پاورپوینت کامل شبهای ماه هجران(مجموعه سخنرانیهای متناسب با دهه آخر صفر) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شبهای ماه هجران(مجموعه سخنرانیهای متناسب با دهه آخر صفر) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شبهای ماه هجران(مجموعه سخنرانیهای متناسب با دهه آخر صفر) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شبهای ماه هجران(مجموعه سخنرانیهای متناسب با دهه آخر صفر) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۹۷

مقدمه

صفر، مکمّل محرم است؛ ماهی است که در آن، پیام پیروزی خون بر شمشیر طنین انداز می شود و عاشورا در آن التیاممی یابد و آرامش پیدا می کند.

مقاله حاضر، مجموعه ای از موضوعات قابل طرح و بحث در دهه آخر صفر است.

این موضوعات به نوعی تکمیل کننده مباحث مطرح شده در مقاله «شبهای ماه خون» است که به قلم همین نگارندهدر شماره پیشین مجله ارائه گردید.

این نوشتار، تلاش می کند با طرح موضوعات ذیل، سوگواران این ماه را به برخی سنتهای حسنه متوجه سازد تا گامیهرچند کوتاه در راستای احیای سنتهای اسلامی بردارد.

اوّل: دانایی و جهل

بخش گسترده ای از رسالت انبیا و اولیای الهی، زدودن جهل و نمایاندن آفتاب دانش است. برطرف کردن غبار نادانیاز عقل سبب می شود که بنده به طور فطری، راه درست را از نادرست تشخیص دهد و مسیر سعادت خود را هموار سازد.بنابراین، دانایی، یک ارزش و جهل یک ضدّ ارزش محسوب می شود؛ از اینروست که اسلام بر تحصیل علم و داناییبسیار تأکید کرده است.

دانایی در قرآن

۱. اولویت دانایان بر نادانان: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الاْءَلْبَـبِ »؛ «آیا کسانی که می دانند باکسانی که نمی دانند برابرند؟ تنها خردمندان، متذکّر می شوند.»

۲. دانش، وسیله هدایت: «وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُواْ بِهِی فَتُخْبِتَ لَهُو قُلُوبُهُمْ»؛ «و تا آنان که دانش یافته اندبدانند که این [قرآن] حق است و از جانب پروردگار توست و بدان ایمان آورند و دلهایشان برای او خاضع شود.»

۳. دانش، مایه خشیت الهی: «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـآؤُاْ»؛ «از بندگان خدا تنها دانشمندان هستند که از او می ترسند.»

۴. دانش، هدف رسالت انبیا: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُواْ عَلَیْهِمْ ءَایَـتِهِی وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَـبَوَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَـلٍ مُّبِینٍ »؛ «به یقین، خدا بر مؤمنان منّت نهاد که پیامبری از خودشان در میان آنانبرانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان سازد و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد؛ هرچند قبل از آن درگمراهی آشکاری بودند.»

دانایی در روایات

۱. ضرورت تحصیل دانایی: امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید: «رَأسُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ وَ غَایَهُ الْفَضَائِلِ الْعِلْمُ؛ ابتدای برتریها، علم و انتهایبرتریها نیز علم است.»

۲. برتری دانایی بر ثروت: امام علی علیه السلام می فرمود: «اَلْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ، اَلْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ اَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَهُ وَالْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَی الاِْنْفَاقِ؛ علم از ثروت بهتر است؛ زیرا علم از تو نگه داری می کند؛ ولی تو باید از مال نگه داری کنی و ثروتبا بخشش کم می شود؛ اما دانش با بخشش بهتر و پاکیزه تر می شود.»

۳. پاداش دانایی: حضرت علی علیه السلام فرمود: «رَکْعَتَانِ مِن عَالِمٍ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَهً مِنْ جَاهِلٍ لاَِنَّ الْعَالِمَ تَأتِیهِ الْفِتْنَهُ فَیَخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ وَتَأتِی الْجَاهِلَ فَیَنْسِفُهُ نَسفا؛ دو رکعت نماز عالم برتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است؛ زیرا هنگامی که فتنه ای رخ دهد، عالمبا استفاده از علمش از آن رهایی می یابد؛ اما هنگامی که جاهل در فتنه ای بیفتد، او را ضایع و تباه می کند.»

ارزش عالمان هدایتگر

روزی زنی خدمت صدیقه کبرا علیهاالسلام رسید و عرض کرد: «مادر ناتوانی دارم که در مسائل نمازش به مسئله مشکلیبرخورده و مرا به خدمت شما فرستاده است تا پاسخ آن را دریافت کنم.» حضرت فاطمه علیهاالسلام از او خواست تا آن را مطرحکند. زن، سؤال خود را پرسید و حضرت به روشنی، پاسخ آن را بیان فرمود. زن سؤال دیگری به ذهنش رسید و آن رامطرح کرد و پاسخ گرفت و پس از آن مسئله بعدی و تا ده سؤال را مطرح کرد.

حضرت، همه را پاسخ داد تا جایی که زن، خود خجالت زده شد که سؤال دیگری بپرسد و عرض کرد: «ای دختررسول خدا صلی الله علیه و آله ! دیگر سؤال نمی پرسم و مزاحم شما نمی شوم.» حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «نگران مباش! باز هم سؤال کن.من با کمال میل بدان پاسخ خواهم گفت. حال بگو بدانم اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را بر بام حمل کند و در عوضآن مبلغ صد هزار دینار طلا اجرت بگیرد، آیا از حمل آن بار خسته می شود؟» زن پاسخ داد: «نه، هرگز از حمل آن خستهنمی شود؛ زیرا در برابر آن مزد هنگفتی گرفته است.»

حضرت فرمود: «خدا در برابر هر مسئله ای، بیش تر از اینکه بین زمین و آسمان پر از درّ شود به من ثواب خواهد داد.با این حال، چگونه از پاسخ دادن به آن خسته شوم. از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «علمای شیعه من روز قیامتمحشور می شوند و خداوند به اندازه علوم آنان و درجات کوشش آنها در راه هدایت مردم برایشان ثواب و پاداش در نظرمی گیرد و به هر کدامشان هزار خلعت از نور عطا می کند. سپس منادی حق ندا می دهد: ای کسانی که یتیمان (پیروان) آلمحمّد را سرپرستی کردید، در آن حالی که دستشان به اجدادشان (اهل بیت علیهم السلام ) نمی رسید که در پرتو علوم شما ارشادشدند و دیندار زندگی کردند، اکنون به اندازه ای که از علوم شما استفاده کرده اند، به ایشان خلعت بدهید. حتی به برخی ازآنان صد هزار خلعت داده می شود. پس از آن تقسیم خلعتها، خداوند فرمان می دهد: بار دیگر به علما خلعت بدهید تاخلعتشان تکمیل شود. سپس دستور می دهد آن را دو برابر کنید. همچنان در باره شاگردان علما که خود شاگرد تربیتکرده اند، چنین دستور می دهد.»

آن گاه حضرت به آن زن فرمود: «ای بنده خدا! یک نخ از این خلعتها هزار هزار مرتبه از آنچه خورشید بر آن می تابد،پرارزش تر است؛ زیرا امور دنیوی توأم با رنج و مشقت است؛ اما نعمتهای اخروی هیچ عیب و نقصی ندارد.»

پرهیز از غرور علمی

«امام [خمینی] رحمه الله هیچ وقت غرور علمی نداشت؛ مثلاً یک تعابیری در نوشته های بعضیها هست؛ ولی امام رحمه الله هیچ کدام از آن تعابیر را ندارد که آدم بفهمد اینجا دیگر مبتهج شده است. اگر هم بوده، خیلی کم است؛ به طوری که الآن مندر نظرم نیست. با اینکه کتاب تحریر الوسیله را نسبتا زیاد دیده ام؛ اما اینکه در آن یک ابتهاجی داشته باشد و تعابیری بهکار ببرد؛ مثل: «لَمْ یَسْبِقْنِی أَحَدٌ؛ کسی تا به حال [در فهم این مطلب] بر من سبقت نگرفته است»؛ این طور نبود. در طول مدتیکه امام رحمه الله اشتغال داشته و درسهایی که داده، شاگردهای بسیاری را تربیت کرده است و تمام اینها بهترین شاهد است بهاینکه ایشان از نظر علمی در مقام والایی بودند.

در مسجد اعظم که امام رحمه الله درس می دادند، بنده هم شرکت می کردم. پس از اتمام درس، ایشان قدری می نشستند وافرادی گردشان جمع می شدند. اشکالی به ذهنم آمده بود که خدمتشان مطرح کردم، امام رحمه الله به فکر فرو رفتند و گفتند:«باید فکر کنم» و جواب ندادند و این خیلی تواضع است؛ چون معمولاً استاد در چنین اوقاتی برای اینکه مقام علمی اشجلوی شاگردان خدشه دار نشود، بلافاصله جوابی را می دهد.

توسل

یکی از اهداف بلند قیام امام حسین علیه السلام مبارزه با نادانی در امت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود؛ زیرا آنان در هاله ای از گمراهیفرو رفته بودند؛ از این رو در زیارت اربعین ابا عبد اللّه علیه السلام می خوانیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْفِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حِیرَهِالضَلاَلَهِ؛ و خون خویش را در راه تو (خدا) داد تا بندگان تو را از نادانی و سرگردانی در گمراهی [و جهل] دور کند.»

پیام اربعین سید الشهدا علیه السلام مبارزه با جهل است و این پیام در چهلمین روز شهادت امام علیه السلام آوازه می یابد؛ آن گاه کهگرمی حماسه به تنوره برافروخته عرفان عاشورا گراییده است تا عرفان و حماسه در نگار عاشورا تکمیل کننده هم باشند؛در دوره ای که شمشیر بر زمین گذاشته شد و سلاحی دیگر در مقابل ظلم و استبداد در دست عاشوراییان قرار گرفت؛ امادر این روز، دیگر خبری از آن حماسه سازان نیست و وقت زنده کردن پیامشان است. در چنین روزی، زائری تنها وجامانده از قافله عاشوراییان ـ که محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پنج امام معصوم علیهم السلام را درک کرده بود ـ بر مزار خورشیدعاشورا رسید و نام خود را به عنوان اوّلین زائر ثبت کرد.

آری! جابر به همراه «عطیه عوفی» به قصد زیارت مزار امام به کربلا آمد. ابتدا به کرانه فرات رفت و غسل کرد. سپسبدن خویش را خوشبو ساخت و آرام آرام به سمت قبر سید الشهدا علیه السلام رفت. از آنجا که چشمانش نابینا بود، از عطیهخواست که دستش را به مزار امام برساند. کم کم به شدت گریه او افزوده شد تا آنجا که خود را بر مزار انداخت و از شدتگریه از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، سه مرتبه فریاد زد: یَا حُسَیْن، یَا حُسَیْن، یَا حُسَیْن.» سپس گفت: «حَبِیبٌ لاَ یُجِیبُ حَبِیبَه؛[آیا] دوست پاسخ دوست خود را نمی دهد؟» اما بی درنگ، پاسخ خویش را داد و گفت: «چگونه پاسخ می خواهی از کسیکه رگهای گردنش بر پشت و شانه اش آویخته و بین سر و بدنش جدایی افتاده است.»

دوم: زهد و دوری از دنیاطلبی

زهد در لغت، عبارت است از: ترک شی ء و اعراض از آن و بی میلی و بی رغبتی به آن و به معنای کوچک و حقیرشمردن نیز آمده است. زهد در اصطلاح، عبارت است از: ترک دنیا برای رسیدن به آخرت. زهد از اعمال جوارحیمحسوب می شود؛ اما اگر عبارت از بی رغبتی و بی میلی به دنیا باشد ـ که ملازم باشد با ترک آن ـ از اعمال جوانحیمحسوب می شود.

زهد در قرآن

در قرآن فقط یک واژه از ریشه زهد آمده است:

«وَ شَرَوْهُ بِثَمَنِم بَخْسٍ دَرَ هِمَ مَعْدُودَهٍ وَ کَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّ هِدِینَ »؛ «و او [یوسف] علیه السلام را به بهای ناچیزی (چند درهم)فروختند؛ در حالی که در آن بی رغبت بودند.»

اما در باره ضرورت دوری از دنیا، آیات بسیاری نازل شده است که برخی از آنها عبارت اند از:

۱. حقیقت زندگی دنیا:

«اعْلَمُوآاْ أَنَّمَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الاْءَمْوَ لِ وَ الاْءَوْلَـدِ … وَ مَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَآ إِلاَّ مَتَـعُ الْغُرُورِ »؛«بدانید که زندگانی دنیا در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش و فخرفروشی شما به یکدیگر و فزون جویی در اموال وفرزندان است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست.»

۲. ضرورت دوری از دنیا:

«وَ لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِیآ أَزْوَ جًا مِّنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَوهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقَی »؛ «و دیدگان خود را بهسوی آنچه ایشان را بهره مند کردیم مدوز (که این فقط) زیور دنیا است تا ایشان را بیازماییم و بدان که روزی پروردگار توبهتر و پایدارتر است.»

زهد در روایات

در روایات علاوه بر معنا کردن زهد، از ویژگیها، آثار و نتایج آن بحث شده است که در اینجا به سه مورد بسندهمی کنیم.

۱. چیستی زهد:

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : «الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا قَصْرُ الاَْمَلِ وَ شُکْرُ کُلِّ نِعْمَهٍ وَ الْوَرَعُ عَنْ کُلِّ مَا حَرَّمَ اللّه؛ زهد در دنیا، یعنی کوتاه کردن آرزوو شکر کردن همه نعمتها و پروا از هر چه خدا حرام کرده است.»

۲. دلیل روی آوردن به زهد:

قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام : «اَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ فَاِنَّهُ لَمْ یَکْثُرْ اِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ اِلاَّ زَهَدَ فِی الدُّنْیا؛ بسیار یاد مرگ کن! پس به درستی که هیچانسانی یاد مرگ را زیاد نکرد؛ مگر اینکه در دنیا زهد ورزید.»

۳. نتیجه زهدپیشگی:

قَالَ السَّجَاد علیه السلام : «مَنْ زَهَّدَ فِی الدُّنْیَا هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُهَا وَلَمْ یُکْرِهْهَا؛ هر کس در دنیا زهد پیشه ساخت، مصیبتهای آن بر اوآسان شد و از آن اکراه نداشت.»

افراط و تفریط، آفات ساده زیستی

روزی به امام علی علیه السلام خبر دادند «علاء بن زیاد» دوستدار شما، بیمار شده و در خانه آرمیده است. خانه او در بصرهبود. آن حضرت برای عیادت او به بصره رفت، از مردم نشانی خانه اش را پرسید و خانه وی را به ایشان نشان دادند.حضرت در زد و اجازه ورود خواست. در را به روی امیر مؤمنان علیه السلام گشودند و ایشان را به داخل راهنمایی کردند. خانهعلاء، بزرگ و مجلّل بود. امام، کنار بستر وی نشست و از احوالش پرسید.

پس از ساعتی، امام فرمود: «ای علاء! تو خانه ای به این بزرگی را در این دنیا برای چه می خواهی؟ در حالی که به خانهآخرت خود محتاج تری.»

علاء، سخنان حضرت را شنید و پذیرفت و گفت: «ای امیر مؤمنان! برادری به اسم عاصم دارم که به کلی دنیا را ترکگفته است و لباس خشن می پوشد؛ به قدری که به خانواده اش فشار می آورد و زندگی را بر آنان تلخ می کند. شما فرمودیدکار من درست نیست. آیا کار او درست است؟»

امام فردی را دنبال عاصم فرستاد. وقتی وی وارد شد، به امام و برادرش سلام کرد. حضرت، سلامش را پاسخ داد؛ امادر چهره او نگاه نکرد و چهره درهم کشید. پس از اندکی، به او فرمود: «ای دشمن جان خویش! شیطان، عقلت را برده و تورا به این کار کشانیده است. تو از اهل و عیالت خجالت نمی کشی؟ چرا به آنان رحم نمی کنی و برای آنان دلسوز نیستی؟آیا می پنداری پروردگاری که این همه نعمت پاک و حلال را بر تو ارزانی داشته، دوست ندارد تو از آن استفاده کنی؟ بدانکه تو بسیار کوچک تر از آن هستی که بخواهی در برابر خدای خویش این گونه بیندیشی!»

عاصم، خجالت زده پاسخ داد: «ای پیشوای مؤمنان! من از شما پیروی می کنم. شما چرا لباس خشن به تن می کنید وغذای ساده می خورید و به زندگی ساده اکتفا کرده اید؟» امام فرمود: «وای بر تو! تو خود را با من مقایسه می کنی؟ من مانندتو نیستم و وظیفه ای دیگر دارم. من پیشوای مسلمانان هستم. پس خوراکم و پوشاکم را باید تا حدّ ضعیف ترین وفقیرترین افرادی که در دورترین نقاط سرزمین اسلام زندگی می کنند، پایین بیاورم تا او بگوید رهبر و پیشوای من نیزمانند من می خورد و می پوشد. این وظیفه رهبری و زمامداری من است و تو هرگز چنین وظیفه ای نداری.» سخنان آنحضرت سخت در عاصم تأثیر گذاشت و از آن پس، شیوه درست ساده زیستی را برگزید.

سادگی در وسائل زندگی

امام خمینی رحمه الله در مدرسه آقای بروجردی در نجف روی یک قالیچه کرکی زبر نماز می خواندند. یک نفر، یک قالیچهکاشانی مناسب سجده آورد و خدمت ایشان تقدیم کرد. آقا دو شب با آن نماز خواندند و شب سوم ـ وقتی با ایشان از خانهبیرون آمدیم که به مدرسه برویم ـ فرمود: «آقای فرقانی این سجاده را ببر همان قالیچه اوّلی را بیاور.» ما هم ناچار شدیم آنقالیچه را برداریم و همان قالیچه زبر و خشن اوّلی را بیندازیم.

حیاطی که حضرت امام رحمه الله از آن می گذشت و به حسینیه می آمد، با پلاستیک سفید و معمولی پوشانده بودند؛ یعنیحتی برای جلوگیری از سرما آن را شیشه نکرده بودند.

توسل

علی علیه السلام اسطوره زهد است؛ همو که دنیا را در حسرت یک نظر و چشمداشت خود گذاشت. ابن ابی الحدید درترسیم مقام زهد آن امام می نویسد: «او سید الزهّاد و پیشوای پارسایان است؛ او که هرگز از طعامی به قدر سیری نخورد وهرگز لباس لطیف نپوشید.»

عبد اللّه بن ابی رافع می گوید که روز عیدی نزد مولایم امیر مؤمنان علیه السلام رفتم. دیدم کیسه ای سربسته را آورد و باز کرد.درون آن، نان خشک و مانده ای بود. امام، مقداری از آن خورد و سپس درب آن را محکم بست و لاک و مهر کرد. من باتعجب پرسیدم: «چرا درب کیسه را مهر می کنید؟» او پاسخ داد: «زیرا می ترسم حسنین علیهماالسلام به این نان، روغنی بیفزایند.»

نوشته اند: روزی مردی غریبه، وارد شهر کوفه شد. او به مسجد رفت و در گوشه ای از مسجد، پیرمردی را دید که بهاعتکاف نشسته است. هنگام افطار بود. مرد غریبه دید او سفره خود را پهن کرد تا افطار کند و از وی خواست تاهمسفره اش شود. مرد معتکف، مقداری نان جوی خشک بیرون آورد و ظرف آب را در کنار آن نهاد و روزه خود را افطارکرد؛ اما مرد غریبه هر چه کرد نتوانست از آن بخورد. ناچار برخاست و خداحافظی کرد و بیرون رفت. اندکی در شهرسرگردان ماند تا به خانه امام مجتبی علیه السلام رسید. آن بزرگوار با دیدن سرگردانی وی، از او خواست که مهمان ایشان شود وبه طور مفصل از وی پذیرایی کرد. وقتی مرد غریبه سیر شد، ناخواسته به یاد پیرمردی که در مسجد بود، افتاد و تقاضا کردتا مقداری طعام برایش ببرد. در این لحظه، اشک در چشمان امام مجتبی علیه السلام جمع شد که آن پیرمرد، پدر ما امیر مؤمنان علیه السلام است.

اکنون این حسین علیه السلام است؛ فرزند او که بر رواق شهادت ایستاده است و برای عروجی سرخ گون لحظه شماریمی کند و آنانی را که حب دنیا دارند از خیمه خویش بیرون می راند تا کربلا برای همیشه سربلند و روسفید باشد و نیتهایدنیایی در آن راه نیافته باشد؛ نه مقام، نه غنیمت و نه ثروت. او در روز عاشورا به دنیاپرستان فرمود: «قَدْ انْحَزَلَتْ عَطِیَاتُکُمْ مِنَالْحَرامِ وَمُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَیْلَکُمْ اَلا تَنْصِتُونَ؟ اَلا تَسْمَعُونَ؟؛ هدایای شما همه از حرام است و شکمهاتاناز حرام پر شده است. پس بر دلهای شما مهر خورده است. وای بر شما! چرا ساکت نمی شوید و نمی شنوید؟»

سوم: عدالت اجتماعی

عدالت اجتماعی از جمله عالی ترین و ضروری ترین نیازهای جامعه بشری است. خداوند متعال نیز بخشی ازرسالت انبیا و اولیای خود را به تأمین این نیاز ضروری بشر اختصاص داد تا مردم در سایه آن بتوانند برای رشد و تعالیخود و جامعه خویش به سوی کمال گام بردارند. در جامعه مدرن امروزی نیز دولتها و حکومتها شعار تأمین آن را سرمی دهند؛ اما گاه در مصداق آن دچار اشتباه می شوند و گاه در اجرای آن و گاه به اسم آن به مردم ظلم می کنند. عدالتاجتماعی تنها در سایه اسلام و توحید قابل اجرا است.

عدالت اجتماعی در قرآن

۱. دستور به برپایی عدالت: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا کُونُوا قَوَّ مِینَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِالْقِسْطِ »؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید! برای خدا بهدادگری برخیزید و به عدالت شهادت دهید.»

۲. ضرورت دادرسی عادلانه: «فَاحْکُم بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ »؛ «میان ایشان به عدالت رفتار کن که خداوند،دادگران را دوست می دارد.»

عدالت اجتماعی در روایات

۱. سیمای بیدادگران در روایت: امام باقر علیه السلام فرمود: «اِنَّ اَشَدَّ النّاسِ حَسْرَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ اِلی غَیْرِهِ؛حسرت زده ترین مردم در روز رستاخیز، بنده ای است که سخن از عدالت گوید ولی با دیگران خلاف آن عمل کند.»

۲. شیرینی عدالت: امام صادق علیه السلام می فرماید: «اَلْعَدْلُ اَحْلی مِنَ الْماءِ یُصِیبُهُ الظَّمْأَنُ؛ عدالت، شیرین تر از آبی است کهشخص تشنه به آن می رسد.»

۳. عدالت هنگام قدرت: امیر مؤمنان علیه السلام فرموده است: «اَعْدَلُ النّاسِ مَنْ اَنْصَفَ عَنْ قُوَّهٍ؛ عادل ترین مردم کسی است که هنگامقدرت، انصاف داشته باشد.»

۴. شرایط عدالت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «مَنْ عامَلَ النّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَوَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مَنْ کَمُلَتْمُرُوءَتُهُ وَظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ؛ هر که در رفتار خود با مردم به ایشان ستم نکند و به گاه سخن، دروغ نگوید و در وعده خود خلافنکند، مردانگی اش کامل و عدالتش آشکار است.»

اجرای عدالت در ماه رمضان

«حارث نجاشی» از جمله شاگردان و سخنوران عصر امامت امام علی علیه السلام بود و با اشعار خود از حریم ولایت وامامت ایشان دفاع، و معاویه را هجو و سرزنش می کرد. روزی در ماه مبارک رمضان به امام خبر دادند حارث نجاشی،شراب خورده است. امام دستور داد او را دستگیر کنند و نزد ایشان آورند.

امام علی علیه السلام با قاطعیت وی را بر زمین خوابانید و هشتاد ضربه شلاق به او حد زد. سپس دستور داد یک شب زندانیشود. امیر مؤمنان علیه السلام فردای آن روز، او را طلبید و بیست ضربه دیگر به وی شلاق زد. حارث از امام پرسید: «دیروز مراهشتاد ضربه حد زدی که حد شرابخواری بود. این بیست ضربه را برای چه زدید؟» امام پاسخ داد: «این بیست تازیانه بهسبب گستاخی تو در حرمت شکنی ماه رمضان است.»

عدالت درباره کارگزاران

روزی به امیر مؤمنان علیه السلام گزارش دادند ابن هرمه، مسئول بازار اهواز، خیانت کرده است. وقتی خیانتش برای اماماثبات شد در نامه ای به استاندار اهواز چنین نوشت: «آن گاه که این نامه به دستت رسید، بی درنگ ابن هرمه را از کار برکنارو زندانی کن و مردم را نیز از این کار آگاه ساز و به دیگر کارگزاران خود نیز اعلام کن. مبادا در انجام این دستور غفلت وکوتاهی کنی که مورد غضب خدا قرار می گیری و حتی با خود تو هم برخورد شدیدی خواهم کرد که از این کار به خدا پناهمی برم. وقتی جمعه رسید، او را از زندان بیرون بیاور و سی و پنج ضربه شلاق به او بزن و وی را دور همان بازار اهوازبگردان تا اگر کسی پولی از او طلب دارد که ابن هرمه به ناحق گرفته است اثبات و از اموالش پرداخت شود.

سپس او را دوباره دست بسته و با ذلت به زندان بینداز و پاهای او را محکم با کمربند ببند و فقط هنگام نماز باز کن.مانع از این نشو که کسی برای او خوراک و نوشیدنی و فرش و لباس در زندان بیاورد؛ اما اجازه رفت و آمد با کسی را بهوی مده تا کسی راه مکر و حیله به او یاد دهد و یا به خلاصی امیدوار کند. اگر گزارش رسیدکه کسی دست به این کار زدهاست، به وی تازیانه بزن و زندانش کن تا توبه کند. دستور بده زندانیان به حیاط زندان بیایند و از هوای آزاد استفاده کنند؛ولی به ابن هرمه چنین اجازه ای نده؛ مگر آنکه خوف مرگش باشد. اگر دیدی وی همچنان طاقت تازیانه خوردن را دارد،بعد از یک ماه دوباره سی و پنج ضربه به او تازیانه بزن. گزارش اجرای این فرمان را به من بده. در ضمن، حقوق این خائنرا هم قطع کن.»

توسل

عدالت طلبی، از برجسته ترین شعارهای قیام امام حسین علیه السلام است. همچنان که در زیارت امام حسین علیه السلام در روز اوّلماه رجب می خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَمَرْتَ بِالْقِسْطِ وَالْعَدْلِ وَدَعَوْتَ اِلَیْهِما؛ شهادت می دهم که تو به برابری و عدالت دستوردادی و [مردم را] به سوی آن دو دعوت کردی.» او حتی در نامه ای که به سران و بزرگان کوفه نوشت وظیفه خود رابرپاداری عدالت اجتماعی معرفی کرد و فرمود: «فَلَعَمْرِی ما الاِمامُ اِلاَّ الْحاکِمُ بِالْکِتابِ وَالْقائِمَهُ بِالْقِسْطِ؛ پس به جان خویشسوگند که امام نیست، جز حکم کننده با کتاب [خدا] و برپایدارنده عدالت [در بین مردم].»

ظلم بر محو عدالت سخت می کوشد هنوزظالم از خون دل مظلوم می نوشد هنوز

تا عدالت را کند جاوید در عالم حسینخون پاکش بر بساط ظلم می جوشد هنوز

چهارم: توجه به یتیم

یتیم در اسلام به فردی می گویند که سرپرست خود را به طور طبیعی ویا در جهاد و دفاع، از دست داده است. دراسلام، درباره رعایت حقوق یتیم و یتیم نوازی سفارش اکید شده است. یتیم نوازی تنها برای جنبه های عاطفی و پرکردنخلأ محبتی فقدان پدر نیست؛ بلکه توجه نکردن به یتیم و یا خوردن مال وی و پایمال کردن حقوق او سبب بسیاری ازبزهکاری ها در وی می شود و رها کردن او سبب تربیت ناپذیری اش خواهد شد که گویا این نکته بیش تر مدّ نظر اسلامباشد.

توجه به یتیم در روایات

۱. پاداش سرپرستی یتیم: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ عَالَ یَتِیما حَتّی یَسْتَغْنِیَ أَوْجَبَ اللّهُ لَهُ بِذلِکَ الْجَنَّه؛ هر کس یتیمی راسرپرستی کند تا بی نیاز شود خداوند، بهشت را بر او واجب می کند.»

۲. پاداش محبت به یتیم: امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «ما مِنْ مُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَهٍ یَضَعُ یَدَهُ عَلَی رَأْسِ یَتِیمٍ تَرَحُّما لَهُ اِلاَّ کَتَبَ اللّهُ لَهُ بَکُلِّ شَعْرَهٍمَرَّتْ یَدَهُ عَلَیْها حَسَنَهً؛ هیچ مرد و زنی نیست که دستی بر سر یتیمی از روی ترحم بکشد؛ مگر آنکه خداوند به ازای هرمویی که دستش بر او بگذرد حسنه ای به او بدهد.»

۳. سرانجام ظلم به یتیم: حضرت علی علیه السلام می فرماید: «ظُلْمُ الْیَتَیمی وَالاَْیامی یُنْزِلُ النِّقَمَ وَیَسْلُبُ النِّعَمَ مِنْ اَهْلِهَا؛ ظلم به یتیمان ونوجوانان عذاب را نازل می کند و نعمتها را از دارندگان آن بازمی ستاند.»

پدر یتیمان

امام علی علیه السلام همراه قنبر، شب هنگام از کوچه ای می گذشت که صدای گریه کودکان را از خانه ای شنید. آن خانهمربوط به سرباز مسلمانی بود که به شهادت رسیده بود. امام، در خانه را زد. بیوه زنی بیرون آمد. امام، اجازه ورودخواست، وارد خانه شد و دید کودکان از گرسنگی گریه می کنند. زن، دیگی را پر از آب کرده و روی آتش گذاشته بود تاکودکان خیال کنند او مشغول پختن غذایی است و به همین بهانه بتواند آنان را آرام کند.

امام بی درنگ از خانه بیرون آمد و همراه قنبر به سوی خزانه بیت المال رفت. سپس مقداری آذوقه برداشت و بهسرعت بازگشت. در بین راه قنبر هر چه اصرار کرد که کیسه سنگین را به او بدهد تا بیاورد امام نپذیرفت و به راه خود ادامهداد تا به خانه زن رسید. امام با دست خود، غذایی مطبوع پخت و با دست خود، آن را در دهان یتیمان گذاشت. وقتیخوردند و سیر شدند، امام با آنان بازی کرد. امیر مؤمنان علیه السلام روی چهار دست و پا راه می رفت و آنان را پشت خودمی نشاند و صدای گوسفندان را تقلید می کرد. بچه ها بازی می کردند و می خندیدند تا اینکه خسته شدند و خوابیدند. اماماز جایش برخاست و خداحافظی کرد و بیرون رفت.

قنبر در راه بازگشت، از امام پرسید: «ای امیر مؤمنان! امشب دو چیز از شما دیدم که دلیل یکی را می دانم؛ ولی دلیلدیگری بر من پوشیده است.» امام فرمود: «بپرس.» قنبر پرسید: «اینکه کیسه آذوقه را ندادید که من بیاورم حتما به امیدثواب بزرگ آن بوده است؛ ولی دلیل اینکه شما آن گونه با کودکان بازی کردید را نمی دانم.»

امام فرمود: «وقتی وارد خانه آن بیوه زن شدم، دیدم کودکانش از گرسنگی گریه می کنند و غبار یتیمی بر چهره آنهانشسته است. دوست داشتم وقتی خارج می شوم آنان هم سیر شده باشند و هم کمی بخندند تا اندکی از اندوه یتیمی آنانکم شده باشد.»

توسل

پیش از رسیدن امام حسین علیه السلام به کربلا، خبر شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام به ایشان رسید. امام به برادران مسلم، تسلیتگفت و فرمود: اگر می خواهند، بروند؛ زیرا آن حضرت، بیعت خود را از گردن آنان برداشته است؛ زیرا آنها یک خونداده اند و وظیفه خود را در قبال امام خود انجام داده اند؛ اما برادران مسلم علیه السلام نپذیرفتند و گفتند: «هرگز چنین کارینخواهیم کرد. ما بازنمی گردیم تا یا انتقام خون برادر خود را بگیریم و یا به شهادت برسیم.»

مسلم علیه السلام دختر نوجوانی داشت. امام به سوی او رفت. وی را مهربانانه صدا زد. دختر مسلم گفت: «عموجان! امروزبا من رفتاری می کنی که پیش تر آن را از تو ندیده بودم. آیا پدرم شهید شده و من یتیم شده ام؟»

امام گریست و فرمود: «یا اِبْنَتِی! اَنَا اَبُوکَ وَبَناتِی اَخَواتُکِ؛ دخترم! [از امروز [من پدر تو خواهم بود و دخترانمخواهرانت خواهند بود.»

حضرت سید الشهدا علیه السلام در اوّلین لحظه شنیدن شهادت مسلم علیه السلام ابتدا به نوازش یتیم او پرداخت تا جای خالی او رااحساس نکند؛ اما دیگران هرگز با یتیمان وی چنین رفتاری نکردند و بزرگ ترین ظلمها را درباره آنان روا داشتند.

پنجم: حریّت

حرّیت به معنای آزادگی است و آن، مفهومی فراتر از آزادی به شمار می رود. حرّیت، همان وارستگی از همه تعلقاتو پایبندیها و وابستگیهای غیر خدایی است. حریّت، شناخت واقعی عزت و کرامت انسانی است ودوری از ذلت پذیریو رهایی از اسارت نفس و تن به شمار می آید که انسان جز در برابر خدا سر فرود نیاورد و خفّت نپذیرد.

حرّیت در روایات

۱. آزادگان، در گذرندگان از دنیا: حضرت علی علیه السلام فرمود: «اَلا حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللّماظَهَ لاَِهْلِها اِنَّهُ لَیْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّهَ فَلا تَبِیعُوها اِلاَّبِها؛ آیا آزاده ای نیست که این دنیا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهایی برای جانهای شما جز بهشت وجود ندارد. پس آن راجز به بهشت مفروشید.»

۲. ویژگی آزادگان: امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلی جَمِیعِ اَحْوالِهِ: اِنْ نابَتْهُ نائِبَهٌ صَبَرَ لَها، وَاِنْ تَداکَتْ عَلَیْهِ الْمَصائِبُ لَمْ تَکْسِرْهُوَاِنْ اُسِرَ وَقُهِرَ وَاسْتُبْدِلَ بِالْیُسْرِ عُسْرا، کَما کانَ یُوسُفُ الصِّدِیقُ الاَْمِینُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ لَمْ یَضْرُرْ حُرِّیَّتَهُ اَنِ اسْتُعْبِدَ وَقُهِرَ وَاُسِرَ؛ آزاده در همهحال آزاده است. اگر بلا و سختی به او رسد، شکیبایی ورزد و اگر مصیبتها بر سرش فرو ریزد، او را نشکنند؛ هر چند بهاسیری افتد و مقهور شود و آسایش را از دست داده، به سختی افتد؛ چنان که یوسف صدیق امین (صلوات اللّه علیه) بهبندگی گرفته شد و مقهور و اسیر شد؛ ولی اینها به آزادگی او آسیب نرساند.»

۳. حرّیت، در بردارنده نیکیها: امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «خَمْسُ خِصالٍ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ خَصْلَهٌ مِنْها فَلَیْسَ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ اَوَّلُها:الْوَفاءُ، وَالثّانِیَهُ: التَّدْبِیرُ، وَالثّالِثَهُ: الْحَیاءُ وَالرّابِعَهُ: حُسْنُ الْخُلْقِ، وَالْخامِسَهُ: وَهِیَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: الْحُرِّیَّهُ؛ پنج خصلت است که درهر کس یکی از آنها نباشد، خیر و بهره زیادی در او نیست: اوّل: وفاداری؛ دوم: تدبیر؛ سوم: شرم و حیا؛ چهارم:خوشخویی و پنجم که چهار خصلت دیگر را نیز در خود دارد، آزادگی است.»

۴. سرشت آزادگان: امام علی علیه السلام فرموده است: «اِنَّ الْحَیاءَ وَالْعِفَّهَ مِنْ خَلائِقِ الاِْیمانِ وَاِنَّها لَسَجِیَّهُ الاَْحْرارِ وَشِیمَهُ الاَْبْرارِ؛ حیا وعفت از خصلتهای ایمان است. این دو، سرشتِ آزادگان و خوی نیکان است.»

خواری یزید در برابر آزاده

هنگامی که یزید مرد آزادی را به اسارت کشید، به گمان خویش پنداشت که آزادگی هم در اسارت اوست. بنابراین،وقتی به قصد حجّ، روانه مدینه منوره شد، فردی از قریش را طلبید. او آمد و یزید به او گفت: «آیا اعتراف می کنی که تو بندهمنی؟ اگر بخواهم می فروشمت یا به بردگی می گیرمت.» وی پاسخ داد: «به خدا سوگند! تو از نظر حسب و نژاد از منوالاتر نیستی و پدرت هیچ گاه نه در دوران جاهلیت و نه در دوران اسلام از پدرم برتر نبوده است. تو نیز نه در دین از منبرتری و نه خوب تر از منی. پس چگونه سخنت را تصدیق کنم و به درخواست تو اقرار کنم؟» یزید که خود را اسیر اینشخص دید، درمانده شد و گفت: «به خدا سوگند! اگر به بندگی من اقرار و اعتراف نکنی، تو را می کشم.» آن مرد آزادهجواب داد: «کشتن چون منی بالاتر از کشتن حسین بن علی، فرزند رسول خدا نیست.»

آری، این آزادگی است که هیچ گاه به اسارت نمی افتد و دست خبیثان عالم به ساحتش نمی رسد، آزادگی، گوهریاست که همه ستمکاران را به ذلت و خواری می کشاند.

ابوذر و آزادگی

در رجال کشّی، ذیل عنوان ابوذر، می نویسد که عثمان بن عفّان دو تن از غلامان خود را با دویست دینار به سویابوذر فرستاد و به آنان دستور داد که نزد ابوذر بروید و بگویید: «عثمان، خدمت شما سلام ابلاغ می کند و می گوید ایندویست دینار را در امور مهم و مخارج خود مصرف کنید.»

غلامان، سفارش عثمان را ابلاغ کردند. ابوذر گفت: «آیا به شخص دیگری از مسلمانان نیز مانند این وجه را دادهاست.» گفتند: «نه.» گفت: «من، فردی از افراد جامعه هستم و به من، آن اندازه سهم می رسد که به دیگران.» آنان گفتند:«عثمان گفت که این مبلغ، از مال خالص و مخصوص خودم است و به خداوند یگانه سوگند که مال حرامی با آن مخلوطنشده است… .» ابوذر گفت: «مرا به آن نیاز نیست. من در این حال و در این ساعت، بی نیازترین مردم هستم.» گفتند:«خداوند، امور تو را اصلاح کند و تو را عافیت بخشد. چگونه است که ما در منزل تو از متاع و مال دنیا چیزی نمی بینیم؟»

فرمود: «صحیح است؛ ولی در زیر آن کساء، دو قرص نان جو هست و چند روز می گذرد که همین گونه آنجا باقیهستند، این درهمها به چه کار من می آید؟ به خداوند سوگند! نمی توانم این مبلغ را بپذیرم. و پروردگار متعال را حمدمی کنم که مرا به سبب محبت و ولایت اهل بیت پیغمبر گرامی خود (علی بن ابی طالب علیه السلام و عترت و اهل بیت او) از هرچیز بی نیاز فرموده است… . شما این پولها را به او برگردانید و بگویید که ابوذر به آنها نیازی ندارد.»

توسل

حرّیت و دوری از ذلت، شعار بزرگ عاشورا است. در درجه اوّل، برجسته ترین عمل کننده به این شعار، خود ابا عبداللّه الحسین علیه السلام است که فرمود: «اِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَکُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا اَحْرارا فِی دُنیاکُمْ؛ اگر دین ندارید و ازرستاخیز نمی هراسید، پس در دنیای خود از آزادگان باشید.»

اگر آزادگی به وفا، حیا و تدبیر باشد، همه اینها در یاران امام حسین علیه السلام یافت می شود. اکنون به حکایت زن فداکاریمی پردازیم که رفتارش در کربلا، الگوی زیبایی است برای تمام انسانهایی که می خواهند آزاده باشند. او زنی است به نامدِلهم یا دَلهم، همسر زهیر بن قین.

عده ای داستان پیوستن زهیر را به حضرت ابا عبد اللّه علیه السلام چنین نقل کرده اند که ما با زهیر در سفر حج همراه بودیم.هنگام بازگشت از مکه، به کاروان حضرت حسین بن علی علیه السلام رسیدیم. برای ما بسیار ناگوار بود که با امام در یک منزلفرود آییم. به همین دلیل، برنامه زهیر این بود که از هر منزل که امام حسین علیه السلام می گذشت، توقّف می کرد و هر منزل کهایشان فرود می آمد، از آنجا می گذشت.

این کار، همین گونه ادامه داشت تا آنکه ناگزیر در یکی از منزلگاهها، هر دو کاروان با هم اقامت کردند. ما تازه نشستهبودیم و غذا می خوردیم که فردی از جانب امام به سوی ما آمد. سلام کرد و خطاب به زهیر گفت: «من از سوی امامحسین علیه السلام آمدم. ایشان از شما دعوت کرده است که نزد ایشان بروید.» همه دست از غذا کشیدیم و متحیر و بی حرکت درجای خود ماندیم… .» ابو مِخْنف می گوید که دلهم دختر عمرو، همسر زهیر گفت: «زهیر! پسر رسول خدا تو را می طلبد وتو از رفتن سر باز می زنی؟ سبحان اللّه! برخیز و به خدمتش شتاب کن و سخنانش را بشنو… .»

زهیر به سوی خیمه گاه امام حرکت کرد و زمانی نگذشت که شاد و خرم با چهره ای خندان بازگشت و دستور داد کهخیمه او را نزدیک خیمه امام برپا کنند. سپس به همسر خود گفت: «من عزم پیوستن به حسین بن علی علیه السلام دارم تا جانخود را فدایش کنم و با دشمنانش بستیزم. تو رهایی و می توانی نزد بستگان خود بروی.»

یک زن آزاده با چند کلام، شوهر خود را به دنیای آزادگی رهنمون می سازد و بدین گونه، سعادت شهادت در کنار امامحسین علیه السلام نصیب زهیر می شود.

ششم : استغفار

استغفار به معنای طلب بخشایش و چشم پوشی از خطاست. این مفهوم اخلاقی، در عین سادگی بسیار پیچیده

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.