پاورپوینت کامل قدرت و عصمت پاپ از دیدگاه مسیحیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل قدرت و عصمت پاپ از دیدگاه مسیحیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قدرت و عصمت پاپ از دیدگاه مسیحیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل قدرت و عصمت پاپ از دیدگاه مسیحیت ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
اشاره
به اعتقاد کلیسای کاتولیک رومی، پاپ دارای قدرت مطلقه و نامحدود است. وی می تواند سنت مسیحیت را ادامه و توسعه دهد، حق قانونگذاری شرعی و تشریع حکم الهی را داراست. این قدرت برتر وی براساس مبانی و دلایلی از کتاب مقدس، سنت مسیحیت، مصوّبات شورای جهانی مسیحیان، فرمان های پاپی و تحلیل عقلی استوار شده است. به علاوه پاپ در اظهار نظر و صدور حکم و فتوای شرعی خطاناپذیر است، هیچگاه اشتباه نمی کند، هرگز به انحراف نمی رود و هرچه در مقام مقدس پاپی بگوید حکم خدا و غیرقابل اصلاح و تغییر است. فرمان پاپ برای همه مسیحیان حجت است و باید بپذیرند و از وی اطاعت نمایند. اضافه بردلایلی که برای قدرت پاپ آورده شده برای خطاناپذیری وی نیز دلایلی اقامه گردیده است. در این پژوهش تمام آنچه برای اثبات دو نظریه «قدرت شرعی» و «خطاناپذیری» پاپ از جایگاه یک مسیحی کاتولیک قابل ارائه تبیین می شود. دستاوردهای این تحقیق دینی می تواند برای پژوهشگران مسلمان درحوزه ولایت فقیه سودمند باشد و عقلانی و مترقی بودن اصل اسلامی ولایت فقیه را بیشتر آشکار نماید.
۱. کلیسای کاتولیک و جایگاه آن
جان پالارد می نویسد: «واتیکان»که امروز مانند کشوری کاتولیک و بارگاه پاپ است، به لحاظ تاریخی مجموعه ای است از کاخ ها و بناهای تاریخی که به تدریج از دوران امپراتوری روم گرد کلیسای منتسب به پطرس قدیس، حواری برگزیده مسیح، گسترش یافته است. گفته می شود: یگانه عبادتگاهی است که یکی ازحواریون آن را اقامتگاه خود قرار داد و از این دیدگاه «کاتولیک گرائی» فقط یکی از مذاهب مسیحیت نیست بلکه در عین حال مذهبی است که خود را «الگوی اصلی» مسیحیت می شناسد.[۱] ویل دورانت درباره حکم اهانت به آیین کاتولیک می گوید: به زعم عموم مسیحیان حتی در نظر بسیاری از بدعتگذاران، کلیسا را پسر خدا تأسیس کرده بود. بر مبنای همین فرض، هرکس بر آیین کاتولیک می تاخت نسبت به خداوند مرتکب اهانتی شده بود.[۲] کلیسای کاتولیک رومی «جریان اصلی مسیحیت» و «مهم ترین کلیسا» و «کلیسای جهانی و جاویدان» و «کلیسای اصلی» و «تنها شکل قابل قبول مسیحیت» و «یگانه مفسر کتاب مقدس» و «سرایدار ابزار فیض» و «حامل واقعی مسیحیت» و «تنها نگهبان سنت مسیحی» و «تنها تعلیم دهنده دین مسیحی و مرجعیت دینی» و «رهبر کلیساها» و «تنها محور نجات و رستگاری» و دارای «قدرت تطهیر» و «اقتدار روحانی و شرعی بر سایر کلیساها» بوده است[۳] و آنچه کلیسای رومی و اسقف روم، پاپ می گفت «معیار راست کیشی»[۴] و در مناقشات دینی «تنها دیدگاه معتبر»[۵] است. برکتیبه باشکوه کلیسای جامع لاترن، کلیسای اسقف روم چنین نوشته شده است: «راس و مادر همه کلیسای شهر و زمین»[۶] کلیسای کاتولیک همچون نیرویی معنوی و در واقع«نیرویی بزرگ»، در سراسر جهان باقی مانده است که نه نازیسم و نه استالینیسم و نه مائویسم نتوانستند آن را از بین ببرند… کلیسای کاتولیک بود که به جوامع مسیحی تداوم زمانی و انسجام مکانی، یا به عبارتی جامعیت زمانی و مکانی بخشید.[۷] کلیسای کاتولیک رم در نظر اعضای خود و بسیاری از مردم دیگر به عنوان «قوی ترین نیروی معنوی» در برابر سیستم های سیاسی استبدادی و ایدئولوژی الحادی عصر ما جلوه گر شد… در تصویب نامه های اعتقادی شورای واتیکان این کلیسا خود را به عنوان «کلیسای مقدس کاتولیک رم» توصیف می کند. کلیسای کاتولیک رم «بزرگترین» و «جهانی ترین» کلیساهاست که در تمام کشورها و سرزمین ها رایج است. نگاهی به انتشار کلیسای روم در مناطق مختلف جهان موقعیت خاص کاتولیک را در جهان مسیحیت به خوبی مجسّم می کند. امروزه حتی در بسیاری از نقاط پروتستانی تمایلی نسبت به تحقیر رفتار مذهبی و فرهنگی آیین پروتستان به نفع کاتولیک رم وجود دارد. روح زمان به طور قابل ملاحظه ای به نفع کاتولیک رم تغییرکرده است.[۸] اسقف شهید تاسیوس سیلیوس سیپریانوس در اوایل قرن سوم میلادی اعتقاد داشت: تنها کلیسای حقیقی کلیسای کاتولیک است. منشعب ساختن کلیسا و ایجاد شقاق در آن ممکن نیست و تنها می توان کلیسا را ترک کرد… شخص انشعاب کننده که کلیسای کاتولیک را ترک می کند در واقع دست به خودکشی روحانی می زند… اسقفان محور اتحاد کلیسا هستند. شما باید بدانید که اسقف درکلیساست و کلیسا در اسقف. اگرکسی با اسقف نیست، او در کلیسا نیست. اسقفان جانشینان رسولان هستند یعنی آنان وظایف و عملکردهای رسولان را برعهده دارند. وی در مهمترین اثرش که «اتحادکلیسا»نام داشت نوشت: اگر شاخه ای از درخت بریده شود شکوفه نخواهد داد، اگر ارتباط نهری با سرچشمه اش قطع شود خشک خواهد شد… کسی هم که کلیسای مسیح را ترک کند، پاداش هایی را که باید از مسیح دریافت کند از دست خواهد داد. در این حالت او تبدیل به یک غریبه و یک دشمن خواهد شد. اگر شما کلیسا را به عنوان ما در خود را از دست بدهید، نمی توانید خدا را نیز به عنوان پدر خودتان داشته باشید.[۹] در حدود ۱۳۰۰میلادی کلیسا بزرگ ترین مالک اروپا بود و برای دخل و خرجش یک نظام پیچیده و موثر مالی تدارک دیده بود. در واقع کلیسا دولت بزرگی بود که بر روی تمام دولت های کوچک تر و محلی سایه افکنده بود. کلیسا مدارس و دانشگاه ها را اداره می کرد و اکثر هنرها را تحت تکفل داشت. علاوه بر این، کلیسا خود را به عنوان دادگاهی بین المللی معرفی کرده بود که تمام حاکمان و دولت ها باید اخلاقاً نسبت به آن پاسخگو می بودند. درقرون وسطی زندگی اکثریت اروپائیان حول محورکلیسا می چرخید.[۱۰] کلیسا در قرون وسطی نیرومندترین نهاد غرب بود و ادعا داشت که تقریباً حق قضاوت درباره همه امور را دارد.[۱۱] در جهان غرب و در بین مسیحیان کاتولیک معادله ای برقرار شد. معادله غربی: مسیحی=کاتولیک =رمی. طبق این معادله مسیحی واقعی تنها کاتولیک هایند و کاتولیک ها هم تنها پیروان کلیسای روم اند.[۱۲]کلیسای کاتولیک مسیحی دارای بیشترین عضودرجهان است و کاتولیک ها دربین مسیحیان جهان اکثریت هستند. دربین مذاهب گوناگون مسیحی پیروان کلیسای کاتولیکی رومی پاپی زیادترند.[۱۳]
۲. بنیانگذاری کلیسای کاتولیک
عیسی مسیح (علیه السلام) و رسول او پطرس و پولس قدیس ایجاد کنندگان و بنیانگذاران کلیسای کاتولیک بوده اند. پاپ اینوسنت سوم درقرن دوازدهم اعتقادداشت که: پادشاه پادشاهان و آقای آقایان عیسی مسیح کلیساراتاسیس کرده است.[۱۴] اسقف های کلیسای کاتولیک می گویند: عیسی مسیح نهاد الهی کلیسا را همچون قانون تغییر ناپذیر الهی بنیان گذاشت.[۱۵] حتی کشیشان پروتستانی برتولدهار و فرانسیس کولب و هولدریش زوینگلی در۱۵۲۸م در ایمان نامه ای نوشتند: کلیسای مقدس مسیحی که در راس آن مسیح قراردارد از کلمه خدا به وجود آمده، کلمه خدا در آن ساکن است و به صدای بیگانه ای گوش فرانمی دهد[۱۶] و پیوس نهم در۱۸۶۴م درباره حقوق کلیسا اظهار داشت: کلیسا جامعه ای حق و کامل است و از حقوق ویژه و ابدی که بنیانگذار الهی اش به آن داده است بهره می برد[۱۷] کلیسا تنها نهاد تاسیس شده به دست خود مسیح است[۱۸] جمله عیسی خطاب به پطرس که فرمود: و من نیز تو را می گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا می کنم[۱۹] سند بنیانگذاری کلیسا به دست عیسی مسیح (علیه السلام) است. تنها انجیلی که درآن نامی از کلیسا آمده است، همانا انجیل متی است و این نام در دو آیه مذکور است. متی باب ۱۶ آیه۱۸ و متی باب ۱۸آیه۱۷.[۲۰] شورای دوم واتیکان اعلام داشت: هر کسی از این امر آگاه باشد که کلیسای کاتولیک از سوی خدا و توسط عیسی مسیح به وجود آمده است اما از ورود به آن یاماندن در آن سرباز زند نمی تواند نجات یابد.[۲۱] از فقراتی از انجیل متی و یوحنا به دست می آید حضرت عیسی سه شان به پطرس داده است: ولایت تکوینی، زعامت دینی، و رهبری اجتماعی[۲۲] و این حواری خویش و بزرگترین رسول و سخنگو و رهبر دوازده حواری را سنگ زیربنای کلیسا و جامعه مسیحیت قرارداد[۲۳] وی به روم رفت ودرآنجاکلیسای رومی رادرجهان غرب تاسیس کرد ودرآنجابه دست نرون شهیدشدودفن گردید[۲۴] کلیسای غرب به کلیسای کاتولیک رم مشهور شد[۲۵] و کلیسای روم به کلیسای پطرس معروف گردید[۲۶] مسیح و پولس قدیس نگرانی خاصی در مورد وضعیت سیاسی یا اجتماعی مردم زمان خود نداشتند زیرا این مسائل قبلا جایگاه خود را پیدا نموده بودند. در حقیقت مسافرت های تبلیغاتی پولس قدیس بدون وجود سیستم با ثبات اجتماعی صلح رومی امکان پذیرنبود… سرانجام مسیحیت دین رسمی امپراطوری روم دراوائل قرن چهارم میلادی گردید.[۲۷] جان بایرناس درموضوع«تکوین ورشددستگاه پاپ» می نویسد: کلیسای شهررم از همان آغاز از بزرگترین مجامع عیسویان امپراتوری روم گردید. البته موقعیت و محل آن سبب چنین اهمیتی شد ولی علاوه برآن چون برای آن کلیسا پایه و اساس قدیمی پاپی قایل بودند یعنی می گفتند قدیس پطرس حواری آن را تاسیس فرموده و قدیس پولس حواری نخستین معلم آن بوده، از این رو اهمیت پیدا کرد زیرا در سراسر ممالک مغرب زمین کلیسای دیگری نبود که یکی از حواریون صدر اول آن را بنیان گذاشته باشد. پیشوایان بزرگ و زعمای عظام عالم مسیحی درشرق و غرب جهان همه به مهمتری و برتری کلیسای روم اذعان داشتند و معتقد بودند: کلیسای روم مهم ترین جامعه ای است که وحدت روحانیون مسیحی را حفظ می کند[۲۸] پاپ لئواول در قرن پنجم اعلام کرد: چون قدیس پطرس اولین رسول عیسی است که بر مردم آمده، کلیسای او نیز در میان همه کلیساهای جهان منزلت اول را خواهد داشت و اساس ادعای خود را بر روی این اصل دینی گذاشت.[۲۹] پولس یهودی متعصّب و دشمن سرسخت دین مسیحی بود در پی مکاشفه ای با عیسی مسیح، به گونه ای شگفت انگیز هدایت یافت و مسیحی شد و با تمام قدرت در تبلیغ مسیحیت کوشید و مبشرّ و مبلغ کلیسا شد با سفرها و نوشتن نامه ها به پیشرفت مسیحیت کمک کرد و از قیصریه به روم رفت و نرون وی رازندانی کرد و به قتل رساند.[۳۰] وی عیسی مسیح راندید اماسه حواری ازدوازده حواری مسیح یعنی پطرس،یعقوب و یوحنا را ملاقات کرد[۳۱] پطرس و پولس درتاسیس و گسترش کلیسای روم نقش اصلی داشته و دو شخصیت برجسته تاریخ کلیسای رسولان اند و هر دو در روم به قتل رسیده و دفن شده اند. بنابراین روم شهری است که قبر این دو شخصیت بزرگ مسیحی در آن وجود دارد.[۳۲] هاروی کاکس پولس را یکی از موثرترین چهره ها در شکل گیری مسیحیت اولیه می داند[۳۳] و جان بایرناس درباره وی می نویسد: پولس حواری راغالبا دومین موسس مسیحیت لقب داده اند و مسلّما او در این راه جهاد بسیارکرد.[۳۴] در روم و میان کاتولیک ها و کلیساهای جهان، فخر کلیسای «سان پیترو» آن بود که مدفن دو حواری، پطرس و پولس است و همین امر شهر روم را مهم ترین زیارتگاه مسیحیان اروپایی ساخت.[۳۵]
۳. نسبت پاپ با کلیسا
نخستین بار درقرن چهاردهم میلادی اسقف اعظم سیریکیوس خود را پاپ نامید. پاپ ازواژه Papa از ریشه یونانی Pappas عنوانی محترمانه و دوست داشتنی برای پدراست که سال های طولانی برای اسقف ها به کار رفته بود.[۳۶]
پاپ شخصیت مرکزی و شامخ ترین مقام مسیحیت،[۳۷] پدرمقدس، منبع عشق و محبّت، نور دنیا، ابرمرد، متخصّص انسانیت،[۳۸] رئیس کل عالم، عالی ترین داور، بزرگ ترین ارباب و صاحب اختیار است.[۳۹] هامبرت نزدیک ترین محرم راز پاپ و نظریه پرداز حکومت مطلقه پاپی دردوره پاپی لئوی نهم در قرن یازدهم میلادی درباره مرجعیت رای پاپ بر این عقیده بود که: مقام پاپی منشا و معیار هر قانونی است، مرجعیت اعلای آن، که می تواند بر همه چیز داوری کند و هیچ کس نمی تواند درباره آن داوری کند. پاپ برای کلیسا در حکم لولا برای در، شالوده برای خانه، سرچشمه برای رودخانه و مادر برای خانواده است. رابطه این کلیسا با دولت مانند رابطه خورشید با ماه یا رابطه نفس با بدن یا رابطه رئیس با اعضاست.[۴۰]
قرار داشتن پاپ در جایگاه و نقش رهبری کلیسای کاتولیک از پایه های مهم اقتدار و مرجعیت پاپ درعالم مسیحیت است. نسبت و رابطه پاپ و کلیسا همچون نسبت سر و بدن انسان است. همانطورکه بدن بی سر انسان هیچ سودی ندارد و فاقد حیات است و باید در قبر و زیر خاک جای گیرد کلیسای بی پاپ نیز بی خاصیت و بی اثر و بی تحرک است. حیات کلیسای تمرکزگرا و پاپ محور کاتولیکی، با وجود پاپ و ایفای نقش وی امکان پذیر است.[۴۱] بررسی و شناسایی «بنیانگذاران کلیسای مسیحیت»، «ویژگی های کلیسای کاتولیک مسیحی» و توجه به «منابع و مدارک اعتبار و قدرت کلیسا» به روشنی نقش رهبری کلیسای کاتولیک رمی را در تقویت «مرجعیت علمی پاپ» در بیان اصول و احکام مسیحیت نشان می دهد.
۴. خلیفه مسیح و نماینده خدا
پاپ در نزد مسیحیان کاتولیک «سخنگوی مسیح»[۴۲]، «یگانه جانشین مسیح» و «جانشین مسیح روی زمین » و «رابط بامسیح»[۴۳] و «خلیفه مسیح» و «نائب مسیح»[۴۴] و «نماینده مسیح»[۴۵] و «سلطان روحانی نماینده عیسی در زمین»[۴۶] و «قائم مقام عیسی در زمین»[۴۷] و «سمبل عیسی مسیح»[۴۸] «برخوردار ازفیض عیسی مسیح»[۴۹] «دارای رابطه فیاض باعیسی»[۵۰] نامیده شده است. اینوسنت سوم عنوان «نماینده مسیح» را به عنوان«نماینده پطرس» ترجیح داد و خود را واسطه میان خدا و خلق می دانست.[۵۱] در گسترش قدرت پاپ و تبیین منشا اختیارات وی، علاوه بر جانشینی پطرس و نمایندگی عیسی مسیح، از پاپ به عنوان انسان برخوردار از«اقتدارالهی» و «نماینده خداروی زمین»[۵۲] و «فرستاده و معاون خدا در زمین»[۵۳] دارای «اختیارت مطلق دینی و روحانی خلیفه خدا برروی زمین»[۵۴] یاد شد، مردی که مردم فتاوای او را به نام خلیفه خدا گرامی می داشتند و بی هیچ گونه مخالفتی مورد قبول عموم مردم اروپای باختری قرار می گرفت.[۵۵] سورینا پاپ را ابرقدرتی می دانست که هم به قدرت زمینی فخرمی کرد و هم به پیوند میان خداوند و بشر سر و سامان می بخشید.[۵۶] هانس کونگ درباره «عرفان رمی در باب اطاعت» که درکلیسای کاتولیک حاکم است چنین می نگارند: اطاعت از خدا باید در اطاعت ازکلیسا و اطاعت ازکلیسا در اطاعت از پاپ باشد.[۵۷]
زنجیره به هم پیوسته از صدر مسیحیت تا امروز کاتولیک ها بر این اعتقادند که مرجعیت پاپی یک مرجعیت بزرگ مورد اعتماد مسیحیان جهان است. ادعا می شود زنجیره پاپ ها به گونه ای به هم پیوسته است که پاپ امروز در سیر قهقرایی با پطرس و عیسی مسیح در ارتباط است و این سلسله متوالی پاپی حلقه مفقوده ای ندارد و از وثاقت و اطمینان برخوردار است. پیوند نامقطوع طبقات و سلسله پاپی و ارتباط نهرجاری با سرچشمه آن و حجیت نظرات پاپ است؛ زیراسنت شفاهی رسولان و پدران کلیسا سینه به سینه دریافت شده و در اختیار دستگاه پاپی است.[۵۸]
۵. کتاب مقدس و جایگاه پاپ
برای اثبات حجیت نظریات پاپ و مرجعیت کلام، قدرت و اختیارات او به فقراتی از متون مقدس عهد جدید استناد شده است. دو گفتگو از گفتگوهای عیسی مسیح (علیه السلام) با شمعون بن یونا که در انجیل متّی و یوحنّا مذکور است سند و مدرک برای اثبات پیوند میان پاپ و شمعون قرار گرفته است. شمعون یکی از دوازده حواری و رسول حضرت عیسی (علیه السلام) بود که آن حضرت را پس از رستاخیزش نیز زیارت نمود و ایشان وی را مامور هدایت کلیسا فرمود. اقتداری که وی درکلیسای مسیح داشت به شاگردانش اسقفان و پاپ هانسل به نسل انتقال یافت[۵۹] در انجیل متی چنین آمده است: هنگامیکه عیسی به نواحی قیصریه فیلیپس آمد ازشاگردان خود پرسیده گفت: مردم مراکه پسرانسانم چه شخص می گویند؟* گفتند: بعضی یحیی تعمید دهنده و بعضی الیاس و بعضی ارمیا یا یکی از انبیاء* ایشان را گفت شما مرا که می دانید؟* شمعون پطرس در جواب گفت: توئی مسیح پسر خدای زنده* عیسی در جواب وی گفت: خوشا به حال توای شمعون بن یونا، زیرا جسم و خون این را بر تو کشف نکرده بلکه پدر من که در آسمان است * و من نیز تو را می گویم که توئی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا می کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت * و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود.[۶۰] در انجیل یوحنا نیز آمده است که عیسی مسیح (علیه السلام) پس از رستاخیز در آخرین روزهای زندگی زمینی، بعد از صبحانه، به شمعون پطرس گفت: ای شمعون پسر یونا آیا مرا بیشتر از اینها محبّت می نمایی؟ به او گفت: بلی خداوندا تو می دانی که تو را دوست می دارم. به او گفت: بره های مراخوراک ده * بازدرثانی به اوگفت: ای شمعون پیریوناآیامرامحبت می نمایی؟ به اوگفت بلی خداوندا تو می دانی که تورادوست می دارم. به او گفت: گوسفندان مرا شبانی کن * مرتبه سوم به او گفت: مرا دوست می داری؟ پس به او گفت: خداوندا تو بر همه چیز واقف هستی،تو میدانی که ترا دوست می دارم. عیسی به او گفت: گوسفندان مرا خوراک ده.[۶۱] در این دو گفتگو، عیسی (علیه السلام) شمعون را پطرس یعنی صخره ای که کلیسا بر آن بنا می شود می نامد. در زبان یونانی پطرس Petros یا پترا Petra یعنی صخره مشابه است. عیسی «کلیدهای ملکوت آسمان» را به شمعون می دهد. کلیسای کاتولیک این را تثبیت «نظریه پاپی»می داند به این معنا که اسقف رم جانشین پطرس است و به سبب این «کلیدها» دارای قدرت فراگیر بر کلیساست.[۶۲] فرمان عیسی (علیه السلام) به شمعون که بره ها و گوسفندان مرا خوراک ده و شبانی کن! منظور رهبری امت مسیح (علیه السلام) بوده که به پطرس واگذار شده و پس ازوی بر عهده پاپ ها قرار گرفته است. پاپ لئوی اول معروف به لئوی کبیر در قرن پنجم طرفدار جدّی قدرت پاپی بود و برای ادعای خود از همین عبارت های انجیل متی و یوحنا استفاده کرد و در تفسیر فقرات مذکور از انجیل متی گفت: مسیح می گوید: من معبدی همیشگی خواهم ساخت و بلندای کلیسایم را که به آسمان می رسد بر این ایمان مستحکم بر خواهم افراشت. وی با توجه به اینکه «کلیدهای ملکوت آسمان» توسط عیسی به پطرس سپرده شده است گفت: امتیاز این قدرت در واقع به دیگررسولان منتقل شد و این فرمان به ترتیب به همه رهبران کلیسا رسید. آموزه تفوق دستگاه پاپی، به تمام معنا در آن زمان با کاربرد نص پطرسی و تصریح به اینکه مومن باید در پاپ اعتبار و اقتدار پطرس را ببیند اعلام شد. او گفت: کلید آسمان به شاگردان عموما و به پطرس خصوصا سپرده شد، بنابراین پاپ روم تفوق دارد و از طریق پطرس به مسیح می رسد. بر همین اساس وی ایستادگی مقابل فرمان پاپ راگناه دانست.[۶۳]
ویل دورانت درباره اختیارات پاپ و منبع آن به اعتقاد کلیسای کاتولیک رم با استناد به متون مقدس می نویسد: طبق تعالیم کتاب مقدس (انجیل متی) عیسی گناهان بندگان را آمرزیده بود و به حواریون خویش اختیارات همانندی در«بستن وگشادن» عطا کرده بود. کلیسا معتقد بود که این اختیارات از حواریون به نوبت به اسقفان صدر مسیحیت، و به عبارت دیگر از پطرس حواری به پاپ ها منتقل شده بود و اختیار کلیدهای ملکوت دست پاپ ها قرار داشت.[۶۴]
۶. قدرت مطلقه پاپ
۱.۶. قلمرو قدرت پاپ
قدرت پاپ مطلق و بی حد و مرز و نامحدود است. وی سرور و رهبر مطلق و قاضی اعلای کلیساست و تمام شوراهای مسیحی اعتبار خود را از وی می گیرند[۶۵] مرجعیت پاپ بالاتر و فراتر از چهارچوب اصول و قوانین کلیسایی و شوراهای عمومی، و علائق وی بالاتر از کتاب مقدس است، هیچ مجمعی بدون ریاست پاپ یا نماینده وی رسمیت ندارد تفسیر و تکمیل قانون کلیسایی با اوست و رهبران کلیسا و همه کلیسائیان ملزم به تبعیت از وی هستند.[۶۶] نصب اسقفان کلیساها و عزل آنها[۶۷] تشکیل شورای عمومی اسقفان و توشیح مصوبات آنان[۶۸] و تعیین صاحب نظران مسیحیت و کلیسا و افزایش آنان[۶۹] و ارتقای افراد به مقام قدّیسی و اقتدار مقدس ساختن اشخاص و آمرزش گناهان[۷۰] در اختیار اوست. ریاست تمام دادگاه ها و محاکم اسقفی و مسیحی جهان با اوست. راه اندازی و تشکیل دادگاه های تفتیش عقاید و تداوم آن در قرون وسطی و پس از آن، تعیین و نصب قضات این دادگاه های مسیحی که امروز «مجمع آموزه ایمان»[۷۱] نامیده می شود با فتوا و نظر پاپ بوده و هست.[۷۲] وی نوعی تفوّق قانونی الزام آور در امور قضایی بر هر کلیسای ملی و محلی و بر هر فرد مسیحی دارد.[۷۳] قدرت تعلیمی کلیسا در تفسیر کتاب مقدس و هدایت روحانیون مسیحی با اوست و تنها مفسّر حقیقی کتاب مقدس است و نظر او بر همگان اولویت دارد[۷۴] و در همه موضوعات دینی دیدگاه او مورد احترام و مطابق خواست خدا و فتوای او معیار«راست کیشی» است.[۷۵] همه اسقفان موظفند نسبت به پاپ سوگند وفاداری و اطاعت یاد کنند و نظارت در قلمرو خویش را به وی واگذارند.[۷۶]
روبرت بیلارمین که در قرن هفدهم به درجه و مقام «معلم کلیسا» ارتقا یافته است در رساله تعلیمات دینی خویش به این پرسش که مسیحی چه کسی است ؟ چنین پاسخ داد: کسی مسیحی است که از پاپ و اسقف های منصوب او اطاعت کند.[۷۷] لوردینی در ۷ فوریه ۱۶۱۵م در نامه ای به کاردینال اسفوندراتی نوشت: ما پیوسته سوگند خود را مبنی بر این که سگان سیاه و سفید آستان پاپ هستیم به یاد می آوریم.[۷۸] گرچه برخی از مسیحیان اطاعت از پاپ را صرفا در «فرمان های پاپی» لازم دانسته اند ولی این گروه که قدرت و نفوذ کلام پاپ را محدود می کند همواره در اقلیت بوده و فرمانبرداری خویش از تعالیم دینی پاپ را اعلام نموده اند.
۲.۶.پاپ و قدرت های سیاسی
کلیسای کاتولیک قدرت پاپ را فوق حاکمان و پادشاهان رؤسای جمهوری می داند و مسیحیان اعتقاد دارند همگان حتی پادشاهان باید از پاپ اطاعت کنند و فرمانبرداری عمومی از پاپ واجب است. زمانی که کلیسای رومی و واتیکان از اقتدار دنیوی و مادی برخوردار بود ادعای حکومت برجهان را داشت و پادشاهان را نصب و عزل می کرد. این ادعا همچنان باقی است شرایط زمانی و مقتضیات عرفی و ناتوانی واتیکان و کلیسا آنان را به کوتاه آمدن وادار کرده است. در گذشته های تاریخ مسیحیت هر سه قوه قانون گذاری، اجرایی و قضایی در شخص پاپ خلاصه می شد و پاپ در راس قدرت دنیوی قرار داشته است.[۷۹] کلیسا مدعی بود امپراتور باید مشروعیت خود و حکومت خود را از کلیسا و رهبر آن پاپ کسب کند. امپراتور نیز مانند عموم مردم، یک مسیحی است و باید از پاپ اطاعت کند. یین امپرواز از اسقفان بزرگ قرن چهارم میلادی اعتقاد داشت: کلیسا در امور روحانی، حق قضاوت نسبت به کلیه مسیحیان را دارد حتی نسبت به شخص امپراتور، زیرا امپراتور نیز مانند سایر مسیحیان یکی از فرزندان کلیسا محسوب است. امپراتور در درون کلیساست نه فوق آن[۸۰] وی بی باکانه به والن تینیان امپراتور وقت نوشت: اسقف ها مورد احتیاج امپراتوران مسیحی هستند ولی امپراتورها مورد احتیاج اسقف ها نیستند.[۸۱]
مایکل ب.فاستر درباره قدرت قائد اعظم کلیسا می گوید: پاپ به عنوان قائد اعظم کلیسا، صاحب این حق مسلّم و بی چون و چرا بود که با داشتن علت و دلیل کافی هر کدام از مسیحیان را مضرّ و طاغی تشخیص می داد حتی امپراتوران و شاهان مسیحی را از حلقه مسیحیت طرد و آنها را رسما تکفیر کند. تکفیر یک شهریار مسیحی در حکم این بود که پاپ اعظم اَتباع وی را ازقید سوگند وفاداری معاف و نوعی اجازه ضمنی برای خلع همان پادشاه به آن ها عطا کرده باشد. حال اگر حق تکفیر مسیحیان (که از حقوق مسلّم پاپ ها بود) بی قید و شرط اعمال می شد، پاپ ها قدرتی فوق العاده به دست می آوردند و پادشاهان وقت را کاملا زیر نفوذ و سلطه خود قرار می دادند.[۸۲]
ویل دورانت درباره قدرت پاپ ها در قرن هشتم میلادی می نویسد: شالوده اختیارات غیر روحانی پاپ ها تحکیم یافت. این سیاست درخشان پاپی تا بدانجا رسیدکه لئوی سوم با دست خویش تاج بر سرشارلمانی نهاد. از آن پس هیچ کس را در غرب امپراتور نمی شناختند مگر آن که پاپ وی را تدهین کرده باشد. به این نحو گرگوریوس اول که از فرط حملات اقوام مختلف به ستوه آمده بود یکی از نیرومندترین قدرت های اروپا شد… قدرت و نفوذ کلیسا رو به فزونی می گذاشت… نیکولاوس در نامه های خویش خطاب به پادشاهان و هم چنین اسقف های اعظم ممالک همواره چنان لحنی اتخاذ می کرد که گویی بر همه آنها نظارت عالیه دارد… گرگوریوس معتقدبود که ملاحظات روحانی باید در تمامی قضایای مربوط به اصول دین، فرهنگ، اخلاقیات، عدالت یا سازمان روحانیت پیرو کلیسا باشد، به عبارت دیگر «شهر بشر» از «شهرخدا» فرمانبرداری کند پاپ به عنوان نایب خدا حق و وظیفه داشت که سلاطین بد را خلع کند و فرمانروایی را که به حکم مردم یا مقتضیات زمان انتخاب شده بود تایید کند یا بپذیرد. گرگوریوس در نامه ای آتشین که خطاب به هرمان اسقف مس نوشته بود، پرسید: کیست که نداند پادشاهان و شاه زادگان از تبار همان از خدا بی خبرانند که غرق در تکبّر، تعدّی، خیانت و در واقع تقریبا غرق در هر نوع بزهکاری اند… و با نخوتی تحمل ناپذیر و شهوتی بی اراده، مدعی فرمانروایی بر اقران خویش یعنی مردمان عادی هستند ؟[۸۳]
در عمل هم پاپ ها در درگیری با امپراتوران زمان خویش از قدرت دینی برای کنار گذاشتن آنان استفاده کردند. گرگوریوس در اعتراض به رفتار امپراتورهنری وی را «تکفیر»،«لعن» و «خلع از سلطنت» کرد و مردم را از قید سوگند اطاعت از تا جدارشان رهانید و مردم هم تکفیر پاپ در حق امپراتور را تایید کردند و اعلام داشتند اگر هنری از پاپ طلب بخشایش نکند آنان جانشینی برای تاج و تخت وی تعیین خواهند کرد، هنری به نزد پاپ گرگوریوس رفت با پای برهنه و جامه های پشمین سه روز در درگاه پاپ تقاضای آمرزش کرد به گونه ای که اطرافیان پاپ از دیدن حال زار وی به رقّت آمدند و گریان و دعا خوان برای او نزد پاپ شفاعت کردند تا این که پاپ دست از تکفیر وی ب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 