پاورپوینت کامل ترابط یا تقابل عقل و وحی در فرهنگ و تمدن اسلامی ۹۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ترابط یا تقابل عقل و وحی در فرهنگ و تمدن اسلامی ۹۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ترابط یا تقابل عقل و وحی در فرهنگ و تمدن اسلامی ۹۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ترابط یا تقابل عقل و وحی در فرهنگ و تمدن اسلامی ۹۲ اسلاید در PowerPoint :

۲۳

مقدمه:

سئوال اصلی این مقاله این است که آیا در فرهنگ اسلامی عقل با وحی دارای ترابط است یا تقابل؟ در صورت ترابط با توجه به اهمیت و محدودیت عقل و فراعقلی بودن وحی حدود وثغور، ویژگی ها، جایگاه، چرایی و چگونگی تلازم و ترابط عقل و وحی چگونه است؟

در ابتدا به تعریف عقل و ویژگی ها و محدودیت های آن اشاره شده است سپس تعریف وحی و ویژگی های آن مورد بررسی قرار می گیرد. برای پاسخ به این بحث عمیق معرفتی به اجمال به «عقل وحیی» و «طور ماورای عقل» پرداخته شده است. بررسی و تبیین این موضوع نیاز به کاوش عمیق در مبحث « عقل » و «وحی» دارد. اساس تلاش نگارنده این مقاله این است که اثبات کند آیا بین عقل و وحی ترابط یا تلازمی عقلانی برقرار است یا تقابل و تمایز. تبیین و اثبات چیستی و چرایی این رابطه درگرو باز پژوهی دقیق وعمیق مباحثی است که به توضیح و تبیین آنها می پردازیم.

عقل

واژه «عقل » مشترک لفظی است و دارای معانی مختلف و متعددی است. فارابی در رساله عقل هفتاد و دو معنا برای عقل قائل است.[۳] اشتراک لفظی عقل زمینه بروز بسیاری از اشکالات رابطه عقل و وحی را باعث می شود.

معنای لغوی عقل

واژه عربی «عقل » اسمی است گرفته شده از عَقَلَ که به معنای «خرد»، «دانش»، «دریافت»، «فهم» و «قید» است. دوراندیش، بیدار، مصلحت بین، گره گشا، ذوفنون، حیله گر، رنگ آمیز، متین، دل خام، طینت، ناقص، تیره، روشن بین، بلندبازو، خرد، خردمندی، ردا، روبه، روع، زبر، زوزه، زور، زیر، طعم، ظرافت، فرزانگی، کیس، کیاست، لب، پناه جستن، جای پناه و دل،[۴] قلعه و دژ، تدبیر و ادراک. از دیگر معانی عقل به شمار می آید.[۵]

عقل در معنای اصطلاحی:

۱. عقل در معنای متعارف آن: فارابی عقل را در نگاه عوام به تشخیص مصلحت و منفعت تعریف می کند.[۶] ابن سینا و ملاصدرا نیز همین معنا را در آثار خود به کار برده اند.[۷]

۲. عقل به معنای اخلاقی: ابن سینا در تعریف آن می گوید: قوه ای از قوای نفس که به وسیله آن می توان بین امور قبیح و حسن فرق گذاشت.[۸]

۳. عقل در قرآن: در قرآن از این واژه منبع معرفت قصد شده است.تعبیراتی که در قرآن برای این منبع معرفت به کار رفته است بسیار است. از جمله: عقل ، لب، فؤاد، نُهی، صدر، روع و نفس.[۹] علاوه بر این، تعبیرات دیگری درباره کار عقل در قرآن آمده از جمله: ذکر، فکر، قصد، شعور، بصیرت و درایت.[۱۰]

۴. عقل در اصطلاح عرفا: در اصطلاح عرفا، عقل در دو معنا به کار رفته است اول عقل معاش که همان وسیله تمیز (فرق گذاشتن) است[۱۱] دوم عقل معاد که به تعبیر پیامبر(ص) نوری است در قلب که به وسیله آن بین حق و باطل فرق گذاشته می شود.[۱۲]

۵. عقل در اصطلاح فلاسفه: عقل قوه ای است برای نفس ناطقه و قوه عاقله چیزی مغایر با نفس ناطقه است. در اینجا نفس فاعل و عقل وسیله ای برای آن محسوب می شود مانند چاقو برای قصاب[۱۳] یا به عبارت دیگرعقلی که سبب معرفت به معنای علم و فلسفه می شود.[۱۴]

اندیشیدن عقلانی روشی برای کسب معرفت است. در حالی که فلسفه، علمی با موضوع و نظام خاصی است که اندیشیدن عقلانی روش آن شمرده می شود؛ به همین جهت کاوش فلسفی یا تفلسف فقط اندیشیدن عقلانی نیست بلکه اندیشیدن درباره موضوع یا نظامی خاص است.[۱۵]

ویژگی های عقل

۱. اعتبار و ارزش عقل را خود عقل تأیید و تصدیق می کند.

اعتبار و ارزش عقل توسط خود عقل تأیید و تصدیق می شود. به عبارت دیگر حجیت برای عقل از لوازم ذاتی و لاینفک بوده و آنچه از لوازم ذاتی به شمار می آید قابل جعل نخواهد بود. وقتی حجیت برای عقل قابل جعل نباشد قابل رفع نیز نخواهد بود. به این ترتیب عقل در حد ذات خود حجت و معتبر بوده و طبق سخن ابوحامد غزالی، عقل حاکمی است که هرگز معزول نمی گردد.[۱۶]

۲. عقل می تواند خودش را زیر سیطره پرسش برده و آن را مورد انتقاد قرار دهد.

اگر ویژگی مرتبه ای عقل را در نظر بگیریم عقل می تواند بر همه امور برتری داشته باشد و آنها را مورد سئوال قرار دهد در حالی که هیچ موجود دیگری نمی تواند عقل را زیر سیطره پرسش خود قرار دهد. درست است که عقل پرسشگر است ولی پاسخ به این پرسش ها نیز کار عقل است و هیچ موجود دیگری نمی تواند از عهده پاسخ به آن برآید. این خصلت در عقل به اندازه ای نیرومند است که حتی می تواند خودش را مورد نقد قرار دهد.[۱۷]

تبیین و تأیید پرسش های اساسی چیستی، هستی و چرایی به وسیله عقل پاسخ گفته می شود. با طرح این پرسش ها انسان از مرحله وجود مادی خویش پا فراتر گذاشته و به عالم متافیزیک وارد می گردد در همین پرسش های سه گانه است که بعد عقل انسان آشکار گشته و ژرفای خود آگاهی او بروز می کند به گونه ای که عقل ورزی برای انسان همانند نفس کشیدن برای ادامه حیات ضرورت دارد. عقل در مقام اثبات می تواند وجود عالم متافیزیک را اثبات کند امّا بیان چیستی و ماهیت و جزئیات آن را که وحی پاسخ گفته است تأیید و تبیین می کند.

۳. عقل انسان رااز مرحله نقص وناتوانی به مقام فعلیت و کمال می رساند[۱۸]

آنچه انسان را از مرحله بالقوه بودن بیرون می آورد و به سوی فعلیّت رهسپار می سازد و آنچه سرانجام انسان در مرحله کمال خود به آن نائل می گردد عقل است. به عبارت دیگر اگر نور عقل تحقق واقعی نداشته باشد انسان نمی تواند از مرحله نقص و ناتوانی به مقام کمال و فعلیّت دست یابد و از جهان بُعد و اجسام به عالم روح و انوار راه یابد.[۱۹]

مولانا سه ویژگی برای عقل بیان می کند:

«عقل موجودی آسمانی، حق جو و حق پو است همانند فرشته»

چون فرشته و عقل که ایشان یک بدند

بهر حکمت هایش دو صورت شدند

همچنین، عقل در پی نزاع و جنگ بر تغییر مسائل دنیوی نیست بلکه همدلی همّ و غم آن خداوند است.

عقل زین فکر ما آگاه نیست

در دماغش جز غم الله نیست.[۲۰]

ویژگی دیگر عقل آن است که عنصری ضد شهوت است.[۲۱]

محدودیت های عقل

اساس ظهور دین و ضرورت وحی به محدودیت های عقل در چیستی و چرایی پاسخ به سئوالات بنیادین زندگی انسان است. وحی از آنجایی که با علم لایزال الهی گره می خورد چون و چرایی ندارد و مطابق با واقع است یعنی حقیقت محض. اما عقل بنابر محدودیت های خاصی که دارد در مواردی نمی تواند آنچنان که باید و شاید حکم دهد. این محدودیت در حوزه عیوب و اشکال و خرده گیری بر عقل نیست بلکه خاصیت و طبیعت عقل ایجاب می کند که آن محدودیت را دارا باشد مثل اینکه بگوییم سنگ، سخت است. سنگ در مقام سختی خود هیچ اشکال و عیبی بر آن مترتب نیست بلکه جزء ویژگی های لاینفک و ذاتی سنگ، سختی آن است بنابراین به هیچ وجه قصد ما بیان عیوب و اشکالات عقل نیست بلکه بیان این محدودیت ها خود جزو ویژگی های عقل است.

جایگاه و اهمیت عقل در قرآن

یکی از عالی ترین و والاترین مفاهیم و تعابیری که قرآن به عنوان رکن اساسی سعادت آدمی معرفی می نماید، عقل است. در بسیاری از آیات که عقل به عنوان شالوده و رکن آن است هدف از نزول آیات الهی را تعقل و اندیشه مردم ذکر می کند و با تعبیر «لعل» که در این گونه موارد برای بیان هدف است این حقیقت را آشکار می سازد. بعضی دیگر از آیات قرآن مطلب را از این فراتر برده و با لحن سرزنش باری مردم را به خاطر عدم تفکر و تعقل مورد مؤاخذه قرار داده و می فرماید: «أَفَلا تَعْقِلُونَ»[۲۲] و در آیات دیگری همین معنا را به صورت جمله شرطیه ذکر کرده می فرماید: «قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»[۲۳] این سه تعبیر مختلف (لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ – أَفَلا تَعْقِلُونَ – إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ) به وضوح این حقیقت را روشن می سازد که خداوند نیروی تعقل را در اختیار انسان نهاده که برای درک واقعیت ها از آن استفاده کند و اگر نکند در خور ملامت و توبیخ است.

اهمیت عقل و خرد در طریق شناخت حق با اشاره به نشانه های خدا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز مشخص می شود. چنانکه درک این آیات برای اولواالالباب میسر است که آن ها اندیشمندانی هستند که فکر و عقلشان به مرحله خلوص رسیده و از شوائب اوهام پاک شده است. آن ها هستند که از دقایق نظام آفرینش آگاه می شوند و در ماورای آن جمال دل آرای خدا را می بینند.

همچنین در جای جای قرآن از مراتب معرفت انسان یاد می کند. برای مثال خارج شدن انسان از شکم مادر در حالی که هیچ نمی دانست، نخست «نیروی شنوایی» سپس «بینایی»، سپس «افئده» که با آن واقعیات ماوراء حس را ادراک می نماید و بعد از آن «فؤاد» عقل برافروخته و پخته است و این سیر و صعود به اوج معرفت والای انسانی اهمیت عقل را نشان می دهد.[۲۴]

همچنین عقل جهت تذکر و بیداری و باز داشتن انسان از زشتی ها و قبایح که مقام نهی است و صدر که به معنای بخش مقدم و اعلای وجود آدمی (سینه) است و همچنین «روح الهی» همان گوهر عقل است که به خاطر اهمیتش به خداوند اضافه شده وگرنه خداوند نه روح دارد و نه جسم و درست به خاطر همین روح الهی بود که تمام ملائکه مقربین و فرشتگان با عظمت بارگاه حق می بایست برای آدم سجده کنند و الّا خاک و گل هرگز ارزش چنین مرتبه ای را نداشت و این تأکید مهمی است بر ارزش عقل و خرد. قرآن تصریح می کند در آفرینش به «نفس» (روح و عقل) انسان و آفریدگار نفس قسم یاد می کند و سپس می افزاید: بعد از آنکه خداوند این روح را آفرید و موزون ساخت راه های فجور و تقوا (کجی و راستی) را به او الهام کرد که این خود اشاره لطیفی است به ادراکات فطری انسان که از روز نخست در درون جان او از طریق تعلیم الهی نهاده شده است.[۲۵]

یکی از دلایل اصلی قرآن کریم برای بهره برداری از نیروی عقل بحث تذکر است. تذکر به معنی حفظ و یادآوری مطالب یکی از کارهای مهم عقل است که اگر نبود انسان از علوم خود هیچ بهره ای نمی برد.

باز در اینجا به تعبیرات مختلف در قرآن بر می خوریم: گاه مطلب را مانند آیه فوق با جمله «لَعَلَّ» که در اینگونه موارد برای بیان هدف است مطرح می سازد و گاه به صورت توبیخ و سرزنش «أَفَلا تَتَذَکَّرُونَ»[۲۶] و گاه به عنوان سرزنش از افرادی که اندیشه خود را به کار نمی اندازند و حقایق را حفظ و یادآوری نمی کنند «قَلِیلا مَا تَتَذَکَّرُونَ»[۲۷] یا بعد از آنکه در یک استفهام انکاری می پرسد آیا «نابینا» و «بینا» یکسان است؟ با لحن سرزنش آمیزی می گوید: آیا فکر نمی کنید؟! و فکر در واقع به معنای تجزیه و تحلیل مسائل مختلف برای راهیابی به عمق آنهاست و طریقی است برای فهم بهتر و بیشتر. باز در اینجا تعبیرات متنوع است. گاه می گوید:«لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»[۲۸] شاید شما اندیشه کنید. گاه می گوید:«لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»[۲۹] برای جمعیتی که تفکر می کنند. و گاه می فرماید: «أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ»؛[۳۰] آیا آنها در دل خود نیندیشیدند؟. معنای فهم و درک عمیق، یکی دیگر از دلایل اساسی قرآن برای اهمیت درک و فهم صحیح است. گاه «لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ»[۳۱] و گاه «لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ»[۳۲] برای گروهی که می فهمند و در جای دیگر «لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ»[۳۳]؛ اگر آنها می فهمیدند. و در دیگر مورد «بَلْ کَانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلا قَلِیلا»[۳۴]: آنها جز کمی نمی فهمند که همه بیانگر اهمیت فوق العاده مسئله تفقه و ادراک عقلی است. همچنین قرآن در آیات زیادی گروهی که شعور خود را به کار نمی گیرند را با تعبیرات مختلفی مورد مذمت قرار داده است.[۳۵]

چگونه می توانیم آیاتی که به آنها اشاره شد مثلاً آیه شریفه «هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ…»[۳۶] را شناخت؟ چگونه می توان به فرازهای بسیار بلند سخنان امیر مؤمنان علی(ع) که در نهج البلاغه آمده است دست یافت؟

پس انسانِ قرآنی عمل خویشتن را تعطیل نمی کند و باب تفکر و تعقّل را نمی بندد؛ بلکه به تربیت عقلی و تمرین تفکر در امور پدیده های عالم وجود می پردازد. از سنجه های مهم معرفت شناختی او در هستی شناسی، انسان شناسی و اسلام شناسی هر آینه عقل و عقلانیت است و انسان قرآنی عقل محور است و هرگز خود را از این نعمت الهی و حجت و پیامبر درونی محروم نمی کند بلکه چراغ عقل را همواره روشن نگه داشته و از شعاع های نوری در عرصه معرفت و معنویت استفاده می کند تا سراج عقل او را به صراط وحی رهنمون شود و عقلانیت ابزاری و تکنولوژیک را با عقلانیت دینی و وحیانی گره بزند و راه ولایت الهی را در پیش گیرد و از حاکمیت نفسِ امّاره و مسوّله در حیات مادی و معنوی خویش بپرهیزد. نه عقل را قربانی علم و نه علم را فدای عقل کند. نه عقل را در پای وحی ذبح کند و نه وحی را در ساحت عقل به فراموشی بسپارد که هرگاه عقل و عقلانیت رخت بر بست از وحیانیت و دیانت نیز خبری نخواهد بود چنانکه هرگاه وحی و معنویت در زندگی انسان افول کند و به انزوا کشیده شود از عقلانیت نیز خبری نیست و تجربه تاریخی فراروی بشر به ویژه در قرون اخیر شاهد صادق بر مدعای ماست. پس انسانِ قرآنی بیش از هر انسان دیگری که به مکتب های رقیب تعلّق دارد انسان عقلانی و اهل خردورزی و اندیشه محوری و دارای عقل آزاد و آزادی عقلی و به بیان دیگر اولواالالباب است؛ البته تعقّل با تعبّد سازگار است بلکه مکمّل همدیگرند اما تعقل با تعلّق یا تعیین ناسازگار و غیر قابل جمعند و انسان قرآنی رهیده از لغزشگاه های معرفت عقلی و آزاد شده از موانع نظری و عملی عقل اندیشی و اندیشه عقلانی است تا به معرفت ناب و حکمت زلال دست یابد و عقل نظری و عملی خویش را فعال سازد و تکامل بخشد و از عقل بالقوه به عقل بالمستفاد و استعلایی تا مرحله عقل شهودی و شهود عقلانی دست یازد و در حیات انسان قرآنی در هیچ مرحله ای عقل دچار غروب و زوال نشده و به محاق کشیده نمی شود تا غیبت داشته باشد بلکه هماره در مشرق حیات انسان قرآنی طالع و در کانون زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، مادی، معنوی، دنیایی و آخرتی اش حضور دارد و…[۳۷]

اهمیت و مقام عقل در روایات اسلامی

در روایات اسلامی بیش از آنچه تصور شود به گوهر عقل و خرد بها داده شده است. و به عنوان «اساس دین»، «رهوارترین مرکب»، «بهترین دوست» و بالاخره معیار و «میزان برای تقرب الی الله» و «کسب پاداش» معرفی گردیده است.[۳۸]

اینک به ذکر پاره ای اندک از این روایات اکتفا می کنیم.

۱. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «قوام المرء عقله ولادین لمن لاعقل له؛ اساس موجودیت انسان عقل اوست و آن کس که عقل ندارد دین ندارد.»[۳۹]

۲. و همچنین می فرماید :«ما قسم الله للعبا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.