پاورپوینت کامل تدریس معنادار و سازماندهی آن (۱)طرحی برای سازماندهی محتوای آموزشی دروسمعارف اسلامی در دانشگاه هادر مصاحبه با آقای دکتر رضا فیروزی ۹۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تدریس معنادار و سازماندهی آن (۱)طرحی برای سازماندهی محتوای آموزشی دروسمعارف اسلامی در دانشگاه هادر مصاحبه با آقای دکتر رضا فیروزی ۹۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تدریس معنادار و سازماندهی آن (۱)طرحی برای سازماندهی محتوای آموزشی دروسمعارف اسلامی در دانشگاه هادر مصاحبه با آقای دکتر رضا فیروزی ۹۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تدریس معنادار و سازماندهی آن (۱)طرحی برای سازماندهی محتوای آموزشی دروسمعارف اسلامی در دانشگاه هادر مصاحبه با آقای دکتر رضا فیروزی ۹۸ اسلاید در PowerPoint :
۳۰
A بسم الله الرحمن الرحیم. ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید تشکر
می کنیم. همان گونه که می دانید یکی از مشکلات دروس معارف اسلامی این است که باید
با دانشجو ارتباط برقرار کند تا دانشجو بتواند استفاده لازم را ببرد، به تعبیر بنده
مثل یک شمع باشد که تا آخر زندگی بتواند ببیند و راه را پیدا کند. سئوال این است که
چه چیز باید بگوییم و اصلاً آیا می شود چیزی گفت که تا آخر زندگی اش به او خط بدهد
که راه و چاهش چیست و زندگی اش از کجا شروع شده به کجا ختم می شود از لحاظ نگاهش به
عالم و مسائل دیگری که در این رابطه است. آیا اساساً همین سرفصل ها باید گفته شود
یا چیز دیگری؟ شما که از اساتید موفق هستید چه کار می کنید از کجا شروع می کنید و
به کجا ختم می کنید، سیر بحث و به قول معروف پارادایم حاکم بر بحث تان چیست؟
D بنده هم از لطفی که نسبت به اینجانب دارید، تشکر می کنم. به نظر من مسأله مهمی که
بدان اشاره فرمودید تابعی از این مطلب است ما نیازمند طرح جامعی برای ارایه منطقی
دروس معارف اسلامی هستیم و فقدان این طرح جامع به منزله سر در گمی سه عنصر اساسی
فرایند یاددهی ـ یادگیری، یعنی استاد ، دانشجو و محتوای آموزشی؛ به تعبیر دیگر، اگر
ما یک سری محورها و عناوینی را به صورت جداگانه و از هم گسسته برای دانشجو مطرح
کنیم و فاقد یک کانون برای دروسمان باشیم این سر در گمی حل نخواهد شد. ولی، پیش تر
گمان می کنم لازم است تکلیف دو مسئله را روشن کنیم به نظرم این دو مسأله به جد قابل
تأملند: یکی اینکه چگونه مباحث دروس معارف اسلامی می توانند به ایجاد یک منظومه
معرفتی منسجم در اندیشه دانشجویان کمک کنند و در نتیجه در شئون عملی زندگی آنان
بروز پیدا کنند؟ و دیگری اینکه پیوند این عناوین و مفاهیم مندرج در محتواهای آموزشی
به مثابه یکی از عناصر مهم فرایند یاددهی ـ یادگیری به لحاظ یک مجموعه معنادار با
خودشان چیست؟ یعنی این عناوین چه مجموعه منتظم معناداری را می سازند و چگونه به
تحقق آن منظومه معرفتی منجر می شوند و یا لااقل کمک می کنند؟ البته، در اینجا
منظورم به اعتبار محتواست نه به اعتبار نحوه استفاده از روش ها و راهبردهای آموزشی.
البته من یک معلم روش تدریس هستم و طبعاً از روش و راهبردهای مناسب برای تأمین
دیدگاهم غافل نخواهم بود. اما بحث غالب من در اینجا به اعتبار ساختار محتوایی این
دروس است نه به اعتبار راهبردهای تدریس. اجازه دهید با مثالی بحثم را اغاز کنم، در
فرایند تدریس من معلم باید دقیقاً بدانم هر حلقه از درس مانند “توحید افعالی” را که
طرح می کنم، در منظومه معرفتی دانشجو در کجا قرار می گیرد؟ این یک نکته است. دومین
نکته این است که بحثی مانند “توحید افعالی” به نحو عملیاتی و شکل اجرایی آن در
زندگی یادگیرنده در قالب چه مثال ها و رفتارهایی ظاهر می شود. به تعبیر دقیق تر،
مثلاً اگر می خواهیم برای دانشجو توحید افعالی، را توضیح دهیم، یک زمانی مستقیماً
می گوییم توحید افعالی عبارت از این است که ما مؤثر واقعی را خدا بدانیم. این نحوه
از بحث های انتزاعی در جای خود درست هم است، اما زمانی قرار است ما براساس مفاهیم
دینی زندگی یک انسان را سامان دهیم ؛ فرض کنید شخصی می خواهد یک جایی استخدام شود
آسمان را به زمین می دوزد و نمی تواند و آخرش می رود رشوه می دهد. از نظر آسیب
شناسی معرفتی اینجا اختلالی در منظومه معرفتی این آدم ـ به معنای دقیق آن که بعداً
توضیح خواهم داد ـ وجود دارد و در حقیقت نظام آموزشی نتوانسته است اولاً، این
منظومه معرفتی را به درستی بنیاد نهد و شکل معناداری از اعتقاد در زندگی شخص ترسیم
کند و ثانیاً، آن را به شکل عملیاتی برای شخص روشن کند و زندگی او را بر این مبنا
سازمان دهد. مثالی که مورد نظر من است مربوط به زندگی است و آثار این دسته از معارف
به حوزه حیات اجتماعی فرد مرتبط است. این یک بحث است. نکته دوم این است که در یک
گروه آموزشی مانند گروه معارف اسلامی که متکفل چنین کار حیاتی و مهمی است باید یک
کانون محتوایی و نظری را تعریف کنیم و این بحث ها حول این کانون بچرخند. اینجا من
دو رویکرد را پیشنهاد می کنم که هر دو رویکرد خوبی هستند اما بنده یکی را بیشتر
ترجیح می دهم و هر دو را توضیح می دهم و بعد هم نظر ترجیحی خودم را عرض خواهم کرد.
یک زمانی در بحث های اعتقادی کانون مفاهیم و معانی خداست، طبعاً در چنین رویکردی به
اعتبار موجود بی نهایت و کمال وجودیش، یک سری مسائل طراحی می کنیم و تمامی موضوعات
حول محور این معنا به چرخش در می آیند و حتی موضوعی به نام ایمان انسان در طبقات
این بحث مطرح می شوند. اما یک زمانی ما کانون را انسان قرار می دهیم و پی آمد آن
این است که انسان یک سری نیازهایی دارد، مثل نیاز به عدالت و خیلی چیزهای دیگر که
در این جا اولین معنا از رابطه انسان با یک چیزی آغاز می شود به نام خودش، قبل از
این که حتی خدا به معنای نظری ـ که معمولاً مطرح می شود ـ برای انسان طرح باشد و
بعد می آییم این “خودش” را تعریف می کنیم و می گوییم این “خودش” عبارتست از یک ماکت
و مدل از خدا، از اسمای الهی، در مقیاس انسانی روی زمین؛ و ما چنین رویکردی را
بیشتر در نوشته های ابن عربی و عرفای بعد از ایشان به وضوح می توانیم رد یابی کنیم.
ایشان تعریفی از انسان ارائه داده که مبنای این تعریف از انسان این است که، به بیان
بنده، خدا جلوی یک آینه ای ایستاده است که این آینه تمام صفات الهی را در او تجسم
بخشیده بر خلاف موجودات دیگر که برخی یا صفتی از صفات الهی را نشان می دهند. در
ارتباطات چهار گانه ای که انسان دارد، اولین ارتباط انسان به علم حضوری با “خود”
است، ارتباط با صفات خود است و بعد نیاز به خدا مطرح می شود؛ البته پر واضح است که
این بعد که می گویم بَعد زمانی نیست و موضوع خیلی لطیف و دقیق است و ذهن تجربی صرف
نخواهد توانست آن طور که مقصود است معنا را دریابد؛ یعنی شناخت من از خودم همان
شناخت خداست. به عبارتی، “من” فایل زیپ شده ا ی از اسمای اوست و او همان کمال
بالفعل بی کرانه و تمام ماجرا در تلاش انسان برای باز کردن این فایل زیپ شده است.
“من” به سویی حرکت می کنم که مقصدش اوست، بنابر این، در اینجا هم شناخت “من” معنا
پیدا می کند و هم شناخت خدا. از این جا ما وارد توحید می شویم و از آن بابتی که منِ
انسان برای خودم دردی دارم و برای این که این درد را تسکین دهم و جوابی بر آن بیابم
تمناهایی دارم و پاسخ تمام اَشکال این تمناها با همه تفاوت های ظاهریشان یکی بیش
نیست، آن جواب همان خداست. بنده این جنبه از وجود “من” را با اصطلاحی که از فریتیوف
شوان عاریت می گیرم به نام جنبه Esoteric یا جنبه باطنی ام نام می نهم و آن اشکال
گوناگون تمناها را جنبه Exoteric یا تظاهرات آن جنبه باطنی تلقی می کنم. مبنای بحث
من این جاست و سعی می کنم بر این اساس، ساختار مورد نظرم را تبیین کنم. به لحاظ
ساختار معنایی شناخت این “من” بسیار اهمیت دارد. در این رویکرد همه معارف دینی اعم
از توحید ، نبوت ، معاد ، امامت و ساختار حکومت دینی و خلاصه کنم حتی قائلم اموری
مانند اخلاق و تاریخ اسلام همگی در این منظومه قرار می گیرند و نقطه کانونی “انسان
خدا گونه” و حامل اسم الله است. همه این معارف از مجرای شناخت انسان و وجود الهی او
به لحاظ در دسترس بودن و علم حضوری انسان به این “خود” میسر می شود. این رابطه
دیالکتیکی همیشه بین انسان و خدا برقرار است. چنان که ایزوتسو در کتاب «خدا و انسان
در قرآن» توضیح می دهد، می گوید فرق است بین سایر موجودات با خدا و انسان در قرآن.
این دو، به تعبیر بنده، زانو به زانوی هم نشسته اند و خدا تنها انسان را مخاطب خود
قرار می دهد و او را دعوت می کند نه هیچ موجود دیگری را، و هر موجود دیگری برای این
مطرح است که انسان از او به واسطه یک نشانه راه جوید و به سوی مقصد حرکت کند. آن
وقت در حقیقت یک نوع نگاه انسان مدارانه غیر مدرنِ غیر مشرکانه به قرآن و معارف
دینی و بالاخص به توحید خواهیم داشت. به نظر بنده، غیر از این که این مسأله برای
دانشجویان خیلی جذاب تر از شیوه های معمول و مطرح در تبیین معارف الهی است، به
تشکیل آن منظومه معرفتی مورد نظر کمک شایانی خواهد کرد و ناگفته پیداست این نگاه،
رویکرد دوم را که به صورت مستقیم به طرح مسایل انتزاعی می پردازد، تحت تأثیر قرار
می دهد. این که برهان امکان و وجوب، واجب الوجود را اثبات می کند و بعد راه فطرت
خدایابی را فطری بشر معرفی می کند، غلط نیست؛ اما، معتقدم در اینجا مشکل معناداری
در منظومه معرفتی وجود دارد و طبیعی است وقتی این مباحث خارج از وجود من و نیازهای
وجودی من مطرح است، دانشجویان حق دارند بپرسند صرف نظر از مشتی آگاهی های دینی برای
چه ما باید این ها را بخوانیم؟ و در این فرض من پرسش آنان را دور از منطق نمی دانم.
حتی اگر شما فطری بودن خدایابی و خداشناسی و مباحث مرتبط را برای او شرح می دهید
این نوع توضیح از ویژگی های عَرَضی این مباحث خواهند بود نه ذاتی آن ها.
البته منظورم این نیست که ما به دانشجویان عرفان این عربی تدریس کنیم. بلکه بیشتر
به نیازهای ذاتی انسان و طرح مباحث در یک مجموعه معنا دار بر گرفته از نیاز ذاتی
انسان توجه دارم.
A طبیعتاً وقتی موضوعات معنادار نباشند دانشجویان نمی توانند با درس ارتباط برقرار
کنند.
D نه! قطعاً نمی توانند ارتباط مطلوبی برقرار کنند، یعنی برای این مباحث یک مجموعه
منتظم فکری نمی سازند. اما اگر من کانون را انسان و نیازهای او طرح کنم؛ مثلاً
بگویم خدا را می خواهم بشناسم و این برای آن است که فایل های بسته در وجود خودم را
باید باز کنم. حالا وقتی می خواهم ما بین خودم و خدا پل بزنم و برای این کار عظیم و
سترگ و البته ضروری به هدایت اویی نیاز دارم که این فایل ها را در وجودم قرار داده،
بحث نبوت و ضرورت هدایت آسمانی خود به خود مطرح خواهد شد. وقتی من بخواهم از مسیر
حرکت سخن بگویم مسأله مربوط به معاد خود به خود خودش را نشان خواهد داد. وقتی من
نبوت را طرح می کنم به عنوان پل ارتباطی با آن مبدأ کمال مطلق مواجهم و در ادامه
نبوت یک چیزی به نام وحی آسمانی، معجزه، امامت و امثال این ها ضرورت می بابند؛ در
این ساختار ملاحظه خواهید کرد مباحث حکومت دینی و بستر اجتماعی ـ سیاسی خاصی ضرورت
می یابد و به بسیاری از اشکال ها پاسخ منطقی می دهد. این است که ما باید یک کانون
تعریف کنیم و پیشنهاد من در این دو رویکرد «خدا کانون» یا «انسان کانون» رویکرد دوم
است، به جد و تحقیقاً معتقدم رویکردی که قرآن می خواهد نشان بدهد، رویکرد دوم است و
شما نمی توانید در قرآن برهان امکان و وجوب یا هر بحث خدایابی یا خدا شناسی مستقل و
فارغ از نیاز انسان بیابید، چون مخاطب قرآن انسان است. کانون توجه خدا در قرآن
انسان است و این اوست که خداشناس ، پیغمبر شناس ، معاد شناس و امام شناس و… است.
تمام این ماجرا به شرطی منطقاً قابل طرح است که من از اصالتی برخوردار باشم که حتی
فرشتگان مقرب الهی در قرآن از آن برخوردار نیستند. به تبع آن، این انسان به توحید و
ایمان به انبیاء دعوت می شود، مسأله معادش و حتی خودش مطرح می شود. این رویکرد را
دانشجویان خیلی پذیرفته اند در این تجربه بیست و چند سالی که هست، دیده ام وقتی
موضوع انسان شناسی است و رابطه با خدا، توحید، معاد، دین و… به عنوان یک نیاز،
یعنی نیاز انسان مطرح می شود مسائل از منطق قابل قبول تری برای اندیشه دانشجو
برخوردار است و با آنان به سرعت ارتباط برقرار می کند و زمانی که در اداره تدوین و
تألیف کتب درسی معاونت امور اساتید در گروه معارف اسلامی بودم به ارایه یک عنوان
انسان شناسی اصرار داشتم که خوشبختانه با پیگیری دوستان تصویب شد گرچه در کم و کیف
آن بحث دارم.
A وقتی محور را انسان قرار دادیم با آن تفصیلی که فرمودید آیا این فقط در مقدمه کار
است یا در تمام مباحث خودش را نشان می دهد؟
D در تمام اجزا این مطلب قابل ترسیم است و اصلاً شرط این دیدگاه این است که همه جا
قابل نمایش و ارایه باشد.
A مثلاً در اوصاف الهی مانند علم، حکمت و مانند آن چگونه با این دیدگاه یعنی نیاز
انسان وارد می شوید؟
D بنده به اعتبار اینکه خدای متعال موجودی را آفریده که جلوه تمام نمای صفات خودش
است که ابن عربی از آن به عنوان “عالم صغیر” نام می برد، به دانشجویان می گویم یک
فایلی است که زیپ شده و برای بازکردن آن یک نرم افزار لازم است. این نرم افزار وحی،
مکاتب آسمانی و شریعت است. شریعت هیچ کاری ندارد جز این که به ما یاد بدهد از چه
روش ها و متدهایی برای بازکردن این فایل استفاده کنیم؛ یعنی تبدیل بشویم به یک
موجود “خدا گونه” که اسمش در آموزه های دینی “خلیفه الله” است. کانون این داستان هم
دو آیه از سوره بقره است که معروف است که از «إِذْ قَالَ رَبُّکَ»[۱] شروع می شود و
آیه بعدی اش؛ یعنی به محض این که به بچه ها می گویم که خدا گفته «إِنِّی جَاعِلٌ
فِی الأرْضِ خَلِیفَهً»[۲] آیه بعدی اش گفته «وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ
کُلَّهَا»[۳]. این رابطه نشان می دهد که داستان آفرینش مسأله اسماء و صفات الهی و
در نهایت ظهور آن هاست. حالا وقتی ما می خواهیم این بحث را مطرح کنیم در حقیقت
خلیفه الله با این موضوع، ولی الله با این موضوع، نبوت با این موضوع، صفات الهی با
این موضوع، همه اش با این موضوع درگیر است. یعنی یک کانون وجود دارد و آن کانون
عبارت است از این که انسان یک موجودی است که باید فایل های خدادای اش باز شود (و به
نهایت کمال شایسته خود برسد) و تمام ماجرا همین است.
A یعنی به هیچ وجه به بحث اصل وجود خدا نمی پردازید.
D نه! اینها همه نقش واسطه پیدا می کنند. یعنی خدا را ما از این بابت مطرح می کنیم
که آن موجود مقصد و مقصود است و برای این که من در خودم چیزی را ایجاد کنم باید یک
مدل نهایی داشته باشم. من در کتاب معارف اسلامی ۱ تألیف خودم که انجمن علمی معارف
زحمت طبع آن را کشید گرچه با محدودیت سرفصل های موجود درگیر بودم و الزاماتی داشتم
که آزادی عمل و دیدگاه اصلی ام را از من می گرفت با این حال، در برخی از فصول بدان
پرداخته ام، مانند گفتار دوم فصل پنجم که در آن جا یک مثلث کشید ه ا م و این دیدگاه
را بعداً در رساله دکتری ام شرح داد ه ام که یک گوشه این مثلث خداست، یک گوشه اش
انسان و گوشه دیگرش شریعت آسمانی یا وحی و در کامل ترین شکلش قرآن است. درهر
گوشه ای بایستید دو گوشه دیگر را خواهید دید. از منظر خدا نگاه کنیم خدا به اعتبار
روایتی که می گوید «خدا در کلامش برای بندگانش ظهور کرده ولی شما بصیرت دیدن او را
ندارید.»[۴] اصلاً شما وقتی به اعتبار این که از منظر خدا به انسان نگاه می کنید و
به قرآن نگاه می کنید جز تجلیات او چیزی در عالم مشاهده نخواهید کرد. ابن عربی هم
در این جا یک چیزی را جدا کرده که باز ایزوتسو در آن کتاب صوفیزم و تائوئیزم به
زیبایی از خدایی بحث کرده که به عنوان یک ذات ناشناخته در غ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 