پاورپوینت کامل علل گرایش به بدبینی و پوچ گرایی ۸۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل علل گرایش به بدبینی و پوچ گرایی ۸۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل علل گرایش به بدبینی و پوچ گرایی ۸۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل علل گرایش به بدبینی و پوچ گرایی ۸۰ اسلاید در PowerPoint :
۲۵
یکی از مشکلات انسان مدرن مسأله پوچ گرایی می باشد. حال سئوال این است که با توجه به فطرت خداشناسی و خداجویی در انسان چرا برخی انسان ها دچار بحران اعتقادی و پوچ گرایی می شوند؟
درآمد
مختصراً باید گفت که علل و عوامل پوچ گرایی بر دو گونه اند: ۱. علل و عوامل درون ذاتی یا فردی؛ ۲. علل و عوامل برون ذاتی یا اجتماعی.
بی تردید در قلمرو انسان شناسی هرگز نمی توان حد فاصلی میان فرد و اجتماع قائل شد، زیرا این دو بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند و ما این تقسیم بندی را صرفاً به جهت شدت تأثیرشان بر یکدیگر، به عمل آوردیم. علل و عوامل درون ذاتی یا روانی مانند نابسامانی های تربیتی، عقده حقارت، ناخودپذیری و… علل و عوامل برون ذاتی یا اجتماعی مانند نابسامانی های محیطی و اجتماعی، دگرگونی ارزش ها و….
به این نکته نیز اشاره کنیم که تنها به برخی از علل و عوامل که مهمتر به نظر می رسند، اشاره کرده ایم. در بین ده ها عامل که ممکن است در گرایش افراد انسانی به بدبینی مؤثر باشند، عللی که ذکر شده، علل و عوامل کلی هستند که بسیاری از انگیزه های جزئی را نیز شامل می شوند. برای مثال نارسایی های تربیتی یک انگیزه کلی است که می تواند بسیاری از علل جزئی مانند ناز پروردگی ها، مهرطلبی ها و… را شامل شود.
در بررسی علل و عوامل مزبور باید نکات زیر را در نظر گرفت:
۱. هیچ گاه نمی توان گفت که تنها یک علت موجبات بدبینی و پوچی را فراهم می آورد، زیرا طبیعت آدمی به گونه ای است که مجموعه ای از علل و عوامل در آن مؤثر است. گذشته از آن اگر تنها یک عامل بخواهد در روان انسان تأثیر کند، مکانیسم دفاعی انسان به گونه ای است که با آن به مبارزه برمی خیزد.
۲. گرایش افراد به بدبینی و پوچی دارای شدت و ضعف است؛ یعنی تمامی افرادی که دچار بدبینی و پوچی می شوند، از یک حد معین از پوچ گرایی برخوردار نیستند و این امر بستگی به ساخت شخصیت آنان دارد.
۳. شدت و نوع بدبینی و پوچی در انسان بستگی به عامل مؤثر در آن دارد؛ مثلا فردی که بر اثر شکست در عشق، یا نرسیدن به مقام مطلوب خود دچار یأس و بدبینی شده ممکن است بر اثر مرور زمان و یافتن عشق جدید یا رسیدن به مقامی دیگر، از یأس و بدبینی تهی شود؛ در حالی که فردی که بر اثر تحیّر در معمای آفرینش به سوی بدبینی و پوچی کشانیده شده شاید تا آخر عمرش نسبت به زندگی بدبین بماند.
۴. تأثیر بدبینی و پوچی در افراد، متناسب با سن و سال و در یافته ای عقلی و فکری و ساخت شخصیت آنهاست.
حال در اینجا به علل و عوامل گرایش به بدبینی و پوچی می پردازیم.
۱. معمای آفرینش
در سیر تاریخ همواره بشر می خواسته بداند که از کجا آمده است؟ برای چه آمده است؟ و به کجا می رود؟ در این میان برای عده ای مسائل فوق به حالت گذرا مطرح شده و در نتیجه از کنار آن به سادگی گذشته اند. ولی جمعی دیگر که عده قلیلی از انسان ها را تشکیل می دهند معمای هستی را برای خود جدی مطرح کرده و کوشیده اند تا در حد امکان و توانایی خویش پاسخی برای آن بیابند.
این مسائل اساسی هم برای خیام، معری، کامو، کافکا و هدایت مطرح شده و هم برای فارابی و ابن سینا و خواجه نصیر و ملاصدرا و صدها تن دیگر، ولی چون فارابی یا ملاصدرا به علت برخورداری از یک سیستم دقیق فلسفی و دینی به پاسخ مسائل خود رسیده اند، در نتیجه به بیراهه ها نرفته اند؛ در حالی که کامو، کافکا و هدایت که هم فاقد اندیشه های دقیق فلسفی بوده و هم بی ارتباط با یک سیستم فلسفی و دینی که بتوانند پاسخ مسائل فوق را دریابند، بوده اند و سرانجام روح کنجکاوشان بن بست برخورده و سر از بیراهه های بدبینی و پوچی در آورده اند.
اینجاست که باید گفت تدبر در معمای آفرینش و پی نبردن به اسرار هستی آدمی را به سوی پوچی و بدبینی می کشاند. اعتقاد به یک سیستم فلسفی و دینی، که پاسخگوی معمای آفرینش باشد آدمی را از بدبینی نجات می دهد.
۲. راز مرگ
حقیقت مرگ عامل اساسی دیگری بر گرایش انسان به بدبینی و پوچی است، اندیشه مرگ بسیاری از متفکران و اندیشمندان را به سوی یأس و بدبینی می کشاند.
آدمی که از لذائذ و خوشی های زندگی بهره مند باشد، ولی در همان لحظه که از نعمت های زندگی استفاده می کند دریابد که این خوشی زودگذر است و استمرار و بقایی برای آن نخواهد بود و سرانجام آدمی، چه با خوشی و لذت باشد و چه با غم و اندوه، مرگ است، دچار یأس و بدبینی خواهد شد. این فرد با خود خواهد اندیشید که این زندگی چه ارزشی دارد. پل فولکیه می گوید: «کسی که قادر است آن طرف ابتذال روزانه زندگی را بنگرد و وضع متزلزل و فناپذیر خود را بشناسد و بفهمد که بدون برهانی باید به این دنیا پرتاب شده و باید طعمه مرگ شود، دستخوش احساسی می گردد که بهتر است خلجانش بنامیم.»
تنها کسانی می توانند با اندیشه مرگ از پوچی رهایی یابند که به جهان پس از مرگ و عالم رستاخیز اعتقاد داشته و باور داشته باشند که این زندگی مرحله ای است برای ورود به عالمی والاتر از این جهان و در نتیجه مرگ پایان زندگی نیست، بلکه پلی است بین این جهان و جهان دیگر، ویلیام جیمز درباره تأثیر مذهب در جلوگیری از پوچی می گوید: «هر وقت که مرگ در جلو چشم ما مجسم می شود، بیهودگی تلاشهای ما آن اندازه محسوس و مشهود می گردد که ما بخوبی می بینیم که تمام موازین اخلاقی ما عیناً مانند پارچه هایی است که روی زخم ها و جراحت ها می کشند تا فقط زخم ها و جراحت ها را بپوشاند والا مرهمی بر دل ریش ما نخواهند بود. و ظاهر می گردد که همه این نیکوکاری هایی که انجام می دهیم تا زندگی ما بر پایه های سعادت، خیر و رفاه قرار گیرد، چیزهایی توخالی بوده و زندگی ما پا بر هواست.
اینجاست که مذهب به کمک ما می آید و سرنوشت ما را در دست می گیرد. در مذهب حالت و مقامی روحانی است که در جای دیگر آن را نمی توان یافت. همین که به این مقام رسیدیم، به جای آنکه در میان این امواج پرعظمت خدایی بیهوده دست و پا زده و بخواهیم مقام خود را تثبیت نماییم لب فرو بسته و به چیزهای هیچ تکیه نمی کنیم، اینجاست که آنچه از آن وحشت داشته ایم ما را پناهگاه می شود.»[۱]
مرگ یاران و عزیزان نیز کسانی را که ایمان درستی به جهان پس از مرگ ندارند، به سوی پوچی می کشاند.
۳. شک روانی
شک یکی از پدیده های بسیار مهم برای شناسایی جهان هستی است و تا اندیشمندی در مسائل هستی شک نکند، هرگز نخواهد توانست به بسیاری از واقعیات دست یابد.
مقام علمی و فلسفی بسیاری از متفکران نظیر غزالی و دکارت از اینجا ناشی شده که در اکثر موضوعات اساسی معارف انسانی شک کرده اند. اگر در قلمرو معلومات بشری شک و تردیدی از جانب اندیشمندان نمی شد، معلومات بشری در همان سطح گذشتگان باقی می ماند و دیگر این همه مکاتب و سیستم های علمی و فلسفی پیدا نمی شد.
اگر انسان شک را به عنوان وسیله ای برای راهیابی به شناخت مسائل هستی بداند، امری است بسیار مفید. اما اگر این شک ادامه یابد تا جایی که انسان در بدیهی ترین بدیهیات نیز شک کند مثلا اینکه آیا جهان هستی وجود دارد یا نه؟ دیگر این شک را نباید یک شک فلسفی به شمار آورد، زیرا چنین فردی دچار بیماری روانی شده است. همین نوع شک روانی است که آدمی را به سوی بدبینی و پوچی می کشاند. چون چنین انسانی به تمام امور حتی به زندگانی خود به دیده شک خواهد نگریست.
نام آورانی نظیر معری، خیام و شوپنهاور به انگیزه شک بیش از حد در جهان آفرینش، دچار نگرانی و اضطراب فلسفی شدند و در نتیجه سر از وادی بدبینی درآوردند.
۴. فقرِ آرمان
انسانی که دچار بی آرمانی است، بدون شک دچار یأس و بدبینی خواهد شد.
فردی که در زندگی برای خود هدف و آرمانی انتخاب نکند تا به سوی آن گام بردارد و در حقیقت خود را تابع متغیری بداند از رویدادهای زندگی، به عبارت دیگر بگوید هر چه پیش آید، خوش آید و خویشتن را زنده برای حال بداند، به هنگام برخورد با مانع دچار یأس و بدبینی خواهد شد.
وجود آرمان در زندگی از چند نظر از بدبینی و پوچ گرایی جلوگیری می کند؛ زیرا اولا از آنجا که انسان دارای ایده آلی است، برای وصول به آن امیدوار خواهد بود و امیدواری جلوی یأس و بدبینی را خواهد گرفت. ثانیاً کوشش برای وصول به هدف، آدمی را به خود مشغول داشته و نمی گذارد تا اندیشه بدبینی و پوچی بر مغز وی خطور کند.
همین فقر آرمان فردی و اجتماعی یکی از انگیزه های اساسی گرایش برخی از جوانان به بدبینی است؛ زیرا آن ها نمی دانند در زندگی چه می خواهند و در جستجوی چه چیزی باید باشند.
دگرگونی های اجتماعی و تضاد بین سنت ها و تحولات اجتماعی موجب شده تا بسیاری از آرمان ها و ارزش های انسانی دگرگون شوند و همین امر گروهی را به ناتوانی در بدست آوردن یک آرمان کشانده است.
برتراندراسل یکی از علل گرایش جوانان غربی را به سوی بدبینی، فقرآرمان دانسته و معتقد است که دگرگونی ارزش ها اعتقاد به بسیاری از آرمان ها را از میان برده است.
اگر جوان غربی امروز فقط با بدبینی عکس العمل نشان می دهد، در این صورت باید علت و موجبی خاص در بین باشد. امروزه جوانان نه تنها قادر نیستند آنچه را که برایشان گفته می شود قبول کنند، بلکه چنین می نماید که قادر نیستند هیچ چیز را باور کنند. و این وضع عجیبی است که باید مورد توجه و دقت قرار گیرد. بیاییم و بعضی از آرمان های قدیم را یک به یک از نظر بگذرانیم و ببینیم چرا این آرمان ها دیگر آن دلبستگی ها و علایق سابق را در جوانان نمی دمند.[۲] انسان امروزی بی پناه است. تکیه گاهی ندارد تا به آن وابستگی داشته باشد. از فقر آرمان نالان است و خود نمی داند.
۵. واژگونی ارزش ها
یکی از عوامل مؤثری که به هنگام انتقال یک جامعه از حالتی به حالت دیگر موجبات بدبینی انسان را فراهم می آورد، مسأله ارزش ها است؛ زیرا به هنگام تغییر و تحول هر جامعه ای بسیاری از ارزش ها خواه ناخواه تغییر خواهند کرد. همین واژگونی ارزش ها که انسان ها قبل از تغییر و تحول جامعه به آن دلبستگی حاد و شدیدی داشته اند تا جایی که بسیاری از ابعاد حیاتشان را با آن تفسیر می کردند موجب می شود تا ضربه روانی ناخودآگاهی بر آنها وارد شود. فردی که پایبند سنت ها بوده، در یک حالت تحیر و تعجب فرو خواهد شد؛ تحیری که ناشی از یک تضاد روانی است. تضاد در قبول و انتخاب ارزش های سنتی و فعلی.
اگر فرد مزبور دارای چنان رشد فکری و آگاهی فرهنگی باشد که بتواند دست به انتخاب بزند و نیک را از زشت و خوب را از بد تشخیص دهد، چه در حیطه فکر و چه در قلمرو عمل دچار اشکالات روانی نخواهد شد. اما اگر او نتواند ارزشی را برای خود انتخاب کند، یعنی ارزش فعلی را به علت ساختن شخصیتش نتواند بپذیرد و در قبول ارزش سنتی نیز در حیطه عمل با موانعی برخورد کند دچار شک و تردید خواهد شد که در نتیجه یک حالت یأس و نومیدی بر او غلبه خواهد کرد. علت یأس و نومیدی این است که انسان وابستگی و دلبستگی به ارزش های خود دارد و همین دلبستگی برای انسان تحرک و امید به وجود می آورد. بنابراین به هنگامی که انسان در پذیرش ارزش ها دچار شک و تردید شود، ناگزیر به سوی بدبینی و پوچی کشانده خواهد شد.
به نظر می رسد که واژگونی ارزش ها از اساسی ترین گرایش جوانان ما به بدبینی باشد.
برای آگاهی بیشتر از موضوع دو نمونه از ارزش های تغییر یافته را مثال می آوریم: یکی از ارزش هایی که امروزه واژگون گردیده عشق و محبت است. قرن ها مسأله عشق و محبت یکی از اساسی ترین ارکان حیات آدمی به شمار می آمد و همین امر موجبات گرمی کانون خانوادگی و پایبندی افراد را به زندگی به وجود می آورد، ولی امروزه به علت رواج بی بند و باریهای جنسی، عشق و محبت نیز از رونق افتاده و همین موضوع موجبات عدم دلبستگی انسان ها به زندگی را فراهم آورده است.
یکی دیگر از ارزشها، مسأله اخلاق است. قرن ها اخلاق از یک تعداد اصول ثابته ریشه می گرفت و سعی در جمع و تلطیف قلوب داشت، در حالی که در عصر ما به وسیله اندیشه های کسانی چون داروین، مارکس و نیچه دگرگون شده است. تا دیروز مهر و محبت خیر بود و امروز از نظر نیچه، بی رحمی و قساوت خیر است. تا دیروز عفو و بخشش از امور اخلاقی به شمار می آمد، ولی امروز قدرت نمایی فعل اخلاقی است. این نظریات و دگرگونی روابط اجتماعی موجبات سستی اخلاقیات را فراهم کرد. و در نتیجه روابط انسانی سست شد. اعتماد به یکدیگر از میان رفت؛ پیوندهای عاطفی از هم گسسته شد؛ و سرانجام دلبستگی افراد به زندگی رخت بربست و وضع حال امروزی پیش آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 