پاورپوینت کامل نکات تدریسی و تبلیغی (۳) ۵۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نکات تدریسی و تبلیغی (۳) ۵۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نکات تدریسی و تبلیغی (۳) ۵۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نکات تدریسی و تبلیغی (۳) ۵۱ اسلاید در PowerPoint :
۴۸
۷۰. چه تواضعی!
شیخ انصاری رحمه الله چند روزی
دیرتر از وقت مقرر، برای تدریس
حاضر می شد. از وی سبب آن را
پرسیدند. فرمود: «یکی از سادات به
تحصیل علوم دینی علاقمند شده و
این امر را با چند نفر در میان گذاشته
است تا درس مقدمات را برایش
بگویند؛ ولی هیچ یک از آنان حاضر
نشده است و شأن خود را بالاتر از آن
دیده اند. بدین جهت، خودم متصدی
این امر شده ام و تدریس او را به عهده
گرفته ام.»
تواضع، سرِ رفعت افرازدتتکبر، به خاک اندر اندازدت
سعدی
۷۱. یا من یا تو
در جمعی از معلمان، سخن از
معلم نمونه به میان آمد. یکی از
همکاران چنین نقل کرد: «در فلان
مدرسه ملی بودم که مدیری
خودساخته داشت. از شهرستان به
تهران آمده، با رنج و مشقتهای فراوان
تحصیلات خود را تا درجه دکترا به
پایان رسانیده، مدیریت مؤسسه
فرهنگی را عهده دار شده بود.
علاوه بر مدیریت، در مواردی هم
تدریس می کرد. روزی یکی از
شاگردان کلاسش به سرکشی و عصیان
اقدام کرده، آنچه شایسته نبود درباره
معلم و مدیر نمونه ما به زبان آورد.
همه شاگردان در انتظار بودند که ببینند
مدیر مدرسه چه نوع عکس العملی از
خود نشان خواهد داد. پس از آنکه
شاگرد همه حرفهایش را زد، معلم
نمونه با متانت و آرامی گفت: یا شما
باید از کلاس بیرون بروید یا باید من
بروم. اگر من از کلاس بیرون بروم،
حقوق شاگردان ضایع می شود. با این
سخن، شاگرد از کلاس خارج شده،
معلم تدریس خود را دنبال کرد. روز
بعد همه شاگردان در کلاس نشسته
بودند. دیدند که مدیر مدرسه با جعبه
شیرینی وارد کلاس شده، از شاگرد
سرکش عذرخواهی کرده، شیرینیها را
میان شاگردان تقسیم نمود. همه دیدند
که چگونه اشک ندامت از چشمان آن
شاگرد سرکش جاری بود و از خجالت
سر خود را پایین انداخته بود.
۷۲. عبادت و علم با هم
شیخ آقا بزرگ با آن همه اشتغال پر
دامنه علمی و تتبعات فرصت گیری که
داشت، از انجام عبادات اسلامی و
ریاضات شرعی و تهذیب نَفْس غفلت
نمی کرد. شب چهارشنبه هر هفته، پیاده
از نجف به مسجد سهله (در ۱۰
کیلومتری نجف) می رفت و در آنجا به
نماز و دعا می پرداخت. این کار وی تا
مدتی پس از رسیدن به سن ۸۰ سالگی
همواره ادامه داشت.
۷۳. پرهیز از تحمیل
معلمی می گوید: «استادی را
می شناختم که به اصطلاح خود «استاد
روان شناسی» بود؛ ولی همین استاد در
محیط مدرسه چیزی که برایش مفهوم
نداشت، کرامت و شخصیت شاگرد
بود. طرز برخوردش با شاگرد
توهین آمیز بود. از نظر انضباطی
فرمولی پیدا کرده بود که می گفت: بعد
از اینکه من وارد کلاس شدم، کسی حق
ندارد در کلاس شرکت جوید. گاه
اتفاق می افتاد دو یا سه نفر یک لحظه
دیر می آمدند؛ دو ساعت تمام از کلاس
محروم می ماندند و دو نمره از نمرات
انضباطشان کسر می شد. نوع شاگردان
از این نوع انضباط دلگیر و افسرده
بودند و این معلم توجه نداشت که
اصول تربیتی و انضباطی با تحمیل و
سختگیری بیش از حد سازگار
نیست.
۷۴. یک صبح به اخلاص بیا…
علامه شیخ محمدجواد بلاغی رحمه الله
در کارهای خود آن قدر متوجه خدای
سبحان و خالص بودن عمل بود که در
بعضی از کتابهای منتشر شده اش از
قبیل رساله «التوحید و التثلیث» و
کتاب «الرحله المدرسیّه» نام خود را
ننوشت و می فرمود: «هدف من دفاع از
اسلام و تشیع و حقیقت است و کتاب
به نام من چاپ شود یا به نام دیگری،
هیچ فرقی ندارد.»
۷۵. توجه به علّتها
استاد نباید تنها به معلولها فکر
کند؛ بلکه باید به علّت اشتباه نیز بنگرد.
یک سال بود که معاونت مدرسه را
قبول کرده بود. به نظم و انضباط
فوق العاده اعتقاد داشت. به طوری که
حتی از دو دقیقه دیر آمدن هم گذشت
نمی کرد. از کلاس رفتن همه شاگردانی
که تأخیر می کردند، جلوگیری
می نمود. یک ساعت یا دو ساعت، آنان
را در سالن نگهداری کرده، از نمرات
انضباط آنان کسر می کرد.
یک روز دو نفر از شاگردان فکر و
روش معاون را عوض کردند و او
دیگر به طور یکنواخت و یکسان
شاگردان را مؤاخذه نمی کرد. یک بار
که یکی از شاگردان دیر آمده بود و
معاون به او گفته بود که چرا باز دیر
آمدی؟ شاگرد در پاسخش گفت: آقای
ناظم! شما دائما به من می گویی که چرا
من دیر می آیم؛ چرا از من نمی پرسید
که منزل شما کجاست؟
معاون مدرسه با شنیدن این جمله
شیخ آقا بزرگ با آن همه
اشتغال پر دامنه علمی و
تتبعات فرصت گیری که
داشت، از انجام عبادات
اسلامی و ریاضات شرعی و
تهذیب نَفْس غفلت
نمی کرد
ناگهان به خود آمد و پرسید: راستی
منزل شما در کجاست؟ شاگرد پاسخ
داد: بنده هر روز از شاه عبد العظیم
می آیم؛ چون این مدرسه را دوست
دارم. شاگرد دیگر گفت: آقای معاون!
به خدا قسم من هم هر روز از جاده
ساوه می آیم. شنیدن این دو جمله،
معاون مدرسه را تحت تأثیر قرار داده،
به خود چنین گفت: راستی شاگردی که
از شاه عبد العظیم و یا جاده ساوه ده
دقیقه دیر می آید، با آنکه خانه اش در
کنار مدرسه است هر دو یکسان
هستند؟ بعد از آن به آن دو شاگرد
اجازه داد که شما دو نفر هر وقت
آمدید، به کلاس بروید. روزهای بعد
معاون مدرسه خوشحال بود و لبخند
رضایت در چهره اش آشکار می شد؛
زیرا می دید آن دو شاگرد زودتر از
دیگران دوان دوان به مدرسه می آمدند
و قبل از خوردن زنگ در مدرسه
حضور داشتند.
۷۶. شاگرد نمره می گیرد
یکی از معلمان ریاضی در یکی از
دبیرستانهای تهران سالیان سال
تدریس می کرد. من به مناسبتی با او
آشنایی داشتم. در فرصتی از من
پرسید: «اگر شاگردی تقاضای تجدید
نظر نماید، شما چه کار خواهید کرد؟»
در پاسخ گفتم: ورقه شاگرد را گرفته،
مجددا آن را تصحیح می نمایم و
نمرات را دوباره جمع می کنم تا اگر
اشتباهی روی داده، آن را جبران نمایم.
پس از شنیدن این کلمات به من گفت:
«شما اشتباه می کنید. هر گاه شاگردی از
من تقاضای تجدید نظر نماید، زیر
همان ورقه می نویسم: تجدید نظر به
عمل آمده، نمره قبلی تغییر نکرد.»
پرسیدم: اگر شاگردی استحقاق
بیشتری داشته باشد، باز هم تغییر
نمی دهید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا
تغییر نمی دهید؟ گفت: «برای اینکه
وقتی معلمی نمره شانزده را هجده
می کند، ارزش و صلابت او کاهش
می یابد و به اصطلاح معروف، حرف
مرد یکی است.»
خدایش او را رحمت کند! با تمام
تجربه ای که در کار تدریس ریاضی
داشت، به این واقعیت پی نبرده بود که
معلم نمره نمی دهد؛ بلکه این شاگرد
است که نمره می گیرد. پس اگر نمره
استحقاقی شاگرد را به او ندهیم، در
حقیقت حق او را تضییع کرده ایم.
۷۷. گذشت و چشم پوشی
در بین سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۵ به
دبیرستانی دیگر انتقال یافته بودم و در
این مدرسه، علاوه بر تدریس به
کارهای پرورشی نیز اشتغال داشتم.
روزی متن کتاب فارسی را برای
شاگردان از رو خوانده، معنی می کردم.
یکی از شاگردان کلاس اجازه گرفت تا
متن کتاب را از رو بخواند. وقتی به او
اجازه دادم، متن را به گونه ای قرائت
کرد که یک دفعه همه کلاس را به خنده
کردن واداشت. طنین خنده در همه
مدرسه پیچید و مدیر و ناظم مدرسه و
حتی شاگردان کلاسهای دیگر نیز
متوجه این خنده شدند. یک لحظه
دچار حیرت و شگفتی شدم.
نمی دانستم در برابر این کار
خلاف چگونه عکس العملی نشان
دهم تا هم شاگرد را بازسازی کرده و
هم کنترل کلاس را از دست نداده باشم.
در یک لحظه افکار مختلف و
گوناگونی به ذهنم خطور کرد. به عنوان
مثال: به خاطرم گذشت که در دفترچه
خود اسم او را علامت گذاری نمایم و
باز با خود می گفتم که به او بگویم از
کلاس خارج شود. همچنین با خود
می گفتم که نزدیک او رفته، وی را از
کلاس اخراج نمایم. هیچ یک از این
شیوه ها را نپذیرفتم؛ زیرا با خود
می گفتم که با این کارها نمی توانم در او
تحوّل و دگرگونی به وجود آورم.
ناگهان آیه ۶۳ سوره فرقان به ذهنم
خطور کرد:
«عِبادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی
الاَْرْضِ هَوْنا وَاِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا
سَلاما»؛ «بندگان خدای رحمان کسانی
هستند که بر روی زمین به تواضع و
فروتنی راه می روند و هر گاه مردم
جاهل به آنها خطاب و عتابی کنند، با
سلام [و زب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 