پاورپوینت کامل نبود یاران مهمترین عامل عدم قیام برخی از امامان ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نبود یاران مهمترین عامل عدم قیام برخی از امامان ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نبود یاران مهمترین عامل عدم قیام برخی از امامان ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نبود یاران مهمترین عامل عدم قیام برخی از امامان ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint :
۴۷
در طول تاریخ، در اذهان جوانان مسلمان این پرسش مطرح بوده است که چرا اکثریت قاطع امامان معصوم ما از قیام و اقدام نظامی برای بازپس گرفتن حق غصب شده خود و حاکم شدن بر جامعه خودداری نموده اند؟
امیر مؤمنان علی(ع) ۲۵ سال سکوت تلخ و طاقت فرسا را تحمّل نمود، اهانت به خویش و همسرش را از نزدیک مشاهده نمود، غصب فدک را با چشمان خویش نظاره کرد؛ ولی دست به اقدام نظامی نزد. همین طور امام حسن مجتبی(ع) صلح را مقدم دانست و امام زین العابدین۷ از طریق مناجات و دعاها به هدایت جامعه پرداخت و از اقدام نظامی و قیام برای گرفتن انتقام خون پدر، بستگان و یاران خویش خودداری نمود. حضرت باقر و صادق ۸ نیز از طریق فرهنگی و تربیّت و تعلیم شاگردان، وارد عرصه اجتماعی شدند و حتی از قیامهایی که به ظاهر اظهار تمایل به آن حضرت می کردند، حمایت نکردند. همچنین از امام هفتم ۷ تا امام حسن عسکری ۷، هیچ کدام برای باز پس گیری خلافت ظاهری و به عهده گرفتن حکومت و هدایت جامعه اقدام نظامی و قیام علنی انجام ندادند.
این معنی در کلام و گفتار غالب امامان مشاهده می شود که اگر یارانی داشتیم که صمیمانه ما را یاری می کردند و در راه باز پس گیری خلافت غصب شده مدد می رساندند، ما سکوت نمی کردیم و یقیناً برای گرفتن حق خویش و اداره جامعه و هدایت آنها به صورت مستقیم اقدام می کردیم.
دوره ای که تاریخ از خلافت و حکومت ظاهری امامان سراغ دارد، دوران پنج ساله حکومت امیر مؤمنان ۷ است؛ دورانی که حضرت با سرسختی در مقابل ناکثین، قاسطین و مارقین، مقاومت نمودند. و همچنین تنها قیامی که تاریخ از حضرات معصومین: سراغ دارد، قیام سرور شهیدان، حسین بن علی(ع) است. گرچه این قیام منجر به حکومت امام نشد، ولی آثار و برکات بی شماری برای جامعه اسلامی داشته و دارد.
حال این پرسش در اذهان باقی می ماند که چرا امامان ما برای بازپس گیری خلافت ظاهری غصب شده، دست به قیام و اقدام نظامی نزدند؟ البته عوامل رفتار تک تک امامان : از سکوت تلخ امام علی(ع) گرفته تا صلح امام حسن ۷ و پذیرش ولایت عهدی از طرف امام رضا(ع) و سکوت امامان بعدی، در جای خود بیان شده است. آنچه در این مقاله به دنبال تبیین آن هستیم، این امر است که یک عامل عمده در عدم قیام امامان معصوم: مشاهده می شود و آن هم نبود انصار و یاران است. این معنی در کلام و گفتار غالب امامان مشاهده می شود که اگر یارانی داشتیم که صمیمانه ما را یاری می کردند و در راه باز پس گیری خلافت غصب شده مدد می رساندند، ما سکوت نمی کردیم و یقیناً برای گرفتن حق خویش و اداره جامعه و هدایت آنها به صورت مستقیم اقدام می کردیم. قبل از بیان نمونه هایی از کلام امامان: در این باره، ضروری است به سه نکته توجّه شود:
۱. کدام یاران؟
منظور از نبود یاران، این نیست که پیرو نداشتند، بلکه منظور یاران حقیقی و شیعیان واقعی است که هم از نظر معرفت نسبت به امامان کامل باشند، هم از نظر ایمان قوی و محکم، و هم از نظر شجاعت و توان و قدرت، مردِ رزم و قیام باشند.
منظور از نبود یاران، این نیست که پیرو نداشتند، بلکه منظور یاران حقیقی و شیعیان واقعی است که هم از نظر معرفت نسبت به امامان کامل باشند، هم از نظر ایمان قوی و محکم، و هم از نظر شجاعت و توان و قدرت، مردِ رزم و قیام باشند.
۲. احقاق حق مردم، نه حقوق شخصی
تلاش ائمه برای به دست گرفتن اداره جامعه، در واقع برای احقاق حقوق از دست رفته مردم بود، نه حقوق شخصی خودشان، به همین سبب، علی(ع) وقتی به حکومت رسید، اعلان کرد که اموال و حقوق غصب شده را به صاحبان آن برمی گردانم، هر چند مهریه زنان شده باشند؛ ولی هرگز برای باز پس گیری فدک فاطمه ۷ که ارث خود آن حضرت و فرزندانش بود، اقدام نکرد.
علی(ع) قبل از خلافت ظاهری فرمود: «خوب می دانید که من از همه کس به خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند! تا هنگامی که اوضاع مسلمین به سامان باشد و درهم نریزد، و به غیر از من به دیگری ستم نشود، همچنان مدارا خواهم کرد.»[۱]
حضرت موسی بن جعفر(ع) در پاسخ این پرسش که چرا امام علی(ع)در دوره زمامداریش فدک را پس نگرفت، فرمود: «لِاَنَّا اَهْلُ بَیتٍ لا نَأخُذُ حُقُوقَنا مِمَّن ظَلَمَنا اِلَّا هُو وَنَحْنُ أَوْلِیاءُ الْمُؤْمِنِینَ اِنَّما نَحْکُمُ لَهُمْ وَنَأخُذُ حُقُوقَهُمْ مِمَّنْ ظَلَمَهُمْ وَلا نَأخُذُ لِاَنْفُسِنا؛[۲] چون ما اهل بیت [چنین خصوصیتی داریم که] حقوق مان را از کسانی که به ما ستم کرده اند جز از خدا نمی ستانیم؟ و ما اولیای مؤمنان هستیم، به نفع آنان فرمان می رانیم و حقوق آنان را از کسانی که به آنان ستم روا داشته اند می ستانیم؛ ولی برای خود [در این راه تلاش نمی کنیم و] نمی گیریم.»
از سحن امام کاظم(ع) استفاده می شود که امامان: و رهبران الهی، همواره برای احیای حقوق مردم تلاش می کنند؛ امّا در مورد حقوق شخصی که ربطی به حقوق مردم نداشته باشد، هر چقدر هم که شرایط فراهم باشد، اقدامی نمی کنند و کریمانه از کنار آن می گذرند.
۳. حفظ اسلام، اصل ثابت
نکته سوم که در سکوت و قیام و جنگ و صلح امامان باید مورد توجّه قرار گیرد، این است که برای امامان، حفظ اسلام و قرآن اصل ثابت و مسلّمی است که در کنار توجّه به دیگر شرایط به این مسئله توجّه تام داشته اند. به همین جهت است که علی(ع) برای حفظ اسلام ۲۵ سال مانند کسی که استخوان در گلو و خار در چشم دارد، صبر می کند؛ ولی وقتی به حکومت می رسد و به قدر کافی یار دارد محکم می ایستد و حفظ اسلام را در این می بیند که در مدّت کمتر از پنج سال سه جنگ داخلی را پشت سر گذارد. همین طور امام حسن ۷ با توجّه به شرایط زمانی و حفظ کیان اسلام، تن به صلح می دهد و امام حسین(ع)دست به قیام می زند.
کلام ائمه در مورد یار و پشتیبان
در ادامه بحث نمونه هایی از کلام امامان :در مورد عدم یاری رساندن آنها توسط مردم را مورد بررسی قرار می دهیم.
الف. امیر مؤمنان علی(ع)
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) انتظار می رفت که بلافاصله علی(ع) – با توجّه به شایستگی و نصب الهی و اصرار پیغمبر بر آن – زمام امور را در دست گیرد و رهبری مسلمین را در قالب امامت ادامه دهد؛ امّا عملاً چنین نشد و مسیر خلافت اسلامی پس از پیامبر گرامی منحرف گردید و علی(ع) از صحنه سیاسی و تصمیم گیری کنار زده شد؛ امّا چرا خود آن حضرت برای بازپس گیری اقدام نکرد؟ عواملی مانع این کار بود. از جمله: نبود یاران و تنهایی آن حضرت. خود ایشان در این زمینه می فرماید:
«فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً وَطَوَیْتُ عَنْها کَشْحاً وَطَفِقْتُ اَرْتَئِی بَیْنَ اَنْ اَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ اَوْ اَصْبِرَ عَلی طَخْیَهٍ عَمْیاءَ یَشِیبُ فِیها الصَّغِیرُ وَیَهْرُمُ فِیها الکَبِیرُ یَکْدَحُ فِیها مُؤْمِنٌ حَتّی یَلْقی رَبَّهُ فَرَأَیْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلی هاتا اَحْجی ؛[۳] من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار رفتم). در حالی که در اندیشه فرو رفته بودم که آیا دست تنها (بدون یاور) بپا خیزم [و حق خود و مردم را بگیرم ] و یا در این محیط پرخفقان و تاریک [و ظلمتی که بوجود آورده اند] صبر کنم؛ محیطی که جوانان را پیر و پیران را فرسوده و مردان با ایمان را تا لحظه ملاقات خدا (و واپسین دم زندگی) به رنج وامی دارد. [عاقبت ] دیدم بردباری و صبر، خردمندانه تر است [از تنهایی و بی یاور قیام کردن ].»
در جای دیگر فرمود: «هنگامی که خداوند پیامبر را قبض روح کرد، قریش با خود کامگی خود را بر ما مقدّم شمرد. ما را که به رهبری امّت از همه شایسته تر بودیم، از حق خود بازداشت؛ ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است؛ زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملوّ از شیر بود که کف کرده باشد و کوچک ترین سستی و غفلت، آن را فاسد می سازد و کوچک ترین فرد، آن را وارونه می کند.»[۴]
این جملات نیز اشاره به این مطلب دارد که در آن زمان، مسلمانان ژرف اندیش و دارای ایمان عمیق که واقعاً از امام حمایت کنند و به یاری او بپردازند کم بوده اند و اکثریت را کسانی تشکیل می دادند که به تازگی مسلمان شده بودند. و حضرت زمانی برای گرفتن حق خویش سکوت را شکست و بدان راضی گشت که مردم دور او را گرفتند.
در جای دیگر، هجوم و یاری مردم را این گونه ترسیم می کند: «شما دستم را [برای بیعت ] گشودید و من بستم. شما آن را به سوی خود کشیدید و من آن را عقب کشیدم. پس از آن همچون شتران تشنه که روز آب خوردن به آبشخور حمله می کنند و به یکدیگر تنه می زنند، در اطراف من گرد آمدید. آنچنان که بند کفشم پاره شد، عبا از دوشم افتاد و ضعیفان زیر دست و پا رفتند. آن روز سرور و خوشحالی مردم به خاطر بیعت با من چنان شدّت داشت که خردسالان به وجد آمده بودند، پیران خانه نشین با پای لرزان برای دیدن منظره بیعت به راه افتاده، و بیماران برای مشاهده این صحنه از بستر بیماری بیرون خزیده بودند.»[۵]
آن حضرت در بخشی از خطبه «شقشقیه» می فرماید: «… سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید! اگر نه این بود که آن جمعیّت برای بیعت گرداگردم جمع شده و به یاری برخاستند و از این جهت حجّت تمام شد، و اگر نبود پیمانی که خداوند از علمای امّت گرفته که در برابر برخورد ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من افسار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرفنظر می نمودم.»[۶]
تمام این جملات نشان می دهد که حضرت آنگاه حاضر شدند به دنبال خلافت روند و آن را قبول فرمایند که مردم دور او را گرفتند و حضرت را یاری رساندند.
ب. امام حسن مجتبی(ع)
پس از شهادت امیر مؤمنان علی(ع)، حسن بن علی(ع) به امامت رسید؛ ولی آن زمان که نیاز به یاری داشت، مردم کوتاهی کردند.
هنگامی که خبر حرکت سپاه معاویه به سوی کوفه به امام مجتبی(ع) رسید، دستور داد که مردم در مسجد جمع شوند. آنگاه خطبه ای آغاز کرد و پس از اشاره به بسیج نیروهای معاویه، مردم را به جهاد در راه خدا و ایستادگی در مبارزه با پیروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداکاری و تحمّل دشواریها را گوشزد کرد.
امام ۷ با اطلاعی که از روحیه مردم داشت، نگران بود که دعوت او را اجابت نکنند. اتفاقاً همین طور هم شد و پس از پایان خطبه پرشور حضرت، همه سکوت کردند و احدی سخنان آن حضرت را تأیید نکرد.
این صحنه به قدری تأسف بار و تکان دهنده بود که یکی از یاران دلیر و شجاع امیر مؤمنان ۷ که در مجلس حضور داشت، مردم را به خاطر این سستی و افسردگی به شدّت توبیخ کرد و آنها را قهرمانان دروغین و مردمی ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت کرد که در رکاب امام ۷ برای جنگ با اهل شام آماده گردند.»[۷]
با تلاش فراوان حضرت و برخی از یارانش، مجموعه ای گرد هم آمدند که هرگز نمی توان نام یاران و انصار بر آنها نهاد. شاهدش خطبه ای است که حضرت در «مدائن» در بین سپاه خود خواندند. ایشان فرمودند: «هیچ شک و تردیدی ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد. ما در گذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما، با اهل شام می جنگیدیم؛ ولی امروز بر اثر کینه ها، اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته است. استقامت خود را از دست داده، زبان به شکوه گشوده اید.
وقتی که به جنگ صفین روانه می شدید، دین خود را بر منافع دنیا مقدّم می داشتید؛ ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدّم می دارید. ما همان گونه هستیم که در گذشته بودیم؛ ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودید، وفادار نیستید… معاویه پیشنهادی به ما کرده است که دور از انصاف و بر خلاف هدف بلند و عزّت ما است. اینک، اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او به مبارزه برخیزیم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگی و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیریم و رضایت شما را تأمین کنیم.»
سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «اَلْبَقِیَّهُ اَلْبَقِیَّهُ؛[۸] [ما زندگی و] باقی ماندن [را می خواهیم ] باقی ماندن.»
لذا حضرت مجبور شد با معاویه صلح کند. خود در این باره می فرماید: «من به این علّت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با وی نداشتم. اگر یارانی داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ام. آنها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد. نه وفادارند، نه به تعهّدات و پیمانهای خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند؛ ولی عملاً با دشمنان ما همراهند.»[۹]
آن حضرت، در خطبه دیگری فرمودند: «اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی کردم، زیرا خلافت بر بنی امیّه حرام است.»[۱۰]
ابن اثیر می گوید: «فَلَمَّا اَفْرَدُوهُ اَمْضَی الصُّلْحَ؛[۱۱] وقتی او (امام حسن ۷ ) را تنها گذاردند، صلح را امضا نمود.»
ج. امام حسین(ع)
امام حسین(ع) چون یاران وفادار و با ایمانی داشت، دست به قیام زد. اصحاب امام حسن ۷ شعارشان «اَلْبَقِیَّهُ اَلْبَقِیَّهُ» بود؛ ولی یاران امام حسین(ع) در شب عاشورا گفتند: «به خدا سوگند! اگر بدانیم که کشته می شویم، آنگاه ما را زنده می کنند، سپس می کشند و خاکسترمان را بر باد می دهند و این کار را هفتاد بار تکرار می کنند، از تو جدا نخواهیم شد، تا اینکه در راه تو جان بسپاریم. یک کشته شدن که بیش نیست و آن شهادت است و کرامت جاوید و سعادت ابدی.»[۱۲]
خود آن حضرت در شب عاشورا این گونه همراهان خویش را مورد تأیید قرار داد: «امّا بَعدُ فَاِنِّی لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْفی وَ لا خَیْرَاً مِنْ اَصْحابِی وَ لا اَهْلَ بَیْتٍ اَبَرَّ وَ اًوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَیْتِی فَجَزاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً؛[۱۳] امّا بعد [از حمد خدا]، پس به راستی یارانی بهتر از یاران خود و اهل بیتی نیکوکارتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خدا از طرف من به شما جزای خیر عنایت کند.»
پس می توان گفت یکی از عوامل قیام امام حسین(ع)، وجود یارانی است که دارای ایمان محکم و وفاداری بی نظیر بوده اند.
د. امام سجاد(ع)
بعد از حادثه کربلا، رعب و وحشت شدیدی بر مسلمین و خصوصاً شیعیان حاکم شد و با بروز «فاجعه حرّه» و سرکوب شدید و بی رحمانه نهضت مردم مدینه در سال ۶۳ ه. ق، بر شدّت این ترس و ضعف افزوده شد. در آن روزگار، امام سجاد(ع) سخت تنها و بی یار مانده بود؛ لذا فرمود: «ما بِمَکَّهَ وَالْمَدِینَهَ عِشْرُونَ رَجُلاً یُحِبُّنا؛[۱۴] در تمام مکّه و مدینه بیست نفر نیستند که دوستی ما را [اظهار] بدارند.»
در آغاز امامت علی بن الحسین ۸، جز پنج نفر پیرو او نبودند: «سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیی بن ام الطویل و ابو خالد کابلی.»[۱۵] امام تلاش داشت که همان طرفداران اندک نیز از افتادن در دام طاغوت و بیگانه در امان بمانند؛ لذا در نامه مفصّلی به یکی از آنها فرمود: «خداوند ما و شما را از مکر ستمگران و ظلم حسودان و زورگویی جبّاران حفظ کند! ای مؤمنان! شما را طاغوتها و طاغوتیان دنیا طلب که دل به دنیا سپرده اند و شیفته آن شده اند و به دنبال نعمتهای بی ارزش و لذّتهای زودگذر آن هستند، نفریبند!… امر خدا و اطاعت از کسی را که خدا اطاعت او را واجب کرده، بر همه چیز مقدّم بدارید و هرگز در امور جاری، اطاعت از طاغوتها را که شیفتگی به فریبندگیهای دنیا را به دنبال دارد، بر اطاعت از خدا و اطاعت از رهبران الهی مقدّم ندارید!»[۱۶]
ه. امام باقر(ع)
حضرت باقر(ع)، آن یادگار کربلا مان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 