پاورپوینت کامل ترجمان آفتاب ۹۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ترجمان آفتاب ۹۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ترجمان آفتاب ۹۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ترجمان آفتاب ۹۵ اسلاید در PowerPoint :
۶
قصه آفتاب
ترجمانی از زندگی و زمانه امام خمینی(س)
در گفت و شنودی با حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان(قسمت اول)
گفتگو از: جواد پاینده و سید مجتبی مجاهدیان
اشاره:
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
چو رسول آفتابم به طریق ترجمانی
به نهان از او بپرسم به شما جواب گویم
سال ها پس از هجران امام، هنوز شیفته و مجذوب اوست. چنان با شور و حرارت از شخصیت منحصر به فرد «روح خدا در کالبد زمان» می گوید که ناخودآگاه این کلمه قصار و مانای شهید سید محمد باقر صدر را به یاد می آوریم که: «ذوبوا فی الامام الخمینی کما ذاب هو فی الاسلام».
قصد آن داشتیم تا در سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی(س)، محضر کسانی را درک کنیم که نه تنها خود در آن برهه حساس زمانی در متن جریانات تاریخی قیام ملت مسلمان ایران حضور داشتند، بلکه به دلیل نزدیکی با بنیانگذار کبیر نظام جمهوری اسلامی و در سایه عنایات آن آفتاب فروزان، منشأ اثر و تحول انقلابی نیز بوده اند. این تحلیل و بررسی، ما را به حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد حسن رحیمیان، نماینده محترم ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران، و از همراهان همیشگی حضرت امام خمینی (س) در دوران تبعید، و از مسئولان دفتر بنیانگذار نظام پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رهنمون شد تا با توجه به سال ها درک محضر استثنایی و محفل عرشی آن یگانه دوران، شنوای بازخوانی ایشان از قصه انقلاب و شخصیت بنیانگذار کبیر آن باشیم.
حاج آقا رحیمیان، علاوه بر همراهی مداوم با امام و آرمان های ایشان، تاسیس و اداره اولین نشریه انقلاب با نام «پاسدار اسلام»، تألیف و تدوین چند جلد کتاب از جمله «اخلاق و تربیت اسلامی»، «حدیث رویش»(خاطرات و یادداشت ها)، «در سایه آفتاب»(خاطرات و یادداشت هایی درباره امام خمینی)، و… را در کارنامه پر برگ و بار خود دارد. همچنین افتخار خوشنویسی کتیبه های حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نجف، اباعبدالله الحسین(ع) و حرم مطهر قمر بنی هاشم(ع) در کربلا، و حرم مطهر پیام رسان دشت نینوا (س) در سوریه، و برخی اعلامیه ها و پیام های امام خمینی(س) در کارنامه ایشان ثبت است.
حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان، در دفتر ساده و کوچک خود در طبقه دهم ساختمان بنیاد شهید انقلاب اسلامی ـ واقع در خیابان آیت الله طالقانی ـ پذیرای ما شد تا ترجمان قصه آفتابی باشد که خود سال ها در سایه سار آن استضائه می نمود.
در اینجا با سپاس ویژه از حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان و همکاری ریاست محترم دفتر ایشان، برادر ارجمند آقای نیک پور، اولین بخش آن گفتگو، پیشکش شما گرامیان باد.
معارف
برای ما بسی مایه مباهات است که حضرتعالی پذیرای ماهنامه معارف شدید. در ابتدا با توجه به سال ها حضور شما در کنار امام در نجف اشرف، بفرمایید هدف رژیم پهلوی از تبعید حضرت ایشان به عراق چه بود؟ چرا که عراق به ویژه حوزه نجف، نباید تبعیدگاهی برای یک روحانی عالی رتبه و یک مرجع تقلید به حساب آید!
به سئوال مهمی اشاره کردید. باید دانست که ساواک از انتقال امام(س) به نجف، چند هدف عمده را دنبال می کرد:
۱. چون بالاخره در ایران و جهان اسلام، مطرح می شد که شاه ایران یک مرجع تقلید را «تبعید» کرده، و این مسئله برای رژیم پهلوی گران می آمد، آنها فکر کردند و بهترین راه حل را در این دیدند که امام(س) را به نجف بفرستند. به این ترتیب، آنچه که در افکار عمومی از سکونت و اقامت یک روحانی، به ویژه یک مرجع تقلید در نجف، انعکاس پیدا می کرد، تبعید تلقی نمی شد؛ چرا که نجف جایی است که همه شیعیان به ویژه روحانیان آرزوی زندگی در آن و همجواری حضرت امیرمؤمنان(ع) را داشتند. پس رژیم شاه قصد داشت که با منتقل کردن امام به نجف، زهر و تلخی تبعید امام(س) را از کام مردم بگیرد و بلکه آن را به یک امتیاز برای خود تبدیل کند. البته این انتقال، امتیاز تبعید کردن را هم برای آنان داشت، چون به هر حال امام در ایران نبود؛ هرچند که برای امام نیز اقامت در نجف با اقامت در بورسا ـ ترکیه ـ خیلی تفاوت داشت.
۲. عواملی در نجف وجود داشت که رژیم شاه فکر می کرد توسط آنها می تواند امام را کوچک کند. این ها کسانی بودند که یا با رژیم پهلوی مرتبط بودند و یا بعضاً در ذات خود زمینه هایی از کینه نسبت به منش و روش امام داشتند. اینکه فقیهی قیام کند، زندان برود و به خاطر آن کسی کشته شود، برای طیفی از روحانیون نجف قابل قبول نبود. رژیم فکر می کرد با توجه به این دو خصوصیت، می تواند امام(س) را در نجف مضمحل کند و چراغ وجود او را خاموش نماید؛ و به این ترتیب ماجرا تمام شود! امّا تجربه، وعده الهی را ثابت کرده است که «لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِه» . انسان نمی تواند از این روشن تر، تفسیر عینی آیات و حقایق قرآن را ببیند. تنها کافی است که کمی چشم خود را باز کند تا حقایق را لمس نماید. این مسئله فقط بُعد نظری ندارد، بلکه بُعد عینی هم دارد؛ که اگر کسی با خدا باشد، هر کاری که دشمن بر ضد او انجام دهد، به نفع او و به ضرر دشمن تمام خواهد شد؛ «وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا» ؛ چرا؟! چون «إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ» یعنی همه چیز دست خداست؛ و خداوند بر هر چیزی احاطه دارد. وقتی امام(س) را زندان کردند، سید ضیاء طباطبایی به شاه گفته بود که اگر این سید را دستگیر کنی، غلط است! اگر آزادش کنی، غلط است! اگر نگهش داری، غلط است! هر کاری کنید، به ضررتان است! پس در نهایت مجبور شدند امام(س) را تبعید کنند.
دقیقا آن توطئه ای که دشمن برای خاموش کردن نور امام(س) کرد، به ضرر خودش تمام شد. امام خمینی(س) وقتی به نجف آمد و درس را شروع کرد، آنچنان شکُفت که کسی چون مرحوم آیت الله شیخ مجتبی لنکرانی ـ از علمای بزرگ نجف که حدود ۳۰ سال هم درس و هم مباحثه آیت الله خویی و آیت الله میلانی بود و ما نزد ایشان هم رسائل را خوانده بودیم و هم مکاسب را ـ بالاترین احترام را برای بعد علمی امام قائل بودند. با گواهی آقا شیخ مجتبی لنکرانی و آیت الله شهید سید اسدالله مدنی، که سال ها پیش از ورود امام در نجف اقامت داشتند، بسیاری از مقلدین سایر مراجع بزرگ نجف در همان زمان حیاتشان به امام خمینی(س) عدول کردند! یعنی امثال آقا شیخ مجتبی لنکرانی گواهی به اعلمیت امام نسبت به همه مراجع آن روز نجف می دادند. ایشان قصیده غرّایی در شأن و منزلت علمی و معنوی امام(س) سرود که این دو بیت از آن را که به خاطر دارم، خدمت شما قرائت می کنم:
تالی علّامه است و خواجه طوسی
گوی سَبَق برده ز ابن فهد به تقو
من به شگفتم که زنده گشت محقق
نامده رجعت، چگونه آمده دنیا؟!
جالب است بدانیم که علامه حلّی قلّه منقول در تشیع، است؛ خواجه طوسی قله معقول است؛ ابن فهد حلّی قله عرفان و عبودیت و اخلاص، است. آقا شیخ مجتبی به همین سبک و سیاق، یک قصیده غرّاء و طولانی ای برای امام سروده بود.
همچنین بسیاری از دیگر علماء، از جمله آیت الله راستی کاشانی، اعتراف می کردند که تا قبل از ورود امام به نجف ما فکر می کردیم که از درس مراجع، مستغنی شده ایم، و خودمان درس خارج برپاکردیم؛ اما چون امام خمینی(س) به نجف آمد، به قصد امتحان، چند روزی پای درس این سید نشستیم، آن زمان فهمیدیم که تازه اولِ درس خواندن ماست! امثال او هم زیاد بودند؛ مثل مرحوم آیت الله محمد هادی معرفت، آیت الله آصفی، آقا سید محمود شاهرودی ـ البته آن موقع ایشان جزء کم سن و سال های فضلای نجف بود ـ اخوان اشرفی شاهرودی و… ، جزء گل های سرسبد شاگردان آیت الله خویی بودند که چون امام خمینی(س) را شناختند، تا آخر پای درس ایشان در نجف زانوی تلمّذ به زمین زدند. آری، بُعد علمی امام چنان در نجف شکُفت که دیگران را تحت الشعاع خود قرار داد.
از بُعد مرجعیت، اگر امام ۵۰ یا ۶۰ سال دیگر هم در قم می ماند، تنها مرجع قم می شد؛ چون به صورت سنتی، تا آن زمان، مرجعیت جهان شیعه در نجف مستقر بود؛ و در ایران، مرجعیت تنها به مرزهای جغرافیایی ایران ـ و بعضی از حواشی آن ـ محدود بود. تفاوت مرجعیت آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) که در حوزه نجف مستقر بود با مراجع ایران ـ که بعضاً در اوج عظمت هم بودند ـ عمدتاً در همین نکته خلاصه می شد. اما وقتی آیت الله سید محسن حکیم از دنیا رفت، بخش عظیمی از مقلدان ایشان ـ که آن زمان، در جهان شیعه، به استثنای ایران، بیشترین مقلد را در میان مراجع داشت ـ در کشورهای کویت، عراق، پاکستان، افغانستان، هند، کشمیر، و… مقلد حضرت امام خمینی(س) شدند! عجبا که شاه می خواست با تبعید امام به نجف نور آن حضرت را خاموش کند، اما مرجعیت امام در عراق، جهانی شد! که این از شگفتی ها و «آیات بیّنات» است. بله، نتیجه کار رژیم درست برعکس شد و باعث انزوای بیشتر خودشان و شکوفا تر شدن حضرت امام(س) گردید.
البته تنها جایی که بعد از رحلت آیت الله حکیم، مقلد حضرت امام(س) نشدند، بلکه یک دست مقلد آیت الله خویی گردیدند، لبنان بود؛ که علت آن هم مشخص است ولی الآن جای این بحث نیست! اما به هر حال، باز کار خدا را ببینید! همان جایی که آنها می خواستند امام در آن نفوذ و ظهوری پیدا نکند، پس از مدتی خدا چنان معادلات را تنظیم کرد که شد لبنانِ حزب الله؛ که الآن عمیق ترین دلبستگی به انقلاب و اما در آنجاست. اکنون در بخش عظیمی از لبنان، جایگاهی که امام خمینی(س) و مقام معظم رهبری و نظام جمهوری اسلامی دارند، از جهاتی بی نظیر است! خدا در این چند دهه از عمر مبارزاتی امام و انقلاب، کارهایی کرد که همه معجزه است و از محاسبات عادی خارج می باشد!
این به واسطه اخلاص فوق العاده امام و سپردن امور به دست خدا بود؟
بله. «وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیز»؛ در این آیه «لام» تأکید و «نون» تأکید ثقیله آمده است؛ و می دانیم که فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد. «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ» .
همه این ماجراها در حالی است که امام با تأکید فرمودند: «والله من یک قدم هم برای مرجعیت برنداشتم». وقتی مرحوم آیت الله حکیم را برای معالجه به لندن بردند، ماه رمضان بود و من از نجف برای تبلیغ به «دوبی» ـ از امیرنشین های هفتگانه امارات متحده عربی ـ رفتم و در منزل شخصی به نام شیخ عبدالله، اقامت کردم. در اتاق و ایوان خانه ایشان، از کف زمین تا سقف آن، رساله های علمای قم و نجف را انباشته کرده بودند! همین که بوی الرحمان آیت الله حکیم به مشام رسید، بیوت برخی آقایان، انبوه رساله هایشان را برای توزیع رایگان و جمع مقلّد، فرستاده بودند! آقا شیخ عبدالله به من می گفت: ما مقلد آیت الله العظمی خمینی(س) هستیم؛ تو را به خدا، اگر می شود یک رساله از حضرت ایشان پیدا کن و برای ما بفرست! در نجف که هیچ، حتی بعد از انقلاب و در جماران، بعضی ها می آمدند و از ما رساله حضرت امام را می خواستند! اما ما در پاسخ می گفتیم: والله ما خودمان هم در دفتر، وقتی به رساله ایشان احتیاج داریم، از بازار می خریم!
مقصود این است که امام هرگز اجازه نداد حتی یک جلد رساله ایشان از وجوهات شرعی چاپ و رایگان توزیع شود! پدر بنده، در سال ۱۳۴۱ شمسی و بعد از فوت آیت الله بروجردی(ره) خدمت حضرت امام رسید و عرض کرد: آقا! ما و بسیاری از مردم مقلّّد شما هستیم و نیاز به رساله حضرتعالی داریم. امر بفرمایید که رساله شما چاپ شود و در اختیار ما قرار گیرد. ـ مشخص است که این حرف ها را به هر کس بگویی، استقبال می کند. برای مثال مدتی پیش خودم نزد یکی از آقایانی که ادعای شاگردی امام را داشت و الآن ادعای مرجعیت می کند، رفتم. دیدم بالاترین شکوه و شکایت و دلخوری او این است که می گفت: «چرا کاغذ رساله من را تأمین نکردند؟! چرا درباره من کارشکنی می کنند؟! به کوری چشم آنها، من تا به حال چند بار رساله خود را چاپ و توزیع کردم و…!» با خود گفتم: بینید اوج کینه مدعی شاگردی امام نسبت به جمهوری اسلامی این است که مثلاً برای چاپ رساله او همکاری نکردند! البته اصل این مسئله هم توهّمی بیش نبود! ـ پدر ما چون این درخواست را از امام کرد، ایشان سرشان را بلند کرده و با لحن تلخی فرمود: «این حرف ها را خوب است به یک کتابفروش بزنید!». پدرم می گفت از این برخورد حضرت امام(س) فرو ریختم! و ـ به تعبیر خودمان ـ خیط شدم! و عرق سردی بر پیشانی ام نشست. بعد که از نزد امام بیرون آمدم، با خودم این مسئله را مرور کردم و تازه ارادتم به ایشان چند برابر شد؛ که او در چه عالمی سیر می کند و ما در چه عالمی!
دیدگاه حوزه علمیه نجف، به ویژه نگاه مراجع عراق، نسبت به شخصیت و قیام ضد سلطنتی حضرت امام(س)، چگونه بود؟
البته شاید طرح همه مسائل ایام تبعید حضرت امام خمینی(س) در عراق، و نسبت مراجع نجف با شخصیت و جنبش ایشان، اکنون چندان ضرورتی نداشته باشد. ولی کلاً همین مقدار باید دانست که حضرت امام(س) در حدود سال ۴۹ و یا ۵۰ شمسی، نامه ای خطاب به آیت الله منتظری نوشت و در آن درباره شرایط نجف، درد دل کرده بود؛ از جمله این کلام دردآور امیرالمومنین(ع) از خطبه شقشقیه را آورد که: «فصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا».
چرا ؟
به خاطر فضای نجف. چون نجف ده ها سال از عالم سیاست جدا بود. ضمن اینکه بر روی نجف کار شده بود؛ به ویژه روی اطرافیان خیلی از مراجع. برخی از آن مراجع به شکل رسمی با دربار شاه ایران ارتباط و رفت و آمد داشتند! به یاد دارم که یکی از حواریون و بلکه دست راست یکی از مراجع بزرگ نجف، آنقدر نسبت به امام(س) جسور و کینه توز بود که ـ با چشم خود دیدم ـ وقتی که امام(س) به حرم امیرالمؤمنین مشرف می شد، طوری جلوی ایشان قرار می گرفت و حرکت می کرد که پشتش به مفاتیحی که در دستان امام(س) برای دعا خواندن بود، چسبیده می شد!! او با این کار تعمّد داشت تا به نحوی، توهین و تحقیری نسبت به حضرت امام(س) نشان دهد.
عکس العمل امام(س) چه بود؟
اصلاً امام مثل کوه دماوند، پرصلابت بود؛ حالا اگر مگسی در دامنه او بپرد، چه گزندی بر او وارد می کند؟! «ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست!»
اشاره ای به ابعاد معنوی و جنبه های تقوایی و وارستگی حضرت امام خمینی(س) داشتید؛ لطفاً از زهد و تقوای امام(س) بیشتر بگویید.
در نجف، برخی با اشاره مستقیم و یا غیر مستقیم رژیم پهلوی، تلاش می کردند که از امام(س) یک نقطه ضعف و یا عیب و نقصی پیدا کنند و آن را برجسته نمایند تا ایشان را با آ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 