پاورپوینت کامل شبهای ماه خون ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شبهای ماه خون ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شبهای ماه خون ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شبهای ماه خون ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۹۴

اشاره

دوباره ماه خون فرا می رسد وعاشقان، گرد شمع حماسه عاشوراییانجمع می شوند. در این میان، ذکرموضوعات و ویژگیهایی که سبببلندی جایگاه آن حماسه سازان درسال ۶۱ هجری شد، برای رهروان وعاشقان مکتب حسینی علیه السلام خالی ازلطف نیست. این مقاله تلاش کردهاست تا با بیان این موضوعات وبررسی آن در آیات، روایات، سیرهمعصومان و سیره حضرت امامخمینی رحمه الله و دیگر علما و بزرگان دینبه این مهم بپردازد و در پایان، توسلیمتناسب با موضوع را به میان آورد. امیداست که برای مبلّغان محترم به کار آید.

شب اوّل ـ اخلاص

تعریفهای گوناگونی از اخلاص،ارائه شده است؛ چنانکه شیخ بهایی دراین باره می گوید: «تَنْزِیهُ الْعَمَلِ مِنْ اَنْیَکُونَ لِغَیْرِ اللّهِ فِیهِ نَصِیبٌ؛ اخلاص،پاکیزه کردن عمل از این است که در آنبهره ای برای غیر خدا باشد.» ایشان درفرازی دیگر می نگارد: «اَنْ لا یُرِیدُ عامِلُهُعَلَیْهِ عِوَضا فِی الدارَین؛ [اخلاص [ایناست که عمل کننده به آن در مقابل عملخود پاداشی را در دو جهان ارادهنکند.»

خداوند متعال در قرآن کریم،اخلاص را نشانه بندگان موحد و پاکخود می داند و می فرماید: «وَ مَآ أُمِرُوآا إِلاَّلِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَآءَ»؛ «وفرمان نیافته بودند، جز اینکه خدای رابپرستند؛ در حالی که به توحیدگراییده اند، و دین [خود] را برای اوخالص سازند.»

حساسیت و اهمیت اخلاص،بدانجاست که میزان و پذیرش اعمالقرار می گیرد. در نتیجه، بزرگی یاکوچکی صورت ظاهری اعمال درروز حساب ملاک نیست و میزان،برتری اعمال به میزان اخلاص در آناست.

وجود نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دراین باره می فرماید: «اَخْلِصْ دِینَکَ یَکْفِیکَالْقَلِیلُ مِنَ الْعَمَلِ؛ دینت را خالص کن[تا] عملی اندک تو را بسنده باشد.»

یک صبح ز اخلاص بیا بر در مگر کام تو بر نیاید آن گه گله کن

تعداد اندک مخلصان

روزی سدیر صیرفی نزد امامصادق علیه السلام رفت و عرض کرد: «به خداسوگند که خانه نشینی بر شما روانیست؛ زیرا یاران بسیاری دارید.» امام،اندکی ساکت ماند و سپس فرمود: «اگرمایل باشی و زحمتی برایت نداشتهباشد همراه من تا یَنبُع (مزرعه اینزدیک مدینه) بیا!» سپس هر دو سوارمرکب شده، تا نزدیکیهای ظهر، راهپیمودند. پس از نماز، چوپانی همراهتعداد اندکی از گوسفندانش از مقابلآنان گذشت. امام که همچنان پرسشسدیر را در خاطر داشت و موقعیت رابرای پاسخ دادن مناسب دید، به او روکرد و فرمود: «به خدا سوگند ای سدیر!اگر یاران مخلص ما به اندازه تعداد اینگوسفندان بودند، هرگز خانه نشینی وسکوت را برنمی گزیدیم.» سدیر،گوسفندان را شمرد و دید که تعداد آنهاهفده عدد است. او که گویا پاسخ خودرا دریافت کرده بود، سر به زیرانداخت و دیگر هیچ نگفت.

طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانیصدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست

اخلاص شرط قبولی اعمال

در اواخر عمر مرحوم آیت اللّهبروجردی رحمه الله گاهی ایشان را ناراحتمی دیدند؛ ولی دلیل آن را نمی دانستند.روزی یکی از اطرافیان، دلیلناراحتی شان را پرسید. ایشان آهیکشید و جواب داد: «عمر ما گذشت ونتوانستیم کاری بکنیم و باید با دستخالی از دنیا برویم.»

یکی از حاضران به سرعت شروعبه برشمردن کارهای بزرگ ایشان ازقبیل ساخت مساجد، مدارس علمیهو… کرد و گفت: «آقا این حرفها مال مابیچاره هاست که نه مثل شما شاگردیتربیت کرده ایم ونه مدرسه و مسجدیساخته ایم و نه این همه کتاب به چاپرسانیده ایم.»

آقای بروجردی رحمه الله چهره در همکشید و فرمود: «اَخْلِصِ الْعَمَلَ فَاِنَّ الناقِدَبَصِیرٌ بَصِیرٌ؛ عملت را خالص کن کهحسابرس آگاه است، آگاه.» سپسفرمود: «اینهایی که شما در این دنیامی بینید، صورت ظاهری اعمال استو هیچ تضمینی نیست که این اعمال درپیشگاه خدا هم مقبول باشد و خداستکه می داند کدام عمل پذیرفته می شود وکدام ردّ می شود.»

توسل

آنچه سبب ماندگاری نهضتعاشورا شده، اخلاص عاشوراییاناست. آن هم در روزگاری که همه، امامخویش را تنها گذاشته، به کنج گرمخانه هایشان خزیدند و در فاصله ای نهچندان دور از شهر علی علیه السلام ، پسرعلی علیه السلام را سر بریدند. تاریخ،صحنه های خونین بسیاری به خوددیده است؛ اما آنچه از عاشورا نقشیابدی ساخت، رنگ الهی و خدایی آنبود.

آن گاه که امام حسین علیه السلام برای اینسفر خطیر پا در رکاب کرد، فرمود:

«اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یَکُنْ ما کانَ مِنّاتَنافُسا فِی سُلْطانٍ وَلا الْتِماسا مِنْ فُضُولِالْحُطامِ وَلکِنَّ لَنَریَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ وَتَظْهَرُالاِْصْلاحُ فِی بِلادِکَ وَیَاْمَنُ الْمَظْلُومُونَ مِنْعِبادِکَ وَیُعْمَلُ بِفَرائِضِکَ وَسُنَّتِکَوَاَحْکامِکَ؛ بار خدایا! تو می دانی کهآنچه از ما [سر زده] است، هرگز نزاع برسر قدرت و دنبال کالای دنیا رفتننبوده؛ بلکه ما می خواهیم معالم دین راآشکار کنیم و اصلاح در سرزمینهاظاهر شود و همچنین مظلومان در امانباشند و به واجبات و سنن و احکام توعمل شود.»

از آنجا که امام حسین علیه السلام مخلصانه برای عمل به تکلیف گامبرمی داشت، پنددهی و خیرخواهیِهیچ کس در انگیزه او خللی واردنمی کرد؛ از همین روی، در روزعاشورا نیز فرمود: «اَلا وَاِنِّی زَاحِفٌ بِهذِهِالاُْسْرَهِ عَلَی قِلَّهِ الْعَدَدِ وَکَثْرَهِ الْعَدُوِّ وَخَذَلَهِالنّاصِرِ؛ من با همین گروه اندک با آنکهدشمن، بسیار است و یاوران، یاری امرا ترک کرده اند، خواهم جنگید.»

این گونه است که در زیارت حرماو سلام می گوییم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یاخالِصَهَ اللّهِ؛ سلام بر تو ای خالصخدا.»

ـ شب دوم ـ قیام برای خدا

قیام برای خدا از اخلاص و پاکینیات سرچشمه می گیرد. آنان که برایخدا قیام می کنند، تمام عزم خود راجزم کرده، هرگز با تنها ماندن وبی وفایی، اطرافیان خسته نمی شوند ومیدان را خالی نمی کنند و خللی به عزمو اراده شان وارد نمی شود.

قرآن کریم قیام فردی برای خدا راضروری می داند و می فرماید: «قُلْ إِنَّمَآأَعِظُکُم بِوَ حِدَهٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَیوَ فُرَ دَی »؛ «بگو شما را به یک امرسفارش می کنم و آن اینکه دو به دو یا[حتی] تک تک برای خدا قیام کنید.»

در واقع خداوند متعال سفارشمی کند برای رضای او و در راه او ابتدابه طور گروهی (مثنی) و در غیر اینصورت، به تنهایی (فرادی) برای اوقیام کنید. همان گونه که امام حسین علیه السلام قیام خود را در ابتدا علنی ساخت؛ اماحتی آن گاه که تنها شد، از ادامه قیام،دست برنداشت و تسلیم دشمن نشد.

لذت قیام برای خدا

پس از اینکه از زندان آزاد شدم،نمی دانم به چه انگیزه ای دست به قلمبردم و برای حضرت امام نامه اینوشتم و جریان زندانی شدن و سختیزندان انفرادی را برای امام توضیحدادم. حضرت امام در پاسخ، به طورخلاصه نوشتند: «از گرفتاری شمابی اطلاع بودم. من هم روزگار سختیرا می گذرانم؛ ولی چون همگی اینهابرای خدا است، گوارا است.»

یکی از فقهای شورای نگهبان نقلمی کرد که در سفری همراه حضرتامام به تهران می رفتم. به ایشان عرضکردم: «چه خوب است که دولت عراق،اجازه مسافرت به ایرانیها نمی دهدوگرنه فضلا و طلاب حوزه علمیه قمهمگی به سوی نجف می رفتند وحوزه علمیه قم خلوت می شد.» امام ازاین طرز سخن گفتن من برآشفت و ازقم تا تهران برای من صحبت کردند کهاگر کسی در فکر غیرخدا باشد وبخواهد که یکی از بالا و دیگری ازپایین بیاید، حوزه قم شلوغ شود وحوزه نجف خلوت یا بالعکس وخلاصه اگر کسی جز راه خدا و رضایخدا به فکر تأمین مسئله دیگری باشد،از مدار توحید دور می شود. محور بایدکار برای خدا باشد، نه علاقه ها و نهروابط و تعصبهای محلی و نژادی و نهروابط منطقه ای و قبیله ای و… .

تلاش بی بهره

مردی به نام قزمان در مدینهمی زیست که کارهای شایسته اش، ازوی شخصیتی محترم ساخته بود؛ اماپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره او می فرمود: «اواهل جهنم است.»

مدتی گذشت و آتش جنگ احدبرافروخته شد و قزمان نیز دوشادوشمسلمانان با شجاعت خاصی مشغولپیکار شد. قزمان در نتیجه جنگ،زخمهای زیادی برداشت و پس ازپایان جنگ او را به خانه های «بنی ظفر»بردند. رسول خدا صلی الله علیه و آله بر بالین اوحاضر شد و حاضران، به تحسین اوزبان گشودند و به او گفتند: «بهشت برتو مژده باد که در راه خدا جانفشانیکردی و از خویشتن گذشتی.» قزمان کههنوز جان در بدن داشت، چهره درهمکشید و با صدای ضعیفی گفت: «مژدهبهشت را برای چه می خواهم! به خداسوگند فداکاری و جنگم تنها برایدفاع از قبیله و بستگانم بوده است واگر برای قوم و قبیله ام نبود، هرگز دراین نبرد حاضر نمی شدم. در اینهنگام، زخمهای بسیار، وی را بی تابکرده بود و از درد به خود می پیچید وبرای پایان دادن به دردهایجسمی اش، خنجرش را کشید و رگگردن خود را زد و به زندگی خویشپایان داد.»

توسل

قیام برای خدا، عامل عظمت قیامعاشورا است. امام حسین علیه السلام تا آخریننفر و آخرین نفس برای خدا قیام کرد.او به برادرش محمّد حنفیه فرمود: «یااَخِی وَاللّهِ لَوْ لَمْ یَکُنْ فِی الدُّنْیا مَلْجَأٌ وَلا مَأْویلَمَا بایَعْتُ یَزِیدَ بْنِ مُعاوِیَه؛ ای برادرم! بهخدا قسم اگر در دنیا هیچ پناهگاهی همنداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویهبیعت نخواهم کرد.»

امام عزیز رحمه الله نیز به ایشان اقتدا کردو فرمود: «کشته شدن سید الشهداء ـسلام اللّه علیه ـ شکست نبود، چونقیام للّه بود، قیام للّه شکست ندارد.»

شب سوم ـ توکل

برای مفهوم «توکل» تعاریفگوناگونی وجود دارد که از آن میان،حضرت امام خمینی رحمه الله تعریف ذیل رابرگزیده است:

ظاهر آن است ـ چنانکه مشتقاتآن دلالت بر آن دارد ـ به معنایواگذاری امر به فرد معتمدی است، ازآن باب که خود را در صورت دادن آنامر عاجز می بیند و وکالت و توکیل ازاین باب است.

قرآن کریم، توکل کردن برخداوند متعال را نوعی وظیفه برایمؤمنان معرفی می کند و می فرماید:«اللَّهُ لاَآ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِالْمُؤْمِنُونَ »؛ «خدا است که جز اومعبودی نیست و مؤمنان باید فقط برخداوند اعتماد کنند.»

در روایات معصومان نیز تأکیدفراوانی بر آن صورت گرفته است وگاهدر برخی روایات، از توکل به عدمترس از غیر خدا تعبیر شده است کهمؤمن، کسی را غیر خدا در نظر نداشتهو از غیر او نیز نترسد.

ابو بصیر از امام صادق علیه السلام چنیننقل می کند: «قالَ لِی: ما مِنْ شَی ءٍ اِلاَّ وَلَهُ حَدٌّقالَ: فَقُلْتُ وَما حَدُّ التَّوَکُّلِ؟ قالَ الْیَقِینُ. قُلْتُ:فَما حَدُّ الْیَقِینِ؟ قالَ: اَنْ لا یَخافَ مَعَ اللّهِشَیْئا؛ آن حضرت به من فرمود: هیچچیزی نیست؛ مگر اینکه حدی دارد.ابو بصیر گفت: به امام عرض کردم: حدّتوکل چیست؟ امام علیه السلام فرمود: یقین.پرسیدم: حدّ یقین چیست؟ فرمود:اینکه با [وجود [خدا، از چیزینترسی.»

آیت اللّه حاج شیخ محمّدتقیبافقی رحمه الله نمونه کامل از توکل به خدا ونهراسیدن از غیر خداست. ایشان پساز آزادی از زندان رضاخان به شهر ریتبعید شد. رئیس شهربانی مأمور شد بهنحوی از او دلجویی کند تا دست ازسرسختی بردارد. او به خانه ایشانمی رود. وقتی وارد شد با غرور به آقاعرض کرد: «آقا من مأمور شده ام هرچیزی نیاز دارید برایتان فراهم کنم.»

آیت اللّه بافقی رحمه الله برآشفت و باعصبانیت فرمود: «تو چه کاره هستیکه چنین ادعایی می کنی و می گویی منهر حاجتی داشته باشم می توانیبرآورده کنی؟» رئیس شهربانی باغرورگفت: «من رئیس شهربانی اینشهر هستم.» ایشان پاسخ داد: «خوب،حالا که این طور است الآن دستور بدههوا ابری شود و باران ببارد. اگرمی توانی انجام بده.» ایشان ادامه داد:«مافوق تو چطور؟ او می تواند؟ اصلاًبالاترین مقام مملکت، شخص شاهچطور؟ او می تواند؟» رئیس شهربانیسرش را زیر انداخت و گفت: «نه آقا!معلوم است که نمی تواند.» ایشانفرمود: «پس بلند شو برو و دیگر هم ازاین سخنان شرک آمیز به زبان نیاور!»رئیس شهربانی با شگفتی از توحید وتوکل آن مرد خدا از جایش بلند شد وبا شرمندگی بیرون رفت.»

تکیه بر تقوا و دانش در مسیر کافری استراهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

توسل

توکل بر خدا و تکیه داشتن برنیروی الهی و یاری او، رمزی ناگشودهاز ایمان سرشار اولیای خدا است.توکل، اکسیری روح افزا و نیروییکمال بخش در دل مؤمن است. امامحسین علیه السلام از ابتدای حرکت خویش ودر تمامی مراحل قیام خونین خود، برپروردگار توکل کرد و هر گامی را باتوکل به سوی گستره کربلا برداشت وآن گاه که غریبه و آشنا او را نصیحتکردند و بسیاری از نزدیکان، وی راتنها گذاشتند، امام با قلبی سرشار ازتوکل بر پروردگار به سوی فردایروشن خود حرکت کرد.

او حتی بر تعداد سربازان و یارانخویش هم تکیه نداشت و شبعاشورا همگان را آزاد گذاشت تا هر کهمی خواهد باز گردد؛ چرا که از ابتدایسفر، شعار او این بود: «ما تَوْفِیقِی اِلاَّ بِاللّهِعَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَاِلَیْهِ اُنِیبُ؛ هیچ توفیقیبرای من نیست؛ مگر به خواست خدا.به او توکل می کنم و به سوی او پناهمی آورم.»

اما در گرماگرم نبرد، هرگاهفرصتی می یافت برای اتمام حجت بالشکر دشمن و نیز به منظور بشارت ودلگرمی یاران خود خطبه ای ایراد و روبه اصحاب خود می کرد و می فرمود:«اِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللّهِ رَبِّی وَرَبُّکُمْ؛ من برخدایی که پروردگار خودم و پروردگارشما است توکل می کنم.»

آن گاه که اردوگاه امام از هر سربازفداکار خالی شد و اطراف او را بدنهایغرقه به خون برادران و برادرزادگانشفرا گرفته بود، دست از توکل بر خدایخود برنداشت و در واپسین لحظاتکه پیکرش آماج تیرها و نیزه ها قرارگرفته بود، زیر لب می خواند: «اَسْتَعِینُبِکَ ضَعِیفا وَاَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیا؛ من بهسبب ضعف و ناتوانی ام، از تودرخواست یاری دارم و به تو توکلمی کنم؛ در حالی که تو مرا بسندههستی.»

شب چهارم ـ رجا

امیدواری به رحمت و لطفپروردگار در دل مؤمن، نیرویی ایجادمی کند که سبب می شود مشکلاتبرای او آسان شده، تلاشهای او بیش ترمفید واقع شود. انسانی که امیدواراست گام در مسیری می نهد که هر گامآن، پیروزی و سعادت است؛ چرا که اوخود را به نیروی لطف و رحمت خدامتصل می داند، نه موجودی عبث باتلاشهای بی ثمر.

رجا در قرآن

خداوند متعال در قرآن کریم،سیمای امیدواران را این چنین ترسیممی کند:

«إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُواوَجَـهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَـآلـءِکَ یَرْجُونَرَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ »؛ «آنان کهایمان آورده و کسانی که هجرت و درراه خدا جهاد کرده اند، آنان به رحمتخدا امیدوارند و خداوند آمرزنده ومهربان است.»

از آن زمان که فکندند چرخ را بنیاددری نبست زمانه که دیگری نگشاد

رجا در روایات

امیدواری به اندازه ای ارزشمنداست که طبق روایات، انسان باید حتیبه آن چیزی که بدان امیدی ندارد بهخاطر لطف و بخشش خداوند،امیدوارتر باشد. امیر مؤمنان علیه السلام دراین باره می فرماید: «کُنْ لِما لا تَرْجُوا اَرجیمِنْکَ لِما تَرْجُو، فَاِنَّ مُوسَی بْنِ عُمْرانَ علیهماالسلام خَرَجَ یَقْتَبِسُ لاَِهْلِهِ نارا فَکَلَّمَهُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّفَرَجِعَ نَبِیّا وَخَرَجَتْ مَلَکَهُ سَبَأ فَاَسْلَمَتْ مَعَسُلَیْمانُ علیه السلام وَخَرَجَ سَحَرَهُ فِرْعَوْنَ یَطْلُبُونَالْعِزَّهَ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِینَ؛ به آنچهبدان امیدی نداری، امیدوارتر باش ازآنچه بدان امیدواری، پس به درستی کهموسی بن عمران علیه السلام خارج شد تا برایخانواده اش آتش بیاورد؛ اما با خداوندبلندمرتبه و بزرگ صحبت کرد و پیامبربازگشت. و ملکه سبأ خارج شد؛ اماهمراه سلیمان علیه السلام اسلام آورد. وشعبده بازان فرعون خارج شدند تابرای فرعون عزت و بزرگی بیاورند؛اما مؤمن بازگشتند.»

غرّه مشو که مرکب مردان مرد ردر سنگلاخ بادیه پیها بریده اند

نومید هم مباش که رندان جرعه نوشناگه به یک ترانه به منزل رسیده اند

حضرت امام خمینی رحمه الله دراینباره می نویسد:

رجا، از فطریّات است، و قنوطبرخلاف فطرت مخموره و ازاحتجاب است، و نیز مبدأ حصولرجاء، حسن ظنّ به خدای تعالی، ومبدأ قنوطِ از رحمت، سوء ظنّ به ذاتمقدّس است.

گاه ممکن است این ویژگیبرجسته و پسندیده در عمل با مفاهیمدیگری اشتباه شود. حضرت امامخمینی رحمه الله در این باره می نگارد:

یکی از اموری که مورد اشتباهاست و انسان به واسطه محجوبیّتگول می خورد، تمییز ما بین غرور وامانی و مابین رجا و وثوق به حق است.و پر معلوم است که غرور ازبزرگ ترین جنود ابلیس است، بهخلاف رجاء که از جنود رحمان عقلاست، با اینکه این دو هم به حسبمبادی و هم به حسب آثار، مختلف ومتمیزند، مبدأ رجاء علم به سعهرحمت، و ایمان به بسط فیض و کمالو اسماء و صفات است. و مبدأ غرور،تهاون به امر الهی، و جهل به عوالمغیب و صور غیبیه افعال و لوازمملکوتیه صفات نفس است.

وعده امید

روزی شخصی نزد امام صادق علیه السلام رفت و به دلیل مشکلات توانفرسایمالی از ایشان کمک خواست. امام بامهربانی فرمود: «متأسفانه! امروزچیزی برای کمک به تو در دسترسندارم؛ اما به زودی مالی به دستمخواهد رسید و آن را به شما خواهمداد، ان شاء اللّه.» مرد گفت: «ای فرزندرسول خدا! پس موعدی را مقرر کنیدکه خدمت شما برسم و آن را تحویلبگیرم.» امام هر چند نمی خواست امیدرا از آن مرد بگیرد؛ ولی فهمید که مرد،امیدواری چندانی به رحمت خداندارد؛ از اینرو، به او فرمود: «چگونه بهتو وعده بدهم؛ در حالی که من به آنچهامیدی ندارم، در برابر رحمتپروردگار امیدوار می شوم و مهربانیخدا هر ناامیدی را برایم به امیدواریتبدیل می کند.»

نکته: در قرآن، دوازده بار کلمه«عُسر» آمده؛ ولی کلمه «یُسر» سی وشش بار تکرار شده است. شاید بدانمعنا است که با هر یک عسر، سه راحتیاست و این خود مایه امید در زندگیاست.

چهره نورانی امام رحمه الله

نخستین روزهایی که جنگشروع شده بود، دشمن، تمام مناطقمرزی را درنوردید و تا پشت دیواراهواز و دزفول آمد. خرمشهر و آباداندر تهدید کامل بود. یک روز، یکی ازآقایان گفت: «آقا! تکلیف امام چیست؟از طرفی شما این مطالب را می گویید واز طرفی بنی صدر، همین حالا درخدمت امام رحمه الله است و ضدّ این مطالبرا می گوید. معتقد است حرفهایی کهشما و امثال شما می زنید، اعتبار نظامیندارد.»

شنیدن جملات فوق، مرا مصممکرد که برای انتقال مطالب به ایشان وسایر دست اندرکاران عازم تهران شوم.در آن سفر، مطالب را مفصلاً به بعضیاز بزرگان و نزدیکان حضرت امام رحمه الله ازجمله شهید بهشتی رحمه الله گفتم تا بدینطریق، تکلیف را از گردن خود بردارم.وقتی عازم زیارت حضرت امام رحمه الله شدم. یک نفر روحانی جوان که معلومبود پدرش از علمای کردستان یاباختران است، همراه من بود. بنابررسمی که بود، او را جلو انداختم.

آن روز، چهره مبارک امام را بهحدّی بشاش و نورانی دیدم که قطعا نهقبل و نه بعد از آن ندیده بودم. وقتی آنآقا، نام پدرش را گفت، حضرت امامفرمود: «سلام مرا به پدرتان برسانید وبگویید: «ان شاء اللّه به زودی، کردستانپاکسازی می شود. این قبیل کارها سهلاست و انجام خواهد شد.» من وقتیاین جمله امام را با آن امیدواری وطمأنینه شنیدم، فکرم عوض شد و بهآینده کاملاً امیدوار شدم. نوبت من کهرسید، به طور اجمال گفتم از خوزستانآمده ام؛ ولی تفاصیلی را در نظر داشتمکه گفتن آنها را بی مورد دیدم. امامفرمود: «برگردید و مشغول کار شوید وبدانید که شما پیروزید.» این جملاتامام، هیچ گونه رنگ و بویی از تردیدنداشت و با امید کامل و قاطعیت ازآینده خبر می داد و من با دلی شاد وامیدوار به اهواز مراجعت کردم و باایمان به آینده، به کار مشغول شدم وبحمد اللّه هیچ خطر جدی پیش نیامدو ما هم پیروز شدیم.

توسل

در دعاهای امام حسین علیه السلام اینموضوع به چشم می خورد. آنحضرت با بروز مشکلات عدیده، خدارا این گونه می خواند:

«یا عُدَّتِی عِنْدَ شِدَّتِی وَیا غَوْثِی عِنْدَکُرْبَتِی، اُحْرُسْنِی بِعَیْنِکَ الَّتِی لا تَنامُ وَاکْفِنِیبِرُکْنِکَ الّذِی لا یُرامُ وَارْحَمْنِی بِقُدْرَتِکَ عَلَیَّفَلا اَهْلَکُ وَاَنْتَ رَجائِی؛ ای قدرت وتوان من در هنگام شدت مشکلات وای فریادرس من، هنگام سختی! مرا بهچشمت که خواب در آن راه ندارد،حفظ فرما و به پناهت که بدان تعدینمی شود، پناهم ده. به قدرتت بر من،پناه ده. پس من هلاک نمی شوم، تازمانی که امیدواری ام به تو است.»

حضرت در صبح عاشورا، آن گاهکه دشمن، طبل جنگ می زد، به درگاهالهی عرض کرد:

پروردگارا! تو در هر غم و اندوه،پناهگاه من، و در هر پیشامد ناگوار،مایه امید من هستی و در هر حادثه ای،سلاح و تکیه گاه منی؛ آن گاه غمهایسنگین بر من فرود آید… .

پروردگارا! تو صاحب هر نعمتمن هستی و آخرین امید و آرزویمنی؟»

و یا آن گاه که خود یکه و تنها نبردرا آغاز کرد، به لشکر نگون بخت عمرسعد چنین خطاب کرد:

ای امت بدکار! چه بد کردید که بهخاندان محمد صلی الله علیه و آله پس از او جفا کردید.پس از من، از کشتن بندگان خدا هراسیندارید؛ زیرا کشتن من، کشتن آنان را بر شماهموار خواهد ساخت. من به خدا امیدوارمکه در برابر خواری شما کرامت شهادت رابه من عطا کند و از راهی که گمان نمی برید،انتقام مرا از شما بگیرد.»

امام علیه السلام یاران خود را نیز بر داشتنامید به خدا سفارش می کرد و درگرماگرم نبرد، آن گاه که آنان در آستانهشهادت قرار می گرفتند، ملاقات خدارا به آنان وعده می داد. نوشته اند درروز عاشورا وقتی دو برادر از قبیلهغفاریان با چشمانی گریان نزد امام علیه السلام آمدند تا برای فدا شدن در مقابل اواجازه میدان بگیرند، به گرمی به آنانفرمود: «مَرْحَبا بِکُمْ اَدْنُوا مِنِّی؛ آفرین برشما! نزدیک تر آیید.»

سپس آنان را در آغوش کشید وفرمود: «یا اِبْنَیْ اَخِی ما یَبْکِیکُما؛ فَوَاللّهِ اِنِّیلاََرْجُو اَنْ تَکُونا عَنْ ساعَهٍ قَرِیرَیِ الْعَیْنِجَزاکُمَا اللّهُ یا اِبْنَی یُوجِدُکُما مِنْ ذلِکَوَمُواساتِکُما اِیّایَ بَاَنْفُسِکُما اَحْسَنَ جَزاءِالْمُتَّقِینَ؛ ای برادرزادگانم! چرامی گریید؟ به خدا که من امید دارم تایک ساعت دیگر؛ دیده شما روشنشود. ای برادرزادگانم! خدا به شماپاداش پرهیزگاران را به سبب اینوجدان و همدردی و برادری و ایثار بهمن، عطا فرماید.»

شب پنجم ـ ولایت و دوستیاهل بیت علیهم السلام

از جمله اساسی ترین وبنیادی ترین اصول اسلام، «ولایت»است که به معنای پذیرفتن وگردننهادن به رهبری و سرپرستی رهبرالهی است. ولایت و ولایت پذیریپیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او دارای دوبعد است:

اوّل، جنبه اعتقادی آن است کهگذشت و دوم، بعد عاطفی و درونینسبت به پیشوایان دین است؛ از اینرو،در کنار ولایت، محبت به خاندانعصمت و طهارت علیهم السلام نیز قابل بحثاست؛ به گونه ای که این جنبه با عنوانتولا و تبرّا در ردیف فروع دین قرارمی گیرد. تولا به معنای دوست داشتندوستان خدا، و تبرّا به مفهوم بیزاری ازدشمنان است.

ولایت اهل بیت علیهم السلام در قرآن

قرآن کریم، محبت و ولایتاهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را برترین اجر ومزد برای مشقتهای پیامبر صلی الله علیه و آله در راهرسالت خویش برمی شمارد ومی فرماید: « قُل لاَّآ أَسْـءَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّالْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»؛ «بگو: هیچ اجر ومزدی از شما نمی خواهم، غیر ازدوستی با خاندانم.»

شاید بتوان گفت برترین اجریهم که خداوند برای دوستی و حجتخاندان پیامبر صلی الله علیه و آله در نظر گرفته استبرخورداری از شفاعت ایشان در روزقیامت باشد؛ آن سان که خود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: «اَلْزِمُوا مَوَدَّتَنااَهْلَ الْبَیْتِ فَاِنَّهُ مَنْ لَقَی اللّهَ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَهُوَیَوَدُّنا دَخَلَ الْجَنَّهَ بِشَفاعَتِنا؛ پیوسته بادوستی ما اهل بیت علیهم السلام همراه باشید.پس به درستی که هر کس، روز قیامت،خدا را ملاقات کند، در حالی که ما رادوست دارد، با شفاعت ما وارد بهشتمی شود.»

فرق شیعه و محبّت اهل بیت علیهم السلام

امام عسکری علیه السلام نقل می کند کهروزی گروهی به درب منزل امامرضا علیه السلام آمدند و خود را گروهی ازشیعیان امیر مؤمنان علیه السلام نامیدند و اجازهورود خواستند. امام علیه السلام به آنان اجازهورود نداد. آنان بازگشتند و روز دیگرآمدند؛ اما امام علیه السلام باز هم آنان را بهحضور نپذیرفت و این کار، روزهایزیادی تکرار شد. پس از گذشت چندروز اجازه یافتند که وارد شوند. امام باناراحتی به آنان فرمود: «وای بر شما!چرا خود را شیعه علی علیه السلام می نامید.شیعه امیر مؤمنان، حسن و حسین علیهماالسلام سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمّدبن ابی بکر بودند که هیچ کدام از اینانلحظه ای با پیشوا و امام خود مخالفتنورزیدند و از دستورهای او سرپیچینکردند.»

آنان همچنان سر پا ایستاده بودندو امام علیه السلام با ناراحتی با آنان سخنمی گفت. آنان پاسخ دادند: «ای پسررسول خدا! گناه ما چیست و چرا بایداین گونه تحقیر می شدیم؟ برای ماتوضیح دهید.» امام فرمود: ««وَ مَآأَصَـبَکُم مِّن مُّصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْوَ یَعْفُوا عَن کَثِیرٍ »؛ «و هر [گونه [مصیبتیبه شما برسد، به سبب دستاورد خودشما است و [خدا] از بسیاری درمی گذرد.» به خدا سوگند که من در اینکار به خدا و رسول و امیر مؤمنان علیه السلام وپدران صالحم اقتدا کرده ام. آنان شما راعتاب کردند و من نیز پیروی کردم.»

آنان پرسیدند: «برای چه ای فرزندرسول خدا؟!» امام علیه السلام فرمود: «برایاینکه شما ادعا کردید و خود را ازشیعیان نامیدید؛ در حالی که شما دربیش تر اعمال و کردارتان، با آنانمخالفت می ورزید. در واجبات خودکوتاهی می کنید. درباره حقوق برادراندینی خود سهل انگارید و از آناندوری می جویید. آن گاه که تقیه واجباست، تقیه نمی کنید و آن گاه که تقیهواجب نیست، تقیه می کنید. کاشمی گفتید که ما از دوستداران شماهستیم که با شما دوست و با دشمنانتاندشمن هستیم. در این صورت سخنتاننادرست نبود که این نیز خود مرتبه ایشریف است.» آنان شرمنده پاسخدادند: «ای پسر رسول خدا! پس هماناما از گفته خود استغفار و توبه می کنیمو می گوییم: همان گونه که مولایمان بهما یاد داد، ما دوستدار شما هستیم ودوستدارانتان را نیز دوست داریم و بادشمنانتان دشمنیم.» امام علیه السلام به رویآنان لبخندی زد و فرمود: «پس آفرینبر شما برادرانم و دوستدارانم! بالاتربیایید و نزد من آیید.» سپس آنان را بهبالای مجلس فرا خواند.

خواجه دشوار پسند است و مرا روی سیاهترسم از نوکری خویش رهایم سازد

نکته: محبت عبارت است ازدوستی قلبی اما مودّت عبارت است ازآن نوع دوستی که به دست و زبانجاری شود و ثمره آن دیده شود. بههمین دلیل در قرآن آمده است « قُل لاَّآأَسْـءَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»؛پیامبر خواسته که مردم محبت بهخاندانش را ابراز کنند.

نسیم محبت علوی

وقتی علامه طباطبایی رحمه الله با دستخالی برای تحصیل به نجف رفت،ابتدا مستقیم به زیارت امیر مؤمنان علیه السلام شرفیاب شد. ایشان در نخستین نگاه بهگنبد حرم امام با چشمانی اشکبارعرض کرد: «یا علی! من برای تحصیلعلم به محضر شما شرفیاب شده ام؛ولی نمی دانم چه روشی را در پیشگیرم و چه برنامه ای را برای درسانتخاب کنم. شما آنچه را صلاح استپیش روی من قرار دهید.» او در همانروزهای نخست در منزل محقر واجاره ای خود در نجف به سر می برد ونگران آینده تحصیل خود بود که درخانه به صدا در آمد و سیدی، باجذبه ای خاص با او سلام واحوالپرسی کرد. سید به علامهخیر مقدم گفت و به او فرمود: «اگرطالب تحصیل هستی بدان که در اینمدت نباید از نفس خود غافل باشی.»این را گفت و رفت. علامه از آن روز،شیفته و مرید آن سید بزرگوار شد. آنسید، مرحوم قاضی طباطبایی عارفبزرگ بود.

در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطری استمی رود حافظِ بی دل به تولاّی تو خوش

توسل

در بلندترین فراز از زیارتعاشورا که اوج شعر و شعورعاشوراییان است، می خوانیم: «اِنِّی سِلْمٌلِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَوَلِیٌّ لِمَنْوالاکُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ.» همچنین درزیارت اربعین ـ که از جمله نشانه هایشیعه است ـ می خوانیم: «اللّهُمَّ اِنِّیاُشْهِدُکَ اِنِّی وَلِیٌّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ؛پروردگارا من تو را گواه می گیرم که مندوستدار کسی هستم که با او (امامحسین علیه السلام ) ولایت داشته باشد ودشمنم با آن کسی که با او (حضرت اباعبد اللّه علیه السلام ) دشمنی داشته باشد.»

سالار شهیدان کربلا در زمانه ایکه دوستی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام ازجمله خاندان اموی، رایج بود، آشکارافریاد برآورد: «وَنَحْنُ اَهْلُ الْبَیْتِ اَوْلیبِالْوِلایَهِ هذَا الاَْمْرِ عَلَیْکُمْ مِنْ هذَا الْمُدَّعِینَ مالَیْسَ لَهُمْ؛ ما خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله برتصدی این امر (خلافت و حکومت)بر شما از این مدعیانِ ناحق،سزاوارتریم.»

شب عاشورا آن گاه که امام علیه السلام تکلیف خود را از عهده همگانبرداشت و فرموده بود تا هر کسمی خواهد تاریکی هوا را مرکب خودقرار دهد و از صحنه پیکار دور شود،«بریر بن خضیر» که از دوستداران وشیعیان راستین امام علیه السلام بود از ایشانخواست، تا با کوفیان سخن گوید. اوضمن تجدید میثاق با امام خویش، درپایان سخنانش، کوبنده گفت: «اللّهُمَّ اِنِّیاَبْرَءُ اِلَیْکَ مِنْ فِعالِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ؛ پروردگارا!من از کار این گروه به پیشگاه تو تبریمی جویم.» در این هنگام، باران تیر بهسویش روانه شد.

شب ششم ـ ورع

در ادبیات اسلامی ورع به معنایپرهیزگاری، خداترسی و یا همان تقوااست. حضرت امام در توضیح این معنامی نویسد: [ورع] به معنای تقوا و کمالپرهیزکاری است… [و یا] به معنای «ردّ»مأخوذ باشد… زیرا که نفس را ردمی کنی از مشتهیات خود و ارتکابآنها.»

این لغت در قرآن کریم نیامدهاست؛ اما مترادفهای زیادی از قبیلتقوا، خشیت و… دارد که با اندکیتفاوت به همان معنا هستند.

ورع، کشتی نجات

در حدیث معراج آمده است کهورع، همچون یک کشتی، افراد زاهد رانجات می دهد: «یا اَحْمَدُ! عَلَیْکَ بِالْوَرَع فَاِنَّالْوَرَعَ رَاْسُ الدِّینِ وَوَسَطُ الدِّینِ وَآخِرُ الدِّینِ…اِنَّ الْوَرَعَ رَاْسُ الاِْیمانِ وَعِمادُ الدِّینِ اِنَّ الْوَرَعَمَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّفِینَهِ کَما اَنَّ فِی الْبَحْرِ لا یَنْجُو اِلاَّمَنْ کانَ فِیها کَذلِکَ لا یَنْجُوا الزاهِدُونَ اِلاَّبِالْوَرَعِ؛ ای احمد! بر تو باد ورع. پسبه درستی که ورع، اوّل دین، وسط دینو آخر دین است. همانا ورع، رأسایمان و ستون دین است و به تحقیق کهمَثَلِ ورع، مَثَلِ کشتی است؛ همان گونهکه در دریا نجات نمی یابند، مگرکسانی که در آن کشتی هستند، افرادزاهد نیز جز با پرهیز گاری نجاتنمی یابند.»

هر آن جانی که بر تقواست پابندرهاند از هوا جانش خداوند

هلا تقوا و ترس از خداوندرها سازد به محشرتان ز هر بند

پرهیز از هوای نفس

شخصی به نام «حبه عرنی» که یارنزدیک و دوست صمیمیامیر مؤمنان علیه السلام بود، ظرفی فالوده،مقابل ایشان گذاشت تا آن حضرت ازآن بخورد. امام، نگاهی به ظرفانداخت و سپس انگشت خود را درگوشه ای از آن فرو کرد و بدون آنکهمقدار زیادی از آن بردارد، در کام خودگذاشت. حبه عرنی پرسید: «چرا میلنمی فرمایید؟» آن حضرت فرمود: «اِنَّالْحَلالَ طَیِّبٌ وَما هُوَ بِحَرامٍ وَلکِنِّی اَکْرَهُ اَنْاُعَوِّدَ نَفْسِی ما لَمْ اُعَوِّدْها؛ به درستی کهحلال خداوند گوارا است و هرگزحرام نیست؛ ولی من خوش ندارم کهنفسم را به چیزی که هنوز به آن عادتنکرده، وابسته سازم.» سپس امام به حبهعرنی فرمود: «آن را از جلوی منبردار!»

هر آن کاخی که از تقواست محکمنسازد گردش دوران از آن کم

ورع در ارتباط با غیرمسلمانان

یکی از سفیران نوشته بود که دربعضی مجالس، مشروبات الکلیوجود دارد و اگر ما نپذیریم و نخوریم،حمل به چیزهای دیگر می شود ومشکلاتی در روابط پیش می آید.»حضرت امام فرمود: «به جهنم! نباید ازاین چیزها بترسند، نباید بروند، دلیلشرا هم باید بگویند تا آنها هم بفهمندبرای چیست.»

روزی پلیس نوفل لوشاتو عکسیاز امام خمینی رحمه الله در حال قنوت نمازبرای امضا آورد. امام عکس را گرفتندو امضا کردند. وقتی به امضا توجهکردم، دیدم مثل سایر امضاهای ایشاننیست و کلمه ای از اسمشان جا افتادهاست. عرض کردم: مثل اینکه اینامضای شما مثل سایر امضاها نیست؛فرمود: «چون مسیحی هستند ورعایت وضو را نمی کنند، اسم روحاللّه را ننوشتم، مبادا دستشان کلمه اللّهرا مسح کند.»

وقتی که بنیانگذار انقلاب درپاریس بودند، اگر مردی داخل اتاقمی شد و مثلاً انگشتر طلا به دستشبود، فورا از او می خواستند که انگشتررا دربیاورد.

توسل

همان گونه که از زبان پیامبراعظم صلی الله علیه و آله گفته شد، جهاد با نفس، جهاداکبر و بسی بزرگ تر از جهاد اصغراست؛ چرا که این کار، سنگ بنای ستیزبا دشمن بیرونی است. جهاد اصغربدون پیروزی در جهاد اکبر، پیامدیجز غرور، فساد، ظلم، ریا، عجب وبی تقوایی به دنبال ندارد. کسی که درجبهه درونی و غلبه بر هوای نفسپیروز شود، در صحنه های گوناگونبیرونی نیز پیروز خواهد شد.

صحنه عاشورا بدیع ترین وچشم نوازترین صحنه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.