پاورپوینت کامل نویسنده و نویسندگی ۴۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نویسنده و نویسندگی ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نویسنده و نویسندگی ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نویسنده و نویسندگی ۴۴ اسلاید در PowerPoint :
۸۸
قدر مجموعه گل، مرغ سحر داند و بسکه نه هر کاو ورقی خواند، معانی دانست
در هر نوع پیام رسانی، پنج رکن
وجود دارد:
۱. پیام؛
۲. پیام رسان (فرستنده)؛
۳. پیام گیر (گیرنده)؛
۴. ابزار پیام رسانی (رسانه)؛
۵. روش پیام رسانی.
نخست آنکه نویسندگی نیز نوعی
پیام رسانی است که پیام آن، نوشته و
پیام رسان آن، نویسنده و پیام گیر آن،
خواننده و ابزار آن، قلم است و با
روشهای ویژه نویسندگی و
تأثیرگذاریِ نوشتاری، در پایان به
صورت کتاب، مقاله و … در می آید و
جلوه گری می کند.
دوم آنکه خودِ هر پیامی نیز دو
رکن دارد که یکی به «چه چیز گفتن»
مربوط می شود، دیگری به «چگونه
گفتن» و آن دو رکن عبارت اند از:
الف. محتوا؛
ب. قالب.
بنابراین، فقط خوب بودن و
حلاوت پیام، مهم نیست؛ بلکه خوب
رساندن و ملاحت پیام نیز مهم است.
سوم آنکه در هر نوشته ای نیز باید
با دو مسئله روبه رو شد و آن دو را
مشاهده کرد. در غیر این صورت،
شایسته است ـ اگر نگوییم بایسته است
ـ دست به قلم نبریم و چیزی بر کاغذ
ننشانیم و عطای این گونه نوشتن را به
لقای آن ببخشیم. مسئله اوّل به
محتوای نوشته و مسئله دوم به قالبِ
نوشته مربوط می شود که عبارت اند از:
یک: دیدگاه یا نگاه نو؛
دو: نگارش نو.
با این سه نکته و مقدمه کوتاه باید
گفت: «نویسنده، کسی است که
دیدگاهی نو یا نگاهی نو را با نگارشی
نو به خواننده انتقال می دهد» و سروده
مولوی را همواره به یاد دارد و به کار
می گیرد:
هین سخنِ تازه بگو تا دو جهان تازه شودوا رهد از حدّ جهان، بی حد و اندازه شود
بدین سبب، هر نویسنده ای به هر
اندازه که پیام و نوشته خود را با بیان و
کیفیت بهتر، و گستره و کمیّت
بیش تری به مخاطب منتقل می سازد، به
همان اندازه نیز نویسنده تر است.
ناگفته روشن است که آنچه در
نویسندگی مهم تر می نماید، نخست
نگارش نو و آن گاه دیدگاه یا نگاه نو
است؛ زیرا آنکه دیدگاهی تازه را مطرح
می کند، اما آن را با نگارشی معمولی و
کلیشه ای به قلم می آورد، نویسنده
نیست و نهایتا پژوهنده ای نواندیش
است. همچنین آنکه نگاهی تازه را نیز
نشان می دهد، اما باز آن را با نگارشی
تکراری و عادی قلمی می کند، او هم
نویسنده نیست و نهایتا تصویرگری
نومنظر است.
از همین رو، این سروده صائب
تبریزی را نیز ارج می نهیم و آن را
سرلوحه نگارشها و قلم زنیهای
خویش قرار می دهیم که:
دامن هر گل مگیر و گرد هر شمعی مگردطالب حُسن غریب و معنیِ بیگانه باش
و از آنچه گفته شد، به این باور
دست می یابیم که برای نویسنده شدن،
افزون بر نواندیش بودن یا نومنظر
بودن، باید نونویس و نونگار نیز بود.
یکی از نویسندگان و استادان زبان
و ادب فارسی، در این باره نیکو گفته
است:
اگر نویسندگی را به معنی عملِ
کسی که می نویسد بگیریم، هر کس را
که بنویسد، اگرچه نوشته او سیاهه
خرج خانه یا دفتر حسابِ دکانش
باشد، نویسنده باید خواند. در این حال،
نویسندگی کار دشواری نیست؛ الفبا را
باید شناخت و مختصر خطی باید
داشت که خواندنی باشد؛ اما در
اصطلاح، این گونه کسان، نویسنده
خوانده نمی شوند.
نویسنده، کسی را می گویند که
کارش این است؛ یعنی معانی و مطالبی
در ذهن دارد که از آن سودی یا لذتی
عام برای خوانندگان حاصل می شود و
آن معانی را به طریقی می نویسد که
همه به خواندن نوشته او رغبت
می کنند و از آن لذت یا سود می برند.
معنی نویسنده در عرف، باز هم از
این خاص تر است. کسی که کتابی در
نجوم بنویسد، اگرچه اصول این علم را
درست بیان کرده و نکته های تازه ای در
آن به میان آورده باشد، نویسنده نیست،
منجم است. مؤلف کتابهای تاریخ و
جغرافیا و فیزیک و شیمی را هم
نویسنده نمی خوانند. عنوان این
نویسندگان، مورخ و فیزیکدان و
شیمیدان است؛اما اگر کسی در یکی از
این رشته ها کتابی بنویسد که هنرش در
انشای عبارت و بیان مطلب، دلنشین و
ستودنی باشد، او را گذشته از عنوانی
که دارد، نویسنده هم می خوانند. پس
نویسندگی، هنرِ خوب و زیبا نوشتن
است.
با توجه به آنچه گفته آمد،
نویسنده کسی است که آنچه را دیگران
حس نمی کنند، او حس می کند؛ یا آنچه
را دیگران حس می کنند، او به گونه ای
دیگر حس می کند. آن گاه درباره این
احساسهای خود، خوب می اندیشد و
سپس احساسها و اندیشه های خویش
را خوب نشان می دهد و به قلم
می آورد؛ به گونه ای که دیگران
نمی توانند آن احساسها و اندیشه ها را
به خوبیِ وی نشان دهند و به زیبایی و
شیواییِ او به قلم آورند. از
همین روست که گفته اند:
دستور نویسندگی را به سالها
می آموزند؛ اما زبده آن دو حرف است:
چشم باز و بیان ساده. باید نگاه کرد و دید.
شنید و فهمید. آن گاه دیده و فهمیده را
آسان گفت و نوشت. یکی دنیا را
می گردد و توشه نمی گیرد. دیگری از
گردش کوی و برزن، یک دنیا گفتنی
می آورد؛ چه آن یکی ندیده و نفهمیده،
گذشته و این برای دیدن و فهمیدن،
نگاه کرده و شنیده است.
پس به درستی و نیکی می توان
گفت که نویسندگی بر این سه پایه
استوار است:
۱. هنر خوب حس کردن (به ویژه
خوب دیدن و خوب شنیدن)؛
۲. هنر خوب اندیشیدن؛
۳. هنر خوب نوشتن.
اگر بخواهیم هنرهای سه گانه
فرازین را فشرده تر و در یک جمله بیان
کنیم و با آنها نویسندگی را نیز تعریف
کنیم، باید بگوییم: «نویسندگی، یعنی هنر
نگارش پیامی نو با بیانی نو.»
از این تعریف، به نکته ای دقیق و
عمیق دست می یابیم که میان نویسنده
(مُصنّف) و نگارنده (مؤلف)، تفاوت
از زمین تا آسمان است. چه بسا کسانی
که بسیار قلم هم به دست می گیرند و
بسیار چیز هم می نویسند؛ اما نویسنده
نیستند؛ بلکه نگارنده و مؤلف و
الفت دهنده کلمات و جملات با
یکدیگرند و هنری بیش از یک مونتاژ
کارِ فنی و صنعتی ندارند و فقط
شباهتِ کاری با نویسنده دارند و به
گفته زیبای سعدی:
بوریاباف اگرچه بافنده استنبرندش به کارگاهِ حریر
به همین روی است که دیگر،
ملاک و میزان اصیل و صحیحِ
تشخیص نویسنده از غیرنویسنده را
پُرکاری و پُرنویسی نمی توان و نباید
دانست؛ بلکه باید پُرباری و دُرنویسی
را میزان نویسندگی و نویسنده بودنِ
این یا آن قرار داد. آن گاه با همین ملاک
و میزان می توان به این نتیجه نیز دست
یافت که چه بسا کسی، فقط یک کتاب
یا مقاله نوشته باشد و همان نشان دهد
که او نویسنده است. از سوی دیگر نیز
کسی دهها کتاب و مقاله نوشته باشد،
ولی هیچ شمیم نویسندگی از
نوشته هایش به مشام نرسد و نگارنده و
مؤلفی بیش نباشد و سروده ملک
الشعرای بهار را درباره او و نویسندگی
او به خاطرمان آورَد؛ هرچند که آن
سروده درباره شعر و شاعری باشد:
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقلشاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سُفت
صنعت و سجع و قوافی، هست نظم و نیست شعرای بسا ناظم که نظمش نیست الاّ حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لبباز در دلها نشیند هر کجا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 