پاورپوینت کامل لطیفه بخوانید،لطیفه بگویید ۲۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل لطیفه بخوانید،لطیفه بگویید ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لطیفه بخوانید،لطیفه بگویید ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل لطیفه بخوانید،لطیفه بگویید ۲۲ اسلاید در PowerPoint :
۱۱۵
قناعت
(۱)ابوذر غفاری به همراه یکی دیگر از
صحابه، مهمان سلمان فارسی بود.
سلمان، کمی نان و نمک آورد و گفت: «اگر
رسول خدا صلی الله علیه و آله از تکلّف نهی نفرموده بود،
چیز بهتری حاضر می کردم». ابوذر گفت:
«اگر مقداری سبزی باشد، تکلّف نیست».
سلمان به دکّان سبزی فروشی رفت و
چون پولی نداشت، آفتابه اش را گرو
گذاشت و کمی سبزی خرید.
وقتی غذا تمام شد، ابوذر گفت:
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی قَنَعَنا بِما رَزَقَنا؛ شکر
خدای را که ما را به آنچه که روزیمان
فرموده، قانع ساخته است». سلمان گفت:
«اگر قانع بودید، آفتابه من گرو نمی رفت».(۲)
دوست داشتن عایشه
مردی ناصبی از شیعه ای پرسید: «آیا
تو عایشه را دوست داری؟» شیعه گفت:
«آیا تو راضی می شوی من زن تو را دوست
داشته باشم؟» ناصبی گفت: «نه».
شیعه گفت: «پس چرا چیزی را که
شایسته زن خودت نمی دانی، شایسته زن
رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانی؟»(۳)
ممانعت از کار خداوند
دو نفر شیعه و سنّی، در مورد معاویه
بحث می کردند. شیعه گفت: «معاویه اهل
جهنّم است». سنّی گفت: «معاویه از
صحابه پیامبر بود؛ پس اهل نجات است و
خداوند او را به بهشت می برد».
شیعه گفت: «اگر خداوند بخواهد
معاویه را به بهشت ببرد، ما شیعه ها
نمی گذاریم». سنّی با تعجّب پرسید:
«چگونه از کار خداوند جلوگیری
می کنید؟» شیعه گفت: «همان طور که
خداوند جل جلاله می خواست علی علیه السلام
را خلیفه کند و شما جمع شدید و
نگذاشتید».(۴)
عزل از نبوّت
شخصی ادعای پیامبری کرد. او را
نزد خلیفه بردند. خلیفه گفت: «چه
می گویی و حرف حسابت چیست؟»
گفت: «من پیغمبر خدا هستم و هر سه روز
یک بار، جبرئیل بر من نازل می شود».
خلیفه گفت: «معجزه ای نشان بده». گفت:
«تا جبرئیل نیاید، نمی توانم معجزه ای
نشان بدهم.» خلیفه پرسید: «جبرئیل کی
می آید؟» گفت: «تازه رفته است و سه روز
دیگر می آید».
خلیفه احساس کرد که او در اثر
ضعف و گرسنگی، دچار مشکل روانی
شده و خبط کرده است. دستور داد او را
در مطبخ خانه مخصوص خلیفه ببرند و از
غذاهای خوب و مقوّی به او بخورانند.
بعد از سه روز که او را حاضر کردند،
خلیفه گفت: «ای پیغمبر بر حق! حالت
چطور است؟» گفت: «حالم خیلی بهتر از
سابق است». خلیفه پرسید: «آیا در این
چند روز، جبرئیل بر تو نازل شده است؟»
گفت: «آری، قبلاً هر سه روز یک بار می آمد
و حالا هر روز سه بار می آید».
خلیفه پرسید: «آیا پیغامی هم برایت
آورده است؟» گفت: «آری، جبرئیل نازل
شد و گفت: «حقّت سلام می رساند و
می فرماید که خوب جائی پیدا کرده ای.
مبادا آنجا را ترک کنی و به جای دیگری
بروی؛ و الاّ تو را از درجه پیغمبری ساقط
خواهم کرد».(۵)
نقل حدیث
اشعب بن جابر، بسیار شوخ و لطیفه
گو بود. وقتی پیر شد، او را ملامت کردند
که: «تو دیگر پیر شده ای و وقت هزل گوئی
و شوخی کردن تو گذشته است. حال
دیگر نوبت توبه و انابه است. در این آخر
عمر، مدتی هم مشغول شنیدن وعظ و
حدیث باش».
گفت: «به وَاللّه من حدیث هم
شنیده ام». گفتند: «اگر راست می گویی،
حدیثی نقل کن». گفت: «نافع بن بُدَیل از
رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد که دو
خصلت پسندیده است که در هر کس
باشد، سعادت دنیا و آخرت نصیب او
می گردد».
اهل مجلس که خیلی خوششان آمده
بود، شروع به «به به» و «چه چه» کردند و
به او احسنت و آفرین گفتند؛ سپس از او
خواستند که ادامه حدیث را نقل کند.
اشعب گفت: «یکی از خصلتها را نافع
فراموش کرده بود و دیگری را من از یاد
برده ام».(۶)
ادعای خدائی
در زمان هارون الرشید، شخصی
مدّعی خدائی شد. او را نزد خلیفه بردند
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 