پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام دکتر ابوالفضل کیاشمشکی ۸۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام دکتر ابوالفضل کیاشمشکی ۸۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام دکتر ابوالفضل کیاشمشکی ۸۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام دکتر ابوالفضل کیاشمشکی ۸۰ اسلاید در PowerPoint :
۴۲
لازم است در ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید از شما تشکر
کنیم. موضوع کلی بحث ما چگونگی طرح مطالب اندیشه اسلامی ۱ و ۲ است. همانگونه که
مستحضرید شیوه های گوناگونی در ارائه سرفصل های این درس وجود دارد. خواهش می کنم
بفرمایید چگونه بحث را آغاز می کنید و رویکرد کلی شما چیست؟
بنده هم متقابلاً تشکر می کنم و امیدوارم مجله معارف بتواند از طریق این گفتگوها
مدل های مختلف ارائه این دروس را به استادان محترم منتقل کند. در مورد سئوالی که
فرمودید باید عرض کنم به نظر بنده روش قبلی که با طرح بحران های دنیای مدرن آغاز
می شود عملاً جواب نمی دهد؛ چون نگاه و دید دانشجویان نسبت به دنیای مدرن مثبت است
و اگر شما یک دفعه بگویید دنیای مدرن پر از بحران است عملاً جواب نمی دهد و باعث
می شود که ذهنیتی که دانشجویان نسبت به ما (روحانیون) دارند تقویت بشود، که اینها
با دنیای جدید مشکل دارند و این حالت را بحران و سیاه نمایی می بینند و لذا بنده
این سبک را اصلاً نمی پسندم، به همین دلیل حس کردم اگر با آن نگاه شروع کنم دانشجو
از من فاصله می گیرد.
بنده در ارتباط با بحث غرب و نهایتاً فضایی که تحت تأثیر فرهنگ جدید غربی در
دانشگاهها وجود دارد بیشتر رویکرد و استراتژیی ام این است که به دانشجو آگاهی بدهم
و وضعیت را آنچنان که هست با تمام لایه های مختلف آن توصیف کنم، به طوری که دانشجو
در ارزیابی نهایی به این نتیجه برسد که در آنجا بحران وجود دارد، نه اینکه نتیجه
اول گفته شود و به لحاظ ذهنیتِ دانشجو و فقدانِ مقدمات بخواهد در مقابل آن موضع
بگیرد؛ زیرا در ابتدا مقدماتی که باید او را به این نتیجه برساند وجود ندارد. البته
بنده نیز اصل مطلب را که بالأخره دنیای جدید نتواسته به نیازهای اصیل بشری پاسخ
دهد و مسیری را که رفته منجر به ایجاد بحران هایی مثل بحران معنویت، عدالت، اخلاق
و… شده است، قبول دارم و دانشجو را نیز به این مطلب می رسانم، ولی این شکل طرح را
نمی پسندم.
ما باید یک سری مقدمات را بچینیم و در نهایت یک روشنگری داشته باشیم، یک مقداری از
توصیف خود انسان، نیازهای او را می گویم و اینکه پرسیدید از کجا شروع می کنید؟ بنده
الان چند سالی است که مباحث را از خود انسان شروع می کنم، بعد بحث زندگی، ویژگیهای
زندگی، مفهوم زندگی، تفاوت زندگی با زنده بودن و نهایتاً اینکه زندگی یک مقوله
انسانی است و بعد بحث از ویژگی های زندگی را باز می کنم، ویژگی های این زندگی
انسانی مثل: آگاهی، اختیار، هدفمندی و تلاش را مورد بحث قرار می دهم بعد با این
مقدمات وارد این مبحث می شوم که شکل زندگی باید چطور باشد که این برمی گردد به
نیازها و انتظاراتی که ما از زندگی داریم، اهدافی که داریم مثل: سعادت خواهی و…،
وقتی به این صورت وارد بحث می شویم و با دانشجو ارتباط برقرار می کنیم دانشجو کم کم
متوجه می شود که شما در حال بازگویی وضعیت زندگی خودش هستید و از جایی دیگر یا از
کره ای دیگر حرف نمی زنید که هیچ سنخیتی با او ندارد. و این در قالب یک گفتمان
صمیمی است و دانشجو خودش قدم به قدم به جلو حرکت می کند و چیزی را که قرار است بنده
در نهایت به دانشجو بگویم، خودش به این نتیجه می رسد.
اگر قرار است این مطالب به صورت روشی گفته شود، به روش سقراط خیلی نزدیک است. سقراط
معمولاً با پرسش آموزش می داد و شیوه اش به صورتی بود که پرسش را مطرح می کرد و
دانشجو خودش به نتیجه می رسید نه اینکه اولِ بحث جواب آخر را بگوید و فرد چون هم
مقدمات، و هم آمادگی پذیرش جواب را ندارد، لذا عکس العمل نشان می دهد.
اگر مباحث از انسان، زندگی و معنای زندگی شروع شود البته اجمالی از اینها چون خود
اینها محل خاص خود را دارند مثلاً در درس انسان در اسلام باید بیشتر باز شود ولی در
اندیشه اسلامی (۱) ما ناچاریم بحث را از اینجا شروع کنیم و نهایتاً زمینه هایی که
باعث شده است در گذشته به لحاظ توصیفی و تاریخی این آدم به سراغ مقولاتی برود که ما
امروزه به این مقولات، دین یا آموزه های دینی می گوییم رفته است سراغ اینها مثل
امر قدسی، تقدیس، مناسک، مسئله جهان دیگر، مرگ، زندگی بعد از مرگ و مشکلاتی از این
دست که ریشه در ویژگیهای آدم دارد و اگر آدم مثل حیوانات بود هیچ وقت دچار این
مشکلات نمی شد. من بعضی وقتها در کلاس این مباحث را مطرح می کنم و می گویم که این
ویژگی انسان است که به مرگ فکر می کند. امروزه در دنیا بحث می کنند که حیوانات
مرگ اندیشی ندارند و به قول بعضی از فیلسوفان، حیوانات خیلی از ما راحت تر زندگی
می کنند و رنجی که بشر در زندگی می برد حیوانات نمی برند. و تحلیل فلسفی این مباحث
را اگر احساس کنم کلاس کشش دارد می گویم. حیوانات زمان آگاهی ندارند، یعنی گذشته،
حال و آینده ندارند و تنها در زمان حال زندگی می کنند و در اینجا هستند. نه نسبت به
محیط خارج از مکانشان درکی دارند و نه نسبت به زمانی که در آن نیستند درک دارند و
در حال زندگی می کنند و این باعث می شود که آرزو نداشته باشند و مقایسه نمی کنند
بین آرمانهایشان و آن چیزی که دارند. چیزی که دارند آرمانشان است و از این جهت خیلی
راحت زندگی می کنند. مثلاً یک پرنده فقط در چند روز اول از قفس رنج می کشد و این هم
تنها به خاطر این است که با آن محیط انس ندارد نه اینکه درک دارد که بیرون آزاد
هستم و اینجا اسیر هستم، این حس در حیوانات وجود ندارد و بعد از مدتی اگر در قفس
باز شود دیگر بیرون نمی رود و در بیرون اذیت می شود و دوست دارد در قفس بماند.
یک تحلیلی را از انسان ارائه می دهم که این تحلیل ها در نهایت ما را به ریشه های
وجودی خود می رساند و این ریشه ها در نهایت خودش منجر به پرسشهایی مانند
مرگ اندیشی، امر قدسی، جاودانگی و سعادت می شود که این پرسش ها پاسخ می خواهد و بعد
سعی می کنم وارد این مبحث شوم که مکاتب مختلف فکری سعی کرده اند به این مباحث پاسخ
دهند، سیستم فلسفی، عرفانی، کلامی، دینی و ادیان مختلف همه تلاش دارند که به این
پرسشها پاسخ دهند و مدعی هستند که پاسخ همه این پرسشها را دارند و جاذبه ای که
مکاتب برای خودشان دارند این است که مدعی اند به همه این پرسش ها پاسخ می دهند،
مثلاً مارکسیست ادعا می کند که همه این مشکلات را پاسخ می دهد و آنها را رفع می کند
و انسان را به همان هدف آرمانی می رساند یا نیچه یا فروید نیز برای خودش راه حلی
ارائه می کند و تماما ً سعی در ارائه راه حل دارند.
اینها کلیات استراتژی بنده هستند و اینکه اینها چطور آئین نامه بشوند و بعد تبدیل
به برنامه و طرح درس بشود، خود اینها یک مکانیزم دیگری دارند. اینها نگاه های
پس زمینه ای خودم هستند و یک طرح کلی می باشد مثلاً شما می گویید که بنده از قم به
تهران از طریق اتوبان می روم و شما انتها و ابتدا را مشخص می کنید. ولی اینکه در
اتوبان با چه سرعتی، حرکت می کنید در کجا توقف می کنید یا توقف نمی کنید اینها
بعداً مشخص می شود. اگر بخواهیم نکته، نکته بکنیم نکات خوبی به دست خواهد آمد، یکی
اینکه ما برتری نگاه دینی را به نگاه غیر دینی خیلی علنی نمی گوییم و نباید هم علنی
بگوییم. ما باید سئوالات و مشکلات دیدگاههای غیر دینی را به گونه ای مطرح کنیم که
دانشجو به صورت غیر مستقیم به این نتیجه برسد که این دیدگاه اشکال دارد و خودش به
این نتیجه برسد که اوضاع بحرانی است و نه اینکه ما همیشه تلقین کنیم که اوضاع
بحرانی است و دانشجو خود مدعی شود که اصلاً بحرانی نمی بیند. مثلاً وقتی شما مشکل
مرگ را مطرح و تحلیل می کنید، یا مسائل ساده مثل رنج کشیدن و گریه کردن را مطرح
می کنید و روشن می کنید که موجودات دیگر گریه نمی کنند و این برمی گردد به اینکه ما
حس می کنیم نیازهای خیلی اساسی مان برآورده نمی شود و اینها را بنده سعی می کنم باز
کنم. به عبارت دیگر راه را به صورت معکوس طی می کنم وگرنه بنده خودم می دانم خدا،
معاد، راهنمایی و وحی جزء نیازهای اساسی است که باید ثابت شود، ولی به صورت علنی
نمی گویم و ابتدا نیازسنجی می کنم و در نهایت به این مقولات می رسم. در بحث سعادت و
جاودانگی از بحثهای کاستی بشر و نیاز به تکیه گاه و اینکه موجود وابسته و دل سپرده
است، شروع می کنم و به دانشجو هم می گویم که شما آدمی را پیدا نمی کنید که به هیچ
چیزی دلبستگی نداشته باشد. در قرآن اگر به دنبال واژه «اله» بگردید، متوجه می شوید
که هیچ چیزی بدون اله نیست و قرآن هم نیامده است که بگوید لطفا اله داشته باشید و
پیامبران به مردم نمی گفتند که اله ندارید و باید اله داشته باشید. اصل گرایش به
الوهیت و تألیه یک اصل پایه است و دعوا سر این است که این اله که شما به دنبال آن
بودید، اله اصلی نیست. بعد در نهایت بحث های دیگری مطرح می شود. مثل اینکه آن اله
باید به گونه ای باشد که نیازهای اساسی انسان را پاسخگو باشد.
در بحث معنای زندگی که دارای مباحث خوبی نیز هست، و متفکرین جدید مباحث خوبی را
مطرح می کنند و ما هم داریم ولی تحت این عنوان نیست، خیلی از متفکران می گویند که
اگر در ورای این زندگی یک دنیای ماورائی وجود نداشته باشد این دنیا معنایی ندارد.
در یکی از کلاسهایم بحث به اینجا کشیده شد که یکی از دانشجوها گفت که دوست بنده که
خیلی آدم مستعد و خوبی است، اخیراً به فکر خودکشی افتاده و در مرزهایی است که
خودکشی کند و سایر دانشجوها هم مطرح کردند که خودکشی گزینه مناسبی است؛ چون حساب
می کنیم که بعداً قرار است چه اتفاقی بیافتد، مثلاً یک لیسانس گرفتم بعدش چی، یا
شغلی پیدا کردم بعدش چی و امثال اینها و این مشکل خیلی مهمی است و برای خودش هم
قانع کننده است و اینکه من چطوری باید این مشکل را برطرف کنم.
بنده گفتم که این سئوال خیلی سئوال خوبی است که ما به خودکشی فکر می کنیم، ولی
حیوانات به خودکشی فکر نمی کنند و رفتارهایی که بعضی از حیوانات انجام می دهند در
زیست شناسی، مثلاً نهنگ ها، که خودکشی جلوه می کند، اصلا خودکشی نیست بلکه یک رفتار
غریزی است که منجر به این عمل می شود و نه آگاهانه. بعد گفتم که اگر به این مشکل
توجه کنیم خواهیم دید که این آدم مال این عالم نیست و مشکلی که دارد این است که
می بیند که چیزهایی که در اطرافش هستند به زندگی اش معنا نمی دهد و انگار ظرفیت او
خیلی بیشتر از چیزی است که در اختیارش هست و مثلاً می گوید که اگر مهندس بشوم چه
می شود و این یعنی اینکه مهندسی برایش کم است.
گفتم ایشان اصل مسئله را واقعاً خوب فهمیده است و ما در آموزه های دینی داریم که
اگر خدا، معاد و زندگی بعد از مرگ نباشد زندگی پوچ می شود و خداوند در قرآن مقابل
معاد مبحث لهو و لعب را دارد؛ یعنی انگار یک بازی بی هدف و بی خودی است و می گوید
این نیست. گفتم پرسش، پرسش خوبی است و این حس خوبی است ولی باید دید که آیا جواب
واقعاً این است که من باید خودکشی کنم یا واقعاً مشکل پاسخ دارد، دین یا ادیان
متافیزیکی مثل آموزه های ارسطو و افلاطون نهایتاً می خواهند به همین سئوالات جواب
بدهند. شیخ اشراق یک کتاب دارد به اسم « الغربه الغربیه» که می گوید انسان در این
مکان غریبه است و در وطن خودش نیست و این منشأ اسلامی دارد. بعد در مقایسه با
نگاه غیر دینی چقدر می توان به این سئوالات پاسخ داد. و در سیستم های غیر دینی که
رایج ترین آنها بحث لذت گرایی نوین غربی است اینکه در زندگی خوش باشید و خوش
بگذرانید، می گویند واقعاً این جواب می دهد! خیلی بخواهد جواب گوی سئوالات باشد تا
دم مرگ را جواب می دهد و موقع مرگ مشکل پیدا می کند به همین دلیل حتی اندیشه مرگ،
چنین انسانی را می آزارد و مسئله را حل نمی کنند بلکه این دیدگاه ها ما را در غفلت
می اندازند که به این مسئله فکر نکنیم و دیگر انسان را از آدمیت می اندازند که دیگر
به آینده فکر نکند و مثل حیوان در زمان حال زندگی کند که راحت تر است و این جوری که
تحلیل می شود دانشجو در آخر کار با ما همراه می شود.
لذا می توان بحث را از انسان، تحلیل نیازهای انسان، شواهد تاریخی و فلسفی آغاز کرد؛
بعد؛ با مقایسه ای بین مکاتب مختلف و آموزه های دینی در مقابل آموزه های غیردینی و
فرق اصلی آنها به این نتیجه رسید که معمولاً ادیان ماورای جهان طبیعت، جهان دیگری
را ترسیم می کنن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 