پاورپوینت کامل «سلوک زندگی» مبانی انسان شناختی سبک زندگی ۷۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل «سلوک زندگی» مبانی انسان شناختی سبک زندگی ۷۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «سلوک زندگی» مبانی انسان شناختی سبک زندگی ۷۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل «سلوک زندگی» مبانی انسان شناختی سبک زندگی ۷۷ اسلاید در PowerPoint :
درآمد
بی تردید، معارف اخلاقی اسلام، گستره وسیعی از زندگی انسان را فرا می گیرد و پرداختن به بحث پردامنه ای همچون سبک زندگی که همه ابعاد حیات انسانی را شامل می شود، بدون ورود به مبحث اخلاق و واکاوی مبانی اخلاقی ـ اسلامی سلوک زندگی، ناقص و ناکارآمد خواهد بود. به دلیل وسعت مباحث اخلاقی مرتبط با سبک زندگی، در این مقاله بیشتر به مسائل انسان شناختی پرداخته خواهد شد.
طرح مسئله
پرسش اصلی در بحث از سبک زندگی این است که «چرا انسان با اینکه به بسیاری از بایسته ها، مسئولیت ها و ارزش های زندگی فردی و اجتماعی آگاهی دارد، نمی تواند در موقعیت های مناسب به آن ها عمل کند و گرفتار هنجارشکنی های اخلاقی- اجتماعی می شود؟»
برای پاسخ اجمالی به این مسئله باید نخست به شناسایی شئون مختلف جسم و جان انسان پرداخت و سپس به تقسیم بندی انسان ها براساس آن ها توجه کرد و در نهایت، رابطه متقابل آن ها را با گفتار، رفتار و کردار انسان ـ که حیثیات مختلف سبک زندگی انسانی را تشکیل می دهند ـ تجزیه و تحلیل کرد.
حقیقت وجودی انسان
خدای سبحان انسان را مرکب از جسمِ مادّی و جانِ مجرّد آفرید: « إِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلائِکهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ * فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ».[۱] این دو در زندگی دنیوی، پیوسته همراه یکدیگرند تا هنگام مرگ که روح از بدن جدا و به پیشگاه پروردگارش باز گردد؛ اما از اِسناد جسم انسان به گِل و روح او به خدا، معلوم می شود که این دو همتای هم نیستند، بلکه روح انسان اصل و بدن او فرع است.
قرآن کریم داستان پیدایش انسان را از آغاز تا انجام، چنین بیان کرده است: خلقت طبیعی انسان از خاک، آن گاه از گِل… و پس از آن از نطفه است و با گذراندن مراحل مادّی و حصول استعداد تام، خداوند با اعطای روح، آفرینش دیگری به او می بخشد که نه تنها مایه امتیاز انسان از موجودات دیگر است، که مایه امتیاز روح از جسم نیز هست، ازاین رو آفریننده او «أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»[۲]؛ وگرنه به لحاظ جسمی، انسان با حیوانات دیگر تفاوتی ندارد، حتی برخی از حیوانات، زیباتر و قوی تر از انسان آفریده شده اند.
انسان اگر بتواند با داشتن بُعد مادی، موانع پرواز را بردارد و به اوج معنویات برسد، برترین مخلوق عالم است؛ چنان که پروردگار او برترین خالق است. خدای سبحان درباره آفرینش فرشتگان نفرمود «فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»؛ با آنکه دارای روح و علم کافی بودند. بنابراین طبق ظاهر قرآن، انسان نه در بدن مادّی خلاصه می شود، نه جسمش همتای روح اوست، بلکه مرکب از روح و بدن است و حقیقت او را روح تشکیل می دهد. نشانه اصالت روح، آن است که هرگز با مرگ، نابود نشده، چیزی از او گُم نمی شود، بلکه وفات می کند؛ یعنی فرشتگان الهی او را همانند پرنده ای که از قفس بیرون آورده می شود، قبض روح می کنند و تمام حقیقتش را می گیرند: «قُلْ یتَوَفَّاکمْ مَلَک الْمَوْتِ الَّذِی وُکلَ بِکمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکمْ تُرْجَعُونَ».[۳]
حقیقت خُلقی انسان
همان طور که ذات اقدس الهی، بالاصاله، انسان را با ابعاد و شئون مختلفش خَلق کرد و فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»[۴]، او را خلیفه خود قرار داد «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَهً»[۵] تا بالواسطه، بدن خُلقی اش را بسازد؛ زیرا در درون انسان، بدنی به وسیله عقاید، اخلاق و اعمال او ساخته می شود که وقتی بمیرد، با همان محشور می شود تا دوباره در قیامت به بدن اصلی بازگردد. این بدن که همان خُلق انسان است و تمام گفتار، رفتار و کردار وی را در زندگی فردی و اجتماعی سامان می دهد، یا زیباست یا زشت. در قرآن کریم نیز فرمود: «یوْمَ تَبْیضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ»[۶]؛ روزی فرا می رسد که بعضی سفید روی و برخی سیه روی اند.
براین اساس، خُلق انسان، یک حقیقت خارجی است که هر کسی برپایه آن مجسّم می شود، نه یک وصف و مفهوم اعتباری که نه مسبوق به حقیقتی باشد و نه ملحوق به عینیتی؛ و هیچ تأثیر بیرونی نیز نداشته باشد؛ پس ما تا خود، عقاید و اوصاف خویشتنِ خویش را نشناسیم و پیوند وصف و موصوف و رابطه عقیده و معتقَد را ارزیابی نکنیم، به لحاظ علمی، ناموفّق هستیم و نمی توانیم در بُعد عملی زندگی فردی و اجتماعی که بسیار پیچیده تر از بُعد علمی است و سبک زندگی انسان ها به آن وابسته است، دارای روش و سلوکی رضایت بخش باشیم.[۷]
عقل عملی، مشکل اصلی جامعه
بسیاری از انسان ها با اینکه حق و حقیقت را در مرحله علمی و نظری می دانند، نمی توانند به دانسته های خود جامه عمل بپوشانند و دست و پایشان در میدان عمل، می لرزد و خود را در این عرصه، بسیار ناتوان می یابند!
در بیان چرایی این مسئله باید گفت: همان طور که انسان ها به لحاظ شئون ادراکی (مانند چشم و گوش) و تحریکی (مانند دست و پا) بدن مادّی، دارای چهار گروه اند، به لحاظ شئون عقل نظری و عقل عملی نیز دارای چهار گروه خواهند بود.
توضیح اینکه به لحاظ شئون مادّی فوق، انسان ها چهار گونه اند:
۱. دارای ادراک و تحریک قوی: کسانی که چشم بینا و پای دونده دارند و وقتی با خطر روبه رو شوند، یا با آن مبارزه می کنند یا از محل خطر می گریزند. این گروه کسانی اند که هم خوب می بینند و می شنوند، هم خوب عکس العمل نشان می دهند.
۲. دارای ادراک قوی و تحریک ضعیف: مانند کسی که چشمی بینا و گوشی شنوا دارد، ولی دست یا پایش فلج یا ناقص یا ناتوان است. چنین کسی ممکن است خطری مانند مار یا عقرب را به خوبی ببیند، اما چون قدرت فرار ندارد، عکس العملی نشان نمی دهد و صدمه می بیند و نمی توان به او اعتراض کرد که «مگر خطر را ندیدی!» چرا که فرار از خطر، کار چشم یا گوش نیست!
۳. دارای ادراک ضعیف و تحریک قوی: این گروه دارای دست و پای سالم هستند، امّا چشم و گوشی معیوب دارند که سبب آسیب پذیری آنان می شود؛ چرا که خطر را به موقع ادراک نمی کنند تا عکس العمل به جا نشان دهند و به آنان نیز نمی توان گفت «چرا از خطر نگریختی!»؛ زیرا پاسخش این است که «من نه خطری دیدم و نه صدایی شنیدم».
۴. دارای ادراک و تحریک ضعیف: این گروه، هم کر و کورند، هم ناتوان و فلج.
در صحنه نفس انسان نیز شئون دوگانه ادراکی و تحریکی وجود دارد: «عقل نظری» متولّی جزم و اندیشه است و مطالب را به خوبی ادراک و ارزیابی می کند و «عقل عملی» متولّی اراده، عمل، اخلاص و عزم است و همین نوع از عقل است که در روایات بر آن تأکید شده است: «قُلْتُ لَهُ(ع) مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ واکتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ».[۸]
براین اساس نیز انسان ها به چهار گروه تقسیم می شوند:
۱. عالمانِ عادل یا پرهیزکار: کسانی هستند که این دو جهت در آن ها قوی است؛ یعنی هم اهل جزم و تحلیل و برهان اند و عمیق فکر می کنند، هم اهل عزم اند و وقتی فهمیدند، اراده می کنند.
۲. عالمانِ متهتّک یا فاسق: اینان کسانی اند که خوب می فهمند و تحلیل می کنند، اما هنگام عزم و عمل، ناتوان اند؛ چنان که برخی با اینکه تفسیر آیه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِک أَزْکی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یصْنَعُونَ»[۹] را می دانند و چه بسا آن را تدریس نیز کرده باشند، امّا هنگام رویایویی با نامحرمان، دست و پایشان می لرزد؛ چرا که علم و اندیشه، مأمور عمل نیست، بلکه انگیزه و عقل عملی باید در مصاف با شهوت و غضب، به جهاد اکبر بپردازد. دانستن، نیمی از راه است و عزم و اراده و اخلاص، نیم دیگر.
بیان نورانی حضرت امیرمؤمنان(ع) که فرمود: «کمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیر»[۱۰] به همین نکته اشاره دارد که عقل عملی عالم فاسق، در مصاف با شهوت و غضب، اسیر است و از عمل به دانسته هایش ناتوان.
۳. جاهلان متنسّک: این گروه برخلاف عالمانِ فاسق، از عقل عملی قوی برخوردارند، اما ادراک و اندیشه ای بسیار ضعیف و سطحی دارند و مقدّس نماهای کم درک و خشکه مذهب های دون مایه ای هستند که از فهم ساده ترین اصول و قواعد علمی ـ شرعی ناتوان اند، اما با تمام توان به عبادات صوری- بدنی می پردازند؛ به طوری که حتی اگر مجتهد جامع الشرایطی برخلاف میل آنان نظری دهد، با آن مخالفت می کنند!
۴. جاهلان تبهکار یا متهتّک: اینان نیز کسانی هستند که از هر دو جهت ضعیف اند؛ جاهلان متهتّکی که نه می فهمد، نه بر فرض ادراک و فهم، به دانسته های خود عمل می کنند.[۱۱]
حیات انسانی- اجتماعی
حیات انسانی در فرهنگ قرآن حکیم غیر از زندگی گیاهی برخی است که خارج از قلمرو تغذیه، تنمیه و تولید مثل، هدفی ندارند و متفاوت از حیات حیوانی گروهی است که بیرون از منطقه خیال و وهم (به لحاظ اندیشه) و فراتر از محور شهوت و غضب (به جهت انگیزه)، خواسته ای ندارند، بلکه حیات متألّهانه ای است که از منظر معرفت، همراه با برهان عقلی و از دیدگاه محبّت، همسفر با حبیب خدا بودن را در نظر دارد: «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ».[۱۲]
قرآن کریم گروه اوّل و دوم را که فاقد حیات تألّهی اند، مرده می شمارد: «وَ مَا یسْتَوِی الأحْیاءُ وَلا الأمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یسْمِعُ مَنْ یشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ»[۱۳]، «لِینْذِرَ مَنْ کانَ حَیا وَیحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ»[۱۴] که از تقابل حی و کافِر چنین استنباط می شود که مؤمن زنده است و کافر، مرده.
بنابراین از منظر قرآن حکیم، حیات انسانی، بدون ایمان به وحی و عمل به دستورات آن حاصل نمی شود و کسی که به حیات انسانی نائل نشود، به طریق اولی نخواهد توانست سبک و سلوک زندگی اسلامی را در پیش گیرد.[۱۵]
از سوی دیگر، یکی از مقولات مهم و اساسی درباره انسان، حیات اجتماعی و نظام هایی است که در این حیات شکل می گیرد. حیات اجتماعی، یکی از سه رابطه ای است که در تحلیل روابط انسانی به آن ها اشاره می شود؛ یعنی رابطه انسان با خود، رابطه انسان با خدا و رابطه انسان با جهان.
روابط انسانی و مناسبات اجتماعی او یکی از دشوارترین روابط به لحاظ معرفتی و سخت ترین مناسبات به لحاظ عملی است؛ زیرا انسان وقتی خود را در دریای وسیع و عمیق جامعه می بیند و نیازها و انتظارات جامعه را مشاهده می کند و رسالت خود را نسبت به جامعه بررسی می نماید، به دشواری حیات اجتماعی سالم و پاکیزه پی می برد. ازاین رو شناخت صحیح نسبت به حیات اجتماعی و نقش و رسالت انسان در آن ساحت، از جمله ضروری ترین معرفت های بشری است که تنها در صورت اصلاح این روابط و تصحیح این مناسبات است که فرد و جامعه رشد و تکامل پیدا می کند.
متأسفانه باید اذعان کرد که به رغم وجود اصول، مبانی و ارزش های مفید و سازنده فراوان در عرصه حیات اجتماعی، براساس تعالیم وحیانی و آموزه های اسلامی، هنوز روش و سبکی جامع، سیاستی صحیح و نظامی منطقی در اصلاح روابط اجتماعی و مناسبات انسانی تدوین نشده است. بی شک، اصول حیات اجتماعی بر همه روابط انسانی سیطره دارد و قواعد جامع و متقن اخلاقی- اجتماعی اسلام، حتی بر روابط انسان با خود و با خدا سایه افکنده است؛ به گونه ای که سایر مناسبات انسانی از این رابطه اصلی و اساسی الهام می پذیرد. اگر مناسبات اجتماعی برپایه اصول و مبانی نادرست شکل گیرد و مدل های غربی یا التقاطی، نفوذ و سلطه خود را بر جامعه و روابط آن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 