پاورپوینت کامل سخنرانی مجلس ختم(ویژه مجلس ختم بازاریان) ۶۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سخنرانی مجلس ختم(ویژه مجلس ختم بازاریان) ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سخنرانی مجلس ختم(ویژه مجلس ختم بازاریان) ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سخنرانی مجلس ختم(ویژه مجلس ختم بازاریان) ۶۶ اسلاید در PowerPoint :

۹۴

[۱] مقدمه

سخنرانی که از نظر گرامیتان می گذرد، توسط یکی از سخنرانان محترم، در مجلس ترحیم یکی از کسبه، ایراد شده است. این مطالب علاوه بر قابل استفاده بودن در مراسم ختم بازاریها، می تواند مبلّغین گرامی را در جهت تهیه و تدوین سخنرانیهایی مشابه در این خصوص یاری کند.

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. حسبنا الله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر. و افوّض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد.

تقدیم به محضر اعلای حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان(ع) یک صلوات بلند عنایت فرمایید!

این جلسه گرانقدر برای تمجید و پاس داشت یاد مرحوم…، تشکیل شده است. امیدوارم که خدای متعال روح آن مرحوم را با حبیب بن مظاهر و حسین بن علی محشور، و به بازماندگانش عزت و صبر عنایت نماید.

بحث کوتاهی که خدمت شما تقدیم می کنم، درباره لهو و الها در قرآن است. عزیزان من! یکی از مشکلات تاریخی بشر، جهل است و دیگری غفلت. این دو با هم فرق دارند؛ جهل نادانستن است؛ اما غفلت این است که انسان به مسائل اساسی زندگی اش بی توجه باشد و به آنچه که باید توجه کند، توجه نکرده و به آنچه که باید اهمیت بدهد، اهمیت ندهد و مسئله ای را که اولویت دارد، کنار گذاشته، و آن را که اولویت ندارد، با اهمیت تلقی کند. بازیها را به جدی و جدیها را به بازی گرفته باشد؛ این غفلت است.

غفلت از جهل حساس تر است؛ چرا که جهل با علم زدوده می شود؛ ولی غفلت با آموزشگاهها و دانشگاهها، رفع نمی گردد. اگر کسی در مقطعی عالم شود، دیگر جاهل نیست؛ اما قلمرو غفلت، بیماری فراگیر و خطرناکی می تواند باشد که حتی دامنگیر عالمان نیز بشود. تفاوت در این است که برای برطرف شدن جهل به علم نیاز است؛ ولی برطرف شدن غفلت، نیاز به ذکر دارد.

یکی از مسائل مهم در باب غفلت این است که چه چیزهایی باعث غافل شدن ما می شود؟ بنده در ادامه عرایضم به بخشی از این علل فهرست وار اشاره می کنم:

یکی از چیزهایی که باعث غفلت ما می شود، امر تماشاگری است که امروز در دنیا رایج شده. انسانِ امروز چشمانش را به تماشا سپرده است. وقتی در خیابان راه می رویم و هرچیزی را می بینیم، دل به تماشای آن می سپریم؛ وقتی که به خانه می رسیم: اینترنت، تلویزیون و امثال اینها ما را به تماشا می خوانند. طبیعی است که اگر انسان غرق تماشا شود، غافل می شود؛ غافل از خویش، خدا، سرنوشت و مرگ خویش. او دیگر فراموش می کند که حساب و کتابی هست، و او پا به دنیا گذاشته است تا خود را بسازد.

اجازه بدهید در این رابطه به چند مورد از احوالات یکی از علما اشاره کنم: مرحوم راشد، فرزند حاج آخوند ملا عباس تربتی، نقل می کند که: وقتی پدرش حاج آخوند از خیابان و بازار می گذشت، به اطراف نگاه نمی کرد. زمانی که در مشهد مقدس دور آستانه امام رضا(ع) فلکه ای احداث کردند و با احداث آن فلکه، قبرستان قتلگاه، داخل مشهد و جانب شمالی صحن کهنه که قبرستان بزرگ و مهمی بود، از بین رفت و این کارها، کارهای مهم و جالب توجه هرکس بود، من همراه حاج آخوند از در غربی صحن کهنه بیرون رفتیم و در ابتدای «بالا خیابان» که حالا (۱۳۵۴ شمسی) نامش «خیابان نادری» است، می رفتیم. وقتی به بست بالا خیابان رسیدیم که در آنجا دو دهانه فلکه به هم می پیوست، گفتم: این فلکه ای است که احداث کرده اند. مرحوم حاج آخوند نگاه نکرد. از ایشان پرسیدم: آیا نگاه کردنش گناه دارد؟ گفت: نه، گناه ندارد؛ ولی به همین اندازه حواسم پرت می شود.

همچنین در همان سال (۱۳۱۷ه‍. ش) که برای دیدن من – که نمی توانستم به تربت بروم و مادرم بی تابی می کرد – به تهران آمد، هر جا می رفتیم؛ فرضاً از مقابل مجلس و میدان بهارستان می گذشتیم و من می گفتم: اینجا فلان جاست، نگاه نمی کرد و فقط به جلوی پایش نگاه می کرد که می خواست راه برود.

خودش می گفت: پیش از آنکه با مادرت ازدواج کنم، نام دختری را در «کاریزک» برای من برده بودند که ازدواج با او سر نگرفت و من هر گاه از کوچه آنها می گذشتم، حتی به در خانه آنها نگاه نمی کردم.[۲]

خاطره دیگر؛ در سال ۱۳۲۲. ش، پدرم مریض و در مشهد بود. من با همسرِ فعلیم که آن زمان تازه با وی ازدواج کرده بودم، برای زیارت و همچنین عیادت حاج آخوند به مشهد رفتیم. اوایل رجعت چادر بود؛ اما هنوز کاملاً رجعت نکرده بود. همسر من همانند پیش از ازدواجش با من مانتو می پوشید و روسری بزرگ تری بر سر می افکند که موها و زیر گلویش را می پوشانید. با همین لباس به مشهد رفتیم و در همان منزلِ مرحوم حاج آخوند، اقامت کردیم.

روزی مرحوم حاج آخوند می خواست برای زیارت به حرم مشرف شود؛ چون مریض بود و ضعف داشت و نمی توانست پیاده برود، برایش درشکه آوردند. همسر من گفت: من نیز همراه او می ایم.

من گفتم: تو چادر نداری، خوب نیست همراه پدرم باشی. پدرم متوجه گفتگوی ما شد و گفت: کو! ببینم لباسش چگونه است؟ و چنان می نمود که تا آن وقت درست به این زن که عروس و محرمش بود، نگاه نکرده بود. همین که او را با مانتو و روسری دید، گفت: «اینکه پوشیده است. بیا بابا سوار شو!» و او را در کنار خود در درشکه نشانید.[۳]

این مسئله شرح مفصلی دارد. اگر ما بخواهیم از غفلت نجات پیدا بکنیم، باید خودمان را از تماشاگری نجات بدهیم. بزرگان و عارفان و سالکان برای اینکه در خیابان غرق تماشا نشوند، چگونه راه می رفتند؟

در فرصت ماه رمضان که در آن ثواب اعمال مضاعف می شود، انسان هوشیار چه می کند؟ ایا غیر از این است که سعی می کند حداکثر استفاده را از این ایام ببرد؟ اما درست در همین ایام، تماشاگری باعث غفلت بعضیها می شود؛ سریالهای ماه رمضان آن قدر او را غرق تماشاگری می کند که غافل از اهمیت این شبها می شود.

از ناصرالدین شاه جمله ای نقل شده است که: «کی شود که ماه رمضان برسد تا شکم سیر زولبیا بامیه بخوریم.» این جمله شرح حال عده ای است که با خودشان می گویند: «کی شود ماه رمضان برسد تا حسابی سریال ببینیم.»

یکی از عوامل دیگری که ما را به غفلت می کشاند، تکاثر و یا زیاده خواهی است. «اَلْهَاکُمُ التَّکَاثُر»[۴]، لهو؛ یعنی مشغول شدن. الهاء؛ یعنی مشغول کردن. زیاده خواهی ما را از چیزهای مهم به چیزهایی که در زندگی و اینده ما هیچ نقشی ندارد، مشغول می گرداند. زیاده خواهی همیشه مادی نیست؛ گاهی نیز فرهنگی است. گاهی دل ما می خواهد خانه بیش تر، ماشین با مدل بالاتر و وسایلی با کیفت و یا کمیت بهتری داشته باشیم؛ ولی گاهی این تکاثر، تکاثر فرهنگی است؛ یعنی کسی می خواهد بیش تر کتاب بنویسد، بیش تر مقاله چاپ بکند. همانند گروه اول، این فرد نیز، اگر با اخلاص نباشد، اهل تکاثر است.

یکی می گوید: «من صد و ده کتاب نوشتم»، دیگری می گوید: «من سیصد کتاب نوشتم»، آن دیگری می گوید: «سی سفر تبلیغی رفتم»، اینها هم نوعی تکاثر است. اگر اخلاص باشد، تکاثر نیست؛ البته ما نمی گوییم کثرت کتاب نباشد؛ بلکه باید مواظب بود که این کثرت، موجب غفلت نگردد.

از دیگر امور موجب غفلت، روزمرّگی است؛ در قرآن می خوانیم: «لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِاللَّه»؛[۵] «اموال و اولاد شما، باعث غفلتتان از یاد خدا نگردد.» جالب اینجاست که اولاد بعد از اموال ذکر شده است؛ یعنی آن چیزی که بیش تر عامل غفلت می شود، اموال و ثروت اندوزی است؛ که بعضاً آنچنان در کسب و کار غرق می شویم که حلال و حرام، انصاف و وجوهات را فراموش می کنیم.

اما به این مناسبت که شغل این مرحوم کسب و تجارت بوده است، این نکته را بدانیم که قرآن کریم گروهی از تاجران و کاسبان را نام می برد که اهل داد و ستد، و تجارت هستند؛ ولی کار آنها را از یاد خدا غافل نمی کند: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه »؛[۶] «مردانی که تجارت و خرید و فروش آنها را از یاد خدا باز نمی دارد.»[۷]

مردانی که تجارت آنها را مشغول نمی کند؛ از چه؟ از اولویتها، از چیزهایی که در سرنوشت ما اهمیت دارد؛ یعنی اینها اهل تجارت و کسب هستند؛ ولی غافل نیستند.

به برخی از نمونه های تاریخی این گونه مردان اشاره ای کنم. گویی حق این صنف به خوبی ادا نشده است. بزرگ مردانی در بین تاجران و کاسبان بودند که به مقامات عالیه ای رسیدند و هیچگاه پول و اشتغال نتوانست آنها را از یاد خدا باز گرداند. عنوانهای روایی اصحاب را ببینید! بسیارشان عنوان شغلی آنها است.

از جمله، «صفوان جمال» که از شخصیتهای بزرگ تاریخ تشیع بوده است، درباره ایشان «کامل الزیارت» چنین نقل می کند: ایشان بیست سال به زیارت امیرالمؤمنین(ع) می رفته و گاهی در این زیارت رفتنها همراه امام صادق(ع) بوده است. آن هم زمانی به زیارت قبر امیرالمؤمنین(ع) علی(ع) می رفت که قبر حضرت بر توده مردم آشکار نبود.[۸]

«جَمّال»؛ یعنی شتردار. ایشان از همان کسانی هستند که «دعای علقمه»[۹] و «زیارت اربعین»[۱۰] بوسیله ایشان نقل شده است. وی همان کسی است که وقتی امام کاظم۷ فرمودند: شترهایت را به چه کسی اجاره داده ای؟ عرض کرد: به هارون الرشید برای سفر حج، نه برای لهو و لعب. امام فرمودند: دوست داری اینها زنده بمانند و کرایه تو را بدهند؟ گفت: بله. حضرت او را نکوهش کردند و فرمودند: کسی که به زنده ماندن اینها راضی باشد، از آنها بوده و جایش دوزخ است. پس صفوان شترهایش را فروخت. وقتی خبر به هارون الرشید رسید، صفوان را خواست و گفت: اگر سابقه دوستی ما با تو نبود، تو را می کشتم.[۱۱]

کاسبان محترم توجه دارند که طبق متن روایات، هر کس به انجام عملی راضی باشد در ثواب و عقاب آن عمل شریک است.[۱۲] بنابر این، از معامله با افراد ربا خوار و آنهایی که اهل خمس نیستند، باید پرهیز کنیم. اگر این گونه شود، آنها نیز مجبور به اصلاح اعمالشان خواهند بود.

این یک کاسب بود. ببینید در تاریخ ما چه کاسبان عظیمی بودند که راوی و اصحاب ائمه: نیز بودند، و در تاریخ با عنوان تجاریشان مشهور شده اند.

یکی از راویان، «صفوان بن یحیی است» که عنوان تجاری بیاع، «بیاع سابوری» دارد. او از اصحاب چند امام است و در سال ۲۱۰ ه. ق از دنیا رفته است. گرچه در بازار به ظاهر مشغول خرید و فروش متاع دنیوی بود؛ ولی یکی از وکیلان امام رضا(ع) بوده است.[۱۳]

یکی از عنوانهای شغل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.