پاورپوینت کامل گلبانگ صلح و دوستی ۷۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گلبانگ صلح و دوستی ۷۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گلبانگ صلح و دوستی ۷۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گلبانگ صلح و دوستی ۷۶ اسلاید در PowerPoint :

۷۲

اشاره

از جمله مسائلی که در اسلام
بسیار مورد توجه قرار گرفته، مسئله
صلح، دوستی، انتخاب دوست شایسته
و پرهیز از قهر با انسانهای خوب است.

این نوشتار، بر آن است تا نگاهی
به سیره عملی اهل بیت علیهم السلام در
خصوص قهر و دوستی داشته باشد.

ویژگی دوست خوب

در معارف سترگ اسلامی ما
سفارشهای بسیاری بر این مفهوم شده
است که هر کسی لایق دوستی با
مسلمان نیست. درواقع، مسلمان،
بیشتر از اینکه به فکر ایجاد رابطه
دوستی باشد، می باید به ویژگیهای یک
دوست خوب دقت کند تا این دوستی
زمینه ساز تعالی و رشد اخلاقی او
گردد، نه اینکه او را از آخرت و عمل
خیر باز دارد. مردی در محضر رسول
خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود که سخن از دوستی
و همنشینی با دوست خوب شد.
بی درنگ از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: ای
پیامبر خدا! دوستان خوب چه کسانی
هستند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله کوتاه، اما پرمعنا
فرمود: «مَنْ ذَکَّرَکُمْ بِاللّه ِ رُؤْیَتُهُ وَ زادَکُمْ فی
عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ ذَکَّرَکُمْ بِالآْخِرَهِ عَمَلُهُ؛ آن
کسی که دیدارش شما را به یاد خدا
بیندازد و سخنش بر دانش شما بیفزاید
و رفتار او آخرت [و ترس از روز جزا[
را به یاد شما بیندازد.»

علاقه به دوستان

علاقه مندی به دوستان و همراهی
با آنان در بسیاری از حوادث زندگی
کارساز بوده، می تواند مشکلات
بسیاری را مرتفع و برکات زیادی را به
دنبال داشته باشد، تا آنجا که گاهی
سعادت و یا شقاوت فرد در همین
عرصه رقم می خورد. علاقه به دوستان
در زندگانی اهل بیت عصمت و
طهارت علیهم السلام نیز به چشم می خورد. امام
حسن علیه السلام در بستر شهادت آرمیده بود
و حاضران در کنارش نشسته بودند و
می گریستند. ناگاه اشک او توجه
حاضران را جلب کرد. یکی از
حاضران که در کنارش نشسته بود، از
او پرسید: ای فرزند رسول خدا! چرا
شما گریه می کنید با اینکه فرزند پیامبر
خدا صلی الله علیه و آله هستید و آن حضرت در شأن
و جایگاه بلند شما بسیار سخن گفته و
۲۵ بار با پای پیاده از مدینه تا مکه به
زیارت خانه خدا رفته اید و سه مرتبه
تمام مال خود را در راه خدا انفاق
نموده اید و حتی کفشهایتان را به
مستمندان داده اید. با این وصف، دلیل
گریه شما چیست؟ امام مجتبی علیه السلام با
بغضی در گلو فرمود: «اِنَّما اَبْکی
لِخَصْلَتَیْنِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِراقِ الاَْحِبَّهِ؛ به
دو دلیل گریه می کنم: نخست به دلیل
ترس از روز رستاخیز و دوم به خاطر
جدایی از دوستان.»

این سخن کوتاه امام نشان می دهد
که اساساً دوستی با نیکان تا چه اندازه
ارزشمند است؛ همچنان که
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در این باره
می فرماید: «فَقْدُ الأَْحِبَّهِ غُرْبَهٌ؛ دوری از
دوستان صمیمی به بار آورنده غربت
است.»

اهمیت صلح دادن دو دوست

گاهی دو دوست به خاطر مسائل
جزئی با یکدیگر قطع رابطه کرده یا به
قول معروف با همدیگر «قهر» می کنند.
در برخی از موارد این مسائل به
اندازه ای بی ارزش هستند که افراد از
بیان دلیل قهر خود با دیگران خجالت
زده می شوند. در این باره نگاشته اند:
روزی مفضّل در خانه امام صادق علیه السلام
نشسته بود که امام در مورد آشتی دادن
دو مؤمن با او وارد گفتگو شد و فرمود:
«ای مفضّل! اگر آشتی دادن دو نفر
نیازمند به صرف هزینه های مالی بود،
تو آن را بپرداز! من بعدا آن را به تو پس
می دهم.»

روزی مفضل شنید که بین
ابوحنیفه و دامادش درگیری به وجود
آمده و آن دو با هم قهر کرده اند. مفضل
ابوحنیفه را دید و ساعتی برای صلح
دادن او با دامادش با وی سخن گفت.
بعد سراغ داماد او رفت و با او نیز
صحبت کرد. سپس هر دوی آنها را به
خانه خود برد و با جدیت تمام تلاش
کرد تا آن دو را آشتی بدهد. او پس از
سخن گفتن با آن دو فهمید، که علت
قهر آنها مسائل مالی بوده است.
بنابراین، چهارصد درهم به هر یک از
آنها داد و از هر دوی آنها تعهد گرفت
که دیگر با هم قهر نکنند. وقتی آن دو با
هم آشتی کردند، مفضل بن عمر گفت:
«این پول که به شما دادم، از آن من نبود؛
بلکه امام صادق علیه السلام به من فرموده بود
هر گاه بین دو نفر درگیری پیش آمد و
به قهر انجامید و قهر آنها به خاطر
مسائل مالی بود، تو از جانب من آن را
با پول حل کن! من بعدا آن را به تو
خواهم پرداخت.

جواز دروغ برای صلح

گاه وجود یک موضوع، سبب
تبیین اهمیت و ارزش موضوعی دیگر
می شود که موارد زیادی از این دست،
در معارف دینی اسلام وجود دارد. از
جمله آنها، جواز دروغ گفتن برای
آشتی دادن دو مؤمن است و این مسئله
به خوبی بیانگر ارزش آشتی دادن دو
مؤمن می باشد. در این باره آمده است:
روزی معاویه بن وهب خدمت امام
صادق علیه السلام رسید و از قهر میان دو نفر که
با هم دوست بودند، اطلاع داد. امام
ناراحت شد و به او فرمود: «ای معاویه
بن وهب! نزد آنان برو و از قول من این
گونه بگو:… .»

او با خود اندیشید که آیا فقط باید
آنچه را که امام به او فرموده است،
بدون کم و کاست به آن دو بگوید یا
اینکه می تواند از خود نیز چیزی به آن
بیفزاید تا سبب آشتی آنان بشود. از امام
پرسید: «ای فرزند رسول خدا! آیا من
تنها آنچه را که اکنون گفتید، به آنها
بگویم یا اینکه می توانم برای آشتی
دادن آنها چیزی بدان بیفزایم؟» امام
لبخندی زد و فرمود: «اِنَّ الْمُصْلِحَ لَیْسَ
بِکَذّابٍ اِنَّما هُوَ الصُّلْحُ لَیْسَ بِکَذِبٍ؛
[اشکالی ندارد، زیرا] آشتی دهنده
دروغگو نیست به درستی که آن صلح
دادن است، نه دروغ.»

آداب و شرایط دوستی

دوستی نیز مانند دیگر مفاهیم
اخلاقی دارای ضوابط، شرایط و آداب
خاصی است. چه اینکه دوستی تنها
مسئله دنیایی برای پر کردن اوقات
فراغت نیست و در روز رستاخیز از
دوستیها و همنشینیها و نیز از دوست
گرفتنها و رها کردنها هم سؤال می شود.

۱. یاری در دین

امیر المؤمنین علیه السلام در این زمینه
می فرماید: «اِنَّمَا سُمِّیَ الرَّفِیقُ رَفیقاً لأَِنَّهُ
یَرفَقُکَ عَلَی صَلاحِ دِینِکَ فَمَنْ اَعَانَکَ عَلَی
صَلاحِ دِینِکَ فَهُو الرَّفِیقُ الشَّفِیقُ؛ دوست
به این دلیل دوست نامیده شده که به تو
در صلاح دینت نفع می رساند. پس هر
کس تو را بر صلاح دینت یاری رساند،
او رفیق دلسوز توست.»

۲. صداقت

امام علی علیه السلام می فرماید: «اِنَّمَا سُمِّیَ
الصَدِیقُ صَدِیقاً لاَنَّهُ یَصدِقُکَ فِی نَفسِکَ وَ
مَعَایِبِکَ فَمَن فَعَلَ ذَلِکَ فَاسْتَنِمْ اِلَیهِ فَإنَّهُ
الصَّدِیقُ؛ دوست به این دلیل دوست
نامیده شده که در مورد نفس تو و
عیبهایت به تو راست می گوید. پس هر
کس این کار را با تو کرد، به او آرام گیر
که او دوست توست.»

نوشته اند: مردی بسیار به امام
مجتبی علیه السلام علاقه مند بود. خدمت امام
آمد و از او خواست که دوست و
همنشین او باشد. امام مجتبی با
چهره ای گشاده به او تبسم کرد و پاسخ
مثبت داد و فرمود: «من تو را به دوستیِ
خود بر می گزینم؛ اما چند شرط دارد
که باید در دوستی با من رعایت کنی!»
مرد گفت: «هر چه باشد، می پذیرم.»
امام فرمود: «اگر می خواهی با من
دوست باشی، نباید مرا مدح کنی؛ زیرا
من خود را بهتر از تو می شناسم. مبادا
به من دروغ بگویی؛ زیرا دروغ را
ارزش و اعتباری نیست و مبادا نزد من
از کسی غیبت کنی!» مرد اندکی
سکوت کرد و چون آن شرایط را در
خود نمی دید، به امام گفت: «ای فرزند
رسول خدا! به من اجازه بده تا باز
گردم.» امام با لبخندی فرمود: «اگر
این گونه می خواهی، اشکالی ندارد.»

۳. احترام متقابل

رعایت احترام، از دیگر آداب و
شرایط دوستی است؛ چرا که افراد، در
نتیجه دوستی، نسبت به همدیگر
حقوقی پیدا می کنند که باید به این
حقوق احترام بگذارند. گذشته از آن،
از جمله وظایفی که مسلمان دارد،
حفظ احترام دیگران است و چه بسا که
تغییر رویه ها و اصلاحات رفتاری، به
همین سبب اجرا می شود؛ زیرا احترام،
باعث هدایت دیگران می گردد.

امام علی علیه السلام روزی در بازگشت از
سفر، آرام آرام به کوفه نزدیک می شد؛
اما هنوز راه زیادی تا کوفه مانده بود.
در بین راه، مردی یهودی را دید که او
نیز به سوی کوفه حرکت می کرد؛ ولی
مقصد او اطراف و حومه کوفه بود. مرد
یهودی او را نمی شناخت و
نمی دانست که او امیرالمؤمنین علیه السلام
است؛ اما چون راهشان یکی بود، با او
همراه شد و با هم به راه خود ادامه
دادند و در بین راه به گفتگو پرداختند تا
اینکه به یک دو راهی رسیدند که یک
راه به کوفه و دیگری به حومه آن
می رفت. امام به جای اینکه راه کوفه را
انتخاب کند، راه دیگر را برگزید و
همچنان مرد یهودی را همراهی کرد.

مرد یهودی که می دانست او
می خواهد به کوفه برود، از او پرسید:
«مگر نگفتی که می خواهی به کوفه
بروی؟» امام پاسخ داد: «آری، گفتم.»
مرد یهودی با تعجب پرسید: «تو که راه
کوفه را می دانی، پس چرا با من
می آیی؟» «فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام هَذَا
مِنْ تَمَامِ حُسْنِ الصُّحْبَهِ أَنْ یُشَیِّعَ الرَّجُلُ
صَاحِبَهُ هُنَیْئَهً إِذَا فَارَقَهُ وَ کَذَلِکَ أَمَرَنَا نَبِیُّنَا صلی الله علیه و آله
فَقَالَ لَهُ الذِّمِّیُّ هَکَذَا قَالَ قَالَ نَعَمْ قَالَ الذِّمِّیُّ لَا
جَرَمَ أَنَّمَا تَبِعَهُ مَنْ تَبِعَهُ لِأَفْعَالِهِ الْکَرِیمَهِ فَأَنَا
أُشْهِدُکَ أَنِّی عَلَی دِینِکَ؛ امام فرمود: [ما
در این مسیر با هم دوست شدیم و[
این کار برای نیکو پایان دادن به این
هم سفری است؛ چرا که انسان برای
احترام، رفیق راهش را هنگام جدایی،
چند قدمی دنبال می کند و او را بدرقه
می کند. این دستور پیامبر ماست.» مرد
یهودی پرسید: «آیا پیامبر شما به
راستی این چنین دستور داده است؟»
امام فرمود: «آری.» مرد یهودی گفت:
آنانکه از او تبعیت کرده اند به خاطر
اعمال کریمانه او چنین کرده اند. پس
من شهادت می دهم که بر دین تو
هستم.»

۴. عیادت هنگام مریضی

یکی از آداب دوستی این است که
وقتی کسی بیمار می شود و نیاز به
توجه عاطفی بیشتری دارد، دوستان به
عیادتش بروند. امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی
شنید دوستش «حارث هَمدانی» بیمار
است و در بستر مرگ افتاده، تصمیم
گرفت به عیادت او برود. وارد خانه او
شد و کنار بالین حارث نشست. حارث
چشمان خود را گشود و دید مولایش
امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار بستر او
نشسته است. امام با او احوال پرسی
کرد و برای خشنودی او فرمود: «ای
حارث! من به تو بشارت می دهم که تو
در وقت مرگ و هنگام عبور از پل
صراط و در کنار حوض کوثر و در
موقع «مُقاسمه» مرا می بینی.»

حارث که دیگر از دنیا بریده بود،
پرسید: «مقاسمه چیست؟» امام فرمود:
«مُقَاسَمَهُ النَّارِ أُقَاسِمُهَا قِسْمَهً صَحِیحَهً أَقُولُ
هَذَا وَلِیِّی فَاتْرُکِیهِ وَ هَذَا عَدُوِّی فَخُذِیهِ ثُمَّ أَخَذَ
أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام بِیَدِ الْحَارِثِ فَقَالَ یَا حَارِثُ
أَخَذْتُ بِیَدِکَ کَمَا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِیَدِی
فَقَالَ لِی وَ قَدْ شَکَوْتُ إِلَیْهِ حَسَدَ قُرَیْشٍ وَ
الْمُنَافِقِینَ لِی إِنَّهُ إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ أَخَذْتُ
بِحَبْلِ اللَّهِ وَ بِحُجْزَتِهِ یَعْنِی عِصْمَتَهُ مِنْ ذِی
الْعَرْشِ تَعَالَی وَ أَخَذْتَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ بِحُجْزَتِی وَ
أَخَذَ ذُرِّیَّتُکَ بِحُجْزَتِکَ وَ أَخَذَ شِیعَتُکُمْ
بِحُجَزِکُم؛ مقاسمه آتش است. [روز
قیامت،] من با آتشِ جهنم، مردم را
تقسیم می کنم. من [به آتش] می گویم:
این دوست من است، او را رها کن و
این دشمن من است، او را بگیر!» سپس
دست حارث را در دست خود گرفت و
گفت: «همین طور که دست تو را
گرفته ام، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز دست مرا
گرفت. من از حسد قریش و منافقین
نسبت به خودم به او شکایت کردم و او
به من فرمود: هنگامی که قیامت برپا
می شود، من دامان عصمت خدا را
می گیرم و تو ای علی! دامن مرا
می گیری و فرزندان تو دامن تو را
می گیرند و شیعیان تو دامن آنان را
می گیرند.»

سپس

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.