پاورپوینت کامل تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تربیت دینی در برابر چالش قرن بیست و یکم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳
مقدمه
قرن بیست و یکم با چالش هایی که در درون آن نهفته است، آغاز شده است.این چالش ها،هم
چنان که در همه حوزه های فعالیت بشر، به گونه ای آشکار خواهند شد، در حوزه تربیت
دینی نیز، به تناسب آن، حضور تردید آفرین و شکننده خود را نشان خواهند داد. سخن
گفتن از تربیت دینی در قرن بیست و یکم، مستلزم آن است که تربیت دینی به صورتی آشکار
شود که توان مقاومت دربرابر چالش های این قرن را داشته باشد. از این رو،هم باید
خصیصه چالش آفرین این قرن مورد بحث قرار گیرد هم خصایص تربیت دینی، با نظر به
ان،مورد تحقیق و بررسی واقعشود. با نظر به نتایج این تحلیل ها،می توان رویارویی
مناسب و نامناسب تربیت دینی با این چالش ها را مشخص نمود.
بنابراین، بحث این نوشتار،در چهار قسمت مطرح خواهد شد: نخست، چالش اساسی قرن بیست و
یکم را مورد تحلیل قرار خواهیم داد؛ سپس، با نظر به مواجه مناسب با این چالش،به
تحلیل مفهوم تربیت دینی خواهیم پرداخت که این تحلیل، خود در دو قسمت جداگانه اننجام
خواهد شد؛ یعنی مولفه های «مفهوم تربیت» و «مفهوم دین و دینی بودن» جداگانه مورد
توجه قرار خواهد گرفت؛ سپس به بحث درباره مولفه های اساسی دین و دینی بودن خواهیم
پرداخت و در پایان،مولفه های اساسی تربیت دینی متناسب با چالش مذکور را پیشنهاد
خواهیم نمود.
۱. چالش قرن بیست و یکم برای تربیت دینی
ما در دوران خاصی قرار گرفته و یا در حال قرار گرفتن هستیم که در آن،ویژگی های
جدیدی نسبت به گذشته در حال ظهور است.پویایی هر نظام تربیتی، در این است که اصول،
روشها و کارکردهای خود را از حالت ایستا خارج کند و بتواند خواسته هایش را با
دگرگونی شرایط محیطی شاداب و زنده نگه دارد.اگر یک نظام تربیتی بدون توجه به
دگرگونی شرایط محیطی بخواهد از اصول و شیوه های معینی،به صورت ثابت برای همه زمان
ها و مکان ها استفاده کند، محکوم به مرگ خواهد بود.
نظام ُ تعلیم و تربیت در کشور ما،خصیصه اسلامی بودن را دارد؛ زیرا از آنجا که فرهنگ
کشور ما فرهنگی و دینی و اسلامی است، تربیت ما به یک معنا دینی خواهد بود. اکنون
سوال این است ایا تربیت دینی با قرار گرفتن در فضای جدید و تحول شرایط نسبت به
گذشته، بقاء خواهد داشت یا نه؟ برای توضیح بیشتر این سوال، درادامه مهم ترین وجه
چالش بر انگیز قرن حاضر را مورد بحث قرار می دهیم.
۱ .۱.ساخت زدایی؛ مهم ترین وجه چالش
یکی از خصایص مهم و شاید مهم ترین خصیصه قرن حاضر، ظهور نتایج چیزی است که از آن به
عنوان «انقلاب ارتباطات» یاد کرده اند. هر چند این تحول یا انقلاب، مدتی است که
آغاز شده است، اما عرصه قرن حاضر، میدان ظهور نتایج و پی آمدهای آن است.
وجه بارز و چالش آفرین انقلاب ارتباطات برای تربیت دینی، خصیصه «ساخت زدایی» آن
است. ساختارهای عینی و مفهومی ای که ما تا کنون با آنها همراه بوده ایم و با نظر به
آنها تربیت دینی خود را سامان داده ایم، در برابر موج ساخت زدای این قرن، متزلزل می
گردند.در نتیجه نظام تربیت دینی متناسب با آن نیز در معرض تزلزل قرار خواهد گرفت.
حاصل این ساخت زدایی،آن است که واقعیت ها و مفاهیم متقابل، تقابل خود را از دست
میدهند. از جمله این ساختارهای واقعی و مفهومی متقابل،که برای تربیت دینی و اخلاقی
نیز اهمیت داشته اند،می توان از ساختارهای«دور-نزدیک»ونیز«ممنوع-مجاز»نام برد.
ساختار«دور-نزدیک»در مورد تقابل مکانی است وبر حسب آن،نقاط به دورونزدیک تقسیم می
شوند.این ساختار از نظر تربیتی،و به ویژه تربیت دینی واخلاقی،تاکنونمهم بوده
است؛زیرا تلاشهای تربیتی بر آن بوده است که یا دور کردن افراد از محیط های
نامطلوب،آنان رامصونیت بخشد وامکان تحقیق نربیت را فراهم آورد.اما تقابلی که در این
ساختارمورد نظر بوده است،در عصر ارتباطات، به تدریج ساخت زدایی می شود. با شکستن
این ساختار،دیگر تقابلی میان دور و نزدیک وجود نخواهد داشت. این ساخت زدایی حتی در
وسایل ارتباطی ساده ای چون تلوزیون نیز، تا حدی، وجود داشته است.برای مثال فیلم یا
گزارشی که وا قعیت های مربوط به نقطه دوردستی از زمین را در معرض دید ما قرار می
دهد، تا حدی به این ساخت زدایی تحقق بخشیده است؛ زیرا دیگر فاصله های مکانی، مانع
دسترسی نیستند و بنا براین، فاصله مکانی یا زمانی معنایی نخواهد داشت.این شکل از
ساخت زدایی، به درجات بیشتر و با کیفیتی تمامتر در رایانه و شبکه های ارتباطی آشکار
گردیده است؛زیرا در حالی که افراد در برابرتلوزیون، به شکلی انفعالی و در حیطهتصمیم
گردانندگان کانال های تلوزیونی، فاصله های مکانی و زمانی را در می نوردند،در شبکه
های ارتباطی رایانه ای ،این کار را به صورت فعال و با تصمیم خود انجام می دهند.
ساختار«ممنوع – مجاز»نیز در معرض این ساخت زدایی واقع شده است. این ساختار نیز از
جهت تربیتی ،تا کنون تعیین کننده بوده است . در گذشته پدران و مادران به بچه ها
اجازه نمی دادند که صحنه های خشونت آمیز یا غیر اخلاقی را مشاهده کنند؛ اما پابه
پای رشد و توسعه وسایل ارتباطی، استحکام این ساختار رو به ضعف گذاشته است. وقتی
کودکی مشغول تماشای فیلم است یا سر گرم بازی های رایانه ای است،خواه و ناخواه در
معرض منظره های خشونت آمیز قرار می گیردو کار به جایی می رسد که گاه خشونت در میان
کودکان موج می زند.این ساخت زدایی با توجه به شبکه های ارتباطی رایانه ای، به مراتب
بالاتر و قاطع تر می شود. به این ترتیب،مرزهای ممنوع و مجاز در نور دیده می شود و
بسیاری ازاموری که در گذشته ممنوع محسوب می شد، امروز مجاز و یا اجتناب ناپذ یرشده
و فضا به گونه ای دگرگون می شود که بسیاری از امور را به تدریج و در عمل، تحمیل می
کند. در این شرایط ،چنان که گاه والدین می گویند، نمی شود کودکان و نوجوانان را
مهار کرد و آنها را در محدوده امور مجاز نگاه داشت.پس، شرایط کنونی در مسیری قرار
دارد که این تقابل ها را ساخت زدایی می کند.
شکسته شدن مرزها و ساختمانهای تقابلی مذکور،با توجه به مباحث اخلاقی و دینی بسیار
مهم است؛ زیرا تربیت دینی و اخلاقی، به طور جدی، با حدود و مرزها سروکار دارد.
تربیت دینی و اخلاقی، به یک معنا، تعیین مرزها و مأنوس کردن افراد با آنها است اگر
مرزی وجود نداشته باشد، آدمی می تواند به هر کاری مبادرت کند و در این صورت، سخن
گفتن از تربیت دینی و اخلاقی میسر نخواهد بود. اخلاق همیشه با «باید»و«نباید»
سروکار دارد و این دو، کلید واژه های تربیت اخلاقی اند. همچنین در تربیت دینی نیز،
واژه های«واجب»و«حرام »اساسی اند. به این ترتیب، تربیت اخلاقی و دینی با مرزها و
حدود و ثغور، ملازمت اساسی دارد. در همین جاست که با چالش این قرن روبرو میشویم:
ایا در عصر ارتباطات، با نظر به خصیصه ساخت زدایی آن، میتوان از تربیت اخلاقی و
دینی سخن گفت؟ اصولاً با قبول تحمیلی عصر ارتباطات، که چون مهمانی است که خوانده یا
ناخوانده، جاخوش میکند. میتوان از تربیت اخلاقی و دینی صحبت کرد؟
برخی پذیرفته اند که دنیا گرایی (سکولاریزم) فرزند طبیعی این دوران است و دین و
اخلاق کم کم رنگ و بوی خود را از دست خواهد داد. این داوری در یک صورت درست است و
در آن صورت، تربیت دینی نمیتواند دوام بیاورد، بلکه باید استحاله پیدا کند و از
بین برود، آن صورت این است که تربیت دینی، خود را بر حسب ساختارهای در حال زوال
تنظیم کرده باشد. به عبارت دیگر آن تربیت دینی که تلقی خود را از مرزهای اخلاقی و
محیط های نامطلوب و قرار دادن آنها در محدوده امور « مجاز» آشکار میسازد،
نمیتواند در این عصر دوام بیاورد.
اما در صورتی که تربیت دینی بتواند به صورت پویا خود را برای شرایط جدید و زیستن
موثر در آن مهیا سازد، دلیلی برای زوال تربیت دینی وجود نخواهد داشت. تلقی های
گوناگونی درباره «مرز» وجود دارد که تنها یکی از آنها در انگاره «مرد قرنطینه ای»
جلوه گر شده است. در این انگاره، نظر بر آن است که افراد را در فضای انتخاب شده ای
قرار دهند. به گونه ای که فضای فاسد و آلوده با آنها ملاقات نکند. به عبارت دیگر،
تربیت در این دیدگاه، تربیتی گلخانه ای است که حفظ افراد را با قرار دادن آنها در
شرایط گلخانه ای جستجو میکند. شکی نیست که تصور برخی از تربیت بدنی همین است؛ قرار
دادن افراد در حصارهای سخت و فضاهای بسته، آهنین ونفوذ ناپذیر موفقیت این نوع تربیت
دینی در گرو آن است که این مرزها خوب محافظت شوند. اما از آنجا که در عصر ساخت
زدایی قرار گرفته ایم و اطلاعات چون هوا در هر جایی پخش و استنشاق میشوند، این نوع
تربیت دینی نمیتواند دوام بیاورد و دیر یا زود در هم شکسته خواهد شد. اما ایا
تربیت دینی، ظرفیتی برای حضور موثر و متناسب با فضای این عصر وجود دارد؟ پاسخ ما به
این سئوال مثبت است و در ادامه این نوشتار، در پی آنیم که با تحلیل مفهوم های
«تربیت» و «دین» و «دینی بودن» تصویر متفاوتی از تربیت دینی به دست دهیم؛ به گونه
ای که در عصر این قرن، دوام آورد.
۲.مفهوم تربیت و شبه تربیت
مفهوم تربیت، در حوزه های مختلفی چون تربیت سیاسی، تربیت اجتماعی و تربیت اخلاقی به
کار میرود. تربیت دینی نیز یکی از موارد کاربرد این کلمه است. هم در این حوزه و هم
در سایر حوزه ها، باید در به کارگیری این مفهوم دقت کرد و وجه تمایز آن را از اموری
که نه تربیت بلکه « شبه تربیت» اند مشخص نمود.
هنگامی که مفهوم تربیت به کار میرود، تصویر غالب و مجملی که در اذهان شکل میگیرد
این است: «ایجاد تغییرات مطلوب در نسل جدید». اما باید دید ایا این تصور برای این
که هم تربیت را مشخص کند و هم آن را از شبه تربیت متمایز سازد کافی است؟ پاسخ این
سئوال منفی است، زیرا تصر مذکور، یعنی« ایجاد تغییرات مطلوب در نسل جدید»، می تواند
به روشهای مختلفی صورت گیرد و چنین نیست که این روش ها به لحاظ تربیتی، همه قابل
قبول باشند. به عبارت دیگر، مفهو تربیت، تنها به ایجاد رفتارها، حالات و افکار
معینی در افراد محدود نمیشود، بلکه شکل ایجاد آنها نیز در مفهوم تربیت ملحوظ است.
ملاحظه های روشی را نمیتوان از مفهوم تربیت برکنار دانست، مفهوم تربیت آنقدر
انعطاف پذیر نیست که ما را از لحاظ روشی، محدود ب حدودی نکند.
دست کم میتوان سه مورد بارز برای «شبه تربیت» ذکر کرد. این سه مورد عبارت اند از:
«عادت»، «تلقین» و «تحمیل» این سه شبه تربیت، ملاحظه های روشی خاص را ایجاب میکنند
که هیچ یک به طور دقیق، با تربیت منطبق نیست. به کمک عادت، تلفیق و تحمیل میتوانیم
تغییراتی را که از نظر ما مطلوب است در افراد ایجاد کنیم، این تغییرات ایجاد شده،
هر چند خود مطلوب اند، اما از آنجا که با ملاحظه های روشی خاصی همراه اند، تربیت
محسوب نمیشوند.
عادت بر«تکرار» استوار است. از طریق فراهم کردن شرایط تکرار یک رفتار(مانند نماز
خواندن) میتوان آن را در فردی تثبیت نمود. در اینجا هر چند توانسته ایم تغییرات
مطلوب را ایجاد کنیم، اما با نظر به ویژگی های تربیت که در ادامه مورد بحث قرار
خواهد گرفت. نمیتوان آن را تربیت دانست. هم چنین میتوان از طریق تلقین، تغییرات
مورد نظر را در کسی ایجاد نمود تلقین بر«هیبت» استوار است. هنگامی که کسی سخنی یا
اندیشه ای را نه به سبب استواری و معقولیت آن بلکه تنها به دلیل هیبت گوینده آن
میپذیرد تن به تلقین سپرده است. سرانجام، میتوان از تحمیل نیز برای ایجاد تغییرات
مورد نظر استفاده نمود. تحمیل آشکارا بر «زور» استوار است. با وادشتن افراد به کاری
و مجازات نمودن آنها در صورت تخلف، میتوان شاهد انجام آن کار توسط آنها بود؛ اما
تحمیل نیز تربیت نیست. عادت، تلقین و تحمیل، هر سه شبه تربیت اند و نباید آنها را
با تربیت اشتباه نمود. البته، ممکن است گاه استفاده از این سه روش در جریان تربیت
صورت پذیرد، یا به دلیل این که تمهید مقدهه برای تربیت باشند و یا از این رو که
موجب نجات فرد در لحظه و موقعیتی خطیر گردند. آنچه در اینجا نفی میشود، نه این
صورت های اجتناب ناپذیر یا جانبی، بلکه این تصور است که هر یک از سه روش مذکور،
بنیان و پیکره اصلی تربیت محسوب شوند.
تا اینجا که در حقیقت، بحث، سلبی و منفی بود، به این معنا که «تربیت چه نیست» اکنون
باید ب صورت ایجابی بنگریم که «تربیت چیست و وجود چه عناصری در آن لازم است، به
عبارت دیگر، باید دید که ایجاد تغییرات مطلوب در نسل نو، در چه صورتی تربیت محسوب
میشود. در مقام پاسخ به این سئوال، از چهار مولفه یا مشخصه بارز برای تربیت سخن
خواهیم گفت:
۲.۱ مولفه تبیین
هرگاه ایجاد تغییرات مطلوب به لحاظ روشی، چنان باشد که با تبیین همراه گردد، نخستین
خصیصه تربیت آشکار شده است. مراد از تبیین، این است که فرد خود نسبت به تغییراتی که
قرار است در وی ایجاد شود، بصیرت و آگاهی یابد. به این ترتیب، مربی تنها به ایجاد
تغییر در رفتار و حالات فرد نمیپردازد، بلکه باید علاوه بر آن، بینشی در فرد نسبت
به این تغییرات فراهم آورد.
این مولفه، تربیت را از شبه تربیت، تفکیک میکند در موارد سه گانه شبه تربیت، وجود
عنصر تبیین ضروری نیست. برای مثال، اگر تغییر مطلوب ما«نماز خواندن» باشد، به
کارگیری شیوه های تکرار تلقین یا تحمیل برای این امر، هیچ یک مستلزم تبیین نیست به
عبارت دیگر، سخنی در این مورد به میان نخواهد آمد که نماز برای چه خوانده میشود و
چرا نماز خواندن برای فرد واجب شده است در عادت و تلقین و تحمیل، تنها شرایطی را
ایجاد میکنیم که فرد در معرض کاری قرار گیرد و آن کار رخ دهد، اما لازمه تربیت آن
است که روشن شود. تربیت «چرا بردار» است و این چرایی، نه به صورت انفعالی، بلکه به
شکل فعال انجام میشود؛ یعنی ما منتظر نمیشویم که برای فرد سئوالی به وجود اید،
بلکه خود جریان تربیت، متضمن تبیین است. مربی باید این را بخشی از شأن تربیتی خود
بداند که درباره تغییراتی که میخواهد ایجاد کند روشنگری نماید. بنابراین، تربیت
مستلزم است و این خصیصه، تربیت را از شبه تربیت متمایز میگرداند.
آنچه در این جا تحت عنوان «تبیین» از آن یاد میکنیم، میتواند با «دانش» متفاوت
باشد. دانش مجموعه
اطللاعاتی که در رشته ای علمی چون فیزیک یا روان شناسی گرد آمده است.
پیترز(peters1966)، فیلسوف
تحلیلی تعلیم و تربیت، در مرحله ای از تفکر خود در باب مفهوم تربیت، دانش را چون
عنصری اساسی در آن لحاظ کرده بود. اما در آثار بعدی خود، همچون،«تربیت و انسان
تربیت یافته»، بعد از این عنصر چشم پوشی نمود؛ زیرا ملاحظه کرد که در ادواری از
تاریخ تربیت، دانش در جریان تربیتی حضور نداشته است، چنان که قوم «اسپارت» به طور
عمده به تربیت بدنی در صورت جنگاور پروری اشتغال داشته اند، مراد از تبیین در اینجا
دانش به معنای مذکور نیست؛ بلکه دست کم فراهم نمودن بصیرت در فرد نسبت به چرایی یا
حکمت تغییری است که قرار است در وی رخ دهد.
۲.۲ مولفه معیار
دومین مولفه اساسی در تربیت به دست دادن معیارهاست به عبارتی میتوان گفت که این
عنصر، در واقع، بسط مولفه پیشین یعنی تبیین است. دامنه تبیین، این است که فرد خود
نسبت به تغییراتی که قرار است . از روشن ساختن دلیل و حکمت یک رفتار یا حالت معین
تا به دست دادن قواعد و معیارهای کلی گسترش مییاد آنچه مولفه پیش مطرح بود، بیشتر
ناظر به نکته اول، یعنی روشن ساختن دلیل و حکمت رفتار یا حالت معینی است که
میخواهیم آن را در فرد ایجاد کنیم. اما در مولفه دوم، قواعد کلی مورد نظر است.
قواعد و معیارها همچون فرمول ها است. قواعد و معیارها همچون فرمولهای انتزاعی هستند
که اعمال و رفتارها را بر حسب آنها میسنجیم. معیارها میتوانند هر نوع وضعیت مطلوب
یا نامطلوبی را در جریان تربیت مشخص سازند.
تربیت مستلزم گذاشتن معیارها در اختیار متربی است. وی نه تنها باید دلیل و حکمت
رفتار یا حالتی را که در وی پدید میاید بداند. بلکه باید قواعد کلی امور مطلوب و
نامطلوب در جریان تربیت را بشناسد تا امکان ارزیابی برای وی فراهم اید. معیار، شاخص
رفتار مطلوب یا نامطلوب را معرفی میکند؛ طوری که ما میتوانیم آن رفتار را در هر
جایی که اتفاق بیفتد بازشناسی نماییم معیار با توجه به کلیتی که دارد. به ما کمک
میکند که وضعیت مطلوب یا نامطلوب را چه در نزد خود و چه در نزد دیگران و حتی مربی،
بازشناسی نماییم.
این مولفه نیز تربیت را از شبه تربیت متمایز میسازد. در عادت، تلقین و تحمیل،
معیار به دست داده نمیشود و ضرورتی هم برای این کار وجود ندارد بلکه ممکن است از
مواردی حتی اصراری برای مخفی نگداشتن قواعد و معیارها یا رازها و رمزها هم در میان
باشد. برای مثال، در تلقین که هیبت و هیمنه تلقین کننده استوار است، مطلوب آن است
که چهره وی همواره در هاله ای از ابهام و شکوه ناشی از ابهام قرار داشته باشد. این
پشتوانه اصلی تلقین و نمیتوان و نباید آن را با روشنی تبیین و به دست دادن معیارها
صورت پذیرد؛ زیرا آنچه پشتوانه تربیت است همین روشن بینی و بصیرت در متربی ایت. در
جریان تربیت، چیزی میان مربی و متربی است. در جریان تربیت، چیزی میان مربی و متربی
پنهان نیست معیارها به صورت متقابل بیان و تبیین نیست معیارها به صورت متقابل بیان
و تبیین میشود و فرد از آنها اطلاع پیدا میکند ارایه این معیارها بخشی از کار
تربیت است.
۲.۳ مولفه تحرک درونی
سومین مولفه اساسی در مفهوم تربیت، تحرک درونی در فرد متربی است. در عادت، تلقین و
تحمیل، به وضوح مشخص است که موتور حرکت، در بیرون از فرد قرار دارد و او به یک ظرف
توخالی شبیه است که قرار است چیزی در آن ریخته شود. از این رو، تا زمانی که الزام و
تلقین از بیرون جریان دارد. یا شرایط تکرار رفتار مورد نظر فراهم است، رفتار مذکور
صورت میپذیرد.
در مقابل، تربیت فرایندی است که در آن، فرد انگیزه های عمل خود را در خود به صورت
روشن و بارز ملاحظه میکند. به بیان تمثیل میتوان گفت تفاوت تربیت با شبه تربیت،
مانند تفاوت جوشیدن چشمه پر برکت استخری از آب است. این هر دو از آب برخوردارند.
اما تفاوت د رنوع برخورداری است؛ برخورداری از درون و برخورداری از بیرون ، تربیت
فرایندی است که در آن سرانجام باید در درون فرد تحولی رخ دهد و او با انگیزه ای
روشن بداند که چگونه رفتار کند، چگونه بیندیشد و چه ویژگی هایی داشته باشد.
۲.۴ مولفه نقادی
با وجود سه مشخصه پیشین، انتظار مشخصه چهارمی را نیز میتوان داشت. هنگامی که تربیت
مستلزم تبیین، به دست دادن معیارها و حرکت درونی باشد، به طور طبیعی مشخصه چهارم
یعنی نقادی آشکار میگردد.
بر این اساس، یک از لوازم قطعی جریان تربیت، ظهور نقد و نقادی، به خصوص از ناحیه
متربی نسبت به مربی است. هنگامی که متربی، حکمت اعمال و رفتارهای مطلوب در تربیت و
نیز معیارها را بازشناخت و خود نیز انگیزه ای درونی در حرکت خویش داشت. آمادگی
نقادی نسبت به مربی و به طور کلی نسل گذشته را خواهد داشت. به ویژه معیارها در این
امر نقش بارزی دارند. زیرا آنها را میتوان در هر موردی به کار گرفت و بر حسب
مطابقت موقعیت ها با آنها به ارزیابی و داوری پرداخت، در این میان فرقی میان مربی و
متربی نیست؛ مربی و نسل تربیت کننده هم مشمول این قاعده است. این ویژگی نیز تربیت
را از شبه تربیت جدا میسازد. در عادت، تلقین و تحمیل، چون معیار به دست داده
نمیشود، امکان نقد هم میسر نیست.
نقادی یکی از مشخصه های مهم فرایند تربیت تلقی میشود، زیرا میتواند یکی از تناقض
های جریای تربیت را رفع کند. این تناقض های جریان تربیت را رفع کند. این تناقض به
شکل زیر قابل بیان است. تربیت توسط نسل گذشته و بر حسب دیدگاه آنها انجام میشود،
اما انتظار میرود که نسل تربیت شده، در شرایطی متفاوت با شرایط نسل پیشین زندگی
کنند. اگر تربیت را به گونه ای تعریف کنیم که امکان نقد و نقادی در آن وجود داشته
باشد و در حقیقت، این امر، بخشی از تربیت محسوب شود، در این صورت، امکان نقد نسل
گذشته فراهم میاید و همین زمینه تغییر در نسل جدید را فراهم میآورد و به این
ترتیب، پویایی فرایند تربیت تأمین میگردد. هر چند معیارها را نسل گذشته به نسل نو
میسپارند، اما چون تحقق معیارها آسان و زودیاب نیست، فاصله آنها از معیارها روشن
خواهد بود و نسل نو با در اختیار داشتن معیارها، زمینه نقد را نیز در اختیار خواهد
داشت.
نسل گذشته باید مشخص کند که در حال تربیت کردن است یا عادت دادن و یا تحمیل و تلقین
نمودن، زیرا با نظریه مولفه نقادی، تربیت مستلزم چنین امری خواهد بود. اگر نقد را
به حیطه اساسی تربیت وارد نماییم. دیگر چنین نخواهد بود که مربیان به عنوان مظهر
فضیلت، تقوا و عدالت تلقی شوند. مربیان به طور غالب، نگران آنند که اگر نقیصه ای در
آنها مشاهده شود، برای تربیت و محیط تربیتی آفت زدایی کند. ما با نظر به عنصر
نقادی، ضرورتی ندارد که مربی از همه نقیصه ها مبرا باشد. جریان تربیت به پایان
نرسیده و مربی و متربی هر دو مشمول جریان تربیت هستند.
۳. مفهوم تدین
سخن گفتن از تدین یا دینی شدن، ناظر به دگرگونی هایی است که این امر در وجود یک فرد
ایجاد میکند. به عبارت دیگر، مسئله این است که اگر قرار است فردی متدین شود، چه
تغییراتی باید در وی رخ بدهد. چهار مولفه اساسی در تدین یا دینی شدن قابل ملاحظه
است.
۳.۱ مولفه اعتقادی و فکری
یکی از دگرگونی هایی که در تدین باید در فرد رخ بدهد، این است که وی اعتقادات خاصی
درباره جهان پیدا کند؛ مانند اعتقاد به وجود و وحدانیت خدا، اعتقاد به معاد، نبوت و
نظیر آن، در این مولفه ملاحظات روشی نهفته است، یعنی پیدا شدن این عقاید در فرد
باید به صورتی انجام شود که وی آنها را فهمیده باشد و با روشن بینی نسبت به آنها
متقاعد شده باشد و با روشن بینی نسبت به آنها متقاعد شده باشد. با نظر به همین
نکته، گفته می شود که عقاید تحقیق هستند و نه تقلیدی.
البته روشن بینی هم به لحاظ افراد و هم به لحاظ اعصار، امری نسبی است. تا آنجا که
به افراد مربوط می شود، آنها با هم متفاوت ا ند؛ چه به لحاظ مرتبه دانش و چه به
لحاظ میزان فهم. با این حال، در سطوح مختلف و حتی در عامی ترین مردم، روشن بینی
نسبت به عقاید به درجات مختلف، می تواند وجود داشته باشد.
به لحاظ عصری هم، نسبتی درروشن بینی مردم نسبت به اعتقادات دینی وجود دارد. این از
آن رو است که در دوران های
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 