پاورپوینت کامل گستره عرفان ;در نشستی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی(قسمت دوم;پایانی) ۶۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گستره عرفان ;در نشستی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی(قسمت دوم;پایانی) ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گستره عرفان ;در نشستی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی(قسمت دوم;پایانی) ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گستره عرفان ;در نشستی با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی(قسمت دوم;پایانی) ۶۷ اسلاید در PowerPoint :
۴
اشاره
استاد احمد عابدی، در اولین بخش از گفتگوی ماهنامه معارف با ایشان با عنوان «رمضان و عرفان» به تفسیری عرفانی از نسبت قرآن و رمضان، و رمضان با عرفان پرداخته و دقایق و لطایفی چند را بیان کرد. وی در ادامه ضمن تبیین حدود و ثغور مرزهای عرفان ناب اسلامی با شبه عرفان التقاطی متصوفه، یکی از آسیب های جدی این وادی را یگانه انگاری عرفان و تصوف دانسته و تصریح نمود:«بعضی ها عرفان و تصوف را یک چیز تصور کرده اند.
اینک دومین و واپسین بخش این گفتگو، پیش روی شماست.
معارف
معمولاً عرفان را به ویژه در عرفان اسلامی، به دو شاخه علمی (نظری) و عملی تقسیم می کنند؛ لطفاً توضیح بفرمایید که ماهیت عرفان نظری و عملی چیست؟ وجوه اشتراک و اختلاف و ترابط آنها با یکدیگر چه می باشد؟ آیا اصلاً ارتباطی بین این دو برقرار است و یا دو عرصه کاملاً مستقل از یکدیگرند؟
ابتدا باید دانست که ما شش علم داریم که به مسائل معنوی می پردازند: عرفان نظری، عرفان عملی، سیر و سلوک، اخلاق، آداب، موعظه و نصیحت. غالباً هم اینها با هم خلط می شود.
می توان گفت که علم «سیر و سلوک» متعلق به قرن چهارم و پنجم است. مثلاً کتاب های خواجه عبدالله انصاری، غالباً سیر و سلوک است. در زمانهای قدیم، مردم که می خواستند به مسافرت بروند، حساب می کردند که اگر امروز صبح از این شهر تا فلان شهر پیاده یا با حیوان بروند، شب به کجا می رسند. تقریباً در یک روز، یک انسان ۳۰ کیلومتر راه می رفت. اینها آمدند، در این مسیر و سر هر ۳۰ کیلومتر، یک کاروانسرا درست کردند. مثلا می گفتند چون از قم تا اصفهان، ۹ روز راه است، پس ۹ کاروانسرا می خواهد. به اینها منازل بین راه می گفتند. در سیر و سلوک نیز گفتند کسی که می خواهد به سمت خدا حرکت کند باید منازلی را طی کند؛ امام خمینی(قدس سره) می فرمودند: منزل اول، «یقظه» یا بیداری است. بعضی می گفتند که منزل اول ذکر است عده ای دیگر توبه را اولین منزل و توحید را آخرین منزل می دانستند؛ «لیس قری وراء عبّادان»؛ بعد از آبادان دیگر قریه و منزلی نیست بلکه دریاست! اینها می شود سیر و سلوک؛ مثلاً بحث اخبات، یا انقطاع الی الله، یا تبتّل و… از مباحث سیر و سلوک هستند. بعضی سیر و سلوک را ۱۱ منزل بعضی ۳۶ منزل، بعضی ۱۰۰ منزل، بعضی ۳۶۰ و برخی ۱۰۰۰ منزل می دانند! البته همه اینها برای خود استدلال دارند.
و اما درباره عرفان نظری و عملی باید گفت که عرفان نظری به دو بحث می پردازد: ۱.توحید چیست؟ ۲.موحد کیست؟ توحید یعنی همان بحث وحدت وجود و شناخت خداوند. اما موحد یعنی «انسان کامل» یا همان بحث ولایت. این دو بحث را عرفان نظری می گویند. اینکه گفته می شود عارف کشف و شهود دارد، یا چنین و چنان می کند، یعنی همین دو موضوع. اگر کسی به حقیقت این دو موضوع برسد که البته کار هر کسی هم نیست و به این راحتی نمی توان فهمید توحید یعنی چه. خدا منزه تر از آن است که هر آدمی بگوید من او را می شناسم. اصلاً دین می گوید بگو «سبحان الله» بگو «الله اکبر» یعنی خدا منزه از این است که به وصف آید و یا اصلا به ذهن کسی برسد پس این می شود عرفان نظری. البته همین دو بحث خیلی کار دارد. اگر کسی بخواهد این دو بحث را یاد بگیرد، باید خیلی زحمت بکشد.
اما عرفان عملی، مباحث دیگری دارد که بیشتر در جنبه عمل می باشند: از قبیل مباحث توکل: ذکر، مناجات و…. چهل چله نشینی در عرفان عملی وجود دارد. مثلاً می گویند اولین چله این است که انسان چهل شب، قبل از خوابیدن شش سوره مسبحات (حدید، حشر، تغابن، صف، جمعه و أعلی) را بخواند که ظاهرا اولین چله پیغمبر اکرم(ص) هم همین بوده است. البته در عرفان عملی راههای مختلفی هست. این سبکی که الآن در حوزه متداول است، سبکی است که از مرد جولایی شروع شد که در زمان شیخ مرتضی انصاری(ره) بوده و بعد هم به آقا سید علی شوشتری و سپس در شاگردان ایشان تا امروز ادامه یافته است. مرحوم سید بن طاووس نیز سبکی داشته، یا مرحوم بحرالعلوم هم سبکی داشته، یا ابن فهد حلی هم سبکی داشته که با سبک امروز عرفان عملی متداول در حوزه ها، متفاوت بودند.
رابطه این دو نوع عرفان این است که عرفان عملی و عرفان نظری همانند دو بال برای انسان اند؛ اما عرفان نظری به منزله بال راست و عرفان عملی به منزله بال چپ است؛ یعنی ترجیح با عرفان نظری است. علت آن هم این است که مثلاً در نهج البلاغه داریم: «نومُ علی یقین خیر من صلوه فی شک»[۱]؛ یعنی خواب با یقین از نماز با شک بهتر است. نماز با شک، عملی است بدون نظر، و خواب با یقین، نظری است بدون عمل. هر دو لازم است اما به هر حال ترجیح با عرفان نظری است. دین هیچوقت نگفته است که دست آدم مؤمن متدین نماز شب خوانِ بی سواد را ببوسید اما مردم و سیره مسلمانان همیشه این بوده که دست عالم را می بوسند. اگر ببینند عالمی نشسته و در حال فکر کردن است، و در همان حال جاهلی هم مشغول دعا خواندن است، دست آن عالم را می بوسند. سیره پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مسجد که فرمود: هر دو حلقه در خیر هستند اما من با این حلقه حلقه علم می نشینم» نیز همین نکته را تأیید می کند.
تأثیر اینها روی یکدیگر هم همان است که این دو، مثل دو بال هستند؛ امام خمینی می فرماید: تا حالا احدی یکی از الله اکبر های امیرالمؤمنین را نگفته است همان الله اکبر را که امیرالمؤمنین(ع) گفته من هم می گویم و ظاهر هر دو یکی است، در حالی که از زمین تا آسمان با یکدیگر تفاوت دارند. قرآن می فرماید: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ *إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»[۲]؛ یعنی من وقتی گفتم الله اکبر، بعد به خاطر قصور فهم خودم باید استغفار کنم؛ اما اگر امیرالمؤمنین(ع) بگوید، کاملاً درست است! ظاهر هر دو عمل که یکی است، پس فرقش در چیست؟ تفاوت در آن نظر است. امیرالمؤمنین (ع) وقتی می گوید الله اکبر، خدا را با علم حضوری یافته؛ اما وقتی من می گویم الله اکبر، شاید یک چیز نادرستی در ذهنم تصور کرده و می گویم الله اکبر. یعنی امیرالمؤمنین، موضوع را درست تصور کرده و وصفی برای آن می آورد، اما من موضوع را اشتباه تصور کردم. پس اگر چه عمل، یکی است اما از زمین تا آسمان تفاوت دارد. بنابراین معلوم می شود که عرفان عملی، کاملاً متوقف بر عرفان نظری است.
اگر از کسی که عرفان نظری نخوانده است، بپرسید که بهترین نماز چه نمازی است؟ می گوید این که انسان حضور قلب داشته باشد و بفهمد چه می گوید. اما کسی که عرفان نظری خوانده باشد می گوید کسی که حواسش هست که در نماز در برابر خدا ایستاده است.
لطفاً تفاوت عرفان عملی و سیر و سلوک را نیز روشن کنید که آیا اینها در عرض یکدیگرند یا در طول همدیگر؟ آیا تقدم و تأخری با هم دارند یا خیر؟ و اساساً غایت و هدف این دو چیست؟
در سیر و سلوک، ما عمل نداریم. سیر و سلوک، یک حالت روحی و درونی است. مثل توکل، صبر، تسلیم، انقطاع الی الله و یقظه که گفتیم منزل اول است. یا منزل توبه؛ یعنی این که بفهمم حتی اسم گناه آوردن در محضر خدا هم بی ادبی است. اینها عمل نیستند، حالات درونی اند که تقدم و تأخر دارند؛ بدایات، متوسطات و نهایات دارد. پس سیر و سلوک، یک برنامه عملی نمی دهد که این دعا را بخوان یا این ذکر را بگو یا آن کار را بکن. اما در عرفان عملی، استاد می بیند چون طرف خیلی غرور دارد، به او می گوید یک چهله باید تمرین تواضع کنی یا یک چهله این دعا را بخوانی، یا این ذکر را بگو یا آن کار را نکن. این شخص در عرفان عملی دارد یک عملی را انجام می دهد تا با انجام آن به مرحله تجرید، که غایتِ عرفان عملی مجرد شدن و خلع بدن و… است برسد؛ اما نهایت و غایتِ سیر و سلوک، رسیدن به توحید است.
با این حساب، تصوف، در این شش علم و یا در کنار آنهایی که برشمردید، جای نمی گیرد! آیا نمی توان تصوف را زیرمجموعه عرفان عملی قرار داد؟
تصوف زیر مجموعه هیچکدام از اینها نیست؛ بلکه چیزی اختراعی است! در واقع جریانی است موازی سازی شده با عرفان که چون شباهت هایی به عرفان عملی دارد، برای انحراف عرفان عملی به کار می رود.
اصل عرفان آنگونه است که هر کسی گرایش به آن دارد. ما در کشور و حوزه های علمیه، فقه و اصول، یا ادبیات و تفسیر و کلام و فلسفه می خوانیم ولی اگر به خارج از ایران برویم آنجا، این علوم غالباً استقبال نمی شوند و در نتیجه، ثمره ای ندارند. نمی شود برای همه مردم دنیا یک چیز گفت؛ اما آن علمی که انسان هر جا برود، حرفی از آن برای گفتن دارد، عرفان است. مثلاً اگر انسان برود چین، یا هند، یا آمریکا، عرفان تدریس کند می فهمد که این علم همیشه جایگاه و جاذبه و کشش زیاد خود را دارد. از طرف دیگر، انسان یک بعد معنوی و روحی دارد و این بعد را باید سیراب کند که اگر سیرابش نکند، سراغ فرقه های دیگر می رود. واقعا اشکالی که به خود ما وارد است، این است که ما عرفان صحیح اسلامی را معرفی نمی کنیم، این باعث می شود که مردم برای سیراب کردن این عطش روحی، دنبال عرفان های کاذب بروند. عرفان های کاذب از قدیم حتی از زمان ائمه (علیهم السلام) هم بوده است و چیز جدیدی نیست. الآن در شیعه تقریباً ۲۵ فرقه تصوف و در اهل سنت ۷۵ فرقه فعالند؛ یعنی تنها در دنیای اسلام، ۱۰۰ فرقه صوفیانه وجود دارد! اگر بخواهید بدانید این مکاتب چقدر جاذبه دارند، فقط یک فرقه بکتاشیه در ترکیه حدوداً ۲۰ میلیون طرفدار دارد. من به یکی از شهرهای هلند رفته بودم که ۲۰ هزار ایرانی شیعه آنجا بود، اما حتی یک مسجد هم نداشتند در حالیکه تعدادی از اینها درویش بودند و ۳ خانقاه داشتند! این نشان می دهد که جاذبه این مکاتب خیلی زیاد است. البته این که چرا این جاذبه زیاد است و یا این که علّت رشد و نفوذ اینها چیست، فعلاً بحث ما نیست. خلاصه، صوفی ها و دراویش، عرفانهای کاذب سنتی هستند که از قدیم بوده و هنوز هم وجود دارند. البته اینها در خارج از کشور، سدی در برابر وهابیت محسوب می شوند.
و اما درباره عرفانهای نوظهوری که به تازگی ایجاد شده اند، بحث این است که اصلا چرا پدید آمده اند؟ آیا مغرضانه و به قصد مبارزه با ادیان درست شده اند و یا اینکه به خاطر ضرورتهای اجتماعی ایجاد گشته اند. تصور من این است که اینها به قصد مبارزه با ادیان درست نشده اند؛ بلکه اینها تفکر افرادی مثل هایدگر را دارند که می گفت: مرگ بر این تمدن جدید که مردم را بیچاره کرده است. هایدگر می گفت آن زمان که مردم الاغ سوار می ش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 