پاورپوینت کامل تبیین عقلانی معاد جسمانی در حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تبیین عقلانی معاد جسمانی در حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تبیین عقلانی معاد جسمانی در حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تبیین عقلانی معاد جسمانی در حکمت صدرایی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پیش سخن

اعتقاد به معاد و ادامه حیات انسان پس از مرگ در جهانی دیگر یکی از اساسی ترین باورهای دینی است که در کنار باور به خداوند شاخص اصلی جدایی حوزه دین و دینداری از حوزه غیر دین و بی دینی است. درنگی هر چند کوتاه و گذرا در آیات شریف قرآن پیرامون تاریخ ادیان آسمانی از روزگار نخستین پیامبر الهی؛ یعنی، حضرت آدم(ع) تا واپسین ایشان حضرت محمد(ص) نشان از آن دارد که باور به زندگانی پس از مرگ و برانگیخته شدن از خاک برای نیل و دست یابی به نتایج کارها و کردارهای دنیایی انسان، از اساسی ترین و پایه ای ترین باورهای دینی بوده که بسیاری از درگیری های پیامبران با اقوام خویش بر سر همین باور به وقوع پیوسته است.

برای نمونه میتوان به آیات آغازین سوره بقره اشاره نمود.۱ آنجا که موضوع خلافت آدم بر زمین بیان شده است و همچنین بیان ماجرای نافرمانی آدم و هبوط او و همسرش به زمین که چنین آمده است:

فازلهما الشیطان عنها فأخرجهما مما کانا فیه و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین.

زیرا همانگونه که مفسران عالی مقام بیان کرده اند، مراد از “حین” زمان مرگ و رستاخیز است. در ادامه همین آیات به وضوح به مسأله زندگی پس از مرگ و بهره مندی از نتایج کارها به ویژه بهره گیری از هدایت الهی و عدم آن پرداخته شده است.

از سوی دیگر عرصه این حقیقت از سوی پیامبران الهی، تلاشی خردورزانه را در میان مخاطبان ایشان برانگیخت تا بکوشند این حقیقت وحیانی و الهی را در چارچوب عقلانیت خویش فهم کنند و همچون دیگر حقایق الهی برآمده از وحی، زمینه هایی را برای کاوش و پژوهش عقلانی فراهم آورند. در قرآن کریم شواهدی از این رویارویی عقل و وحی و زمینه های تعامل و تفاهم متقابل به چشم میخورد، مواردی همچون:

” یسئلونک عن الروح، قل الروح من امر ربی”۲ و ” اذا سئلک عیادی عنی فانی قریب”۳ و ” یسئلک الناس عن الساعه قل انما علمها عندالله”.۴

حتی هنگام بیان سرگذشت برخی از پیامبران و اولیای الهی همچون ابراهیم خلیل و عزیر(ع) در قران دیده میشود که این مردان الهی نیز درباره مساله برانگیخته شدن مردگان از خاک و چگونگی زندگی یافتن پس از مرگ دغدغه ای در دل داشتند و در این باره از خداوند در خواست نمودند تا حقیقت امر بر ایشان آشکار سازد. در واقع درک حقیقت معاد و رستاخیز به ویژه رستاخیز تن ها و معاد جسمانی جز از ناحیه وحی و تعلیم خاص الهی امکان پذیر نیستو در حقیقت تمام تلاش خردورزانه حکیمانی چون فارابی، شیخ اشراق، صدرالمتالهین و آقا علی مدرس نه در جهت اثبات عقلانی و تنها عقلانی معاد که بیشتر در جهت فهم مبتنی در خرد داده های برآمده از وحی و تعلیم خاص الهی انجام گرفته است.

بنابراین نخستین زمینه های باور به جهانی دیگر و خروج از دنیا، در اثر آموزش های وحیانی و الهی پدید آمده است و شاید به دلیل همین فرهنگ ها، با همه تنوع و تفاوتی که در میان آنها دیده میشود، نوعی باور به زندگی پس از مرگ به چشم میخورد، هر چند تفاوت در خور توجهی نیز در مقام تصویر چگونگی آن دیده میشود.

به هر روی آنچه مسلم است اینکه از پایه ای ترین آموزش دینی پیامبران، اعتقاد و ایمان به زندگی پس از مرگ بوده است. با وجود این، مسأله زندگی پس از مرگ و چگونگی رخداد آن، در میزان عقل و خرد بشر آن گونه نبوده که در همه ابعادش امری روشن و واضح و بالطبع مورد اتفاق نظر در بین عاقلان و خرد ورزان باشد، که این خود داستانی دیگر دارد.

بنابراین پرسش متعددی که بر آمده از عقلانیت بشر در اعصار پیشین تاکنون بوده، طرح شد و تلاش بسیاری نیز در پاسخ گویی به آنها انجام پذیرفت ولی از آنجایی که اندیشه آدمی پدیده ای تاریخی و در بستر تاریخ و زمان در تکامل است و هم پدیده ای جمعی و فراهم آمده از نظر گردهمایی اندیشه های اندیش مندان بسیار در گوشه و کنار جهان است. نباید انتظار سرانجام یافتن این پرسش و پاسخ ها را جز در پایان تاریخ داشت.

اما از آنجا که کامل ترین و دست نخورده ترین منابع وحی در اختیار اندیشمندان اسلامی بوده است و از سوی دیگر این بزرگان خود را مجهز به سرمشق های عقلانیت دوران خویش ساخته بودند، بدین سبب شایسته ترین پرسش ها و پاسخ ها در دیار بزرگان پدیدار گشته و زایش یافته است.

در قرآن به عنوان اصیل ترین متن دینی، مطالب بسیاری پیرامون مسأله مرگ و زندگی پس از آن بیان شده و شاید بتوان گفت نخستین موضوعی است که بیشترین آیات کتاب الهی قرآن را به خود اختصاص داده است.

فیلسوفان مسلمان از آنجا که زندگی پس از مرگ را بر مسأله تجرد نفس بنا نهادند و از سویی تجرد عقلانی نفس در میزان منطق و عقل پذیرفتند، به خوبی از عهده تفسیر عقلانی برخی جنبه های معاد به گونه ای که بعدها به معاد روحانی(در مقابل معاد جسمانی) شهرت یافت برآمدند و مشکل چندانی در باب خرد پذیر نمودن این قسم از جاودانگی پیش روی خویش نیافتند و یا عهده حل آن برآمدند ولی بررسی عقلانی گونه دیگر معاد که به معاد جسمانی مشهور است و مبتنی بر برانگیخته شدن تن و بدن انسان از خاک برای رسیدن به نتایج یافته های دنیوی خویش در قالب محسوس و صورت های با ویژگی مادی از قبیل بعد، رنگ و. .. است، آن چنان که در معاد روحانی آسانی نمود. ساده و زودیاب نبود، بلکه با فراز و نشیب ه و چالش های بسیاری روبه رو گشت و تفسیرهای متفاوتی در باب تصحیح معاد جسمانی از سوی متکلمان و فیلسوفان مسلمان ظاهر گشت، تا آنجا که فیلسوف جلیل القدری همچون بوعلی در برخی از نوشته های خویش تفسیر عقلانی و فلسفی معاد جسمانی را ناممکن معرفی میکند و از بررسی خرد ورزانه این موضوع امتناع میورزد و تبیین آن را به شریعت وا میگذارد.

صدر المتألهین در اسفار با بیان این نکته چنین مینویسد:

حتی انّ رئیسهم اعتراف بالعجز عن اثبات ضربٍ من المعاد بالدلیل العقلی و هو الذی لمعظم الخلائق و جل النفوس و الارواح بل کلّهم…۵

و در حقیقت پس از بوعلی نیز هیچ یک از متکلمان و فیلسوفان آنچنان که باید و شاید به طرح مسأله و تبیین عقلانی معاد نپرداخته و یا از عهده حل آن برنیامدند تا اینکه بزرگترین فیلسوف مسلمان، صدرالمتألهین شیرازی ظهور یافت و یا بنای نظام عقلانی ـ متافیزیکی نوین به حل و فصل عقلانی معاد جسمانی پرداخت و قوی ترین تبیین را مطرح کرد.

ملاصدرا در فصلی که به بیان دیدگاه های موجود در مسأله اختصاص میدهد در حقیقت پرسش های اساسی قابل طرح پیرامون این مسأله را به تصویر میکشد که میتوان آنها را به شکل زیر مرتب ساخت:

۱.آیا زندگی پس از مرگ و حیات اخروی مربوط به تمام شخصیت انسان، از تن و روان یا جسم و روح میباشد؛ یا اینکه تنها در برخی از جنبه های شخصیت رخ میدهد؟

۲. در صورتی که رستاخیز تنها به برخی جنبه های شخصی مربوط شود آیا بعد عقلانی است که جاودانه است یا بعد جسمانی؟

۳. بنابر جامعیت رستاخیز و معاد نسبت به جسم و روح آیا بدن اخروزی عیناً همین بدن دنیوی است یا بدنی دیگر است؟

۴. بنابر بر عدم عینیت بدن اخروی با بدن دنیوی آیا بدن اخروی مثل و مثال بدن دنیوی است یا مغایر با آن؟

از سوی دیگر در کنار ویژگی های حسی و جسمانی که در مورد پدیده های اخروی در متون دینی مثل قرآن بیان شده است که حکایت از مشابهت جهان آخرت با جهان دنیا دارد، ویژگی ها و خصوصیات دیگری نیز در این متون پیرامون نظام حیات اخروی بیان شده است هک تفاوت بنیادی با نظام جهان مادّی را نشان میدهد، در نتیجه هر نظام فلسفی که در صدد تبیین عقلانی معاد جسمانی باشد باید از مقولات و مفاهیم متافیزیکی فراگیر و نیز اصول بنیادهای جامعی بهره مند باشد که بتواند همه خصوصیات زندگی اخروی را پوشش دهد. در حقیقت مهم ترین ویژگی نظریه صدر المتألهین همین جامعیت و فراگیری آن است؛ چه سایر نظریه ها تنها قادر به تبیین برخی از جنبه های زندگی اخروی بوده و از تبیین جامع نظام اخروی ناتوانند. به هر روی هدف اصلی این مقاله بررسی نظریه صدرالمتألهین، بنیانگذار حکمت متعالیه، درباره معاد جسمانی است.

دیدگاه صدر المتألهین

با توجه به نقدهایی که صدرا از مهمترین دیدگاه های موجود تا روزگار خویش ابزار میدارد این نکته به دست میآید که بدن اخروی نمیتواند بدنی مادی باشد، حال در عین بدن اول و دنیوی باشد، و چه مثل آن و یا حتی مغایر و متفاوت با آن، زیرا در همه این حالت ها لازم است نفس به بدنی تعلق یابد که با آن توازی وجودی و تکوینی نداشته است(گذشته از این که بدن مادی وقتی به صلاحیت نیل به حیات و ادراک دست مییابد، متناسب به مرحله رشدش نفسی بر آن افاضه میشود، و با فرض تعلق نفس مفارق به آن، تعدد نفوس در بدن واحد لازم میآید) در حالی که رابطه نفس با بدن ایجاب میکند که چنین توازی و توازن وجودی و ذاتی برقرار باشد. پس نتیجه میگیریم که بدن اخروی باید بدنی غیر مادی و به اصطلاح مجرد باشد.

از سوی دیگر، اگر بدن مجردی(از نوع تجرد خیالی و مثالی، زیرا تجرد عقلی با صورت مندنی لازمه بدن، سازگار نیست) بدون رابطه تکوینی و وجودی(رابطه ای طبیعی۶ و بالذات) با نفس در نظر گرفته شود، همان اشکال عدم توازی و عدم تناسب پیش خواهد آمد. پس باید بدنی مجرد به تجرد مثالی را در نظر گرفت که اولاً، رابطه طبیعی ـ تکوینی و بالذات با نفس داشته باشد و ثانیاً به موازات شکل گیری و تکامل نفس، پدید آمده و کامل شود. و از آنجا که نظام هستی مشتمل بر سه طبقه کلی و در نتیجه سه گونه کلی از موجودات است، بدن یاد شده باید لزوماً همگون با یکی از سه طبقه کلی باشد یعنی طبقه جهان مادی، طبقه جهان مثالی و طبقه جهان عقلی. ولی دیدیم که بدن مذکور نه میتواند مادی باشد و نه عقلی، پس به ناچار موجودی است مثالی، ولی این پایان راه نیست، زیرا چنانچه بدن اخروی موجودی مثالی و متعلق به عالم مثال منفصل باشد، رابطه تکوینی خاصی با هیچ نفس خاصی نخواهد داشت تا بدن آن به شمار آید(= فقدان توازی وجودی). بنابراین چاره ای نیست جز این که بگوییم بدن اخروی بدنی است مثالی ولی نه در مثال مطلق و منفصل، بلکه در مثال مقید و متصل یا همان قوه خیال. و از آنجا که بین نفس و قوای آن عینیت پایدار و زوال ناپذیر برقرار است، نفس هیچ گاه از بدن اخروی خود جدا نیست بلکه همواره از آغاز تکوین با آن همراه خواهد بود، در نتیجه اساساً انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر مطرح نمیشود تا مشکل تناسخ پیش بیاید، بلکه نفس با بدنی محشور میشود که از آغاز تکون خویش با آن بوده است و همواره و جاودانه با آن خواهد بود. تنها مسأله ای که میماند این است که در این صورت تفاوت دنیا آخرت چیست؟ زیرا طبق فرض هم بدن اخروی و هم رخدادهای زندگی اخروی به همراه نفس، تکوین یافته و همیشه با او هستند، بر این اساس نمیتوان تفاوتی بین دنیا و آخرت قائل شد. پاسخ صدرا این است که گرچه بدن اخروی و رویدادهای حیات اخروی از بدو تکون نفس و به موازات آن تکون مییابند، ولی انکشاف این بدن و پی آمدهای اخروی آن برای انسان تنها پس از مرگ است که به طور کامل به وضوح صورت میپذیرد. در نتیجه تفاوت دنیا و آخرت اساساً در انکشاف و عدم انکشاف بدن و رخدادهای اخروی است و نه از قبیل انتقال یا عدم انتقال نفس به جهانی منفصل و جدا از جهان موجود، آن هم، با فرض معنای ظاهری و متعارف لفظ انتقال.

حال با توجه به این مقدمه به بیان اصولی میپردازیم که صدرا با طرح آنها در نظام فلسفی خاص خویش قادر خواهد بود به گونه ای فلسفی و بر پایه یک هستی شناسی متافیزیکی ـ تعلقی دیدگاه فوق را تبیین و توجیه کند.

اصولی فلسفی صدرا برای حل مسأله معاد جسمانی

روش صدرا در تعقل فلسفی بر تبیین هستی و انسان استوار است. چه انسان در مواجهه وجودی خویش با جهان و خویشتن، هستی ناب را تجربه میکند ولی کنجکاوی فطری و فکری او را وادار میدارد تا آنچه را به گونه ای مستقیم در مواجهه با هستی تجربه نمود، به جامه مفاهیم در آورده و در ساختار دستگاه منطقی تفسیر نموده و مفهوم سازد. به علاوه صدرالمتألهین پدید آورد، این توانایی را در فلسفه تعلقی ایجاد کرد که هم بتواند بسیاری از تجارب عرفانی و وحیانی را که پیش از او فلسفه قادر به تبیین و توجیه آنها نبود، تبیین نماید و هم به برکت مفاهیم و اصولی که ابداع نمود توانست مسأله رستاخیز جسمانی را که تبیین عقلانی آن تا زمان صدرا لاینحل مینمود، برهانی سازد.

صدرالمتألهین در نوشته های مختلف خویش پیرامون مسأله معاد جسمانی به چکیده اهمّ این مفاهیم و اصول اشاره نموده است. از آن جا که تغییرات حاصل در دستگاه فلسفی صدر آگاه تغییراتی چنان بنیادی به حساب میآیند که کل نظام فکری او را تحت تأثیر قرار داده و از نظام های فلسفی پیشین متمایز میسازند، تعیین این که دقیقاً کدام مفاهیم و یا اصول مستقیماً (یا غیر مستقیم) در تبیین معاد جسمانی نقش دارند مشکل مینماید، و در حقیقت با نگاهی کلی نگر باید گفت این کلّ بر ساخته از مفاهیم و اصول حکمت متعالیه است که اجازه تبیین معاد جسمانی را به او داده است، نه مفاهیم یا اصولی مشخص از این کل سیستماتیک. به همین جهت تعداد اصولی که صدرا برای تبیین مسأله معاد جسمانی، در نوشته ای مختلف خویش میشمارد متفاوت است. در برخی از آنها شش اصل را ذکر میکند، و در برخی ده، یازده و حتی دوازده اصل را به عنوان مقدمات این مسأله بیان میدارد. به هر روی در اینجا میکوشیم تا اصول یاد شده را بر پایه مطالب دو کتاب او یعنی الاسفار الاربعه۷ و زاد المسافر۸ نقل نموده توضیح دهیم. خلاص اصولی که در این دو کتاب آمده است عبارت است از:

۱. اصالت وجود؛

۲. مراتب وجود؛

۳. تشخیص هر موجود عبارت است از نحوه وجود خاص آن؛

۴. وحدت هویت و یگانگی شخصی هر موجود متناسب با نحوه وجود آن؛

۵. حرکت در جوهر یا اشتداد در مراتب وجود غیر مجرد؛

۶. ملاک شیئیت هر چیز به صورت فعلیت آن است نه به ماده اش؛

۷. بدن، هویت و تشخص خویش را وامدار نفس است؛

۸. قوه خیال مجرد از ماده است؛

۹. رابطه نفس با صورت های ادراکی خویش، رابطه آفرینش گری و خلاقیت است نه رابطه پذیرندگی و قابلیت؛

۱۰. هستی دارای سه مرتبه کلی است که عبارتند از جهان حس و طبیعت، جهان مثال و جهان عقل. انسان به مقتضای جامعیت خویش وجودی سه لایه ای است که در همه این جهان های سه گانه حضور دارد.

البته بنابر آنچه در اسفار بیان شده است. در اثر تفکیک برخی از فروع اصول ده گانه فوق، تعداد آنها یازده اصل ذکر شده، همچنان که بنابر بیان زاد المسافر دوازده اصل. ولی به نظر میرسد بازگشت مطالب این دو کتاب هر یک از اصول یاد شده عهده دار چه نقشی در نظریه خاص صدرا در اصول مذکور را نیز بیان کند. به بیان دیگر همان گونه که از نقد صدرا از دیدگاه های پیش از او پیرامون مسأله معاد به دست میآید، نقاط ضعف موجود در سایر دیدگاهها از جهتی راه را برای نظریه صدرا هموار نموده است. به این ترتیب که او کوشید تا نظریه ای اظهار کند که نقاط ضعف نظریه های پیشین منشأ اصلی پیدایش اصول یاد شده برای حل مسأله معاد جسمانی بوده است. در نتیجه میتوان گفت هر یک از اصول مذکور در صدد بیان امری است که بر پایه آن دیگر نتوان نقدهای وارد بر نظریات پیشینیان صدرا را بر نظریه او نیز ایراد نمود. به این ترتیب نحوه دستیابی او به این اصول و سپس بهره برداری او از آنها برای حل مسأله معاد جسمانی به خوبی روشن میشود. از این رو، ما در طرح اصول مذکور بر خلاف خود صدرا با توجه به نظریات قبل از صدرا و بیان نقاط ضعف آنها که زمینه ساز اصلی طرح اصول و در نهایت نظریه صدرا بوده است، به بررسی این اصول میپردازیم.

بی تردید زندگی اخروی دارای دو بعد جسمانی و روحانی است که هر دو جنبه آن مورد تصدیق آیات، روایات و تجربه های عرفانی نیز هست، به گونه ای که نه میتوان آنها را انکار نمود و نه یکی را به جای دیگری پذیرفت. از آنجا که در اینجا بحث مقاله پیرامون معاد جسمانی است، بنابراین بر اساس ادله یاد شده باید گفت: سویه جسمانی زندگی پس از مرگ و رستاخیز تأیید شد و تردید ناپذیر است. لیکن این پرسش مطرح است که چگونه میتوان معاد جسمانی را بر پایه عقل فلسفی تبیین نمود؟ در حقیقت صدرا تلاش خویش را از چنین خاستگاهی آغاز میکند و نتیجه میگیرد که زندگی جسمانی پس از مرگ زندگی نفسی است دارای بدنی جسمانی. اما این بدن نمیتواند بدنی جسمانی ـ مادی باشد، زیرا تعلق دوباره نفس پس از مرگ به بدن مادی حتی بدن قبلی خویش تناسخ و محال است، پس بدن اخروی بدنی خواهد بود دارای شکل و ابعادی۹ شبیه بدن دنیوی، بی آن که ماده ای داشته باشد. چنین بدنی، بدنی خواهد بود مثالی و خیالی، و نه بدنی مادی و برخاسته از عناصر طبیعی.

از سوی دیگر بر خلاف نظر اشراقیان نمیتوان بدن مثالی اخروی را همان بدن مثالی حاصل در قوس نزولی وجود دانست، زیرا چنین بدنی فاقد رابطه طبیعی و تکوینی با نفس در قوس صعود است، در حالی که بدن اخروی رابطه مستقیم با ملکات نفسانی انسان دارد، بلکه تجسم و تجلی جسمانی ویژگی های و خصلت های نفسانی آدمی است، بنابراین بدنی که به تدریج و در مراحل رشد نفسانی انسان و با طی این مراحل شکل گرفته و پدید میآید، بدنی است مثالی و برآمده از نهاد انسان در مسیر صعودی تکامل وجودی او. اما تنها جنبه درونی انسان که رابطه ای تنگاتنگ با ویژگی های چنین بدن جسمانی ـ مثالی دارد قوه خیال است. به بیان دیگر بدن اخروی هر چند بر آمده از ملکات نفسانی است، ولی جلوه گاه چنین بدنی تنها میتواند قوه خیال آدمی باشد که قادر است موجودات دارای مقدار و شکل و بعد را که فاقد ماده عنصری اند به ظهور درآورند. اما بنابر دیدگاه مشهور میان حکیمان و طبیبان، قوه خیال و نیز سایر قوای ادراکی جزئی، امور وابسته و حال در ماده عنصری اند، در نتیجه پس از مرگ و متلاشی شدن بدن عنصری، این قوا نیز از بین میروند. بر این پایه نمیتوان حیات اخروی را بر وفق تجربه خیالی توجیه نمود. اینجا بود که صدرا مسأله تجرد قوه خیال و غیر مادی بودن آن را مطرح ساخته و همه قوای نفسانی را در قلمرو ادراک، مجرد و غیر مادی معرفی کرد. ولی نفس در آغاز پیدایش موجودی است کاملاً مادی و جسمانی و فاقد هر گونه جنبه غیرمادی. و ظهور و پیدایش بعد غیرمادی نفس که به فرایند ادراک مربوط میشود امری است که در مراحل بعدی رشد نفس شکل میگیرد، بنابراین باید نفس را موجودی در نظر آورد که هر چند در بدو پیدایش مادی است ولی پس از طی مراحلی در روند تکامل به موجودی تبدیل میشود که کاملاً بی نیاز از ماده است چه در ادراک و چه در فعالیت های رفتاری خویش، و این یعنی پذیرش تحول جوهری و ذاتی در فرایند تکامل نفس، اما به خوبی میدانیم که تصور تحول جوهری و ذاتی در فرایند تکامل نفس، اما به خوبی میدانیم که تصویر تحول جوهری ذاتی به هیچ روی بر پایه اصالت ماهیت امکان پذیر نیست و همان طور که حکیمان مشایی پیرو بوعلی نشان داده بودند، تشکیک در ذاتیات ماهیت را نمیتوان پذیرفت. و این در واقع یکی از مشکلاتی بود که پیروان اصالت ماهیت با آن روبرو بودند، به هر روی این چنین بود که صدرا به طرح مسأله اصالت وجود همت گمارد و در پی آن برای تبیین تحولات جوهری یاد شده مسأله تشکیک در مراتب وجود را نیز مطرح نمود.

از سوی دیگر بر پایه مقولات تبیینی بازمانده از فلسفه های پیش از صدرا، هر موجود مادی، قابل تحلیل به ماده و صورت میباشد. حال اگر بپذیریم که موجودی مادی همچون نفس، پس از تکامل به مرتبه تجرد نائل میشود، ناگزیر باید بپذیریم که ماده چنین موجودی نمیتواند مقوم هویت و شخصیت آن باشد. در نتیجه هویت حقیقی هر موجودی وابسته به صورت آن است و این موضوع اصل دیگری بود که صدرا مطرح کرد. متناظر این بحث باید گفت آدمی در مراحل رشد خویش همواره در معرض تحولات و دگرگونی در ساختار عنصری ـ مادی بدن خویش است، در حالی که هویت و شخصیت او همچنان به حال خود باقی است، پس باید گفت حقیقت انسان همان نفس اوست به همراه قوای نفسانی که در مراحل تکامل هم چنان باقی و ماندگارند، در نتیجه عناصر مادی تشکیل دهنده بدن هیچ گونه نقش سازنده و اساسی در هویت و حقیقت آدمی ندارند و ملاک هویت و شخصیت در انسان، نفس اوست، یعنی گوهری که بر پایه یافته های علمی و اندوخته های عملی ـ اخلاقی انسان در فرایند رشد تکاملی شکل گرفته است.

بدین سان صدرا برای حل مسائلی که بخش عمده آن ها را آموزه های دینی پیش روی فلسفه نهاده بودند، تحولاتی را در فلسفه پدید آورد، بلکه این تحولات را تا اعماق فلسفه پیش از خودی تسرّی داد و در نتیجه با طرح دوباره پایه ای ترین مسأله فلسفه یعنی وجود به سبکی نوین، و در پی آن استخراج اصول و مفاهیم سازگار با هستی شناسی مبتنی بر وجود، به راه حل هایی در باب مسائل عمده متافیزیک دست یافت که نمونه آن ها، راه حل او برای مسأله معاد جسمانی به شرحی که گذشت میباشد.

با این توضیح، نقش و جایگاه هر یک از اصول ده گانه مربوط به مسأله معاد جسمانی در تبیین این پدیده روشن شد، حال به توضیح اجمالی هر یک از آنها بر پایه نوشته های صدرا میپردازیم.

اصل اول؛ وجود، اصل و اساس موجودیت و تحقق عینی هر موجودی است، و ماهیت تابع و پیآمد ذهنی مواجهه با هویت وجودی مذکور است. به بیان دیگر حقیقت هر چیزی عبارت از نحوه وجود خاص آن است، نه ماهیت و شیئیت ماهوی اش و این بر خلاف تصور پیشینه متأخران تا زمان صدرا است که وجود را از معقولات ثانوی و امور انتزاعی ذهنی میدانستند که هیچ ما به ازای عینی ندارد. بر خلاف نظر آنان باید گفت وجود از هویت های عینی است که ما به ازای ذهنی ندارد، و به هیچ روی نمیتوان آن را مورد اشاره قرار داد مگر با شهود صریح عرفانی و مواجهه حضوری که بدون وساطت و میانجی گری مفاهیم ذهنی صورت میگیرد.

دیدگاه صدرا درباره وجود هر چند در فلسفه و در میان فیلسوفان پیشینه ای نداشته است ولی عرفا در جای جای نوشته های خویش البته نه به شیوه ای فلسفی، که با روش خاص خود آن را اظهار داشته بودند، به ویژه عارفان پیرو مکتب عرفانی”محی الدین بن عربی”، از جمله “داود قیصری” که از شارحان برجسته فصوص الحکم محی الدین است. او در مقدمه مفصل خویش بر شرح فصوص الحکم فصلی را به این امر اختصاص داده و در ابتدای آن فصل این چنین عنوان میکند: “فی الوجود و أنه هو الحق”۱۰ که واژه حق هم میتواند ناظر به وجود باری تعالی باشد و هم ناظر به حقانیت و تحقق اصیل عینی، چرا که نزد عارفان حقیقت عینی، عین وجود و عین حق تعالی است:

جهان را بلندی و پستی تویی

ندانم چه ای هر چه هستی تویی

اصل دوم، تشخص هر موجود و آنچه بدان از دیگر موجودات تمایز مییابد عین وجود خاص اوست. به بیان دیگر وجود و تشخص ذاتاً متحدند هر چند مفهوماً و لفظاً متغایر باشند. بنابر آنچه مشهور از فیلسوفان آن را عوارض مشخصه میخوانند، در حقیقت جز نشانه ها و لوازم هویت شخصی وجودی نیستند که به گونه ای علی البدل در چارچوبی خاص از حدی به حد دیگر تفاوت مییابند، و این تفاوت و تنوع نیز هیچ آسیبی به هویت شخصی موجود نمیرساند. نکته معرفت شناختی در خور توجه در این اصل۱۱ این که تصویر ذهنی ما از شیء خارجی هر چند در اوج دقت و تمامیت باشد، هرگز نمیتواند باز نمودن تمام نمایی از آن باشد، زیرا شیء خارجی دارای هویت مشخصی است که خاص اوست و در هیچ یک از موجودات دیگر یافت نمیشود و این در حالی است که تصور ذهنی هر قدر هم که دقیق و جزئی باشد، ابایی از تکثر و تنوع مصداقی ندارد. به بیانی دیگر همان طور که پیش تر گفته شد، کامل ترین چیزی که میتوان در مورد شیء خارج از ذهن گفت، این است که “هست” اما این که “چه هست” یا “چیست” محدودیت های ذهنی بشر این اجازه را به او نمیدهند که در این باره کلام آخر را ادا کند، بلکه همواره به نکات و چشم اندازهای جدیدتری نایل میشود.

اصل سوم؛ حقیقت وجود که امری بسیط و عاری از هر گونه ترکیب خارجی یا ذهنی است بالذات پذیرای شدت و ضعف است و تفاوت بین افراد و مصادیق آن ناشی از ممیز فصلی یا صنفی یا شخصی زائد بر اصل حقیقت وجود نبوده، بلکه بازگشت به سنخ خود وجود مینماید. در نتیجه اختلاف افراد و احاد حقیقت وجود به شدت و ضعف ذاتی و نیز تقدم و تأخر ذاتی و شرف و خست ذاتی است. ولی از آنجا که مفاهیم کلی صادق بر مراتب وجود و منتزع از آنها که ماهیات نامیده میشوند، اختلافی ناشی از تفاوت جنسی یا نوعی یا عرضی دارند، از این رو گفته میشود که وجود دارای انواع مختلف است یا این که وجود دارای مراتب شدید و ضعیف میباشد، که در این صورت مقصود از واژه”انواع” معنایی است که با آنچه در نسبت بین ماهیات دیده میشود، متفاوت است. لذا معنایی مقصود است که متناسب با حقیقت بسیط و مشکک وجود باشد. خلاصه این که تفاوت مراتب و کثرات وجود به خود وجود و بهره وجودی آنها باز میگردد. تمام هستی موجودات جز وجود نیست ولی وجودی شدیدتر است و وجودی دیگر ضعیف تر، و این شدت و ضعف خود بازگشت به وجود دارد. اغلب چنین نسبتی را تشکیک خاصی مینامند.

اصل چهارم؛ حقیقت وجود پذیرای اشتداد و تضعف است، یعنی میتواند دارای حرکت اشتدادی باشد. توضیح این که همان طور که در اصل سوم بیان شد تفاوت مراتب وجود به شدت و ضعف است، ولی اینجا سخن در آن است که آیا وجود و موجود واحدی میتواند از مرتبه ضعیف تر به مرتبه شدیدتر تحول یابد؟ بر پایه این اصل صدر اظهار میدارد که وجود میتواند دارای حرکت اشتدادی باشد، یعنی از مرتبه ضعیف تر به مرتبه شدیدتر تبدیل شود، این فرایند را حرکت اشتدادی وجود مینامند. از آنجا که ماهیت به نحوی با وجود متحد است از چنین تحول وجودی به حرکت جوهری تعبیر میشود، چه جوهر از تقسیم بندی های ماهیت به دست میآید. از این رو گفته میشود ک جوهر در جوهریت خویش، یعنی در وجود جوهری خود، دچار استحاله ذاتی میگردد. ولی در فرآیند تحول وجودی ـ جوهری، میتوان از هر مرتبه از مراتب حاصل در مسیر حرکت، ماهیتی از ماهیات را انتزاع نمود اما از آنجا که این مراتب و ماهیات برگرفته از آنها بالفعل و یک جا موجود نیستند، وحدت حقیقت وجودی متحرک، حرکت جوهری محفوظ است. در حقیقت وجود کش دار متحرک این اجازه را به او میدهد تا در عین وحدت حقیقت بنیادی خویش در فرایند حرکت تحت پوشش ماهیت های مختلفی قرار گیرد.

روشن است که کاربرد این دو اصل در تبیین معاد جسمانی از آن جهت است که نفس با وجود تحولات جوهری خویش از مرتبه جمادی تا مرتبه تجرد و فوق تجرد، وحدت هویت خویش را از دست نمیدهد. در نتیجه انسان برانگیخته شده در آخرت همان انسان موجود در دنیاست هر چند بسیاری از ویژگی های قبلی خویش هم چون مادیت را از دست داده باشد.

اصل پنجم؛ هویت حقیقی هر موجودی را صورت آن تشکیل میدهد، بنابراین هویت تابع صورت موجود است و نه ماده آن، به تعبیری شمشیر هویت خود را وامدار برندگی خویش است نه آهن، و همین طور حیوان به واسطه نفس خویش حیوان است نه بر پایه جسدش، چه ماده تنها حمل کننده استعداد و قوه شیء است که زمینه انفعال و اثر پذیری و نیز تحول و حرکت را برای آن فراهم میسازد. به همین دلیل حتی اگر فرض کنیم که صورت مرکبی بدون نیاز به ماده و قائم به ذات خویش موجود بماند، تمام حقیقت آن شیء مرکب موجود و حاصل است. باری نسبت ماده به صورت نسبت نقص به تمام است که نقص نیازمند به تمام است ولی تمام نیازی به نقص ندارد و متناظر ماده و صورت، نسبت جنس و فصل نیز چنین است. یعنی حقیقت اصلی هر ماهیت مرکبی عبارت است از فصل اخیر آن، و سایر اجناس و فصول تنها زمینه ساز تحصل و تحقق آن به شمار میآیند. چه فصل اخیر، مقام تراکم و اجتماع همه کمالات و بهره های وجودی متعلق به اجناس و فصول پیشین شیء است. و تفصیل آن کمالات در فصل اخیر به صورت اجمال و فشرده تحقق دارد، که از آن به مقام” توحید الکثیر” یا”کثرت در وحدت” تعبیر میشود.۱۲

به بیان دیگر، بنابر آنچه در اصل دوم بیان شد حقیقت هر شیء وجود خلوص خاص اوست که امری بسیط و غیر مرکب است، ولی هنگامی که میخواهیم در ذهن و با استفاده از مفاهیم و مقولات ذهنی از آن تعبیر نموده و آن را تفسیر کنیم، از همین وجود بسیط و غیر مرکب مفاهیم اجناس و فصول را انتزاع میکنیم، ولی همه این مفاهیم برگرفته از وجودی بسیط و غیر مرکب هستند که به اعتباری در مفهوم فصل اخیر و صورت اخیر به نحو اجمال و کثرت در وحدت گنجانده شده است. به بیان صدرا:

… انّ للانسان وجودین وجود تفصیلی و وجود اجمالی، فوجوده التفصیلی انّما یتحقق بمادّه جوهریه و صوره اتصالیه مقداریه، صوره هی مبدأ النمو و التغذیه و أخری مبدأ الحسّ و الحرکه الاختیاریه، و أخری ناطقه

فیقال فی حدّه: انه جوهر قابل للابعاد، نام، حسّاس، مدرک للکلیات، و هذا الاجزاء مترتبه فی الوجود، متفاضله فی الشرف و الکمال، و کلما یترتّب علی الاقدام الاخس و یلزمه، یترتب علی الاخر الاشرف و یلزمه علی الوجه الالطف الابسط، و اما وجوده الاجمالی فانّما یتحقق بنفسه الناطقه التی توجد فیها جمیع هذه المعانی علی وجه ابسط و أعلی.۱۳

همان طور که حکیم سبزواری در پانوشت اسفار بیان نموده است، این اصل از اصولی است که برای تبیین معاد جسمانی به طریقه صدرا ضروری و لازم است، چه عینیت و این همانی بین انسان اخروی با انسان دنیوی و به عبارت بهتر این همانی بین بدن اخروی با بدن دنیوی در طریقه صدرا بر پایه این اصل استوار است و دیگرانی که بر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.