضاع عربستان پیش از ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله

شبه جزیره عربستان سرزمینی است عمدتا خشک و بی آب و علف که از کوه ها و دشت های غیر قابل کشت تشکیل شده است و در آن حتی یک رود بزرگ وجود ندارد. به همین جهت، دو قدرت بزرگ آن زمان، یعنی ایران و روم، به فکر سیطره بر این سرزمین نیفتادند؛ در نتیجه مردم آن چندان تحت تأثیر آموزه ها و ادیان این دو قدرت قرار نگرفتند.

در این سرزمین حکومت واحدی وجود نداشت و در عوض نظام قبیله ای بر قرار بود. در این نظام قبیله ای، در رأس هر قبیله ـ که نسب اعضای آن به جد واحدی می رسید ـ یک حاکم قرار داشت.

در بین این قبیله ها جنگ و غارتگری رواج داشت. هر قبیله سعی داشت با جنگ و استیلا بر قبیله های دیگر، اموال آنان رابه یغما برد، زنان و کودکانشان را اسیر کند و مردانشان را بکشد. از این رو، اعضای قبیله واحدنسبت به هم احساس همبستگی می کردند و از همدیگر خواه بر حق بودند و خواه ناحق حمایت می کردند. این قبیله ها که برخی در شهر و برخی در بیابان سکنی گزیده بودند، در سطح پایینی از علم و فرهنگ و انسانیت قرار داشتند. دختران خود را زنده به گور می کردند و برای جنس زن ارزشی قائل نبودند. علوم ایشان در زمینه های مختلف، حاصل تجربیات ساده و کم دامنه ای بود که از راه حدس و گمان یا از مشایخ و پیرزنان قبیله به ارث برده بودند. عموما سواد خواندن و نوشتن نداشتند، به طوری که در میان یکی از قبیله ها حتی یک فرد با سواد وجود نداشت که بتواند نامه ای را که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر ایشان ارسال کرده بود، بخواند. به همین جهت، مردمان عرب به یهودیان و تا حدودی مسیحیان چون شاگرد به معلم به دیده تکریم می نگریستند و تحت سلطه فکری آنان قرار داشتند.

با این حال، مرمان عرب از صفات نیکی همانند مهمان نوازی، بخشندگی، شجاعت و شهامت و وفای به عهد نیز بهره مند بودند. اما این صفات در ایشان نه به دلایل انسانی یا الهی بلکه به اقتضای زندگانی قبیله ای پیدا شده بود و ایشان بدین وسیله می خواستند از خود محافظت کنند یا برای خود و قبیله شان نام نیک و آوازه کسب کنند.

خانه کعبه، علاوه بر پیروان ادیان دیگر، در میان عرب جاهلی نیز از قداست و احترام خاصی برخوردار بود. آنان خانه کعبه را مایه عزت و مباهات خود می دانستند.

همین امر حسادت اقوام دیگر را برانگیخته بود و سعی داشتند با ساختن جایگزین هایی برای کعبه، مردم را به جای رفتن به کعبه به تکریم و تقدیس این جایگزین ها وادار کنند. آخرین آنان همان ابرهه بود که در یمن خانه ای ساخت و مردم را به طواف به دور آن واداشت، و در صدد بر آمد که با سپاه فیل سوار خود خانه کعبه را منهدم کند که خداوند او سپاهیانش را با فرستادن پرندگان ابابیل نابود کرد.

مردم عرب در آغاز بت پرست نبودند. گویند عمرو بن لحی، بزرگ قبیله خزاعه، اولین کسی بود که به هنگام تصدی منصب سرپرستی کعبه، بت هبل را از شام آورد و آن را بر روی خانه کعبه قرار داد. پس از او قبیله های دیگر نیز هر کدام برای خود بتی روی کعبه قرار دادند.

دیدگاه دیگر درباره نحوه پیدایش بت پرستی در میان عرب این است که فرزندان اسماعیل پس از آن که تعدادشان زیاد شد و درگیریهایی بین ایشان پدید آمد، گروه گروه از مکه بیرون آمدند و در سرزمینهای مجاور سکنی گزیدند هرگروهی که از مکه بیرون می رفت، یکی از سنگهای حرم را با خود می بردند و در محل سکونت خود نصب می کردند، و پیرامون آن طواف می کردند. همین رسم به تدریج به بت پرستی منتهی شد. در عین حال ایشان به برخی از سنتهایی که از عهد ابراهیم و اسماعیل به ارث برده بودند، همانند مناسک حج و عمره، ملتزم ماندند.

به نظر نویسنده الصحیح، درباره رواج بت پرستی در میان عرب جاهلی، دیدگاه دوم صحیح است.

یکی از مناصب مهم در عربستان، سرپرستی یا تولیت کعبه بود. این منصب در قرن دوم پیش از هجرت در اختیار قصی بن کلاب، جد چهارم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ قرار گرفت [و از آن پس همچنان در دست فرزندان او بود].

کودکی و جوانی پیامبر صلی الله علیه و آله

نسب پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تا عدنان معروف و مورد اتفاق مورخان است و پس از عدنان مورد اختلاف است.

آن چه غیر قابل تردید است این است که نسب عدنان به اسماعیل می رسد. امامیه بر اساس روایات خود اجماع دارند بر این که پدران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از عبدالله تا آدم همگی مؤمن و موحد بوده اند. سایر فرقه های اسلامی پدر و اجداد آن حضرت را کافر می دانند. البته برخی از ایشان، همانند سیوطی در المقامه السندسیه پدران آن حضرت را مؤمن دانسته اند. معتقدان به ایمان پدران پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ تا آدم با این اعتراض مواجه هستند که در قرآن «اب» یعنی پدر ابراهیم، کافر دانسته شده است:

«ما کان استغفار ابراهیم لابیه آذر الا عن موعده و عدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرأ منه»

اما می توان به این اعتراض چنین پاسخ داد که واژه «اب» در لغت عرب و اصطلاح قرآن به پدر اختصاص ندارد و از این رو، در آیه دیگر، فرزندان یعقوب، اسماعیل را جزو «آباء» (جمع اب) خود دانسته اند:

«ام کنتم شهداء اذ حضر یعقوب الموت، اذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد الهک و آله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحق»

شاهد دیگر بر این که مقصود از «اب» در آیه نخست پدر نبوده این است که ابراهیم ـ علیه السلام ـ حتی در اواخر عمر خود برای والدینش دعا استغفار کرد و گفت:

«ربنا اغفر لی و لوالدی و اللمؤمنین یوم یقوم الحساب»

در حالی که بنا بر آیه نخست، پس از آن که دانست «اب» اش دشمن خدا است، از او تبری جست. این نشان می دهد که «اب» ی که در جوانی ابتدا برای او استغفار کرده و سپس از وی تبری جسته بود غیر «والدی» است که در پیری برای او استغفار می کند.

میلاد پیامبر

آن حضرت در عام الفیل، چهل سال پیش از بعثت در مکه به دنیاآمد. مشهور در میان شیعه و برخی از پیروان مکتب خلافت این است که در روز هفدهم ربیع الاول متولد شد. محل ولادت آن حضرت در شعب بنی هاشم یا شعب ابو طالب همواره مورد تکریم و احترام مسلمانان بود تا آن که وهابی ها پس از استیلای خود بر حرمین شریفین آنجا را منهدم کردند و برای جلوگیری مسلمانان از تبرک جستن به آثار پیامبران و اولیا، محل ولادت را به اصطبل چهارپایان تبدیل کردند.

گفته می شود که پس از ولادت آن حضرت، مادرش آمنه، دو یا سه روز فرزندش را شیر داد و سپس ثویبه، کنیز ابولهب آن حضرت رابه همراه ابوسلمه و حمزه بن عبدالمطلب از شیر فرزندش مسروح شیر داد. صحت این گزارش مورد تردید است؛ چه این که روایات در مورد مدت شیر خوردن آن حضرت از ثویبه با هم تناقض دارند؛ علاوه بر آن با توجه به این که حمزه چهار سال از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بزرگتر بود. از این رو، با این فاصله سنی نمی توانند از شیر فرزندی واحد، یعنی مسروح، خورده باشند.

عادت اشراف مکه در آن روزگار این بود که فرزندان خود را برای شیرخواری به زنان بادیه نشینی تحویل می دادند تا سالم تر و قوی تر و فصیح تر شوند. گفته می شود حلیمه سعدیه به مکه آمد تا با پیدا کردن کودک شیرخوار از حمایت و کمک هزینه خانواده او بهره مند شود. او نخست حاضر نبود که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را بپذیرد؛ زیرا یتیم بود؛ اما چون از پیدا کردن کودک شیرخوار دیگری مأیوس شد، آن حضرت را پذیرفت و با خود برد و طی مدتی که به او شیر می داد خیر و برکت زیادی عایدش شد.

این گزارش نیز محل تردید است؛ چه این که کفیل آن حضرت در آن زمان عبدالمطلب بزرگ مکه بود و مادرش آمنه از اشراف مکه بود. از این رو، پذیرفتن چنین کودک شیرخواری می توانست مایه تأمین مادی و نیز مباهات باشد. گذشته از آن، برخی معتقدند که در این زمان هنوز پدر آن حضرت زنده بود و چند ماه پس از تولد آن حضرت از دنیا رفت. به همین جهت، به نظر می رسدپذیرش آن حضرت توسط حلیمه از روی ناچاری نبوده است، بلکه همان طور که در بحارالانوار آمده است دایه ها برای شیر دادن آن حضرت با همدیگر رقابت و منازعه داشتند و در این میان این افتخار نصیب حلیمه شد.

داستان شکافتن سینه پیامبر صلی الله علیه و آله

در صحیح مسلم از انس بن مالک نقل می کند: روزی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با کودکان بنی سعد بازی می کرد. جبرئیل نزد او آمد و سینه اش را شکافت و لخته ای از آن بیرون کشید و گفت این سهم شیطان است از تو. سپس آن را با آن زمزم شست وشو داد و در جای خودش قرار داد. کودکان این خبر را به حلیمه رساندند. این حادثه باعث شد که پیامبر را به مادرش برگرداند.

انس می گوید جای نخها (ی بخیه)را در سینه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دیدم. این حدیث را بیشتر کتاب های سیره و تاریخ مکتب خلافت نقل کرده اند. گفته اند که این عمل حداقل چهار بار تکرار شد. در سه سالگی، ده سالگی، در سال بعثت و به هنگام اسراء. اما به نظر می رسد که این روایت به دلیل های زیر نادرست باشد:

۱ ـ علت باز گرداندن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به مادرش بر اساس گزارشهای متعدد نه داستان شکافتن سینه بلکه این بود که مسیحیان حبشه به حلیمه گفتند: این کودک را از تو می گیریم و با خود به سرزمین حبشه می بریم.

۲ ـ بر خلاف روایت بالا، داستان شکافتن سینه نمی تواند علت بازگرداندن آن حضرت به مادرش باشد چه این که شکافتن سینه در سه سالگی اتفاق افتاد، اما وقتی که آن حضرت به مادرش بازگردانده شد، پنج سال داشت.

۳ ـ اگر منشأ شر و بدی در انسان یک لخته خون باشد، پس هر کس باید بتواند با یک عمل جراحی از هر گونه بدی عاری شود؛ و اگرچنین چیزی اختصاص به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دارد؛ چرا خداوند باید در میان همه بندگان پیامبر را گرفتار چنین لخته می کند؟

۴ ـ چرا عمل جراحی برای تطهیر لخته شیطانی چند بار تکرار شد؟ آیا نمی شد همان بار اول، جبرئیل طوری پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را عمل کند که این بیماری ـ اگر بتوان آن را بیماری نام نهاد ـ عود نکند؛ چرا این لخته شیطانی بعد از عمل آخر عود نکرد؟

۵ ـ آیا این روایت بدین معنا نیست که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در انجام اعمال نیک و پرهیز از بدیها مجبور بود؟ چه این که جبرئیل سهم شیطان را به طور قهری از او گرفته بود؟

۶ ـ روایت شکافتن سینه با برخی از آیات قرآن که در آنها هر گونه سلطه شیطان بر بندگان خالص و مخلص خدا نفی شده منافات دارد. از جمله آیه «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان»

چه این که روایت شکافتن سینه به طور ضمنی دلالت دارد بر این که تا قبل از عمل جراحی، شیطان بر پیامبر سلطه داشت.

به نظر می رسد که روایت شکافتن سینه از یک افسانه جاهلی درباره شکافتن سینه امیه بن ابی صلت توسط دو پرنده، افسانه ای که در الاغانی ذکر شده، گرفته شده است.

سرپرستی پیامبر صلی الله علیه و آله توسط عبدالمطلب و ابوطالب

پیامبر پیش از تولد یا در خردسالی پدرش را از دست داد. همان طور که اشاره شد بر اساس رسمی که قریش داشت، او را اندکی پس از تولد به حلیمه سعدیه دادند تا دربادیه سالم تر و بهتر پرورش یابد. آن حضرت پس از بازگشت از بادیه زمانی که چهار یا شش سال داشت، مادرش را از دست داد. پس از آن رسول خدا در کنف حمایت جدش عبدالمطلب زندگی می کرد. عبدالمطلب بهترین وجه از نوه اش سرپرستی می کرد. گزارشهای متعدد تاریخی دلالت دارد بر این که وی از این که حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ به نبوت مبعوث خواهد شد، آگاه بود. عبدالمطلب زمانی که پیامبر هشت ساله بود وفات کرد و قبل از آن سرپرستی آن حضرت رابه ابوطالب سپرد. ابوطالب به همراه همسرش فاطمه بنت اسد به نیکی از عهده سرپرستی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر آمد و در طول زندگی همواره با دست و زبان یار و یاور آن حضرت بود.

سفر اول به شام: داستان بحیرای راهب

آورده اند که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به همراه عمویش ابوطالب به شام سفر کرد. در میانه راه بحیرا، راهب مسیحی پیامبر را دید و با تشخیص علایم پیامبر آخرالزمان در آن حضرت، اصرار کرد که او را به مدینه بازگردانند تا مبادا از جانب یهودیان آسیبی به آن حضرت برسد. بر اساس برخی از گزارشها ابوبکر، بلال را همراه آن حضرت به مدینه فرستاد. گزارش تاریخی اخیر به دلیل هار زیر صحیح نیست.

۱ ـ پیامبر در این زمان دوازده یا نه سال سن داشت، و ابوبکر بیش از دو سال از پیامبر کوچکتر بود و بلال پنج تا ده سال از ابوبکر کوچکتر بود. پرسش این است که ابوبکر در این زمان با این سن کم خود می توانست در چنین مسایل مهمی فرمان دهد؟

آیا در این سفر حضور داشت یا نه؟

آیا معقول است که وی بتواند بلال را که کودک خردسالی بود یا حتی زاده نشده بود مسؤول بازگرداندن پیامبر از بصره به مکه کند؟

۲ ـ ابوبکر صاحب بلال نبود تا او را فرمان دهد، بلکه امیه بن خلف، مالک بلال بود، و ابوبکر سی سال بعد، بلال را خریداری کرد. حتی پذیرش این فرض هم در صورتی است که نگوییم کسی که بلال را خریداری کرد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بود نه ابوبکر.

۳ ـ راوی این خبر ابوموسی اشعری است که ده یا هشت سال پیش از بعثت متولد شد در حالی که داستان بحیرا به سی سال پیش از بعثت بر می گردد.

۴ ـ مطابق نقل مغلطای و دمیاطی، ابوبکر اصلا در این سفر حضور نداشت.

راز جعل این خبر این است که اثبات کنند ابوبکر پیش از بعثت پیامبر به نبوت آن حضرت، ایمان آورده بود و در این مسأله گوی سبقت را نه فقط از حضرت علی ـ علیه السلام ـ و خدیجه بلکه از خود پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز ربوده بود. اما معلوم نیست چرا از میان همه افرادی که در داستان بحیرای راهب حضور داشتند، از جمله خود بحیرا و بلال و حارث، چرا باید افتخار سبقت در ایمان به ابوبکر برسد؟

خلاصه آن که کسی که به همراه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به مکه بازگشت عمویش ابوطالب بود نه ابوبکر و نه کس دیگر.

شبانی رسول خدا صلی الله علیه و آله

بخاری در صحیح خود از پیامبر نقل می کند که فرمود: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آن که پیش از آن چوپانی کرد. اصحاب پرسیدند شما هم؟ فرمود: آری! در ازای دریافت قراریط (مبلغ بسیار ناچیز) برای مردم مکه چوپانی کردم.

این گزارش جای تردید بسیار دارد؛ زیرا همان طور که یعقوبی ذکر کرده پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ هیچ گاه اجیر کسی نمی شد؛ علاوه بر آن روایات راجع به شبانی آن حضرت با همدیگر ناسازگارند. در برخی روایات آمده که برای اهل خودم شبانی می کردم و در برخی دیگر قید شده که برای اهل مکه شبانی می کردم.

در هر حال، روایت شبانی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در صورتی می توانست مقبول باشد که از طریق اهل البیت ـ و نه امثال ابوهریره ـ نقل شده باشد.

سفر دوم به شام

آورده اند که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برای بار دوم درسن بیست سالگی به شام سفر کرد. این سفر، سفری تجارتی بود که برای خدیجه و با سرمایه او انجام شد. در این سفر پیامبر سود بسیاری کرد. همچنین کراماتی از آن حضرت مشاهده شد. غلام خدیجه گزارش این کرامات رابه خدیجه داد. خدیجه نیز گزارش غلام خود و نیز کراماتی را که از پیامبر دیده بود برای پسر عمویش، ورقه بن نوفل نقل کرد. ورقه گفت: اگر آنچه گفتی صحیح باشد، محمد پیامبر این امت است.

به نظر می رسد که برخی از حواشی این گزارش عاری از صحت باشد، از جمله اظهاراتی که به ورقه بن نوفل ـ که حتی بعد از بعثت ایمان نیاورد ـ نسبت داده می شود. همچنین نمی توان پذیرفت که پیامبر در این سفر اجیر خدیجه بود؛ زیرا یعقوبی تصریح دارد که پیامبر، اجیر خدیجه و هیچ کس دیگر نشد. علاوه بر او، روایت جنابذی نیز دلالت دارد بر این که سفر تجارتی پیامبر به گونه شراکت و مضاربه با خدیجه بود.

ازدواج با خدیجه

خدیجه، شریف ترین، ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود. درجاهلیت او را«طاهره» و «سیده قریش» می نامیدند.

بزرگان قوم از او خواستگاری کردند و اموال فراوانی به او پیشنهاد کردند ولی آن بانو همه را رد کرد و حضرت محمد را که آراسته به سجایای اخلاقی بود، انتخاب کرد و تمایل خود را برای ازدواج با پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ اظهار کرد. ابوطالب و شماری از بزرگان قریش برای خواستگاری خدیجه نزد عمرو بن اسد، ولی او رفتند.

گزارش هایی که می گویند ابوطالب برای خواستگاری نزد ورقه بن نوفل ـ که معلوم نیست شخصیتی حقیقی است یا اسطوره ای ـ رفت و نیز گزارش هایی که می گویند کسی که خواستگاری رفت حمزه بود، صحیح نیست.

ابوطالب در خطبه خواستگاری خود حضرت محمد را برتر از همه مردان قریش معرفی کرد، و با بیان تمایل آن حضرت به خدیجه، پرداخت مهریه را از مال خود به عهده گرفت. جالب آن که خدیجه اظهار داشت که خودش ضامن پرداخت مهریه است. در هر حال، برخی از روایات دلالت دارند که پیامبر بیست بچه شتر را مهر خدیجه قرار داد.

سن خدیجه به هنگام ازدواج با پیامبر

گزارش ها درباره سن خدیجه به هنگام ازدواج بین ۲۵ سال تا ۳۶ سال در نوسان است. به نظر می رسد همان طور که بیهقی و بسیاری از مورخان گفته اند، سن خدیجه در این زمان کمتر از سی سال بوده است.

در مورد ازدواج پیامبر با خدیجه برخی از افسانه ها نیز جعل شده است: مثلا ابن اسحاق می گوید: خدیجه به محمد گفت: آیا ازدواج نمی کنی؟ گفت: با که؟ گفت: با من. محمد گفت: مرا با تو چه کار؟ تو بانوی قریش هستی و من یتیم قریش؟ خدیجه گفت: خواستگاری کن.

بی تردید گزارشهایی از این دست که بر پایین بودن منزلت اجتماعی پیامبر به هنگام ازدواج با خدیجه دلالت دارند، دروغ و ساخته و پرداخته اهل کتاب یا پیروان امویان است. چگونه ممکن است مردی که بیش از ۲۵سال سن دارد خود را یتیم قریش بخواند؟ آیا او نمی داند که یتیم بر کودک نابالغ اطلاق می شود. از طرفی دیگر، چرا محمد باید یتیم قریش باشد، در حالی که وقتی عبدالمطلب از دنیا رفت، فرزندانش عباس و حمزه نیز کودکان خردسال بودند. گذشته از این، آن حضرت در اصیل ترین خاندان های عرب رشد یافته بود و همان طور که از خطبه ابوطالب پیداست به لحاظ شأن و منزلت اجتماعی از دیگر مردان قبیله برتر بود. خدیجه نیز از زیباترین و برترین زنان قریش بود. پس از او ام سلمه به لحاظ فضیلت و زیبایی در درجه دوم قرار داشت.

تاریخ نشان می دهد که زنان صاحب جمال پیامبر، و مقدم بر همه ایشان خدیجه، همواره مورد بغض و حسادت آن دسته از زنان آن حضرت بودند که بهره ای از جمال نداشتند و رفتارشان با رسول خدا نیز مؤدبانه نبود. از این جا می توان فهمید که چرا سالها پس از وفات خدیجه، یکی از زنان پیامبر همواره از او بدگویی می کرد و سعی می کرد تا از شأن و منزلت او بکاهد، با این که مدتها پس از خدیجه به همسری پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در آمده بود.

خدیجه پیش از پیامبر ازدواج نکرده بود

گفته می شود خدیجه پیش از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ با دو نفر به نام «عتیق مخزومی» و «ابوهاله تمیمی» ازدواج کرده بود. اما این سخن درست نیست. ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب می گوید: احمد بلاذری و ابوالقاسم کوفی و سید مرتضی در الشافی و شیخ طوسی در تلخیص الشافی نقل کرده اند خدیجه به هنگام ازدواج با پیامبر، دختر بود و رقیه و زینب که به دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ موسوم بودند در حقیقت، دختران هاله، خواهر خدیجه بودند که در نزد رسول خدا بزرگ شده بودند.

از جمله شواهد این که خدیجه قبل از رسول خدا با کسی ازدواج نکرده بود این است که بنا بر گزارشهای تاریخی، پس از آن که خدیجه با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ازدواج کرد زنان قریش بر او خشم گرفتند و تنهایش گذاشتند. آنان به خدیجه گفتند: اشراف و امرای قریش از تو خواستگاری کردند ولی تو با آنها ازدواج نکردی و با محمد بی مال ازدواج کردی! آیا ممکن است چنین بانوی سرشناس به همه این بزرگان پاسخ منفی بدهد و آن گاه با یک عرب بیابان گرد تمیمی (ابوهاله تمیمی) ازدواج کند؟ به همین جهت این ادعا که نخستین شیهد اسلام، فرزند خدیجه از ابوهاله، به نام حارث، بود سخنی درستی نیست؛ چه این که نخستین شهیدای اسلام بنابر روایت صحیح پدر و مادر عمار بودند.

برخی از مورخان که به نظر می رسد گزارششان صحیح باشد چنین روایت کرده اند: خدیجه خواهری به نام هاله داشت. هاله با مردی مخزومی ازدواج کرد و از او صاحب دختری شد که او را نیز هاله نامیدند. سپس هاله (مادر) با یک مرد تمیمی ازدواج کرد و برایش پسری به نام هند به دنیا آورد. این مرد تمیمی یک زن دیگر داشت که از او صاحب دو دختر به نام رقیه و زینب شد. سپس این زن و مرد تمیمی هر دو از دنیا رفتند. هند (فرزند مرد تمیمی از هاله خواهر خدیجه) نزد اقوام پدری خود رفت. اما زینب و رقیه (فرزندان مرد تمیمی از همسر دیگرش) نزد نامادری خود، یعنی هاله خواهر خدیجه ماندند. خدیجه، خواهرش هاله و دو دختر را که از مرد تمیمی و زن دیگرش بود نزد خود آورد. هنگامی که خدیجه با رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ازدواج کرد، هاله از دنیا رفت و بدین ترتیب دو دختر تمیمی نزد خدیجه و رسول خدا ماندند و پرورش یافتند. مردم عرب به رسم خود دختری را که نزد کسی بزرگ می شد، دختر او می نامیدند. از این رو آن دو دختر تمیمی را به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نسبت دادند و دختران او نامیدند.

از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که ادعای ازدواج عثمان با دو تن از دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به نامهای رقیه و ام کلثوم نمی تواند صحیح باشد؛

زیرا یک: آن دسته از گزارشهای تاریخی که دخترانی به نام رقیه و ام کلثوم برای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نام برده اند، تصریح دارند بر این که آنان پس از بعثت رسول خدا متولد شده اند. به همین جهت، نمی توانند همسران عثمان باشند؛ چه این که همسران عثمان قبل از بعثت متولد شده بودند و حتی به سن بلوغ رسیده بودند و با پسران ابی لهب ازدواج کره بودند. پس از اسلام، این دو دختر از پسران ابی لهب جدا شدند و با عثمان ازدواج کردند. بنابراین، این دو دختر که قبل از بعثت بالغ و رشید بودند غیر از دو دختری هستند که بعد از بعثت از رسول خدا متولد شده اند و اطلاق عنوان دختران پیامبر به دو دختری که قبلا همسران فرزندان ابی لهب بوده اند و بعد به همسری عثمان در آمده اند به این جهت است که عرب دختر خوانده شخص را دختر او می نامیده است.

دو: در تاریخ آمده است که رقیه در هر دو هجرت به حبشه همراه عثمان بوده می دانیم که هجرت اول در سال پنجم بعد از بعثت بوده است. سؤال این است که رقیه چگونه می تواند بعد از بعثت متولد شده باشد و در سال پنجم بعد از بعثت به عنوان همسر عثمان همراه او به حبشه هجرت کرده باشد؟

سه: در بعضی از روایات آمده است پسران ابی لهب بعد از نزول سوره «تبت یدا ابی لهب» رقیه و ام کلثوم را طلاق داده اند، از طرف دیگر آورده اند که این سوره هنگامی نازل شده که پیامبر و مسلمانان در شعب ابی طالب در محاصره بودند و این محاصره بعد از هجرت اول به حبشه بوده است.

حال چگونه رقیه می تواند در هجرت اول به حبشه همسر و همراه عثمان بوده باشد، در حالی که بنا بر روایات تاریخی در این زمان هنوز از فرزندان ابی لهب طلاق نگرفته بود.

کسانی که اصرار دارند عثمان را ملقب به «ذی النورین» کنند و او را همسر دو دختر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ می دانند، شاید هدفشان این است که در فضیلت دامادی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ رقیبی برای حضرت علی ـ علیه السلام ـ بتراشند، علاوه بر این که می دانیم رفتار عثمان با دو همسر خود شایسته و مناسب نبوده است.

جنگ فجار

برخی از مورخان می گویند قبل از بعثت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در ماه های حرام جنگی میان قیس از یک طرف و قریش و کنانه در طرف دیگر رخ داد که به جنگ فجار معروف است. در این جنگ پیامبر نیز در این جنگ مشارکت داشته است.

این گفته مورخان قابل تأیید نیست، چون پیامبر و ابوطالب در این زمان بر دین حق بودند و بر این اساس نمی توانستند حرمت ماه های حرام را بشکنند. از این رو، حق با یعقوبی است که نقل می کند: «ابوطالب از شرکت حتی یک نفر در این جنگ جلوگیری کرد و گفت این کار ظلم و قطع رحم و حلال شمردن ماه حرام است.»

حلف الفضول

پس از جنگ فجار، زبیر بن عبدالمطلب قبیله ها را به پیمان «حلف الفضول» دعوت کرد. هم پیمانان دستهای خود را در آب زمزم فرو بردند و عهد بستند که مظلومان را یاری کنند. در این پیمان، بنی هاشم، بنی مطلب، بنی زهره، و تمیم مشارکت داشتند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز در این پیمان مشارکت داشت و پس از رسالت آن را تأیید کرد. می گویند علت دعوت زبیر بن عبدالمطلب به این پیمان دادخواهی مردی زبیدی بر فراز کوه ابوقبیس بود که عاص بن وائل از او کالا خریداری کرده بود و بهایش پرداخت نکرده بود.

ابوهریره تنها کسی است که مدعی حضور ابوسفیان و بنی امیه در این پیمان شده است ولی شماری از مورخان او را تکذیب نموده اند. گزارش ابوهریره نمی تواند صحیح باشد، چه این که یک: این پیمان ضد امویان بسته شد، و عاص بن وائل، متحد امویان بود؛ دو: پس از وفات پیامبر آن گاه که امویان حکومت را در دست گرفتند، امام حسین ـ علیه السلام ـ و دیگر هاشمیان در برخی از موارد که حقوقشان در معرض پایمال شدن توسط امویان قرار می گرفت، ایشان را تهدید می کردند که به حلف الفضول توسل خواهند جست و از اقوام هم پیمان در حلف الفضول استمداد خواهند کرد.

تولد امام علی علیه السلام

امیرالمؤمنان، حضرت علی ـ علیه السلام ـ دوازده یا ده سال پیش از بعثت، روز جمعه سیزدهم رجب در خانه کعبه به دنیا آمد. این فضیلت به او اختصاص دارد و کس دیگری قبل یا بعد از او در خانه کعبه به دنیا نیامده است. این مطلب به طور مستفیض در کتابهای شیعه و سنی روایت شده است.

حاکم نیشابوری در المستدرک می گوید: «اخبار متواتر است که فاطمه بنت اسد، امیرالمؤمنان علی بن ابیطالب ـ کرم الله وجهه ـ را در درون خانه کعبه به دنیا آورد. شماری از دانشمندان و مورخان تصریح کرده اند که احدی غیر از او در خانه کعبه متولد نشده است».

اما با وجود این گزارش های تاریخی معتبر، کینه از امیرالمؤمنین برخی از راویان را وا داشته که در این فضیلت رقیبی برای آن حضرت بتراشند. و حکیم بن حزام را به عنوان کسی که در خانه کعبه متولد شده معرفی کنند. راویان این داستان مصعب بن عبدالله و زبیر بن بکارند که از هواداران زبیر بودند و با نقل این داستان می خواستند، علاوه بر انکار یا تضعیف فضیلت ولادت حضرت امیرالمؤمنان در کعبه، برای حکیم بن حزام که مورد علاقه زبیریان و هم نسل ایشان بود، فضیلتی تراشیده باشند. حکیم بن حزام در سال فتح مکه اسلام آورد در عهد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ محتکر طعام بود. هیچ گاه حاضر نشد امیرالمؤمنان را یاری کند و به شدت از عثمان طرفداری می کرد.

نصب حجر الاسود

می گویند سیلی بنیان کن در مکه جاری شد و دیوارهای خانه کعبه را شکافت به طوری که مردم ترسیدند فرو ریزد. به همین جهت، قریش پیش از بعثت تصمیم گرفتند خانه کعبه را بازسازی کنند. بدین منظور اموال پاکی که از راه حلال به دست آمده بود، فراهم کردند و هر قبیله جداگانه به فراهم کردن سنگ پرداختند. این واقعه بنا بر اختلاف گزارشها در ۱۵ یا ۲۵ یا ۳۵ سال بعد از عام الفیل اتفاق افتاد. وقتی نوبت به نصب حجر الاسود در محل خودش رسید، رقابت در گرفت و هر قبیله در صدد بر آمد که این افتخار را نصیب خود کند.نزدیک بود که کار به جنگ و خونریزی برسد که ابوامیه بن مغیره، پدر ام سلمه، که از بخشندگان قریش بود، پیشنهاد کرد که اولین کسی که از باب السلام، یعنی باب بنی شیبه، یا باب الصفا وارد شود، در این باره داوری کند و هر چه حکم کند سخنش مقبول باشد.

در این هنگام رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شد، چون او را دیدند، خوشحال شدند و گفتند: او امین است. وقتی جریان را به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ گفتند، پارچه ای را پهن کرد و حجر الاسود را روی آن گذاشت و فرمود تا هر قبیله ای گوشه ای از پارچه را بگیرد و بلند کند. پس از آن که حجر الاسود تا مقابل جایگاه خودش بلند شد، آن را با دست خودش در جای مورد نظر نصب کرد. این ماجرا نیز نشان می دهد که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ قبل از بعثت به عنوان فردی درستکار و امین در میان مردم مورد احترام بود.

ولادت فاطمه علیهاالسلام

قول صحیح درباره زمان ولادت حضرت فاطمه ـ سلام الله علیهاـ آن است که در سال پنجم بعد از بعثت متولد شد و در هجده سالگی به شهادت رسید. از جمله مؤیدات ولادت آن حضرت بعد از بعثت و نه قبل از آن این است که بنابر نقل مورخان همه فرزندان پیامبر به جز عبدمناف پس از بعثت متولد شده اند. گذشته از آن روایات متعددی دلالت دارد بر این که نطفه آن حضرت از میوه ای منعقد شد که جبرئیل به هنگام معراج پیامبر از بهشت آورده بود. شاهد دیگر آن است که نسائی روایت کرده که وقتی ابوبکر و عمر فاطمه را خواستگاری کردند، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در خواست آنها را رد کرد و فرمود: فاطمه هنوز کوچک است.

بعثت و وحی

بخش سوم: از بعثت تا هجرت به حبشه

با استناد به روایات فراوان می توان گفت که پیامبر پیش از بعثت، مؤمن و موحد بود و به شعائر دینی نیز پای بند بود، هر چند در این که پیرو شریعت کدام یک از پیامبران قبلی بود، یا این که شریعت دیگری داشت، بین علما اختلاف نظر وجود دارد. آن حضرت چهل سال بعد از عام الفیل به رسالت مبعوث شد. مشهور علمای شیعه این است که بعثت در روز بیست و هفتم ماه رجب به وقوع پیوست.

در اینجا ممکن است اشکال شود که اگر سر آغاز بعثت را نزول قرآن بدانیم، به موجب آیه «انا انزلناه فی لیله القدر» قرآن در ماه رمضان نازل شده است و ابتدای بعثت باید در ماه رمضان باشد نه رجب.

پاسخ آن است که آیات قرآن دلالت دارند که قرآن دو نزول داشته است: یکی نزول دفعی، در شب قدر؛ و دیگری نزول تدریجی آیات به مناسبت های مختلف. بر این اساس، ممکن است نزول دفعی قرآن در شب قدر، و بر اساس روایات بر بیت المعمور باشد و نزول تدریجی آن از ۲۷ رجب آغاز شده باشد. همچنین این احتمال وجود دارد که قرآن به صورت دفعی بر قلب پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شد، ولی آن حضرت مأمور به تبلیغ نبود تا آن که در ۲۷ رجب نزول تدریجی آن شروع شد.

احتمال دیگری که مستند به برخی از روایات است این که بعثت سه سال قبل از نزول قرآن رخ داده است و آغاز نزول قرآن پس از گذشت سه سال از بعثت و دعوت سری پیامبر بوده است. بنابر این بعثت پیامبر در ماه رجب و نزول قرآن در ماه رمضان منافاتی وجود ندارد.

آغاز وحی در غار حراء واقع در کوه نور بود. اولین آیاتی که بر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ وحی شد، همان طور که از اهل البیت وارد شده است، آیات نخست سوره علق بود. راویان مکتب خلافت، ماجرای آغاز وحی را با ساز و برگهایی نقل کرده اند که نمی تواند صحیح باشد.

خلاصه آنچه بخاری و مسلم و دیگران نقل کرده اند این است: فرشته وحی در غار حراء نزد پیامبر آمد، سه بار آن حضرت رابه شدت فشار داد و گفت: «اقرء باسم ربک الذی خلق…» پیامبر که بسیار ترسیده بود به خانه نزد خدیجه آمد، وقتی آرام گرفت، ماجرا را برای خدیجه تعریف کرد و خدیجه به همراه او به نزد ورقه بن نوفل، عموی خودش رفت که در عصر جاهلیت به کیش مسیحیت در آمده بود. ورقه هم پس از شنیدن ماجرا از زبان پیامبر به او اطمینان داد که پیامبر است و جایی برای نگرانی نیست.

در برخی دیگر از روایات مکتب خلافت نکته های دیگری نیز مطرح شده است از جمله این که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ پس از وحی گمان کرد یا شاعر شده یا مجنون و تصمیم گرفت که خود را از بالای کوه پرتاب کند و خودکشی کند. خدیجه پس از شنیدن سخنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ او را بشارت داد که پیامبر است و این مطلب را بیست سال پیش، بحیرای راهب به او گفته است. سپس خدیجه نزد بحیرای راهب رفت و داستان را برای او تعریف کرد، او نیز مجددا بر سخن قبلی خود تأیید کرد و پس از آن خدیجه نزد عداس نصرانی رفت و از او سؤال کرد او نیز همین نظر را تأیید کرد.

اما این ساز و برگهایی که در کتاب های مکتب خلافت درباره آغاز وحی آمده نمی تواند صحیح باشد؛ زیرا:

یک: مهمترین سند این روایات که در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده چنین است: زهری، از عروه بن زبیر و از عایشه. زهری عامل و کارگزار امویان بود که به همراه عروه در مسجد مدینه می نشستند و از علی ـ علیه السلام ـ بدگویی می کردند. چگونه می توان به روایت چنین کسی اعتماد کرد. در حالی که پیامبر فرمود:

«هر که علی را دشنام دهد، مرا دشنام داده

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.