پاورپوینت کامل حاج شیخ عباس قمی، حدیث نجابت (۲) ۴۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حاج شیخ عباس قمی، حدیث نجابت (۲) ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حاج شیخ عباس قمی، حدیث نجابت (۲) ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حاج شیخ عباس قمی، حدیث نجابت (۲) ۴۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۱۵

عقیده عجیب به معاد

حضرت آیه اللّه العظمی بهجت
(از مراجع عالی قدر تقلید) فرمودند:

«من با حاج شیخ عباس مصاحبت
زیادی داشتم و از ایشان قضایایی دارم.
یکی از آنها، این است که وقتی در
نجف اشرف به ایشان عرض کردم
کسی شرح اصول کافی ملا صالح
مازندرانی دارد و می خواهد بفروشد،
می خواهید برای شما ابتیاع کنم؟
فرمودند: بلی. رفتم و کتاب را از
کتابفروشی که نزد او برای فروش
گذاشته بود، به صد و پنجاه فلس
خریدم و برای ایشان آوردم. حاج شیخ
خیلی خوشحال بود. هم از مطالب و
هم از خط آن [خوشش آمد]. خیلی هم
از من تشکر کرد؛ ولی به من فرمود:
ببین نکند صاحبش در معامله مغبون و
از فروش آن پشیمان شده باشد و
بخواهد پس بگیرد یا پول بیشتری
بخواهد.

رفتم پیش کتابفروشی و سؤال
کردم و او گفت: صاحبش فروخت و
رفت. به همان قیمت هم راضی بود.
چون قیمت کتاب همان بود.

خلاصه، حاج شیخ این طور دقت
داشت که نکند طرف مغبون شده باشد
و بخواهد کتاب را پس بگیرد یا پول
بیشتری بخواهد. اگر چنین است، پول
بیشتری به او می دهیم که نکند فردای
قیامت گرفتار باشیم. حتی وقتی به
ایران رفته بودند، باز برای من پیغام
دادند که اگر صاحب کتاب پیدا شد و
دیدید مغبون و پشیمان است، به من
خبر دهید!» حضرت آیه اللّه بهجت ـ
دامت برکاته ـ آن گاه با یک حالی
فرمودند: «لا اله الا اللّه، سابقا چه
افرادی بودند!»

محدث و سادات

مرحوم سلطان الواعظین شیرازی
نقل می کند: «زمانی که کتاب مفاتیح
الجنان تازه منتشر شده بود، روزی در
سرداب سامراء آن را در دست داشتم و
مشغول زیارت بودم. دیدم شیخی با
قبای کرباس و عمامه کوچک نشسته و
مشغول ذکر است. شیخ از من پرسید:
این کتاب از کیست؟ گفتم: از محدث
قمی، آقای حاج شیخ عباس است و
شروع به تعریف وی کردم.

شیخ گفت: این قدر هم تعریف
ندارد، بی خود تعریف می کنی! من
ناراحت شدم و گفتم: آقا! برخیز و برو!

کسی که پهلوی من نشسته بود،
دست زد به پهلویم و گفت: مؤدب
باش! ایشان خود محدث قمی، آقای
حاج شیخ عباس هستند. من فورا
برخاستم با آن مرحوم روبوسی کردم و
عذر خواستم و خم شدم که دست
ایشان را ببوسم، ولی آن مرحوم
نگذاشت و خم شد دست مرا بوسید و
گفت: شما سیّد هستید.»

و «حتی چند ساعت قبل از وفات
او برایش آب سیب گرفتند و آوردند.
دخترکی خردسال از سادات در منزل
آن مرحوم بود. محدث قمی فرمود:
اول بدهید این دختربچه علویّه از آن
بنوشد، بعد به من بدهید! دخترک
نوشید و سپس باقی مانده را به قصد
استشفاء سر کشید.»

احترام فوق العاده به همسر و
خانواده

گویند: در پشت مردان بزرگ و
نامدار، زنان قوی، کار آمد و موفق و
البته گمنام وجود دارند که صبر و
تحمل و بردباری آنان در برابر
مشکلات و تنگناهای زندگی موجب
رشد و ترقی و تکامل همسران خود در
عرصه های مختلف می گردد. به راستی
اگر همراهی و تشویق و صبر و تحمل
آنان نبود، این همه موفقیّت نصیب
مردان بزرگ و نامدار نمی شد.

حاج شیخ عباس قمی از این
نعمت و موهبت الهی، یعنی داشتن
همسر صبور و مهربان برخوردار بود.
همسر گران قدرش، دختر مرحوم آیه
اللّه حاج سید احمد طباطبایی قمی
بوده است.

شخصیت دینی آن بانو در زندگی
با محدّث قمی نقش اساسی داشت. به
گفته میرزا علی محدث زاده «عمده
توفیقات پدر ما از وجود این زن بساز،
یعنی مادر ما بود.» وی در توضیح
می گوید که والدمان با خانواده در
رمضان سال ۱۳۵۴ قمری وارد نجف
اشرف گردید و در محلّه «جُدَیده»
منزلی را اجاره کرد. این منزل بسیار
کوچک و محقر دارای دو اتاق بود:
یکی پایین و دیگری در بالا. اتاق بالا را
محدث قمی محل کار خود قرار
می دهد و اتاق پایین محل سُکنای
خانواده اش می گردد. فرش اتاق بالا
زیلویی بوده که از سوریه به ۴۰۰ فلس
عراقی خریده بود به پول اندک و زیلو
هم نازک و بی ارزش بوده؛ به طوری که
وقتی می شستند، جمع می شده است.

فرش اتاق پایین هم که محل
سُکنای همسر و فرزندانشان بوده
است، دو گلیمی بوده که دو سوم اتاق
را فرش می کرده است. وضع آن خانه تا
آخر به همین گونه بود و چیزی بر
فرش اتاق اضافه نشد. خانواده آیه اللّه
قمی وقتی از کربلا به نجف اشرف
می آمدند، به همین اتاق وارد می شدند
و خود آیه اللّه قمی هم در سفر به نجف
اشرف گاهی به آنجا می آمده و در
همین اتاق پذیرایی می شده است.
آن گاه مرحوم محدث زاده می گوید:
«مادر ما در تمام عمرش با این وضع با
پدرمان به سر برد و حرفی و اعتراضی
نداشت که مثلاً این چه زندگی است؟»

از دختر بزرگ حاج شیخ عباس
نقل می کنند که گفته بود: مادرم
می گفت: «خدایا! من با این زندگی
می سازم. دیگران سرداب سن دارند
(در نجف اشرف بعضی خانه ها و
مدارس سردابهای دارای سه طبقه
داشت: طبقه اول و دوم نیم سن، و طبقه
سوم را که بسیار خنک بود، «سن»
می گفتند.) و با وضعی بهتر از ما زندگی
می کنند. من می سازم و تو در آخرت
عوض این را بده!» و از وضعی که
داشت هیچ وقت گله مند نبود.

این در حالی بود که حاج شیخ
عباس قمی با توجه به موقعیت والایی
که در نزد مراجع تقلید و تجّار متدین
داشت، می توانست به راحتی وسائل
رفاهی و تجملاتی زندگی را مهیا
سازد؛ ولی زهد و بی علاقه بودن نسبت
به دنیا و مظاهر فریبنده آن مانع بود.

روزی دو بانوی محترم که ساکن
بمبئی بودند، حضور آن مرحوم
می رسند و اظهار تمایل می کنند که هر
ماه مبلغ ۷۵ روپیه به ایشان تقدیم کنند
و ایشان از پذیرفتن آن خودداری کرده
و در مقابل اعتراض یکی از فرزندان
خود گفته بودند: ساکت باش! من
همین مقداری را هم که الآن خرج
می کنم، نمی دانم فردای قیامت چگونه
جواب خدا و امام زمان ـ سلام اللّه علیه
ـ را بدهم. در جواب این مقدار هم
معطل هستم، چگونه بارم را سنگین تر
کنم؟

مبارزه با هوای نفسانی

دانشمند فقید استاد محمود
شهابی می نویسد: «چند سالی که در
مشهد بودم و با این دانشمند با ایمان
معاشرت داشتم و از نزدیک با مراتب
علم و عمل و پارسایی و پرهیزگاری و
خلوص ایشان آشنا شدم، در یکی از
ماههای رمضان با چند تن از رفقا از
ایشان خواهش کردیم که در مسجد
گوهرشاد اقامه نماز جماعت را بر
معتقدان و علاقه مندان منت نهند. با
اصرار و ابرام، این خواهش پذیرفته
شد و چند روز نماز ظهر و عصر در
یکی از شبستانهای آنجا اقامه شد و بر
جمعیت این جماعت روز به روز
افزوده می شد. هنوز به ده روز نرسیده
بود که اشخاص زیادی اطلاع یافتند و
جمعیت فوق العاده شد. یک روز پس
از اتمام نماز ظهر به من که نزدیک
ایشان بودم، گفتند: «من امروز
یکی از عادات این مرد
شریف این بود که اغلب
اوقات فریضه خویش را
در مساجد متروکه به جا
می آورد. اتفاقا به محض
اطلاع مردم، روز به روز بر
کثرت جمعیت افزوده
می شد تا حدی که آن
مسجد مورد علاقه مردم و
به دست عده ای ثروتمند
تعمیر می گردید

نمی توانم نماز عصر بخوانم.» رفتند و
دیگر آن سال برای نماز جماعت
نیامدند. در موقع ملاقات و استفسار از
علت ترک نماز جماعت، گفتند:
حقیقت این است که در رکوع رکعت
چهارم متوجه شدم که صدای
اقتداکنندگان که پشت سر من می گویند:
یا اللّه! اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرینَ

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.