پاورپوینت کامل بیش از این آب را گِل نکنیم! ۶۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بیش از این آب را گِل نکنیم! ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بیش از این آب را گِل نکنیم! ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بیش از این آب را گِل نکنیم! ۶۵ اسلاید در PowerPoint :
مرور تاریخی بر قصه پرغصه نزاع با فلسفه اسلامی
درآمد
«نقد و نقّادی» در ساحت اندیشه، نه تنها امری ضروری بلکه حیاتی است؛ و البته بنده آن را به مثابه «حَرَسِ نهال»، و حتی به مثل «فَصْدِ بیمار»، لازم می دانم. حفظ و حراست از باغ و حرسِ زوائدِ درختان، امکان رشد و بالندگی و ثمر دهی آن را فراهم می آورد؛ و تیمارِ بیمار و در صورت نیاز تیغ برکشیدنِ طبیب و ریختن خون و جراحتِ مریض، سبب ساز بهبودی اوست؛ «طبیب عشق تو فرمود داغ و فصد و حجامت».[۱] این نگاه مثبت به امری است که بود و نبودِ اصلِ مورد نقد، بسته بدان است.
بدیهی است که «گُل و گلزار فلسفه اسلامی» نیز چون دیگر علوم اسلامی و انسانی، به گواهی تاریخ تطور و سیر تکامل آن، مصون از آفت، آسوده از آسیب، منزّه از حشو و حواشی، و خالی از خار و خاشاک، نبوده و نیست؛ «در این چمن گُل بی خار کس ندید، آری»[۲]. بنابر این فلسفه اسلامی نیز پس از پیدایی، جهت پایایی و رسیدن به پویایی، محتاج آسیب شناسی و نقّادی مستمر است؛ اما از جانب اهلِ آن، با رعایت شروط تحقق و لوازم مناسب. هر چه چکش نقد بر قامت فلسفه بیشتر فرود آید، موزون تر و آب دیده تر می شود و هر چه صورتش بیشتر دست بخورد، بوی خوشِ سیرتش فاش تر می گردد؛ چرا که گفته اند: «کلُّ اِناءٍ یترشّح بِما فیه؛ از کوزه همان برون تراود که دراوست».
عقل شیعی
بی گمان اگر نقد ـ به معنای حقیقی آن ـ تحقق پذیرد، باب گفت و شنفت، بده، بستان، و داد و ستد علمی باز و بازتر می شود و چرخ تعاطی افکار و تعادل اندیشه ها، روان تر می چرخد و امید به رونق بازار فرزانگی و کساد کسبِ فرومایگی، افزون می شود. اما این حکایت «نقد» است نه روایت «طعن» و «لعن»! واقعیت آن است که جریان امروز ایستاده در مقابل فلسفه اسلامی ـ که در ادامه به آن اشاره می شود ـ به چیزی «فراتر از نقد» می اندیشد. آنان خود را نه منتقدِ فلسفه ـ با قرائت پیش گفته ـ می دانند بلکه با افتخار دم از «مخالفت» با اصل و اساس آن می زنند؛ چرا که اساساً فلسفه از منظر این گروه، چیزی جز ضلالت[۳]، نیست!
این در حالی است که «طرح مباحث الهیات به وسیله ائمه اهل بیت(ع) و تجزیه و تحلیل آن مسائل ـ که نمونه آنها و در صدر آنها نهج البلاغه است ـ سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی درآید و البته این یک بدعت و چیز تازه در اسلام نبود؛ راهی است که خود قرآن پیش پای مسلمانان نهاده است و ائمه اهل بیت(ع) به تبع تعلیمات قرآنی و به عنوان تفسیر قرآن، آن حقائق را ابراز و اظهار نمودند. اگر توبیخی هست متوجه دیگران است که این راه را نرفتند و وسیله را از دست دادند. تاریخ نشان می دهد که از صدر اسلام، شیعه بیش از دیگران به سوی این مسائل گرایش داشته است.. .. احمد امین مصری در جلد اول “ظهرالاسلام” این مطلب را تصدیق می کند. او پس از بحثی درباره جنبش فلسفی در مصر به وسیله فاطمیین که شیعی بودند می گوید: “و لذالک کانت الفلسفه بالتشیع الصق منها بالتسنن…”»[۴] یعنی فلسفه به تشیع بیش از تسنن می چسبد. هرچند که وی در ادامه در تبیین علت این امر، مرتکب اشتباه ـ عمدی یا سهوی ـ شده و علت این تمایل بیشتر شیعه را «باطنی گری و تمایل آنها به تأویل»[۵] اعلام کرد! استاد مطهری، با ردّ این ادعا، به درستی یادآور می شود: «این تمایل را ائمه شیعه(ع) به وجود آوردند؛ آنها بودند که در احتجاجات خود، در خطابه های خود، در احادیث و روایات خود، در دعاهای خود، عالی ترین و دقیق ترین مسائل حکمت الهی را طرح کردند. نهج البلاغه یک نمونه از آن است؛ حتی از نظر احادیث نبوی(ص)، ما در روایات شیعه روایات بلندی می یابیم که در روایات غیر شیعی از رسول اکرم(ص) روایت نشده است. عقل شیعی اختصاص به فلسفه ندارد؛ در کلام و فقه و اصول فقه نیز امتیاز خاص دارد و ریشه همه، یک چیز است.»[۶] از این روست که استاد پس از تتبع عالمانه در تاریخ فلسفه و فلاسفه دوره اسلامی، اذعان دارد «طبقه فلاسفه» نظیر طبقات دیگر علوم اسلامی به ویژه فقه، حدیث و عرفان، «یک سلسله منظم و مرتب و بدون وقفه است و این نشانه یک فرهنگ مستمر است»[۷].
یادآور می شود که پروفسور هانری کربَن (متوفی ۱۹۷۸م) معتقد است: «تفکیک میان الهیات و فلسفه که در مغرب زمین به حکمت مَدْرسی لاتینی باز می گردد، نخستین اماره “عرفی شدن متافیزیکی” است؛ و در نتیجه آن اعتقاد به ثنویت علم و ایمان و در نهایت، اندیشه “حقیقت دوگانه” است…. »[۸] وی سپس می نویسد: «اگر آیات قرآنی می توانند به این خوبی در براهین فلسفی جای گیرند، به این علت است که معرفت شناسی، خود، در پیامبر شناسی وارد می شود و به همبن دلیل، این “عرفی شدن فلسفی” در مغرب زمین که ریشه در حکمت مَدْرسی لاتینی دارد، در اسلام به وجود نیامد.» [۹]
در این مجال، مرور تاریخچه مخالفت با فلسفه اسلامی، بی فایده نیست.
قصه پر غصه نزاع
کشمکش میان مخالفان و موافقان خردورزی، قصه ای تازه و امروزی نیست. از خصومت سوفستائیان با استاد فیلسوفان و ناگزیری سقراط از نوشیدن شوکران گرفته تا فتوای تکفیری «مَنْ تَفَلْسَفَ تَزَنْدَقَ»[۱۰] و از آنجا تا سخن اعجاب برانگیز «فلاسفه چهره های پفیوز تاریخ اند»[۱۱] و الی یومنا هذا، این قصه پرغصه همچنان ادامه دارد. در دوران اسلامی، از تعرضات مکتوب ابن حزم(متوفی ۴۵۶ق) بر نخستین فیلسوف اسلامی ابواسحاق کندی که بگذریم، درست چندی پس از شیخ الرئیس بوعلی(متوفی۴۲۸ق)، حجت الاسلام غزالی(متوفی ۵۰۵ق) که چشم از حقایق و هنرهای فلسفه بسته و دیده بر نظامیه بغداد باز کرده بود، مستظهر به قدرت سلاجقه[۱۲]، با تازیانه «تهافت الفلاسفه»(یاوه گویی های فیلسوفان نه فلسفه! یعنی نظر به «مَنْ قال» نه «ما قال»!) به جانِ نحیف اهل فلسفه افتاد و آنها را متهم به مبتدعه و زندقه کرد. هر چند که اگر از زاویه ای دیگر بر ماجراجویی او و اتباعش ـ چون فخر رازی(متوفی ۶۰۶ق) ـ بنگریم، مسامحتاً اذعان می کنیم که غزّالی خودآموخته فلسفه،[۱۳] با نوشتن اولین کتاب مستقل بر ضد فلاسفه، باز هم به حکمت خدمت کرد! «خدمت غزالی به فلسفه»[۱۴] این است که در «تهافت» تنها در قامت یک مفتی و یا محدّث و یا مفسر قرآن ظاهر نمی شود، بلکه می کوشد با روش عقلی «به تحلیل قضایای فلسفه پرداخته و آن همه را به مبادی بازگرداند…»[۱۵]. او با تفلسف ورزیدن کوشید، بیست اشکال بر طریقه فلاسفه وارد کند؛ که متأسفانه در سه مورد کار به تکفیر کشید![۱۶] پس بی راهه نیست اگر انتقاد از تفکر فلسفی را شعاعی از تفلسف ورزی بدانیم و جماعتِ نقّاد و حتی رادِّ فلسفه را نیز در زمره فلاسفه دوره اسلامی به حساب آوریم؛ چنانکه استاد مطهری در «خدمات متقابل اسلام و ایران»، چنین کرد و غزالی و فخر رازی را در میان طبقات ۳۳گانه فلاسفه دوره اسلامی، جای داد.[۱۷]
علاوه بر «مصارعه الفلاسفه»(کشتی با فیلسوفان) محمدبن عبدالکریم شهرستانی(متوفی ۵۴۸ق) ـ که البته خواجه نصیر طوسی با «مصارع المصارع» کمرِ ادعای او را به خاک مالید ـ هیچ یک از کتبی که به تأسی از غزالی، تحت عنوان «تهافت الفلاسفه» به رشته تحریر درآمد، به پایه و مرتبه نسخه اصل «تهافت» نرسید؛ چه نوشته «قطب الدین راوندی»(متوفی ۵۷۳ق)، چه کتاب «علاءالدین طوسی»(متوفی ۸۸۷ ق) و چه اثر «مصلح الدین خواجه زاده»(متوفی ۸۹۳ق).[۱۸] اما چنانکه اشارت رفت، کار امام فخر رازی، تاحدودی به تقویت مبانی اشاعره انجامید. او علاوه بر «المباحث المشرقیه»، به بهانه شرحِ «الااشارات و التنبیهات»، به جرحِ مبانی شیخ الرئیس همت گماشت و تعرضاتی بر او روا داشت؛ درست همان کاری که چند قرن بعد، شیخ احمد احسایی(متوفی ۱۲۴۲ق) شیعه، با شرح بر «العرشیه» نسبت به صدرالمتألهین(متوفی ۱۰۵۰ق) کرد.[۱۹]
اگر چه در مجموع صاحبان ذوق و طالبان شهود ـ ولی به مراتب خفیف تر از ظاهرگرایان ـ نیز در زمره مخالفان علوم عقلی و فلسفی بوده اند، اما قصه جزم گرایانِ اشعری مسلک اهل سنت و اخباریان شیعه، چیز دیگری است. ادامه داستان تاحدودی غم انگیزتر می شود، آنجا که جمود بر ظواهر کتاب و سنّت، و توقف بر متن، و عدم جرأت دخول در بطن آن، کسانی چون «ابن تیمیه» (متوفی ۷۲۸ق) را به جایی کشاند که بر «مرئی بودن خداوند» پای فشرد![۲۰] او همت خود را در «الرّد علی المنطقیین» و «درء تعارض العقل و النقل» و به ویژه در «منهاج السنّه» معطوف مبارزه با اصحاب اندیشه، خاصه مکتب خردگرای شیعه نمود. «منهاج السنّه» ـ یا به تعبیر علامه امینی(ره)، «منهاج البدعه» ـ در تقابل با «منهاج الکرامه» علامه حلی(متوفی ۷۲۶ق)، نماینده تمام عیار مکتب عقل گرای تشیع به نگارش درآمد؛ همان کاری که چند قرن بعد، اخباری تندروی شیعی «محمدامین استرآبادی»(متوفی ۱۰۳۰ق) با «الفوائد المدنیه» کرد. او شیوه اَعلام علمای مکتب اهل بیت(ع)، به ویژه علامه حلّی را، به جرم استخدامِ استدلال عقلی در استنباط احکام شرعی، ابطال اعلام نمود![۲۱]
ناگفته پیداست که اعاظم فقهای شیعه، به ویژه از عصر صفوی به بعد، چند وجهی و ذوالاضلاع ـ جامع منقول و معقول و مشهود ـ بوده اند. حتی برخی از حکما و عرفای بزرگ اسلامی در عداد مراجع عظام تقلید، صاحب منصب افتاء و ملجأ شیعیان بوده و می باشند. خرّیجین بزرگ «مکتب جامع اصفهان» به ویژه از قرن یازده قمری، حائز جامعیتی در جمیع معارف و علوم اسلامی و گاه انسانی زمان خود بوده اند. قرابت و نزدیکی هرچه بیشتر فقه و فلسفه و قرآن و عرفان، و پذیرش فلسفه به عنوان علمی از علوم اسلامی، نهضت جدید فلسفی را با ظهور صدرالمتألهین در آن عصر رقم زد. البته این عالم مبدع و روشنفکر شیعه، نیز به این امر تأکید داشت که فلسفه الهیِ «حکمت متعالیه» ـ که شاهراه و مستجمع معارف عقلانی و شهودی اسلام شیعی است ـ چیزی جز همان حقایق وحیانی قرآن و سنّت نیست، که خود تصریح دارد: «تبّاً لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتب والسنه»[۲۲].
بدیهی است که جریان تکفیر و تفسیق و مخالفت علنی با فلسفه، همچنان در این سده ها فعال بوده است؛ به ویژه در قرن اخیر و با ظهور نواخباریان شیعه.
داستان نوا
راهنمای خرید:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 