پاورپوینت کامل نظریه تفکیک (بخش پایانی); نشست بررسی نسبت عقل و وحی ازمنظر فلسفه و مکتب تفکیک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نظریه تفکیک (بخش پایانی); نشست بررسی نسبت عقل و وحی ازمنظر فلسفه و مکتب تفکیک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نظریه تفکیک (بخش پایانی); نشست بررسی نسبت عقل و وحی ازمنظر فلسفه و مکتب تفکیک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نظریه تفکیک (بخش پایانی); نشست بررسی نسبت عقل و وحی ازمنظر فلسفه و مکتب تفکیک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۳۲
اشاره
در پی ارسال نامه اندیشمندان و پژوهشگران حوزه علمیه و دانشگاه ها خدمت مقام معظم
رهبری و بیان مسئله تولید علم و جریان آزاد و متعهد نقد و نظریه پردازی علمی،
معظم له در جوابیه ای مراکز علمی و مسئولین مربوطه را موظف به پیگیری این امر مهم
کردند. از این میان برخی مراکز دانشگاهی و دبیرخانه نهضت آزاداندیشی و دفتر جنبش
نرم افزاری در حوزه علمیه قم به طور مستمر و با تلاشی قابل تقدیر، به فعالیت های
متعددی از جمله برگزاری کرسی های نقد و نظریه پردازی پرداخته اند که نشریه معارف در
بخش جدیدی با نام «کرسی نقد و نظریه پردازی» به ارائه بخش هایی از این مباحث
می پردازد.
در این کرسی ها یک یا دو نظریه پرداز به ارائه دیدگاه خاص و نظریه خود در موضوع
مورد بحث پرداخته و چند تن از اندیشمندان، نقد و بررسی نظریه را از دیدگاه خود
ارائه می کنند در شماره قبل بخش اول نشست «بررسی نسبت عقل و وحی از منظر فلسفه و
مکتب تفکیک» که با حضور آیت الله سیدان به عنوان نظریه پرداز و حجج اسلام فیاضی و
پارسانیا به عنوان منتقد برگزار گردید درج شد. بخش پایانی آن در این شماره تقدیم
می گردد.
معارف
سبحانی: سؤال مهم هیأت نقد از محضر جناب استاد سیدان این بود که باید مرز میان عقل
صریح و غیرصریح را روشن نمایند که چگونه می توان بر اساس عقل صریح، به منابع وحیانی
رسید؟ آیا این عقل صریح، لزوماً همان بدیهیّات است؟ اگر فراتر از بدیهیّات نباشد که
عقل تعطیل می شود و اگر عقل می تواند فراتر از بدیهیات تعقّل نماید، پس فلسفه ای در
کنار فلسفه دیگر قرار می گیرد.
در مقابل، یک سؤال از هیأت نقد این بود که از دیدگاه فلسفه، اگر معتقدیم میان
عقل و وحی، مرزی وجود دارد و نیازمندی به وحی، مورد قبول است این مرز کجاست و از
دیدگاه فلاسفه ما، عقل در کدام موضع، خود را به وحی می سپارد و داده های وحیانی را
به عنوان یک منبع و مأخذ می پذیرد؟
سیدان: در ادامه بحث جلسه گذشته با عنوان نسبت عقل و وحی از دیدگاه مکتب تفکیک و
فلسفه اسلامی. به خصوص راجع به اینکه منظور از این کلمه که تفکیک، همواره بین افکار
بشری و مطالب وحیانی است مطالبی ارائه شد. حتی این تعبیر مورد استفاده قرار گرفت که
تفکیک بین فلسفه و وحی به جهتی، تفکیک بین افکار بشری و مطالب وحیانی است.
در ارتباط با فلسفه نیز نتیجه این شد که عقل با وحی مطابقت دارد. بدیهی است
مقصود، نسبت بین نفس وحی و نفس عقل نیست، بلکه منظور مدرکات عقلانی و مطالب وحیانی
می باشد. با این تعبیر البته می توان گفت میان این دو، تطابق در عین تمایز وجود
دارد.
سؤال اول این است که علیرغم تمایزهایی که از بعضی جهات میان عقل و وحی وجود
دارد و این دو با یکدیگر تطابق دارند، مناسب است حوزه تمایز و تطابق بهتر روشن شود.
این دو، مقوله هایی جداگانه اند و دو نوع جریان مطالب، برای عقل و وحی وجود
دارد. عقل، مطالبی را می فهمد و یا بر اساس مطالب روشنی که درک کرده است، مطالب
دیگری را نیز کشف می کند. اما وحی، گیرایی مطالب و حقایق، از حضرت حق است.
در خصوص تطابق، منظور این است: آنجا که عقل انسان مطلبی را می فهمد، هرگز با
آنچه وحی فرموده، تضاد ندارد و مشخص است که منظور از تطابق این نیست که عقل، تمام
مطالبی را که در وحی مطرح است، می فهمد؛ بلکه مقصود این است که عقل قسمتی از آنها
را می فهمد و قسمتی را نمی فهمد و در عین حال، با آن تضاد و تباینی هم ندارد.
اما ادامه این سؤال این است که اگر مدرکات عقلی، غیر از مدرکات وحیانی است پس
چگونه این مدرکات می توانند منشأ توجیه ظواهری باشند که خلاف عقل است؟ طبیعی است که
این بخش از سؤال نیز دارای زمینه ای نمی باشد. زیرا گفتیم تضادی در کار نیست و هر
جا گفته شد که تضاد، به نظر می رسد از قبیل «جاء ربک»، «نفخت فیه من روحی»، «الی
ربها ناظره» و امثال آن باشد. خود وحی، قبل و بهتر از همه، در چنین مواردی سخن گفته
است. لذا اصولاً تضادی نمی ماند تا گفته شود چگونه این ظواهر را توجیه کنیم.
سؤال این است: کسانی که با روش مورد نظر شما بحث عقلی می کنند آیا الزاماً در
مسائل علمی، به نتیجه واحدی می رسند یا خیر؟
ج- بله، حدوداً چنین است؛ مخصوصاً با توجه به اینکه مسائل اعتقادی که بیشتر مورد
نظر است در مکتب وحی از یکپارچگی و هماهنگی خاصی برخوردار است.
اما ادامه سؤال این است: اگر کسانی در مسیر بحث و پس از تلاش و روشمندی علمی به
نتیجه ای خلاف نظر شما یا دیگری رسیدند آیا نظر آنها برای شما حجّت است یا خیر؟
ج- طبیعی است آنچه مهم است اهتمام به استفاده از وحی با توجه به اعتبار سند و وضوح
دلالت می باشد.
حال با این دو قید اگر کسی در وحی تعقل نمود، آنگاه این تلاش، ارزنده است. اما
اصرار بر این است که این کار انجام شود و غفلتی هم صورت نگیرد. یعنی چنین نشود که
ابتدا تفکر و تعقل در افکار مختلفی انجام گیرد و بعد به وحی سری زده شود! بدیهی است
در این حال استفاده از وحی بسیار مشکل است و در بسیاری از موارد، ایشان دست به
توجیه خود خواهند زد. طبیعی است وقتی کسی به قطع برسد – از هر کجا که باشد-
نمی توان نسبت به قاطع، سخن گفت. زیرا قطع وی برای او حجّت است. بله تنها در این
موارد می توان نسبت به زمینه قطع او صحبت نمود تا این زمینه از وی گرفته شود.
اما سؤال سوم این است که از نظر شما حجیّت عقل صریح پذیرفته شده است، مناسب است
تفاوت عقل صریح و غیرصریح روشن شود. آیا مراد از عقل صریح، بدیهیّات اولی و غیراولی
است یا مسائل نظری را نیز شامل می شود؟ آیا آنچه با قرآن اثبات می شود مربوط به عقل
صریح است؟
آنچه حجّت نامیده می شود و در کنار وحی به عنوان یک معصوم مطرح است، هر آنچه
استدلال نامیده می شود نیست. این عقل، اگر حجّت باشد آنگاه طبیعی است که با این عقل
همه جا اقیانوسی از اختلافات و درگیری به وجود خواهد آمد. به عنوان مثال اصالت وجود
و ماهیّت، وحدت وجود و تباین موجودات، تشکیک در وجود، مسئله اراده و … .
همچنین اگر خداوند این عقل را حجّت قرار داده باشد با آنچه پیامبران آورده اند
تخالف دارد و قابل جمع نیست. زیرا تمامی سخن پیامبران، متشابه نبوده است و اصول
مطالبی که توسط ایشان آورده شده، برای عموم مردم و اهل تدبر است.
علاوه بر این، استدلال های عقلی مشاهیر بزرگوار با وجدانیّات نیز تضاد دارد. به
عنوان مثال مسئله اختیار، اگر عقل در محدوده افعالی که به مسئله جبر و اختیار
ارتباط دارد به اینجا برسد که اراده، معلول و نیازمند علت است و هر علت ممکنی باید
به یک علت واجب منتهی شود، از این رو باید به اراده حضرت حق به عنوان علت العلل
منتهی شود، آنگاه می توان آنرا جبر فی صوره الاختیار نامید. پس می بینیم با یک
مسئله جدی وجدانی، چنین استدلال هایی صورت می گیرد در عین حال تخالف پیش می آید.
بنابراین مقصود از این عقل، حقایق آشکار و درک روشن و آنچه بر درک روشن استوار
است می باشد. لذا زمینه تفکر، وجود دارد تا با کمک آن و مسائل روشن حرکت کنیم هر جا
به نتیجه استوار بر این مسائل بدیهی رسیدیم، حجّت است.
اما پاسخ این سؤال که آیا با این وجود برهان، اثبات می شود و برهان نیز همان
عقل صریح است یا خیر؟ پاسخ مثبت است. یعنی برهان به معنایی که فرمودند به اینکه
مقدمات آن بدیهی باشد، حرفی در آن نیست. چنانچه یک استدلال عقلی به عنوان برهان
مطرح شود ولی با نصوص وحی هم در تضاد باشد باید این تخالف، مورد بررسی قرار گیرد که
آیا این را می توان برهان نامید یا خیر؟
سبحانی: جناب استاد سیدان، دیدگاه خاصی را مطرح می کنند که ممکن است مورد نظر برخی
از طرفداران مکتب تفکیک نباشد. برای به نتیجه رسیدن بحث، قاطعانه عرض می کنم سخن از
مکتب تفکیک در اینجا منظور دیدگاه ایشان در خصوص عقل و وحی می باشد.
فیاضی: از موارد توافق بنده با آقای سیدان این است که عقل، وحی و عرفان با یکدیگر
تمایز و تطابق دارند. همچنین به معنایی که ایشان فرمودند یعنی مدرکات بدیهی عقل و
یا نظریات برهانی و نتایجی که ما با استفاده از بدیهیّات از طریق تفکر به دست
آورده ایم، اگر عقل به این معنا با وحی تعارض پیدا کند، قبلاً فرمودند که ما قائل
به تأویل می باشیم.
همچنین همگی در اینکه عقل – و در واقع مدرکات عقل – محدود است توافق داریم و
همانگونه که فرمودند: این استدلال ابن سینا بر ضرورت وحی است. در هر حال عقل و
ادراکات آن محدود اما وحی، نامحدود است، به دلیل اینکه علم الهی نامحدود است؛ «ولا
رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین»، «و انزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء» تمامی
اینها مورد اتفاق است، اما محدود بودن عقل که آقای سیدان به آن اشاره فرمودند
اختصاص به مسائل فرعی ندارد. فلاسفه نیز بر این نکته اذعان دارند که وحی در فهم
اصول دین – یعنی مسائل اعتقادی- محدودیت دارد، پس اینکه وحی، نامحدود و ادراکات عقل
محدود است چه در حیطه فروع و چه در حیطه اصول، امری مورد اتفاق است.
همچنین هر دو بر این نکته اصرار می ورزند که در وحی باید تدبر کرد. روزنامه
کیهان فرهنگی مصاحبه ای با آیت الله جوادی کرده، ایشان در آنجا به نقل از استاد خود
می فرماید: باید فلسفه را تنگاتنگ با کتاب و سنت فرا گرفت. همانگونه که توافق داریم
طبق روایتی از امام صادق(ع): «علماء شیعتنا مرابطوا فی الصبر الذی یلی ابلیس و
عفاریته»؛ دانشمندان شیعه و علمایی که در حوزه علمیه قدم گذاشته اند باید در مرزی
که طرف مقابل آن شیطان و عوامل اوست مرزبان باشند.
هر دو موافقیم که باید وظیفه مرزبانی انجام شود. اما در اینجا میان بنده و آقای
سیدان و کلیه کسانی که از مکتب تفکیک حمایت می کنند اختلاف وجود دارد. زیرا فلاسفه
معتقدند مرزبانی باید در دو جبهه انجام شود:
۱. جبهه درون دینی؛ جهت پاسخگویی به شبهات و مسائل متعدد برای کسانی که در درون دین
قرار دارند می توان به آیات و روایات استناد کرد. اما ما معتقدیم جبهه و مرز دیگری
نیز وجود دارد که باید از آن پاسداری شود.
۲. جبهه برون دینی؛ که در اینجا اصل دین و عقل مورد سؤال قرار می گیرد.
هر دو توافق داریم که شبهاتی وجود دارد اما عده ای می گویند برای پاسخگویی،
باید به چیزی مجهز بود که زبان مشترک میان ما و ملحد مادی باشد، کسی است که اصل
اعتقاد به خداوند را قبول ندارد و یا خدا را قبول دارد اما ضرورت وحی را نمی پذیرد
و صرفاً به مسائل عقلی معتقد است.
همانگونه که علامه طباطبایی می فرماید ما نیز معتقدیم فردی که فلسفه خوانده
باشد، فهم بهتر و عمیق تری از کتاب و سنت دارد. البته آقای سیدان فرمودند پانزده
روز درباره حد فقه عُده بحث کرده اند. ما نیز همین را می گوییم و معتقدیم این جمله،
یک استلزام و یک قضیه شرطیه است. اما آیا این جمله را برای تلاوت گفته اند یا برای
فهمیدن؟ اگر می خواهید بفهمید با چه وسیله و بیانی باید به این هدف رسید؟ بنابراین
اینجا محل اختلاف ماست که آیا باید به سراغ رشته فلسفه رفت و باید آن را در حوزه
زنده نگهداشت یا خیر؟ فلاسفه می گویند بله و این یک وظیفه است.
همگی توافق داریم که در برابر هجوم دشمن باید ایستاد ولی مکتب تفکیک می گوید
فردی که می خواهد در مقابل دشمن بایستد حق ندارد بمب و نارنجک تهیه کند. زیرا ممکن
است منفجر شده و خود شخص را از بین ببرد! حرف ما این است که باید دقت کرد و باید
بمب و نارنجک تهیه کرد. راه عقل، راه روشنی است اگر درست پیموده شود و مصداق، «ان
یتّبعون الا الظن و ما تهوی الانفس» نشود آنگاه خدای متعال وعده فرموده است. ولی
کسی که دچار آفت می شود خودش مقصر است نه راه.
سیدان: فرمودید این یک مورد اختلافی است صریحاً می گویم که اینجا صد در صد اتفاقی
است! یعنی ما هرگز به فردی که در بیرون حوزه دین و منکر خدا و اساس دین است
نگفته ایم که «قال الله تبارک و تعالی ان الدین عند الله الاسلام».
نوشته چندی قبل من در ارتباط با مسائل فلسفی بود که یک قسمت آن به فوائد قطعی و
عقلی اختصاص داشت که امام صادق(ع) و سایر معصومین از آنها استفاده کرده اند. چه کسی
گفته که در ارتباط با خارج از حوزه دین و شبهات به افرادی که دین ندارند، بگوئید
این دین است و شما هم تعّبداً باید دین را قبول کنید یا دین چنین و چنان است و …
؟!
مطالبی که در کتب فلسفی مطرح است به دو بخش تقسیم می شود:
بخش اول، قواعد قطعیّه عقلیّه است که در فطرت عموم عقلا وجود دارد. اینها همان
رشته هایی است که از عقلا در جوامع مختلف شنیده می شود، مانند نیاز معلول به علت و
عدم امکان تحقق معلول بدون علت و استحاله اجتماع ضدّین و نقیضین و اینکه هر چه
محدود است معلول است و هیچ معلولی نمی تواند قائم بالذّات باشد، استحاله دور و
تسلسل و … .
بخش دوم، مسائل مطرح شده در فلسفه؛ مسائل نظری اختلافی است؛ از قبیل اصالت وجود
یا ماهیّت و وحدت وجود یا تباین موجودات و وحدت تشکیکی در وجود و سرایت قاعده
الواحد لایصدر منه الا الواحد به ذات مقدس حق و قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد و
نیز حرکت در جوهر و بسیط، الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشیء منها و مانند اینها. و از
این قسم است نتایجی که از این مطالب و امثال آن در فلسفه و حکمت گرفته شده است؛
مانند سنخیّت میان خالق و مخلوق و اتّحاد علم و اراده حضرت حق و قدم عالم و معاد
جسمانی و منشأ بودن عالم بهشت برای نفس انسان ها و قائم بودن به نفس بهشتیان و …
که در همگی آنها اختلاف است.
آنچه در پاسخ به منکران از فلسفه استفاده می شود، از مطالب بخش اول است. که
همان مسائل قطعی
ه و قوانی
ن بدی
هی
فطری
باشد آنچه مورد انتقاد است بخش دوم می باشد
که مورد اختلاف بوده و از مباحث نظری به شمار می رود.
مطلب بعدی که بسیار مهم است، در ارتباط با آیات شریفه قرآن و تأویل برخی از
موارد است. عرض شد که اگر از نظر عقلی به آیه ای رسیدیم که با عقل تنافی دارد باید
آن را تأویل کنیم؛ بلکه علاوه بر این، اصولاً دین، خود قبل و بهتر از ما آن را
توجیه کرده است یعنی مقام دین که جای تعبیر است و باید تأویل شود از قبیل «نفخت فیه
من روحی» که ظهور آن این است که حضرت حق روحی دارد که تقسیم و سپس قسمتی از آن
دمیده می شود با اصول قطعی وحی همچون «لم یلد و لم یولد» سازگار نیست و اصلاً خود
وحی، تمام این موارد را بیان کرده است.
همچنین مسأله تأویل البطن در ارتباط با آیات شریفه قرآن، امری قابل بررسی است.
البته نه تنها یک بطن، بلکه گاهی گفته می شود تا هفت بطن برای آیات شریفه قرآن وجود
دارد و در این بحثی نیست.
حتماً این بطن باید با اصول وحی، تضاد نداشته باشد. به این معنا که چیزی را به
عنوان وحی نگوئیم که با اصول وحیانی در تضاد باشد.
درست است که قرآن اشاراتی دارد و برداشت های بسیاری نیز از آنها می شود که
بسیار مهم است ولی این برداشت ها نباید با نصوص وحی تضاد داشته باشد جز اینکه مبتنی
بر سند الهی باشد. قطعاً نمی توان اینها را بطن نامید.
مطلب دیگر این است که آیا می توان به صراحت، از وحی، بینونت بین خلق و موجودات
و به عبارتی عینیت یا سنخیت را استفاده کرد؟ قبلاً گفتیم دلیل عقلی باید روشن باشد
و یا بر مسائل بیّن استوار باشد. با این وصف آیا عینیت و سنخیت با موجودات ایجاب
می کند که وحی را توجیه کنیم یا خیر؟ این مسئله ای است که باید در جای خود بررسی
شود.
پارسانیا: مدار گفتگو نظریاتی است که جناب آقای سیدان فرمودند. البته عنوان بحث،
روش شناسی یا نسبت عقل و وحی در مکتب تفکیک است. ضروری است اعلام نمایم تقابل هایی
پیرامون این اسم وجود دارد که فعلاً طرح آنها چندان موضوعیّتی ندارد.
در باب تأویلات، اخیراً سخنانی گفته شد. اما هیچ کدام از مواردی که عنوان شد به
گونه ای نیست که فیلسوفی در مقابل یکی از آنها، بر اساس همان روش، موضع نگرفته
باشد. حتی اگر کسی بخواهد وحدت تشکیکی وجود را رد کند در بخشی از فلسفه اسلامی، در
قبال آن موضع دارد. در خصوص وحدت شخصی وجود نیز در چارچوب همین مبنا و روش، عده ای
در مورد چیستی تفسیر وحدت شخصی و عده ای نیز در برابر خود وحدت شخصی، دارای موضع
می باشند. عده ای به صراحت فردی که بگوید عالم، همان تطورات و شئون خداوند است را
تکفیر می کنند و این سخنان را گفته جهله صوفی می نامند؛ و ذات حق را از همه این
امور منزه، و آنها را تطورات شهود و شئون او – و برخی دیگر، تجلیات او- می دانند.
همه اینها به آیات و روایات وارده در باب تجلّی و امثال آن استناد کرده و عده ای
نیز آن را رد می کنند و البته باز هم برای این کار به آیات و روایات استناد
می کنند! طبعاً باید هر یک از اینها را مورد بررسی قرار داد.
سؤال اول، اگر عقل همانند وحی کاشف اسرار است پس چرا بین مدرکات عقلی و وحیانی
قائل به تفکیک شده ایم؟ پاسخ به این سؤال داده شده است. یعنی میان مدرکات وحیانی و
عقلانی اختلافی وجود ندارد؛ احیاناً عُقلا راه عقل را درست طی نکرده و به توهم
گرفتار می شوند و گرنه مدرکات عقلانی، همان مدرکات وحیانی است. اما برخی از این
عزیزان تصریح می فرمایند که ذاتاً مدرک عقلانی با مدرک وحیانی، تفاوت دارد.
سؤال مهم این است که اگر عقل، کاشف از واقع است به چه دلیل عقل تنها برای رفع
ید از مخالف ظهور خود مفید است و در بیان مراد و مقصود الهی مفید نیست؟!
فکر می کنم جوابی که اینجا داده شده است در پاسخ به این سؤال باشد که اگر ظاهر
وحی، خلاف عقل بود در آن صورت از ظهور وحی غفلت می شود و معنا و مراد الهی از آن
مورد، باید از خود وحی استفاده شود. در هر حال سؤال این بود که اگر عقل حجّت است و
خود مراد هم بیان می شود به چه دلیل فقط جلوی ظهور را می گیرد و نمی تواند مراد را
بیان کند؟! سؤال شده بود عقل صریح چیست؟ در کتبی که در باب مکتب تفکیک نوشته شده
است در این باب مسائلی گفته شده که آنها را مطرح نمی کنم. زیرا مقصود، جویا شدن از
نظرات حضرت استاد می باشد. در اینجا مطرح شد که معنای عقل صریح، مورد وفاق همه است
و فلاسفه در غیر عقل صریح، اختلاف دارند. عقل صریح، جلوی ظهورات را اگر خلاف آن
باشد می گیرد. اینگونه نوشته اند که عقل صریح به مسائل بدیهی، روشن و غیر قابل
اختلاف گفته می شود. البته در جلسه امروز مطالب دیگری نیز مشخص گردید. گویا برهان
نیز از نظایر آن به شمار می رود. در عین حال ابهامات و پرسش های تکمیلی دیگری نیز
به شرح ذیل مطرح است:
اول: در خصوص تعریفتان از عقل صریح، آیا اصولاً مسئله ای را – حتی مبدأ عدم
تناقض و حسیّات – می یابید که قابل اختلاف نباشد؟
چنانچه کلیه این مطالب در فلسفه به معنای عام در نظر گرفته شود مورد قبول برخی
از فلاسفه نمی باشد در حالی که عده دیگری آن را می پذیرند.
دوم: مگر با عقل صریح – اگر غیرقابل اختلاف بودن در آن فرض شده باشد – اصل وحی
و نبوّت را نمی پذیریم؟ آیا اصل نبوّت و وحی غیر قابل اختلاف است؟
سوم: اگر مراد از عقل صریح، امور بدیهی است و غیرقابل اختلاف نیست پس خصوصیات
بدیهی را معلوم فرمائید. در این صورت آیا نبوت و اصول دین، اموری بدیهی هستند؟
البته پاسخ این سؤال داده شده است. بنابر توضیحی که استاد فرمودند بدیهی به آن
معنا حتی شامل چیزهایی است که به استدلال نیاز دارد.
چهارم: آیا برخی از مواردی که با قیاس حاصل می شود می تواند در تعریف بدیهی
قرار گیرند و اگر غیر از این است پس آیا ادله غیربدیهی و غیرصریح نیز مورد قبول
شماست؟
پاسخ این سؤال هم در این جلسه روشن شد که برهان و استدلال نیز می تواند به
مجموعه عقل صریح تعلق گیرد؛ منتها وقتی برهان در آن وارد می شود، در اینجا همانگونه
که فرمودند، هر چیزی را که شامل استدلال شده باشد می توان حجتی در قبال خداوند
داشت.
اگر نفس عقل را از طریق برهان و استدلالی که هست پذیرفتیم و آنرا مسیری دانستیم
که ما را به سوی حقیقت هدایت می کند، آنگاه این اختلاف صرفاً متوجه سالکان خواهد
بود و نه عقل صریح و مسیر استدلال. در این حال، مشکل حل می شود. در غیر این صورت با
موضعی که استاد فرمودند چون در چارچوب روش، اختلاف وجود دارد کماکان مشکل باقی
می ماند. به عنوان مثال در حوزه فقه اصغر – و نیز در بحث های روش شناسی آن و خود
فقه – می بینیم که صاحب معالم سخنی می گوی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 