پاورپوینت کامل عربستان، حریم حسّاسِ استعمار! (در گفتگو با دکتر سام ترابی، استاد روابط بین الملل و متخصص عربستان) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عربستان، حریم حسّاسِ استعمار! (در گفتگو با دکتر سام ترابی، استاد روابط بین الملل و متخصص عربستان) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عربستان، حریم حسّاسِ استعمار! (در گفتگو با دکتر سام ترابی، استاد روابط بین الملل و متخصص عربستان) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عربستان، حریم حسّاسِ استعمار! (در گفتگو با دکتر سام ترابی، استاد روابط بین الملل و متخصص عربستان) ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

مصاحبه کننده: سیدمجتبی مجاهدیان

اشاره

سام مهدی ترابی، متولد تهران/۱۳۵۱ش، درس آموخته مدرسه آمریکایی ها در اتریش، دانش آموخته مقطع کارشناسی در بوستون و کارشناسی ارشد در سانفرانسیسکو آمریکا و فارغ التحصیل مقطع دکتری(PHD) رشته «روابط بین الملل» از دانشگاه «LSE» لندن، با عنوان پایان نامه «روابط بین المللی سیاست های جهانی آمریکا و خلیج فارس از دیدگاه مکتب تشیع» می باشد.

دکتر ترابی، که از سال ۲۰۰۶م. به ایران بازگشته است، علاوه بر تدریس در دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی تهران و قم، به درس و بحث علوم اسلامی (فقه و اصول) در حوزه علمیه قم نیز مشغول است؛ و همزمان محقق و سرویراستار بخش انگلیسی مرکز نشر آثار مقام معظم رهبری می باشد.

تسلط دکتر ترابی بر چند زبان زنده جهان (انگلیسی، فرانسه و آلمانی) و موفقیت او در اخذ سه مدرک در روابط بین الملل، و تمرکز ایشان بر مسائل جهان اسلام به ویژه عربستان، نتیجه همنشینی و گپ و گفت با ایشان را پرثمر و لذت بخش می کند. پیش از این نیز در بحبوحه انقلاب های رهایی بخش سرزمین های اسلامی خاورمیانه، مشروح گفتگوی خود با ایشان را با عنوان «دومینوی سقوط فراعنه» در شماره ۸۳(اسفند ۱۳۸۹)، تقدیم مخاطبان فرهیخته نشریه معارف کرده بودیم.

و اینک آنچه پیش روی شماست، ماحصل آخرین گفتگوی ما با ایشان درباره یکی از مهم ترین مناطق استراتژیک جهان اسلام یعنی «عربستان» است، که تقدیم شما می شود.

معارف

آقای دکتر! لطفاً بحث را از پیشینه و تاریخچه شیعیان منطقه عربستان آغاز کنیم؛ که اینها چند گروه هستند و در چه مناطقی سکنی دارند؟

اگر بخواهیم به طور کلی بگوییم، شیعیانی که امروز در عربستان هستند اعم از شیعیان اثنی عشری، شیعه های اسماعیلی و غیره ـ که البته ما الآن بیشتر در مورد اثنی عشری ها صحبت می کنیم ـ دو بخش هستند: بخش اعظم آنها در شرق عربستان، منطقه «الاحساء» در ساحل خلیج فارس زندگی می کنند که در گذشته جزو منطقه «بَحران» بود و از این رو از نظر فرهنگی، خانوادگی و ارتباطات، با بحرینی ها یک قومند؛ و گروه دیگر شیعیان، در «مدینه» و اطراف آن زندگی می کنند.

قبل از اینکه آل سعود شرق عربستان را با قدرت نظامی به دست بگیرد، این منطقه ساحلی با جزیره بحرین، یک سرزمین به حساب می آمد و سلسله های حکومتی خود را داشته و شیعه هم بودند.

منظور از «سلسله حکومت» چیست؟

سیستم حکومت در گذشته این گونه بود که حاکمان هر منطقه، یا خودشان مستقلاً حاکم بودند و یا به عنوان حاکمان دست نشانده از طرف خلیفه مسلمین، با او بیعت می کردند؛ شبیه به حکومت های ملوک الطوایفی در دوره ای از تاریخ ایران. منطقه بَحران نیز سلسله های مستقل خودش را داشت؛ و هویتی نیز برای خودشان داشتند. این منطقه از نظر علمی و فرهنگی، واقعاً یکی از مناطق با فرهنگ و سابقه بود و از این نظر، منطقه «نجد» به عنوان مَقرّ و خاستگاه آل سعود، قابل مقایسه با بَحران نیست. علمای بزرگی را نیز منطقه بَحران، تقدیم جهان تشیع نمود. اینها هم ارتباط نزدیک خانوادگی و فرهنگی با منطقه «بصره» در جنوب عراق و حتی «کربلا و نجف» داشته و دارند.

و اما، حکومت آل سعود ۱۰۰ سال است که منطقه الاحساء را اشغال کرده است؛ یعنی سال ۱۹۱۳ میلادی ـ یک سال پیش از جنگ جهانی اول ـ عبدالعزیز موسس آل سعود، این منطقه را با حمله نظامی تصاحب کرد. در تحولات آن سال ها در بحبوحه جنگ جهانی اول از سال ۱۹۱۴م، کار اصلی عبدالعزیز تشکیل حکومتش بود؛ که از سال ۱۹۳۲م «عربستان سعودی» نامیده شد. خاندان آل سعود در نَجد بودند که همسایه بَحران است ولی به سمت صحرای عربستان کشیده شد و «بُریده» و «ریاض» شهرهای اصلی آن بود. در نجد دو خاندان بزرگ «آل رشید» در شمال نجد و «آل سعود» در جنوب بودند؛ که همیشه بین آن دو اختلاف بود. «آل رشید» به این خاطر که مرکز و محل خاندانشان در راه حج بود، ارتباطشان با بیرون زیادتر بود و همه نوع افراد و خاندان و فرهنگی ـ اعم از شیعه، سنی، عرب و عجم ـ با ایشان ارتباط داشت و بالطبع حالت بازتری داشتند. در مقابل، آل سعود در منطقه جنوبی نجد، خیلی حالت بسته و قبیله ای و جاهلی داشتند. اینها بودند که به «محمدبن عبدالوهاب» مؤسس وهابیت، در سال ۱۱۵۷ قمری (۱۷۴۰ میلادی) یعنی اواسط قرن ۱۸ میلادی، پناهندگی دادند و او را به دامادی خود پذیرفتند و هم پیمان او شدند. به این ترتیب محمدبن عبدالوهاب که پس از انتقاد برادر و پدرش از او و عقاید تکفیریش، مجبور به فرار از منطقه آل رشید شده بود، به عنوان «آل شیخ» (فرزندان محمدبن عبدالوهاب) هم پیمان «آل سعود» شد. سپس این دو خاندان، عربستان را اداره کرده و می کنند؛ «آل شیخ» مدیریت مذهبی و معنوی و وظیفه صدور فتواهای تکفیری را به عهده دارند، و «آل سعود» هم عهده دار مدیریت سیاسی، اجرایی و نظامی عربستان هستند.

به اول قرن نوزدهم که می رسیم، دو حکومت از «حکومت های آل سعود» به ترتیب زمانی، برآمده و سپس سقوط کردند؛ یکی از این حکومت ها، دویست سال پیش، ابتدا حمله معروف و ویرانگری را به «کربلا و نجف» ترتیب دادند و ده سال بعد «مکه و مدینه» را نیز گرفتند. وهابی های آل سعود به کمک پاشا مصر (حاکم منصوب از طرف امپراطوری عثمانی) و به نظر بنده با مساعدت انگلیسی ها ـ چون انگلیس مترصد این بود که مصر را به خاطر ساختن کانال سوئز از عثمانی جدا کند ـ این کار را کردند! متأسفانه در جریان این فاجعه می بینیم علمای شیعه در آن زمان جلوی وهابیت نایستادند!

ولی تاریخ، رشادت مرحوم «کاشف الغطاء» را در مقابل هجوم وهابیت به عتبات عالیات فراموش نکرده است!

نمی گویم همه علما؛ ولی آنها که ایستادند عده بسیار کمی بودند. بالاخره تاریخ آنها را ثبت کرده که چه کسانی جنگیدند؛ ولی اکثر حکام محلی و شهروندان نجف و کربلا و حتی علما، فرار کردند و به عشیره ها پناهنده شدند. به نظر من این مسئله تا امروز نیز به شیعه ضربه می زند که آن موقع اجازه دادند وهابی ها بیایند نجف و کربلا را ویران کنند! اگر آن موقع جلوی وهابی ها می ایستادیم شاید دنیا و جهان اسلام طور دیگری می شد؛ اما متأسفانه نشد.

آیا در آن جریان، فتوای رسمی یا حکمی از سوی علمای اعلام شیعه صادر نشد؟

من اطلاعی ندارم؛ اما می دانم که تنها شخص مرحوم کاشف الغطاء و تعدادی از شاگردان آقا وحید بهبهانی در مقابل هجوم وهابیت به کربلا و نجف مقاومت کردند؛ ولی اکثریت کاری نکردند و این به ضرر ما تمام شد، چون آنها عتبات را به عنوان مرکز تشیع، خراب کردند! من این را به عنوان فرضیه ای تاریخی مطرح می کنم تا در موردش فکر کنیم، که اگر مقابل وهابی ها می ایستادیم چه می شد؟! اگر ما پس از مقاومت در برابر وهابیت، در مقابل، به مرکز آنها حمله می کردیم، دیگر هیچ وقت نمی توانستند بروند مکه و مدینه را تسخیر کنند؛ و دیگر لازم نبود پاشا مصر به کمک انگلیسی ها بیاید مکه و مدینه را آزاد کند! اگر بخواهیم از دید قرآنی و اسلامی نیز این مسئله را بررسی کنیم، این بزرگترین فاجعه است که مسلمانان با کمک کافران ـ انگلیس ـ بیایند و مکه و مدینه را آزاد کنند! این نکته ای قرآنی است، نه فقط بحث صرف تاریخی. اگر هم در این دویست سال، شرایط بد بود و هنوز هم به واسطه تأثیر منفی وهابی ها در جهان اسلام، بد است، شاید بسیارش به همان کم کاری های ما در آن دوران بر می گردد.

تا جایی می رسیم که آخر قرن ۱۹ و اول قرن ۲۰، انگلیسی ها به خاطر ارتباطی که می خواستند با هند داشته باشند و کالایی که از هند می خواستند به اروپا ببرند، در جایی به نام «کویت» مستقر شدند که از نظر استراتژیک «انبار» آنها بود تا کالاهایشان را که از هند به خلیج فارس می آوردند در آنجا انبار کنند تا بعد از طرف بغداد و شام و یا از طرف استانبول و حکومت عثمانی به اروپا بفرستند. امروز هم کویت هنوز انبار آمریکایی هاست! هر چه آمریکایی ها در عراق از نظر نظامی کار می کردند انبار، پناهگاه و استراحت گاهشان کویت بود. همان طور که انگلیسی ها بسیاری از جاها این کار را کردند ـ مانند وقتی که می خواستند مصر را از عثمانی ها جدا کنند ـ کویت را هم از عثمانی ها جدا کردند؛ به این ترتیب که با پشتیبانی از شیخ های حاکم سنتی وابسته به خود، یک پرچم و اعتبار بین المللی به آنها دادند تا بتوانند خود را آنجا مستقر کنند. انگلیس با استقرار در کویت می توانست منطقه را رصد و سپس تحلیل کند. سپس انگلیس متوجه خاندان آل سعود و آل رشید در نجد شد و ارتباطاتش با آل سعود از همان زمان شروع می شود؛ یعنی قبل از جنگ جهانی اول، (اول قرن ۲۰ میلادی). البته این گونه نیست که در همه زمان ها انگلیسی ها با آل سعود هماهنگ بوده باشند؛ بلکه بعضی مواقع رفیق بودند و بعضی مواقع دعوایشان می شد؛ بستگی به کارها و اهداف سیاسی شان داشت. وقتی که آل رشید عملاً آل سعود را از ریاض پایتخت شان بیرون کردند (آخر قرن ۱۹ میلادی) عبدالعزیز جوان، به خاندان «آل صباح» کویت پناه برد. جالب این است موقعی که صدام به کویت حمله کرد، آل صباح به عربستان پناه برد؛ و این پناهندگی متقابل بین این دو خاندان امری قدیمی است. عبدالعزیز جوان، که قوی هیکل و رشید نیز بود، در سن بیست و چند سالگی چند شترسوار در کویت جمع می کند و به ریاض محل استقرار آل رشید حمله می نماید. شهردار ریاض را می کشند و سر او را می برند و در خیابان می اندازند و اعلام می کنند که ما به ریاض برگشتیم. انگلیسی ها این را می بینند و می گویند این آدم توانایی است و به نفع ماست که ارتباطی با آل سعود داشته باشیم. دقیقاً همین نکته در جنگ جهانی اول (سال ۱۹۱۴) که انگلیسی ها چون با عثمانی ها می جنگیدند، و آل رشید مأمور عثمانی ها در نجد بودند، انگلیس به دنبال خاندانی در نجد بود که بتواند با آل رشید مقابله کند. به این ترتیب پس از اشغال ریاض توسط آل سعود، نجد هم تصرف شد و اولین جایی که اشغال کردند شرق عربستان یعنی منطقه شیعه نشین الاحساء در سرزمین بَحران بود؛ چون ساکنان این منطقه شیعه بودند و شیعیان هم از نظر وهابیان کافر بودند و خون و مالشان مباح بود! در اینجا هم دوباره قاطبه شیعه، کاری نکردند و چنانکه باید در مقابل هجوم آل سعود نجنگیدند! به قول یکی از علمای نجف، حتی دست و پایی هم نزدند؛ مثل گوسفند که وقتی ذبح می شود دست و پا می زند!

به نظر شما علت این مسئله، چیست؟ آیا به دلیل عدم دسترسی سریع و کافی شیعیان و رهبران آنها به وقایع به دلیل نبود رسانه، بوده و یا ناشی از بی تفاوتی مسلمانان و رهبران دینی بوده است؟

اگر همان روز خبر این وقایع به سایر شیعیان و رهبران آنها در عراق و ایران نمی رسید، بالاخره شش ماه بعد از اشغال بَحران که خبر به کربلا و نجف و تهران و شیراز رسیده بود؛ چرا آن وقت کاری نکردند؟! آل سعود و وهابی ها توانستند بخشی از مهم ترین مناطق شیعه نشین را در صد سال پیش ـ که سال آینده صدمین سالگرد اشغال این منطقه شیعه نشین است ـ اشغال کنند و هیچ کس هم کاری نکرد!

این نکته از همه مهم تر است که الاحساء منطقه ای است که تمام نفت عربستان در آن است! و قطعاً هدف آنها این بود که شیعه ای در آن منطقه پر ثمر اقتصادی نباشد!

اعتبار و قدرت حکومت آل سعود دو رکن دارد؛ یکی حکومت مکه و مدینه که «حجاز» است. از زمانی که عربستان تأسیس شد چیزی به نام «عربستان سعودی» وجود نداشت. موقعی که عبدالعزیز حجاز را گرفت، نجد و حجاز دو گردن کلفت جزیره عرب بودند. آل سعود اول نجد و الاحساء را از آل رشید می گیرد پس از مدتی حجاز را نیز اشغال می کند؛ آن موقع سرزمین تحت حکومتشان «عربستان سعودی» نامیده می شود. یعنی اسم عربستان سعودی پس از وصل شدن حجاز و نجد در زمان عبدالعزیز پیدا شد. بعد از مدتی اعلام کرد که پادشاه«عربستان سعودی» و خادم حرمین شریفین ـ مکه و مدینه ام القرای اسلام ـ است؛ و به این ترتیب ادعای حاکم و «خلیفه» بر مسلمان ها را داشت که تا آن زمان این اعتبار مذهبی، در دست عثمانی به عنوان حاکم مکه و مدینه بود.

دوم اعتبار و قدرت حکومت آل سعود، «نفت» است؛ که درست زیر پای منطقه شیعه نشین بَحران، بوده است! این منطقه یکی از منابع اصلی نفت جهان است. به این ترتیب آل سعود که صحراگردان نجدی بودند که هیچ چیز جز خاک و سنگ و شن نداشتند، به فکر اشغال سرزمین حاصل خیز و پربار و نفت خیز الاحساء برآمدند. پس بدیهی است که از دست دادن الاحساء برای شیعیان منطقه و حتی جهان، بسیار دردناک و خسارت بار بوده است. اصلاً تمام تمرکز، حضور و خراب کاری های آمریکا در منطقه، جهت حفظ حکومت آل سعود در این منطقه نفتی است.

این تقریباً از چه زمانی بوده؛ چون هنوز نفت به آن صورت کشف نشده بود؟!

بیش از صد سال است (۱۹۰۸ م) که نفت در ایران کشف شده است. انگلیسی ها که می دانستند کجای ایران و عراق نفت خیز است، مطمئناً می دانستند که مناطق پربار و نفتی عربستان کجاست. جالب اینکه قبل از جنگ جهانی دوم، اولین جایی که آمریکا به خاطر نفت وارد صحنه شد و با انگلیس درباره آن توافق کرد، عربستان بود. در مکاتبات بین چرچیل و روزولت، نخست وزیر انگلیس به رئیس جمهور آمریکا می گوید نفت ایران که برای ما و نفت عربستان برای شماست، عراق و کویت را هم که بین خودمان تقسیم کردیم؛ که البته کویت بیشتر سهم انگلیس بود. برای مثال یکی از نکته های مهم شرکت بزرگ «بریتیش پترولیوم» ((BP همین کویت و مسجد سلیمان بود. شرکت نفت ایران و انگلیس، پدر بزرگ این شرکت بوده است. آمریکا از دهه ۳۰ قرن ۲۰ میلادی، به خاطر اینکه یک منبع پرپیمانه نفت داشته باشد، وارد عربستان شد. منابع نفتی عربستان بعد از سیبری روسیه، بزرگترین منابع نفت جهان شد؛ اگر چه استخراجش از روسیه هم راحت تر است، چون علاوه بر آنکه در سطح و لایه های بالایی زمین و زیر شن قرار دارد، درست در ساحل دریاست و انتقال آن سریع و ارزان صورت می گیرد. اما در روسیه علاوه بر آنکه نُه ماه از سال یخبندان است و در آن شرایط نفت چندانی استخراج نمی شود، انتقال نفت هم از آن جا مشکل است.

بنا براین از سال ۱۹۱۳، آل سعود منطقه ای پربار را مُفت و آسان به دست می آورد؛ که تأثیر منفی اش را تا به امروز جهان اسلام به ویژه تشیع، حس می کند و خیلی از این بابت لطمه خورده است. تمام کارهای آمریکا در منطقه خلیج فارس به خاطر این است که حکومت آل سعود بر این بخش از عربستان دوام بیابد و بالای سر این زمین های نفت خیز بماند. هراس آنها از این است که مبادا شیعیان منطقه الاحساء دست به تشکیل حکومتی بزنند و سرنوشت نفت منطقه خود را به دست بگیرند و از این راه نفت را به پولی غیر از دلار بفروشند! اگرچه نفت عربستان به آمریکا نمی رود، ولی تعیین کننده بازار نفت جهانی است؛ به این معنا که هم از نظر مقدار تولید و هم از این نظر که عربستان نفتش را به دلار می فروشد، کاملاً آمریکا را در جایگاه حکومتی اش در دنیا حفظ می کند. یعنی اگر روزی عربستان نفتش را به دلار نفروشد، تمام بازار دلار به هم می ریزد، و اگر دلار به هم بریزد، آمریکا و حکومت جهانی او نیز به هم می ریزد. فروش نفت سعودی به دلار، سبب می شود که دلار همیشه در دنیا تقاضا داشته و آمریکا و اقتصاد او امتیازی بر دیگر اقتصادهای رقیب در دنیا داشته باشد. اصلاً تمام حضور آمریکا در منطقه برای حفظ حکومت آل سعود در منطقه الاحساء است.

پس برای آمریکا اهمیت وجود آل سعود چیزی کمتر از وجود اسرائیل نیست. اصلاً اسرائیل یکی از وسیله های حفظ حکومت آل سعود است. صریحاً می گویم یکی از دلایل و اهداف عمده پشتیبانی آمریکا از اسرائیل، این است که آل سعود بر این منطقه نفت خیز شیعیان کنترل داشته باشند. آل سعود هم برای اینکه جایگاه خودش را حفظ کند، هیچ قانونی را نباید محترم بشمارد و با پولی که در دست آنهاست هر نوع فساد و ظلمی را مرتکب می شوند. البته در مقابلش به آمریکا قول و تعهد می دهد که همیشه نفتش را به دلار بفروشد!

آقای دکتر! پس اخبار نارضایتی ها و درگیری هایی که از شیعیان عربستان در برابر ظلم آل سعود، در صدا و سیمای خود می بینیم، همه مربوط به شیعیان شرق عربستان است؟

بله، این درگیری ها مربوط به همان منطقه الاحساء و قطیف در شرق عربستان و مناطق ساحلی خلیج فارس، موسوم به بَحران است.

اما وضعیت شیعیان مدینه و منطقه حجاز، قدری فرق می کند. مرحوم شیخ العمری رهبر شیعیان مدینه بود. موقعیت شیعیان آنجا با شیعیان شرق عربستان فرق دارد. البته در مدینه هم شیعیان از آزادی برخوردار نیستند و مورد اذیت و آزار آل سعود و وهابیت هستند؛ ولی به سبب موقعیت جهانی و در صفحه رسانه بودن مدینه، شیعیان آنجا تاحدودی در چشم جهانیان و در معرض انظار زائران سراسر جهان می باشند. این مسئله به هر حال سبب نرمش و مماشات حداقلی رژیم سعودی در برابر آنها می شود. به همین سبب شیعیان مدینه از مسجد اختصاصی و موقعیت زندگی به نسبت بهتری از شیعیان شرق عربستان برخوردارند.

گویا شیعیان حجاز هم احتیاط بیشتری در مقابل آل سعود از خود نشان می دهند!

شاید؛ گرچه بعضی مواقع نیز چنین نیست؛ درست به همان خاطر که گفته شد منطقه حجاز فرق می کند و مثل قطیف و الاحساء، گوشه پرت و بی ارتباطی با دنیا نیست. درست است که حجاز جزو حکومت آل سعود است ولی این منطقه ای است که از تمام دنیای اسلام به آنجا می آیند و یک شاه راه زیارتی است. بنابر این رژیم حاکم نمی تواند خیلی کارها را بر ضد شیعیان مدینه انجام دهد؛ چون بالاخره ارتباط آنها با دنیا برقرار است و در چشم جهانیان هستند.

البته قاعدتاً از پشت پرده توسط رژیم کنترل می شوند.

بله، هر چند که واقعاً ما از جزئیاتش بی خبریم.

وضعیت شیعیان منطقه تصرف شده شرق عربستان موسوم به الاحساء در تاریخ صدساله اخیر چگونه بوده است؟ این تحرکات و شبه جنبش هایی که ما گه گاه از آنها در مقابل رژیم آل سعود شاهدیم، در چه حدّی است و از چه زمانی شروع شده است؟

مشخص است که وضع شیعیان عربستان مناسب نیست؛ این را ما نمی گوییم، حتی سازمان های حقوق بشر غربی نیز سال هاست که در مورد آن گزارش می دهند. شیعیان عربستان کلاً تحت استعمار و تحقیر آل سعود بوده و با ایدئولوژی وهابی که بدون تعارف آنها را کافر می داند، هیچ نوع زندگی عادی و معمولی ندارند. شیعیان حتی در حوزه های فرهنگی، عمومی و اجتماعی هم اجازه فعالیت ندارند؛ از نظر اقتصادی هم کارشان بسیار محدود است. آنها حتی اجازه ندارند مسجد، حسینیه و مدرسه بسازند و یا داشته باشند. مدیر تمام مدرسه های بچه شیعه های شرق عربستان، وهابی است!

شیعیان به هیچ وجه اجازه فعالیت یا دخالت در امور سیاسی را ندارند. البته در فرهنگ سیاسی عربستان، هیچ گروه، فرقه و خاندان دیگری غیر از آل سعود اجازه دخالت در امور سیاسی و حکومتی را ندارند؛ حتی به «وهابی ها»ی دیگر خاندان ها هم چنین اجازه ای نمی دهند. یعنی یک «حکومت پادشاهی مطلق» حکم فرماست. پس نباید این تصور در ذهن ما باشد که شاید آل سعود روزی از نظر سیاسی به شیعیان، به شیعیان لطف کنند. البته بعضی مواقع می آیند و یکی از شیعیان دست نشانده را به پُست و منصبی اقتصادی می رسانند! البته این به اصطلاح شیعیان، کسانی هستند که عملاً با سعودی ها و وهابیت همکاری می کنند و هرگز آنها از منافع شیعه دفاع نمی نمایند.

شیعیان در مقابل این وضعیت بغرنج همیشه اظهار ناراحتی و نارضایتی کرده اند؛ ولی متأسفانه تاکنون چندان مؤثر نبوده است که بتوا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.