پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی، نقدی بر نظریه رئالیسم سیاسی ۶۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی، نقدی بر نظریه رئالیسم سیاسی ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی، نقدی بر نظریه رئالیسم سیاسی ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل انقلاب اسلامی، نقدی بر نظریه رئالیسم سیاسی ۶۷ اسلاید در PowerPoint :

علل وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ چه میتواند باشد؟ یقیناً عامل اقتصادی در وقوع انقلاب موثر بوده است. محرومیت های اقتصادی، بیکاری، تشدید فاصله طبقاتی میان ثروتمندان و تهیدستان زمینه ای برای جذب ایدئولوژی و رهبری بسیج انقلابی می شود. لیکن در کنار عامل اقتصادی، عامل مهم تری هست که از دید مارکسیست ها و رئالیست های سیاسی کاملاً پوشیده مانده و التفاتی بدان نداشته اند. از این رو، لازم است به طور اجمال نگاهی به این عامل داشته باشیم. توجه به این عامل مبتنی بر رویکرد فرهنگی ـ سیاسی است، که ناظر بر هر دو عرصه سیاست و فرهنگ جامعه است. در این رویکرد سخن از منازعه فرهنگی میان خواسته های طبقاتی یا منازعه قدرت میان گروه های حاکم و مخالفان نیست. بلکه یک رویکرد تمدنی است. یعنی تصوری فراتر از تلقی “منازعه قدرت” یا ” مبارزه طبقاتی” و حتی فراتر از تلقی”همبستگی اجتماعی” است.

از دویست سال اخیر به این سو که ایرانیان به تدریج با ظواهر مختلف تمدن غربی (فرهنگ، اندیشه، تجارت و صنعت) آشنایی یافتند؛ نیروهای اجتماعی جدیدی که شعار تجدد خواهی در سر داشتند پدید آمدند. این نیروها شامل سرمایه دارها، طبقه متوسط، روشنفکران و قشر تحصیل کرده فرنگ برگشته میشدند. از آنجا که اقشار اجتماعی جدید از میان اشراف و وابستگان به دربار و قدرت های خارجی بودند؛ توانستند در جریان انقلاب مشروطه، گفتمان سیاسی خود را که همان حکومت مشروطه بود، مسلط نمایند. لیکن حکومت نوپا توانایی چندانی در انتقال جامعه سنتی به جامعه سرمایه داری از خود نشان نداد انقلاب مشروطه گر چه در سطح محدود توانست شرایط مشارکت مردم در زندگی سیاسی را فراهم سازد. اما در ایجاد تحولات اقتصادی و اجتماعی برای گذار به دنیای مدرن موفق نبود، زیرا با وقوع انقلاب مشروطه عناصری وارد عرصه سیاست شدند که توافق چندانی با آرمان های تجدد طلبان نداشتند. نفوذ این گروه تا آنجا بود که متمم قانون اساس (نظارت پنج نفر از علما بر تطبیق مصوبات مجلس شورا با قانون شرع) را رسمیت بخشیدند. از این رو همانگونه که در غرب، بورژواها ضرورت تأسیس دولت مطلقه را احساس کردند تجدد طلبان غربگرا نیز به منظور گذار جامعه به دنیای مدرن، به تأسیس دولت مرکزی مدرن رضایت دادند.

بدین ترتیب، دولت مطلقه مدرن پهلوی به قیمت نفی و سرکوب مشارکت سیاسی مردم، به وجود آمد. چنین تصمیمی، یکی از بزرگترین خطاهای تاریخی مدرنیست های ایرانی بوده است. آنان برای گذار جامعه به دنیای مدرن، مسیر غیر طبیعی آن را انتخاب کردند، شاید بتوان گفت که دکتر مصدق از همان آغاز تأسیس دولت مطلقه، به اشتباه تاریخی تجدد طلبان پی برده بود از این رو، یکی از تلاش های وی در دوران نخست وزیری اش، اصلاح اندیشه سیاسی مدرنیست های حاکم و حزبی بوده است.

در واقع، مدرنیست های ایرانی، در صدد بودند ضعف خود را در گذار جامعه به دنیای مدرن، از طریق دولت مطلقه جبران نمایند. بدین ترتیب، فرهنگ”واگذاری همه کارها به حکومت و سلب مسئولیت از خود” توسط مدرنیستها در میان مردم رواج پیدا کرد؛ فرهنگی که تا پیش از تأسیس دولت مطلقه، در ذهنیت جامعه ایرانی سابقه ای نداشته است. وضعیت “مصرف کنندگی” تجدد طلبان در همه زمینه ها (اندیشه و عمل) و در حالت انتظار قرار گرفتن برای افاضه غربیان به جسم و جان آن ها عامل مهمی در جهت مخدوم واقع شدن خودشان گردید. حمایت از تأسیس دولت مطلقه مدرن به انگیزه خدمت این نوع حکومت به آرمان های روشنفکری بود ولیکن با گذشت زمان، جای خادم و مخدوم تغییر کرد. نتیجه این تغییر آرمانی، سلب خودمختاری و ایجاد وابستگی مدرنیست ها به دولت مرکزی مدرن بود. در دوره پهلوی، اغلب نیروهای اجتماعی مدرن ـ اعم از سرمایه دار، طبقه متوسط و روشنفکران ـ وابسته به حکومت مرکزی بودند چنانکه گفته شده، نهضت مقاومت ملی به رهبری دکتر مصدق تا زمانیکه علیه عامل خارجی انگلیس بود، مورد حمایت اکثریت مدرنیست ها بود اما وقتی این نهضت به مبارزه علیه دربار و محدود کردن سلطنت تبدیل شد؛ تشتت و اختلاف میان پیروان مدرن آن بالا گرفت.

در اندیشه سیاسی مدرنیست های ایرانی”تبعیت” از دولت مرکزی، برای تسهیل در امر گذار به دنیای مدرن، لازم و ضروری تلقی شده بود. به طوری که سردبیر یکی از اصلاح طلبان، کمی پیش از به قدرت رسیدن رضاخان در مقاله خود گفته است: “البته تنها یک دیکتاتور میتواند چنین اصلاحی انجام دهد”.۱ از این رو، نهادهای مدنی سکولار که با به قدرت رسیدن رضاخان تأسیس یافته بودند، هر یک به مقتضای وظایفی که بر عهده داشتند، اصل ضرورت تبعیت از دولت مرکزی مدرن را به عنوان یکی از اصول سکولاریستی خدشه ناپذیر، در اذهان عمومی جا انداختند. دولت مرکزی متقابلاً تمام امکانات کشور را برای فراهم ساختن رفاه و منزلت اجتماعی مدرنیست های وفادار به خود (گروه های حاکم)، بسیج کرده بود. رفاه نسبی و منزلت اجتماعی به دست آمده، توهم کاذبی را در ذهنیت گروه های حاکم پدید آورده بود. برخی از آنها، تصور میکردند که واقعاً دولت مطلقه، عملیات گذار انتقالی را با موفقیت به سرانجام رسانده است و برخی دیگر تا این اندازه خوش بین نبودند؛ لیکن روند گذار را درست میدانستند. به هر حال، فرهنگ تابعیت و واگذاری عملیات گذار به دنیای مدرن به دولت مطلقه پهلوی، باعث رکود بیش از پیش گروه های حاکم در امر خردورزی های سیاسی شده بود. به طوری که تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی، متون کلاسیک از (اعم از ترجمه و تألیف) از سوی مدرنیست های ایرانی در باب فلسفه های سیاسی مدرن، منتشر شده بود. آنها، بیش از آن که برای هم پایه شدن جامعه ایرانی با تمدن غربی، مردم را به سمت آگاهی عمیق از فرهنگ و اندیشه غربی رهنمون سازند؛ ملت را به پذیرش بی چون و چرای جنبه های صوری و سطحی تمدن غربی توصیه میکردند. از این رو، فرهنگ عمومی و اصیل جامعه ایرانی را قشری از فرهنگ”غربزدگی” پوشانده بود. فرهنگ غربزدگی که از هر گونه خردورزی و تعمیق فکری به دور است و جوهره آن بر تقلید کورکورانه شکل گرفته است؛ از هر لحاظ مطلوب دولت مطلقه بوده و از این جهت زمینه مساعدی برای گسترش آن فراهم ساخته بود. زیرا چنین فرهنگی مانع بزرگی برای طرح پرسش های جدی، حتی در میان خود مدرنیست ها، علیه دولت مطلقه مدرن میگشت.

بدین ترتیب، فرهنگ حاکم، دارای دو رویه اساسی بود، رویه”تابعیت” و چهره”غربزدگی”. فرهنگ سیاسی تابعیت، از مردم و گروه های حاکم، تبعیت بی چون و چرا از دولت مطلقه مدرن را مطالبه میکرد و به منظور تثبیت آن هر گونه عناصر سیاسی مقاومت کننده را به روش های گوناگون (وعده و وعید، تتمیع و تبعید، حذف شخصیتی و فیزیک و غیره) از میان برداشته شد. در نتیجه، جامعه سیاسی متکثّر ایران به جامعه توده ای تک صدایی تبدیل گشت. زمینه توده ای شدن جامعه در عرصه علم و فرهنگ فراهم شده بود. روشنفکران غربگرا، در لوای علم و ترقی، بسیاری از موانع” دیکتاتوری انقلابی” را در افکار عمومی تخریب کرده و فرهنگ”غربزدگی” را گسترش دادند. در نتیجه، دولت مطلقه در افکار اقشار و طبقات جدید، “تقدس عقلانی”(توجیه عقلانی) پیدا کرد. لیکن پیآمد عینی تر فرهنگ حاکم، فشار و تحمیل سرکوب گرانه آن بر فرهنگ اصیل ایرانی بود. فرهنگی که در طول قرنهای متمادی توانسته بود مانع تبدیل حکومت های اقتدار طلب داخلی به خود کامگی و تجاوز قدرت های خارجی شود که در اثر سرکوب گری فرهنگ تابعیت و غربزدگی، روزهای سختی را سپری میکرد.

اشتباه تاریخی تجدد طلبان غربگرا، در قیاس مع الفارقی بود که میان فرهنگ قرون وسطایی در اروپا و فرهنگ ایرانی ـ اسلامی تلقی میکردند. آنها بین این دو نوع فرهنگ تفاوتی نمی دیدند و برداشت رایج بینشان آن بود که همانگونه که فرهنگ قرون وسطایی مانع پیشرفت و تجدد است، در اینجا نیز فرهنگ ایرانی ـ اسلامی و حاملانش بزرگترین مانع گذار جامعه سنتی به دنیای مدرن است. از این رو، برداشت ستیز جویانه ای نسبت به چنین فرهنگ و حاملانی داشتند و همانگونه که در غرب، فرهنگ قرون وسطایی از طریق انقلابات خشونت بار بورژوایی و تأسیس دولت های مطلقه مدرن، برچیده شد؛ در ایران نیز میبایست فرهنگ ایرانی ـ اسلامی، با تأسیس دیکتاتوری پهلوی به حاشیه کشانده شود. در نخستین سرمقاله روزنامه اصلاح طلب فرنگستان(۱۳۰۳) چنین آمده است: ” در کشوری که ۹۹ درصد مردم تحت سلطه روحانیون مرتجع هستند، تنها امید ما به موسولینی دیگری است تا بتواند قدرت های سنتی را از بین ببرد و در نتیجه، بینشی نوین، مردمی جدید و کشوری مدرن به وجود آورد”.۲ حال آنکه فرهنگ قرون وسطایی اروپا، فرهنگ تمدنی نبوده که فرهنگ عامیانه ای بود که در اثر ائتلاف بین اربابان دنیاطلب دربار سلطنت و کلیسا و اشراف و زمینداران؛ در طول چندین قرن شکل گرفته بود. اما فرهنگ ایرانی ـ اسلامی، در اثر چنین ائتلافی پدید نیامده بود. حتی نزدیک شدن اکثریت علماء و فقهاء به سلاطین ایران، به انگیزه دنیاطلبی نبود بلکه به قصد بازدارندگی سلاطین از ظلم و جور و ترویج فرهنگ و آبادانی مملکت انجام میگردید. بی جهت نبود که علمای ایران در آغاز انقلاب مشروطیت، توانستند رهبری مردم را به دست آورند. بنابر این، فرهنگ قرون وسطایی غرب به وسیله دولت مطلقه سرکوب پذیر است؛ اما فرهنگ ایرانی ـ اسلامی، در صورت سرکوب متراکم میشود ولی حذف نمیگردد. طبیعی است که فرهنگ تراکم یافته ایرانی ـ اسلامی، وقتی به بالاترین درجه سرکوب نزدیک شود؛ به مرحله ای از طغیان و مبارزه آشکار وارد میشود. بدین ترتیب، در درون جامعه سیاسی ایران، دو گونه فرهنگ وجود داشت؛ یکی فرهنگ اصیلی بود که از غنای ذاتی عظیمی برخوردار بود و دیگر فرهنگ غیر بومی سطحی که ضعف محتوایی خود را با قدرت دولت مطلقه جبران کرده بود.

وضعیت تحمیل شده بر فرهنگ اصیل ایرانی، از یک سو، و آشکار شدن چهره کاذب تجدد طلبان حاکم، از سوی دیگر؛ جامعه ایرانی را در آستانه یک ” انقلاب فرهنگی” که دامنه آن شامل عرصه سیاست هم میشد؛ قرار داده بود. اقلیتی از فرهیختگان و روشنفکران وطن خواهی مانند جلال آل احمد در کنار روحانیت شیعه، در دهه چهل، به کاذب بودن راه تجدد طلبان غربگرا توجه کرده و به قصد آشکار کردن چنین چهره ای، شروع به نقدهای اجتماعی ـ سیاسی کردند. اما این آگاهی با ورود به دهه پنجاه جنبه همگانی پیدا کرد. مردم مشاهده میکردند که “بینش نوین” وعده شده، فرهنگ بی محتوای غربزدگی ست و هم تراز با خردورزی های

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.