پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام دکتر سیدحمید روحانی )امام خمینی، نه مثل دیگران (قسمت دوم ۹۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام دکتر سیدحمید روحانی )امام خمینی، نه مثل دیگران (قسمت دوم ۹۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام دکتر سیدحمید روحانی )امام خمینی، نه مثل دیگران (قسمت دوم ۹۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مصاحبه با حجت الاسلام دکتر سیدحمید روحانی )امام خمینی، نه مثل دیگران (قسمت دوم ۹۴ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

اشاره:

استاد روحانی در بخش اول این گفتمان با عنوان «انقلابی، ریشه در نهضت انبیاء»، به
بازخوانی قصه انقلاب و بازکاوی ریشه های آن پرداخت و ویژگی های منحصر به فرد امام
خمینی(ره) را بر شمرد. اینک دومین و واپسین قسمت این گفتگوی صمیمانه پیش روی شماست.

معارف

جناب آقای دکتر روحانی! پس از انقلاب و به ویژه در سال های اخیر، آثار زیادی در
زمینه نقش گروه ها و جریانات مختلف در تحقق و پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شده است؛
به راستی سهم دیگر گروه های فعال در دوران مبارزه اعم از سیاسی، مسلحانه،
جریانات روشنفکری، چپ و لیبرال در پیروزی نهضت چقدر بود؟ آیا اینها را می توان به
عنوان عوامل مؤثر و اساسی پیروزی نهضت به حساب آورد؟

شما اگر شرح حال و اوضاع سیاسی آن روز کشور و فعالیت های گروه های مسلحانه را
بررسی کنید، می بینید که تقریباً تا سال ۱۳۵۵ عمر همه اینها تمام شد. گروه های مسلح
تا سال ۱۳۵۵ یا کاملاً شکست خورده و فرو پاشیدند و یا بینشان انشعابات متعدد بوجود
آمد؛ چرا که جمعی از آنها به این نتیجه رسیدند که حرکت های مسلحانه فایده ای ندارد،
بنابراین بعضی دست از فعالیت کشیدند و برخی دیگر که تندروتر بودند و خواستند
مقاومت کنند، در نتیجه به جان هم افتادند. لذا از سال ۱۳۵۵ علاوه بر اینکه عده ای
از آنها در زندان بودند، در بیرون نیز حرکت مسلحانه ای از آنان دیده نمی شد تا
بگوییم سهمشان در پیروزی انقلاب چقدر بوده است. البته چه گروه های مسلح و چه
جریانات و احزاب سیاسی اگر به همراه مردم و امام، در نهضت حضور پیدا می کردند،
می توانستند خود را در لابه لای حرکت عظیم انقلاب جا دهند؛ اما چون آنها عمدتاً
می خواستند سیاست و اهداف خود را مستقلاً دنبال کنند، از طرف مردم تو دهنی خوردند.
همان روزهای انقلاب ـ نمی دانم یادتان هست یا نه ـ در تظاهرات های عظیمی که جمعیت
انسانی مثل اقیانوس بی کران به حرکت درمی آمد، به محض اینکه عکس سران
گروه های مجاهد و فدایی بالا می رفت، مردم بلافاصله پایین کشیده و پاره می کردند؛
یا اگر پارچه نوشته ای با شعارهای «سازمان مجاهدین خلق» دیده می شد، مردم به آن
عکس العمل نشان می دادند. حقیقت آن است که این گروه ها نه تنها نزد مردم پایگاهی
نداشتند، بلکه منفور هم بودند؛ مخصوصاً سال ۵۴ که تغییر ایدئولوژی سازمان منافقین
رخ داد، با این کار خود را نابود کردند. گروه ها و احزاب سیاسی نیز چند ویژگی
داشتند: ۱. اینکه باور داشتند آمریکا ابرقدرتی است که مخالفت با آن، راه به جایی
نمی برد و باید طبق سیاست آن ابرقدرت حرکت کرد. این موضع آنها مربوط به روزهای اوج
انقلاب نبود، بلکه از سال ۱۳۴۱ که نهضت امام آغاز شد، نخستین اصطکاک این گروه های
سیاسی با حرکت اصیل انقلاب در همین خصوص بود. آنها به مقابله امام با آمریکا معتقد
نبودند. ۲. آنها شاه را سمبل وحدت کشور می دانستند و می گفتند اگر یک مو از سر او
کم شود، ایران تجزیه خواهد شد. ۳. نقش دین را در تحولات سیاسی قبول نداشتند. آنها
در چارچوب مبارزات پارلمانتاریستی و در محدوده آزادی بیان، آزادی قلم و آزادی
انتخابات گام بر می داشتند، ولی امام(ره) مسئله براندازی رژیم طاغوت و مقابله با
آمریکا را دنبال می کرد. در سال ۵۶ که نهضت اوج گرفت و فراگیر شد و تبدیل به انقلاب
گردید، این گروه ها که تا دیروز ساکت بودند، یکباره به صحنه آمدند! شما اگر اسناد
منتشر شده نهضت آزادی را مطالعه کنید، می بینید آخرین اعلامیه صادره این سازمان در
دهه ۴۰ و ۵۰ در سال ۱۳۴۳ بود و از سال ۴۳ تا ۵۶ که اوج مشکلات کشور بود و آن همه
حوادث ناگوار رخ می داد، آنها نه در صحنه ها حاضر شدند و نه اعلامیه ای صادر کردند
و به این ترتیب هیچ عکس العملی از خود بروز ندادند! وقتی رژیم پهلوی لایحه
کاپیتولاسیون را تصویب کرد، امام تنها شخصیتی بود که عکس العمل نشان داد و آن
سخنرانی و اعلامیه تاریخی را صادر فرمود. گروه ها و سازمان های سیاسی اعم از نهضت
آزادی و جبهه ملی و آنهایی که دم از توده مردم و ناسیونالیسم می زدند و آنهایی که
می گفتند: «چو ایران نباشد تن من مباد»، همه در آن قضیه ساکت ماندند! چرا که مقابله
با کاپیتولاسیون را، مقابله با آمریکا دانسته و می گفتند: «ما توان و جرأت این
مقابله را نداریم!» ولی در سال ۵۶ هنگامی که انقلاب اسلامی امام(ره) اوج گرفت، آنها
به صحنه آمدند، اما باز با همان شعارهای آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات، آزادی بیان
و آزادی قلم! بلکه شاه باید سلطنت کند نه حکومت» امام در اینجا عکس العمل نشان
داده و فرمودند: کسانی که تا دیروز ساکت بودند و یا با رژیم طاغوت همراهی می کردند،
امروز برای تبرئه رژیم و برای سوء استفاده از فرصت از آزادی بیان و قلم و اجرای
قانون اساسی سخن می گویند! اگر به راه مردم نیایند و به همان روش خود ادامه دهند،
آنها را به مردم معرفی خواهند کرد! اینجا بود که این گروه ها و سازمان ها، ناگزیر
شدند به خاطر اینکه به طور کلی در نزد مردم ساقط و بی آبرو نشوند، خود را همراه
نهضت نشان دهند. آنان کسانی بودند که حتی در سال ۵۷ و در شرایطی که فریاد مرگ بر
شاه در سراسر کشور طنین انداز بود و شاه در شرف فرار از ایران قرار داشت، مهندس
بازرگان را به نمایندگی از خود به نوفل لوشاتو فرستادند تا امام را قانع کند که شاه
را بیرون نکند! بلکه سیاست گام به گام را در پیش گیرد!

چون امام نپذیرفت، بازرگان به حالت قهر و بدون خداحافظی به ایران برگشت! شاخه خارج
از کشور نهضت آزادی به ریاست دکتر ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده متوجه شد با این
حرکت آبروی همه آنها در خطر است، لذا مجبور شدند علیه مهندس بازرگان اعلامیه دهند
و سیاست گام به گام او را محکوم کنند و وفاداری خود را در اعلامیه به امام و نهضت
اعلام نمایند. آنها در اصل نه امام را قبول داشتند و نه اسلامی که امام به آن
اعتقاد داشت، حتی مبارزه امام با شاه و آمریکا را قبول نداشتند! اما فضای کشور به
گونه ای بود که چاره ای جز تظاهر به همراهی نداشتند، ولی بالاخره در جایی ناچار
شدند که موضع خود را آشکار کنند و در نتیجه از صحنه خارج شدند. در اینجا مناسب است
فرازی از اعلامیه «نهضت آزادی» خارج کشور علیه مهندس بازرگان را بازگو کنم، در این
اعلامیه که در تاریخ چهارم آذرماه ۱۳۵۷ صادر شده است می خوانیم «… ما با هر گونه
شیوه مبارزه سنگر به سنگر یا گام به گام که هدف و یا نتیجه اش امکان تثبیت نظام
شاهنشاهی را بدهد و یا به انحراف از مسیر اصلی حرکت بیانجامد. هرگز موافقت نداشته و
نخواهیم داشت. بدین ترتیب شعارهایی نظیر استقرار حکومت ملی یا شاه باید سلطنت کند،
نه حکومت در برابر شعار تشکیل جمهوری اسلامی نه تنها غلط، بلکه انحرافی می باشد…»

نهضت آزادی خارج از کشور برای اینکه اعتبارشان در میان ملت ایران زیر سئوال نرود به
صدور این اعلامیه دست زد.

موضع و برخورد امام نسبت به این گروه ها و جریان ها چه بود؟ از یک سو در تاریخ
انقلاب ثبت است که چون برخی می خواستند منویات خود را به اسم انقلاب و شخص امام نقل
کنند، امام با فراست مانع شده و فرمودند ما اصلاً سخنگو نداریم و بدین گونه آنها
نتوانستد امام و انقلاب را به نفع خود مصادره کنند؛ و از سوی دیگر شاهدیم که بعد از
پیروزی انقلاب حضرت امام به لیبرال ها اجازه حضور در عرصه قدرت سیاسی و ارکان نظام
را می دهند و این حضور تا تسخیر لانه جاسوسی و بعد از آن تا زمان ریاست جمهوری
بنی صدر، ادامه پیدا کرد! و این در حالی بود که حضرت امام شناخت دقیقی از
جریان های لیبرال داشتند؛ جمع و تحلیل این مسئله برای ما قدری مشکل است؛ چرا امام
اجازه دادند لیبرال ها تا این سطح در ارکان حساس نظام نوپای اسلامی نفوذ کنند؟

در اینجا باید دو مسئله را عرض کنم: یکی خاطره خودم و دیگری واقعیتی است که به آن
رسیدم. اما خاطره از این قرار است: در دوره ای که در نوفل لوشاتو خدمت امام بودیم،
روزگار بسیار سختی بر ما گذشت. علی رغم اینکه نسبت به امام شناخت و اعتقاد داشتیم،
اما باز اوضاع به گونه ای نبود که به تعبیر حضرت ابراهیم(ع) «لیطمئن قلبی» باشد.
بنده نگران بودم که مبادا سرنوشت انقلاب به سرنوشت مشروطه دچار شود؛ چراکه می دیدم
بنی صدر، قطب زاده، ابراهیم یزدی و نوچه هایشان بازیگران صحنه شده اند. اگرچه امام
اعلام کرده بود که سخنگو ندارد، اما این افراد در نوفل لوشاتو به صحنه آمدند و
کسانی را به ملاقات امام آوردند که ما نمی شناختیم! حتی اگر از خارجی هایی که
درخواست ملاقات با امام را داشتند، از جناح راست و از کسانی بودند که با آنها
دم خور بودند، به خدمت امام راه می یافتند، اما چنانچه اعضای یک گروه کمونیستی
فرانسه خواستار ملاقات امام بودند، آنها نمی پذیرفتند! این افراد به شدت روی این
مسائل حساس بوده و کار می کردند. این مسائل که پیش می آمد، فکر می کردیم انقلاب
اسلامی در آینده نزدیک به سرنوشت مشروطه دچار خواهد شد. بالاخره این دغدغه و نگرانی
مرا واداشت که خدمت امام عرض کردم: احساس می کنم که این انقلاب به سویی می رود که
به سرنوشت مشروطه دچار می شود! امام فرمودند: چرا؟ بنده یک سری اطلاعات و توضیحات
دادم که در مقدمه کتاب «شریعتمداری در دادگاه تاریخ» مشروح آن را آورده ام. امام در
جواب فرمودند: اولاً حالا دیگر این آقایان آن طور فکر نمی کنند. آنها باور
نمی کردند که اسلام این قدرت را داشته باشد که بتواند مردم را اینگونه به حرکت
درآورد؛ لذا برای پیشبرد اهدافشان به مکاتب غربی روی آوردند، اما حال که می بینند
اسلام چه قدرتی دارد، در روش خود تجدید نظر کردند. ثانیاً اگر اینها بخواهند به
همان انحرافات گذشته خود ادامه دهند، مردم دستشان را قطع خواهند کرد! مردم ایران
مردم دوره مشروطه نیستند!

اما اصل قضیه که چرا امام آنها را میدان داده و پذیرفتند که دولت موقت را تشکیل
دهند اولاً یکی از ویژگی های برجسته امام این بود که هیچ گاه نظر شخصی خود را بر
نظر جمع تحمیل نمی کرد. این سخن بسیار مهم است که امام در نامه به آقای منتظری
می گوید: والله من با دولت موقت مهندس بازرگان موافق نبودم، امّا نظر اعضای شورای
انقلاب را پذیرفتم. امام به مجلس خبرگان توصیه کردند که صلاح نیست آقای منتظری را
به عنوان قائم مقام رهبری تعیین کنند؛ اما چون آنها بر انتخاب خود اصرار ورزیدند،
امام کوتاه آمد. هدف حضرت امام این بود که حکومت فردی در ایران به وجود نیاید، بلکه
مسئولین و نمایندگان مردم بتوانند اعمال نظر کنند. امام با اینکه نسبت به مصدق دید
مثبتی نداشت؛ اما وقتی برخی خیابان ها را به نام دکتر مصدق نام گذاری کردند،
اعتراضی ننمود. وقتی جلد اول «نهضت امام خمینی» را در نجف نوشتم، کتاب را قبل از
چاپ خدمت امام بردم؛ با اینکه در مقدمه آن کتاب، مصدق را با عنوان «مصدق قهرمان»
نامیدم، ایشان اعتراضی نکردند. منش ایشان چنین بود که اجازه می داد افراد خود به
نتیجه برسند. بعد از فتح خرمشهر، امام به فرماندهان جنگ فرمود، اگر صدام از خاک
ایران خارج شد، وارد عراق نشوید چرا که سرباز عراقی امروز انگیزه ای ندارد؛ اما اگر
ما وارد خاک عراق شویم او انگیزه مضاعفی برای دفاع کردن بدست خواهد آورد! امّا
وقتی مسئولین نظامی نظر دیگری دادند و گفتند باید کار صدام را تمام کنیم، امام از
نظر خود کوتاه آمد. یا وقتی اولین ناو آمریکایی وارد آب های ایران شد، امام دستور
حمله صادر فرمود اما چون مسئولین به این نتیجه رسیدند که این کار به صلاح نیست،
امام اصرار بر نظر خود نکردند. این نکته مهمی بود که امام سعی می کرد هیچ
استفاده ای از قدرت در اثبات نظر خود نکند. البته بدیهی است جایی که اساس را در خطر
می دید، برخورد دیگری داشت. امام مانند سیاست مدارانی نبود که قبل از به قدرت رسیدن
فراوان از مردم دم می زنند اما چون به قدرت می رسند، مردم را فراموش می کنند. امام
بنی صدر را قبول نداشت و به او هم رأی نداد؛ اما وقتی که در انتخابات ریاست جمهوری
رأی آورد، امام به افکار و آراء مردم احترام گذاشت، اگر چه می توانست از طریق
اطرافیان و نزدیکان خود به مردم بفهماند که بنی صدر صلاحیت این کار را ندارد و مردم
اگر می دانستند که نظر امام نسبت به او منفی است، بنی صدر پیروز انتخابات نمی شد؛
زیرا امام بر قلب ها حکومت داشت، اما فرصت می داد که مردم خود راه را انتخاب کنند.

حضرت امام در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی صدر جمله ای را فرمود که اهل نظر
دریافتند که ایشان نسبت به بنی صدر ذهنیت دارد و آن این بود: «آقای بنی صدر بداند
که حبّ الدنیا رأس کل خطیئه». پس از پیروزی انقلاب امام در یکی از سخنرانی هایش در
جمله ای اشاره به ملی ـ مذهبی ها کرده بود که قطب زاده، مدیر عامل وقت صدا و
سیما، آن را سانسور کرد! امام می توانست او را به سادگی تنبیه و یا عزل کند اما در
این مسئله تنها حرفی که زد این بود که به آقای قطب زاده بگویید یا سخنرانی من را از
صدا و سیما پخش نکند، یا اگر پخش می کند، سانسور نکند! این روش حکومتی بنیانگذار
نظام مقدس اسلامی بود که به منش حکومت های استبدادی هیچ شباهتی نداشت. لذا وقتی هم
که در جریان دولت موقت اکثریت اعضای شورای انقلاب به آقای مهندس بازرگان نظر
داشتند، امام به نظر آنها احترام گذاشت. باید در نظر گرفت که اگر آن روز امام اجازه
نمی داد امثال بازرگان ها و بنی صدرها به قدرت برسند، امروز آنها در نظر ملت
چهره هایی قهرمان تجلی می کردند که ما می پنداشتیم اگر کارها به دست آنها می افتاد،
ایران گلستان می شد! بی شک اگر در آن روز این جریانات پیش نمی آمد و امثال بازرگان
و بنی صدر به قدرت نمی رسیدند و ماهیت خود را بروز نمی دادند. امروز قدرت را در دست
می گرفتند و نظام جمهوری اسلامی را و به چالش می کشیدند.

در اینجا به مبحث رویش ها و ریزش های انقلاب اسلامی رسیدیم که بارها مقام معظم
رهبری آن را مورد تأکید قرار دادند و لازم است که در این باب سخن ها گفته شود.
البته این مسئله در هر انقلابی طبیعی است. ریزش ها و رویش ها را می توان در دیگر
انقلاب های دنیا هم سراغ گرفت، حتی انقلاب هایی که نه تنها در جغرافیا بلکه در تمام
شاخص ها و معیارها با انقلاب ما تفاوت دارند. سئوال این است که آیا این روند به
ویژه ریزش ها در انقلاب ما به صورت طبیعی طی شد؟ دیگر اینکه آیا این رویش های سه
دهه پر برکت انقلاب، در شأن نظام و مورد انتظار امام و بنیانگذاران انقلاب اسلامی
هستند و می توان با اتکا به آنها بر تداوم و استمرار تکاملی انقلاب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.