پاورپوینت کامل رمضان و عرفان (قسمت اول);در نشستی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رمضان و عرفان (قسمت اول);در نشستی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رمضان و عرفان (قسمت اول);در نشستی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رمضان و عرفان (قسمت اول);در نشستی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :
۶
اشاره
حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی، از استادان سطوح عالی حوزه و دانشگاه، متولد سال ۱۳۳۹ شمسی در نجف آباد اصفهان است. از سال ۱۳۵۱ وارد حوزه علمیه قم شد و علوم حوزوی را همزمان با تحصیلات غیرحوزوی ادامه داد. سپس، محضر آیات عظام: محمد تقی بهجت فومنی، وحید خراسانی، میرزا جواد تبریزی، محمد فاضل لنکرانی، ناصر مکارم شیرازی، مرتضی حایری، جعفر سبحانی و کوکبی را در دروس خارج فقه و اصول درک کرد و بهره های فلسفی، کلامی و عرفانی بسیاری از حکمای متأله: حسن تهرانی، انصاری شیرازی، حسن حسن زاده آملی و عبدالله جوادی آملی اندوخت.
آشنایی و یگانگی او با آیه اللّه شیخ حسن تهرانی(ره) از بزرگترین توفیقاتی بود که شامل حال او شد؛ به طوری که استاد عابدی از اوان جوانی، سال ها، مقیم مَدرس خصوصی آن استاد مبرز و وارسته بود؛ استادی که هیچ گاه نه درس را تعطیل می کرد و نه در ضمن تدریس از بیان نکات نغز و پر مغز عرفانی و اخلاقی غفلت می نمود.
دکتر عابدی از سال ۱۳۵۶ تدریس علوم حوزوی را آغاز نمود و از سال ۱۳۷۷ به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. تحصیلات دانشگاهی ایشان تا اخذ درجه دکترای فلسفه از دانشگاه تهران ادامه یافت و از سال ۱۳۶۹ به تدریس در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در دروس فلسفه، کلام، عرفان و علوم و معارف قرآنی در دانشگاه موفّق گردید. استاد جهت شرکت در فعالیت های علمی و تبلیغی، به کشورهای مختلفی عزیمت کرده است. ایشان به زبان های عربی و انگلیسی تسلط دارد.
از جمله آثار قلمی این استاد فرزانه می توان به این موارد اشاره کرد:۱. آشنایی با بحارالانوار. ۲. حاشیه الهیات تجرید(کتاب سال ۱۳۷۵ جمهوری اسلامی ایران). ۳. حاشیه شرح اشارات. ۴. مقاله «حرکت حبّی»(بهترین مقاله سال ۱۳۷۵ از سوی جشنواره مطبوعات). ۵. مقاله «اندیشه های فلسفی امام خمینی قدس سره»(مقاله برگزیده جشنواره اشراق).
استاد از فرماندهان روحانی دوران هشت ساله دفاع مقدس با سابقه ۹۱ ماه جبهه و مفتخر به دریافت «نشان فتح» از سوی فرماندهی معظم کلّ قوا می باشد.
اینک قسمت اول از مشروح گفتگوی معارف با استاد دکتر احمد عابدی، پیش روی شماست.
معارف
از اینکه با این همه مشغله علمی، لطف کردید و ما را برای گفتگو به حضور پذیرفتید، بسیار سپاسگزاریم. موضوعی که جهت نشر در مجله معارف در خدمت شما هستیم، بحث اساسی و مهم عرفان؛ با رویکرد عرفان اسلامی است. اما در ابتدا با توجه به ایام سعید نیمه شعبان که در حال سپری شدن است و در آستانه فرا رسیدن ربیع روح افزای قرآن و ماه مبارک رمضان، هستیم از حضرتعالی می خواهیم که ما را به تأملی در این دو مرکز جاذبه معنوی راهنمایی فرمایید!
ابتدا، تشکر می کنم از تشریف فرمایی شما و ایام میلاد امام زمان(ارواحنا فداه) را تبریک و تهنیت عرض می کنم و به عنوان عرض ادب به پیشگاه حضرت ولی عصر(سلام الله علیه) نکته ای درباره ایشان عرض می کنم و آن این است که شاید یکی از قدیمی ترین ادیان موجود در دنیا که پیروان بسیار زیادی هم دارد، دین هندوییزم است این دین هم دارای شعبه ها و انشعابات فراوانی است. در دین هندو، یک بحث مهمی است درباره «کالکی». کالکی یا منجی موعود هندو، تقریباً شبیه همان سوشیانس زردشتی هاست. این دین هندو که خودشان معتقدند کتاب های آسمانی زیادی دارند مثل کتاب «ریگ بودا» یا کتاب «مهاپارِت» یا کتاب «گیتا» یا کتاب «اُپانیشاد» که بعضی از این کتاب ها شاید متعلق به حدود چهار هزار سال قبل از پیامبر اسلام(ص) بوده است. نکته جالب این است که در قدیمی ترین کتابشان یعنی «ریگ بودا»، بحث کالکی یا همان منجی مطرح شده است؛ یعنی نگاه دین هندو به آینده. این را برای این عرض کردم که اعتقاد به منجی موعود و در واقع اعتقاد به مهدویت و امام زمان در بین ادیان مختلف، یک اعتقاد ریشه دار و اساسی است.
به نظر می آید یکی از راه های بهربرداری و استفاضه بیشتر از فیوضات معنوی ماه مبارک رمضان، درک درست از ولایت و نسبت آن با رمضان و به ویژه با شب قدر است؛ مستدعی است در نسبت لیله القدر و ولایت توضیحی ارائه داده و تحلیل خود را از احادیثی که در این زمینه مورد استشهاد واقع می شوند، مانند فرمایش امام صادق(ع) به نقل از تفسیر فرات کوفی که: «من عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر» بفرمایید.
ابتدا عرض کنم که تنها مدرک این حدیث، همین تفسیر فرات کوفی است که به نظر می آید از جهاتی از جمله سلسله سند حدیث، چندان محل اعتبار نیست. اما لازم است که رابطه شب قدر با ولایت و با حضرات معصومین(علیهم السلام) را تا حدودی تبیین کنیم. باید دانست امروز که بر طبق تقسیم ایام هفته، برای ما چهارشنبه است، اما ممکن است برای کس دیگری که همین جا نشسته، پنجشنبه یا سه شنبه باشد! در نجوم، این بحث هست و ثابت شده است. یعنی اینگونه نیست که یک زمان برای همه به یک صورت باشد، بلکه می شود که امشب برای یک نفر شب قدر باشد، برای یکی دیگر فرداشب و برای آن دیگری دو شب بعد. یک احتمال در روایات که برخی از آنها لیله القدر را شب هفدهم، یا نوزدهم، یا بیست و یکم، یا بیست و سوم، یا بسیت و هفتم می دانند از همین باب است؛ یعنی ممکن است شب قدر برای کسی نوزدهم باشد، برای کسی دیگر بیست و یکم و…
اما شب قدر یعنی چه و «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ؛ همانا ما آن را در شب قدر نازل کردیم»(قدر/۱) به چه معناست؟ ابتدا می دانید که این، آیه اول سوره قدر است و قبل از آن هم که اسمی از قرآن نیست! ما همیشه این آیه را چنین ترجمه و معنا می کنیم که: ما «قرآن» را در شب قدر نازل کردیم! در حالیکه این آیه می گوید ما «آن» را در شب قدر نازل کردیم. چنانکه می دانید، حضرت امام خمینی(ره) مریدِ آیت الله العظمی شاه آبادی(ره) و در واقع خودباخته ایشان بوده اند. علت آن تعلّق این بود که حضرت امام، در جوانی، یک روز در یکی از خیابان های قم به پیرمرد روحانی ای برخورد می کند که نمی دانست کیست. امام فکر کرد که خوب است آن سئوالی را که مدت ها در ذهن خود داشت را با این پیرمرد در میان بنهد؛ پس به ایشان می گوید که یک سؤال دارم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ»؛ این «هُ» به چه بر می گردد؟
آقای شاه آبادی که خدا رحمتشان کند می فرمایند که این «هُ» به «هویت غیبیه» بر می گردد! اگر دقت کنید، می بینید که خودِ ضمیر هم ضمیر غایب است. این می شود که حضرت امام دست به دامن آقای شاه آبادی شد تا ببیند آن هویت غیبیه یعنی چه؟ و چنین بود که امام می شود مرید ایشان و تا آخر عمر هم این شخصیت بزرگ و تاثیرگذار را رها نکرد.
پس با این تفسیر، شب قدر شبی است که در آن هویت غیبیه نازل شد. من فقط این را عرض کردم که ببینید این بحث از کجا شروع می شود. شب قدر این است.
ما یک عالم ماده داریم و یک عالم مجردات. می دانید که شیخ اشراق به عالم ماده، «عالم ظلمت» می گوید. مجردات هم «عالم نور» می باشند. این را هم می دانید که قرآن همیشه قیامت را «روز» می نامد. هیچوقت نمی گوید «شب قیامت» عباراتی چون: یوم القیامه، یوم الحسره، یوم الندامه و… پس قیامت روز است. چرا؟ چون «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ»(رحمن/۴۱). الآن شما نمی دانید در این جمع، چه کسی چکاره است؛ اما در قیامت «فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»(ق/۲۲) است. پس قیامت روز است، البته نه به معنی روزِ این دنیا؛ بلکه یعنی خوب و بد در آن کاملاً مشخص می شود. الآن هم همین سر ظهر، خورشید هست، برق هم روشن است، اما شب است! شما از دل من خبر ندارید و نیت من را نمی دانید. اساساً خصوصیت عالم ماده، ظلمت و تاریکی است.
حال اگر در «انا انزلناهُ»، شما منظور از «هُ» را قرآن بگیرید و قرآن هم در روز و سرِ ظهر بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده باشد، درست است که بگوییم قرآن را در شب نازل کردیم؛ چون این دنیا همه اش ماده است و شب و ظلمت است. پس معنای آن آیه این است که ما قرآن را که نور بود، مجرّد بود، کلام خدا بود، در عالم ماده آوردیم که ظلمت و شب است. پس این شب، در مقابلِ روز قیامت است. در واقع کلّ دنیا، از اول تا به آخر، یک شب است؛ و چه کسی چنین شب درازی دیده است؟!
نکته دیگر که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که فرض کنید رئیس جمهور ما به یک سفر خارجی مانند چین می رود. می گویند ایشان که به چین آمده، لازم است که کلّ مردم چین را احترام کند! او می گوید که من یک میلیارد و چند صد میلیون انسان را چگونه احترام کنم؟! می گویند حالا که نمی شود یکایک آن ها را ملاقات حضوری و احترام کنی، ما یک پارچه درست کرده ایم و به آن می گوییم پرچم چین، شما می توانید این پارچه را به نیابت از مردم چین احترام کنی. پس احترام به پرچم یک کشور، نمادِ احترام به تمام مردم آن کشور است.
در واقع، من و شما که به این دنیا می آییم، باید از اول عمر دنیا تا آخر آن خدا را بپرستیم! اما اولاً ما که عمرمان اینقدر نیست که از اول تا آخر عمر دنیا، خدا را بپرستم، و تازه در همین مختصر عمری هم که داریم، آنقدر حال نداریم که خدا را بپرستیم. پس، برای دنیا یک نماد درست می کنند و می گویند که آن را به نیابت از کل دنیا عبادت کن؛ که اگر چنین کنی گویا کل دنیا را احترام و یا عبادت کرده ای. پس روشن می شود که شب قدر، نماد عمر دنیاست؛ و از آنجا که خودِ دنیا ظلمت و تاریکی بود، نمادش را هم شب گذاشته اند، نه روز.
پس سرّ تأکید بسیار بر احیاء شب های نوزدهم یا بیست و یکم و یا بیست و سوم و تفاوت آن با شب های دیگر چیست؟
اگر دقت کنید روشن است که تنها به این پارچه می گوییم پرچم ایران؛ نه هر پارچه دیگری! شما اگر پارچه دیگری را احترام کنید، فایده ای ندارد. پس در واقع تفاوتِ این شب های نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم با شب های دیگر، درست مانند این است که اگر شما اینجا نماز بخوانید یا آنجا، هیچ فرقی نمی کند، اما اگر اینجا صیغه مسجدیت خوانده شد، دیگر مسجد است و از این به بعد نماز خواندن در این مکان فرق می کند. پس شب قدر، چنین چیزی است که نماد کلّ دنیاست و می گویند که شما در این شب، به جای کلّ عمرتان عبادت کنید. عمر متعارف یک انسان هم تقریبا همین «الف شهر؛ هزار ماه» یا هشتاد و سه سال است که در این سوره به آن اشاره شده است؛ «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ».
و اما در نسبتِ شب قدر با اهل بیت و ولایت معصومین(علیهم السلام) می توان اینگونه گفت که خدا قرآن را در شب قدر نازل کرد، تأویل کنید که قرآن در خانه اهل بیت و حضرت زهرا نازل شده است. این که قرآن در خانه اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، بدان معنی است که قرآن بدون اهل بیت قابل فهم نیست و آن «ثقلین» قابل جدایی از هم نیستند. از همین باب است عبارت «منزل الوحی» یا «مهبط الوحی» یا «مختلف الملائکه» در برخی ادعیه و زیارات مانند زیارت جامعه کبیره؛ «السلام علیک یا اهل بیت النّبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و مهبط الوحی». در شعر «مدارس آیات» از دعبل خزاعی، نیز تعبیر «منزل وحی» هم آمده است. یعنی اینکه اگر کسی می خواهد قرآن و معارف آن را بگیرد، باید از طریق اهل بیت بگیرد؛ به عبارت دیگر، مهم ترین راهِ فهم قرآن، اهل بیت(علیهم السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) هستند. «إنّما یعرف القرآن من خوطب به»؛ یعنی کسی قرآن را می فهمد که قرآن به او خطاب کرده باشد. البته ولایت اهل بیت هم بدون قرآن نمی شود؛ یعنی همان عدم جدایی بین این دو.
با توجه به فضای روح افزای رمضان، اگر ممکن است توصیه هایی جهت استفاده بیشتر از این ماه پر برکت برای مخاطبان نشریه بفرمایید.
در مباحث عرفانی صوم که نمی توان وارد شد؛ اما نکته ای را متذکر می شوم. دیدنِ فرشته، مخصوصاً جبرئیل(علیه السلام) چیزی است که ممکن است. این مسئله چند راه دارد. شیخ اشراق در ابتدای «حکمت الاشراق» می گوید که اگر کسی فرشته ندیده، یا اینکه تنها یکی، دوبار دیده، راضی نیستم که کتاب من را بخواند! از کسی راضی هستم این کتاب را بخواند که فرشته دیدن برایش عادی شده باشد. حضرت امام خمینی (ره) هم در جایی می گویند که من می خواستم «حکمت الاشراق» را در قم تدریس کنم، میرداماد به خوابم آمد و گفت که درس نگو. از همین جا معلوم می شود که امام خمینی(ره) که می خواسته این کتاب را درس بدهد، یقیناً چیزهایی می دیده است.
و اما یکی از راه های دیدن فرشته که قدری سخت است، این می باشد که از شب اول ماه مبارک رمضان تا شب بیست و سوم هرشب صد مرتبه سوره دخان بخواند تقریباً شبی هفت ساعت طول می کشد می تواند فرشته را ببیند. یک راه دیگر این است که شب بیست و سوم، ۲۲۵ مرتبه این دعا را بخواند: «یا طُهرُ یا طاهِرُ یا طَهورُ یا طِیهورُ یا طَیهار»؛ که پنج اسم خداوند درباره طهارت است. البته شرایطی هم دارد که حتماً باید رو به قبله در سجده باشد، حتماً با وضو باشد، حتماً شکم نه پُر باشد و نه خالی. البته در دعاها وقتی می گویند دعایی را در سجده بگویید و کمی زیاد است، در این موارد می توان رو به قبله، در همان حالت نشسته، مهر را به پیشانی گذاشت و دعا را خواند.
افسوس که فرصت کمی داریم و انشاءالله در زمان مناسبی باید به تفصیل به این گونه مباحث بپردازیم. اگر اجازه بدهید وارد موضوع اصلی گفتگو یعنی عرفان اسلامی شویم. یکی از مسائل مهم، رابطه عرفان و تصوف است. آیا این دو یک چیز هستند یا دو چیز و در صورت دوم رابطه بین آنها چگونه است؟
بعضی ها عرفان و تصوف را یک چیز تصور کرده اند و متأسفانه در برخی از دانشگاه های کشور نیز وقتی مثلاً دو واحد درس کلیات عرفان می خواهند بگویند، همان تصوف را تدریس می کنند! یعنی معتقدند عرفان و تصوف یک چیز است. حتی روی جلد بعضی از کتاب های چاپ شده برای تدریس در دانشگاه ها، نوشته شده: «مقدمه ای بر عرفان» اما در واقع محتوای کتاب «مقدمه ای بر تصوف» است نه عرفان! این نشان می دهد تفکر این بوده که عرفان و تصوف را یک چیز دانسته اند. و یا حتی برخی از آنهایی که مخالف هستند، باز می بینیم که عرفان و تصوف را یک چیز گرفته اند؛ به عنوان مثال مرحوم آقای میرزا جواد تهرانی در کتاب «عارف و صوفی چه می گویند؟» عارف و صوفی را در یک سیاق قرار داده و هردو را یک جور کوبیده و می گوید این دو یک چیزاند! یا مولف کتاب «سرچشمه های تصوف» که سرچشمه های عرفان را نیز همان سرچشمه های تصوف دانسته است! هرچند که شواهدی هم بر این ادعای خود می آورد. متأسفانه در بین این دراویش که فرقه های متعددی دارند، من در هیچ فرقه صوفیانه ندیدم که عرفان و تصوف را جدا کرده باشند. یعنی معمولاً بین اینها خلط وجود دارد. همیشه صوفی ادعا می کند که من یک عارف هستم!
یعنی چه آنهایی که موافقند و چه آنهایی که مخالفند، عرفان و تصوف را یکی دانسته اند. در حالی که تصور من این است که اینها را باید تفکیک کنیم. البته دقت کنید که شواهدی مانند اینکه مثلاً ابن سینا در فلان کتاب، تصوف بکار برده و مرادش عرفان است، هیچ وقت دلیل بر یکی بودن آنها نمی شود. به خاطر اینکه در چهار، پنج قرن اول اسلام که ابن سینا در همان زمان هاست، عرفان و تصوف یک چیز بوده است. یعنی کسانی چون جُنید بغدادی یا بایزید بسطامی یا منصور حلاج را هم می توان عارف نامید و هم صوفی. اما از قرن ششم به بعد، عارف و صوفی دو چیز شد. جالب این است که استاد شهید مطهری(رضوان الله تعالی علیه) هم در کتاب های خود، از قرن ششم به بعد اینها را تفکیک می کند و می گوید که از قرن ششم ما می بینیم صوفی اصلاً یک طبقه اجتماعی است؛ برخلاف عارف که هیچ وقت خودش را جدای از مردم نمی داند. مثلاً اگر به عارف بگویی چه کسی عارف است؟ هر کسی به ذهنش می آید، غیر ا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 