پاورپوینت کامل چشم امید به فلسفه اسلامی ۵۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چشم امید به فلسفه اسلامی ۵۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چشم امید به فلسفه اسلامی ۵۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چشم امید به فلسفه اسلامی ۵۵ اسلاید در PowerPoint :
زیر عنوان:
تاریخ تحلیلی فلسفه
اشاره
این مقاله با عنوان «خورشید دوباره از مشرق طلوع خواهد کرد»، به قلم استاد آیت الله سید محمد خامنه ای، ریاست «بنیاد حکمت اسلامی صدرا» و «انجمن بین المللی ملاصدرا» و مدیر مسئول و سردبیر «خردنامه صدرا» ـ اولین فصلنامه تخصصی فلسفه در ایران که در سال ۱۳۸۸ در فهرست نشریات تخصصی فلسفی جهان، نمایه شد ـ برای ارائه در «کنگره فلسفه بیت الحکمه بغداد» (سال ۲۰۰۰ میلادی در عراق ) به نگارش درآمده بود. در این نوشتار نویسنده می کوشد از زاویه ای آسیب شناسانه به تاریخ تحلیلی فلسفه از آغاز تا کنون بپردازد. نگاه جامع، گزارش صریح و تحلیل موجز و دقیق نویسنده در کنار بیان روان آن، ما را بر این داشت تا آن را در منظر و مرآی مخاطبان فرهیخته معارف، قرار دهیم. اینک صورت منقّح و مدوّن نوشتار مذکور پیش روی شماست.معارف
درآمد
قرن بیستم مسیحی را می توان دوران سخت و بحرانی فلسفه در غرب و کشورهای تابعه دانست. فلسفه چیزی جز نتایج اندیشه بشر متفکر نیست، بنابر این عجیب نیست اگر مانند خود انسان، دوران های سختی را دیده باشد؛ و در گرداب بحران های اجتماعی و تاریخی افتاده باشد.
با نگاهی به گذشته فلسفه و اندیشه بشری، می توان سیر آرام و بی آشوب آن را در مشرق زمین به خصوص در ایران باستان ملاحظه کرد، اما همین که فلسفه با جریان آرام خود از مرزهای مشرق گذشت و قدم به سرزمین یونان یعنی مغرب آن روز نهاد، ابرهای سیاه طوفان زا ظاهر شد و سفسطه به وسیله عده ای بی اعتقاد به فلسفه به نام سوفسطائیان مسیر آرام فلسفه ـ یا بهتر بگوئیم حکمت مشرقیه ـ را مشوّش کرد و عرصه تفکر به میدان خودنمایی و تفلسف کاذب تبدیل گردید.
چیزی نگذشته بود که مدتی بعد، بازمانده فلسفه حقیقی که با همت سقراط و افلاطون باقی مانده بود، دچار حادثه ای دیگر گردید و ارسطو که پرورده همان مکتب بود بر سر راه فلسفه ایستاد و به روی آن شمشیر کشید و به یاری سیاست و حکومت آن روز اسکندر، با حکمت مشرقی به رقابت پرداخت و فلسفه معروف به «مشاء» را از خود باقی گذاشت که اگر چه به ظاهر، فلسفه را مدوّن و منضبط می ساخت، ولی در واقع آن را از درون تهی می کرد و اصول مهم حکمت اشراق را به پرتگاه فراموشی می فرستاد! نتیجه این ابداع نامیمون ارسطو، بحران های دیگری به دنبال داشت که پس از او به صورت «شکاکیت» (مکتب شکاکین ) پدید آمد؛ و شاید همین ماجرا چند قرن سیر تکاملی فلسفه را به عقب انداخت.
رشد دوباره فلسفه
دوران ترجمه کتب فلسفه از یونان و سریانی به عربی را ـ که مسلمین بانی آن بودند ـ می توان کمر راست کردن و آغاز رشد دوباره فلسفه دانست. فلاسفه بزرگی مانند فارابی و ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی و شهاب الدین سهروردی را می توان دایگان یا حتی مادران مهربان فلسفه دانست که آن را به رشد و بلوغ خود رساندند و از گزند حوادث به دور نگه داشتند. همین فلسفه بود که بعدها به وسیله ترجمه کتب ابن سینا، فارابی و ابن رشد اندلسی با سیر معکوس ـ یعنی ترجمه از عربی به یونانی و لاتین ـ به اروپا رفت و در حوزه های کلیسایی آنجا به وسیله فلاسفه اسکولاستیک، آلبرت معروف به کبیر، توماس آکوینی، آنسلم، آبلار، آکام و عده ای دیگر ترویج و نگهداری شد؛ اگرچه هرگز نتوانست در آنجا به رشد کافی برسد.
حادثه رنسانس
اما حادثه دیگری هنوز در کمین فلسفه بود؛ با آغاز رنسانس و تجدد فکری و با پشت کردن و فرار اندیشمندان نوگرا از کلیسا، فلسفه سنتی که رنگ مسیحیت گرفته بود نیز مورد نفرت آنها قرار گرفت و به کنج انزوا رفت. قرون وسطای اروپا اگر هر عیب را دارا بود، ولی دارای این مزیت بود که سنّت تفکر فلسفی، پایه ای مستحکم و چند هزار ساله داشت و به مزاج هر فیلسوف یا فیلسوف نما، تغییر صورت و ماهیت نمی داد. فرانسیس بیکن از نخستین کسانی است که در اروپا ـ به عنوان نجات فلسفه ـ آن را به خطر انداخت و به عنوان بت شکنی، به شکستن فلسفه پرداخت و تجربه را پایه فلسفه دانست! دکارت نیز در ظاهر عقلگرایی خود بیشتر به علوم تجربی و ریاضی کمک کرد تا به فلسفه؛ و اگرچه کوشش غرب بر آن است که او را پیامبر فلسفه و نجات بخش اندیشه فلسفه نشان دهد، اما حقیقت امر جز این است. و به قول رنه گنون »آنچه را که رنسانس نام داده اند به واقع عبارت بود از مرگ بسیاری از چیزها. به بهانه بازگشت به تمدن یونانی و لاتینی، فقط ظاهری ترین وجوه آن را گرفتند. از این پس دیگر به جز فلسفه و علم غیر معنوی، چیزی وجود نداشت «.
فلاسفه دیگری که پس از دکارت به نام بازسازی فلسفه آمدند، هر یک ضربتی بر اندام فلسفه زدند. فلاسفه انگلیسی، مانند برکلی و هیوم و دیگران، تجربه را که ابزار علم ـ به معنای «ساینس « ـ است، به غلط به فلسفه مربوط ساختند و تفکر و تعقل را به کارگاه و آزمایشگاه آوردند؛ و در واقع فلسفه را که متدلوژی آن، اندیشه و عقل ناب است، تا پایه علوم طبیعی پائین آوردند و به تعبیر خود فلسفه را کنیز علم ساختند.
کانت فلسفه را ـ که حکمای مسلمان آن را مثل حقایق خارجی و «صیروره الإنسان عالَماً عقلیاً مضاهیاً للعالَم الحسّی » می دانستند ـ به ایده آلیسم بیگانه از واقعیت های جهان و مخلوق ذهن انسان، تبدیل کرد. هگل برعکس او، ایده آلیسم دیگری را عرضه کرد که اندیشه را منشأ واقعیات عینی می ساخت و یک باره منکر جهانی منهای اندیشه بود. فلاسفه دیگری که در آلمان، فرانسه، انگلیس و نقاط دیگر آمدند، نیز هر یک به سهم خود در تشدید بحران فلسفه کاری کردند، و نغمه ای تازه بر نغمه های آنان افزودند و گرهی بر گره ها زدند.
بازار فلسفه بافی قرن بیستم
اما گویی این آسیب ها ـ که نتیجه استقلال طلبی فلسفی اروپا از فلسفه سنّتی کلیسا بود ـ هنوز کافی نبود؛ زیرا با آغاز قرن بیستم آنچنان بازار مکتب سازی و فلسفه بافی رواج یافت که فلسفه را به صورتی درآورد که آن را در بیشتر موارد می¬توان سومین تجلی شکاکیت پس از دوران پیرون در قبل از میلاد ـ و مونتانی در قرن هفدهم ـ دانست؛ زیرا فلسفه از آن پس، از شناخت حقایق عالم، به اصالت عمل، اصالت سود، اصالت لفظ، نوعی اید ئالیسم به نام فنومونولوژی، هرمنوتیک و فلسفه ای به نام وجودیه «اگزیستانسیالیسم» درآمد.
طلیعه قرن بیستم تازه آغاز بحران واقعی فلسفه بود و می¬رفت که فلسفه را مدفون و چیزهای دیگری را در جامه و نقاب فلسفه به جهان عرضه کنند؛ و چیزی نگذشت، یعنی هنوز این قرن به نیمه نرسیده بود، که فلسفه را به قطعات کوچک بسیاری پاره و تقسیم کردند که هیچ یک با دیگری شباهت نداشت و هیچ پایه و اصول مشترکی میان آنها نبود و بالاتر از آن هیچ یک زبان یکدیگر را نیز نمی¬فهمیدند! فلسفه مانند بازاری شده بود که در آن دکان های بسیار در کنار یا در روبروی هم قرار داشته و هر یک کالای خود را می فروختند!
اوایل این قرن(در سال ۱۹۲۵ میلادی)، گروهی به نام حلقه وین مکتب حس گرایی و عینیت گرایی را جانی دوباره بخشیدند و به نام پوزیتیویسم منطقی ـ یا وضعیه جدید ـ تأسیس کردند و به شدت در اروپا و آمریکا به تبلیغ آن پرداختند؛ و کسانی مانند کارناپ و هانس ریشنباخ برای تثبیت آن در محافل فلسفی جهان همت گماشتند. این مکتب در لباس فلسفه عملاً ضد فلسفه بود و علوم تجربی را بر مسند فلسفه می نشاند!
کار فلسفه در اوائل قرن بیستم به جایی رسیده بود که علومی مانند جامعه شناسی، روانشناسی، روانکاوی، فیزیک، علوم طبیعی و حتی فیزیولوژی هم برای فلسفه تعریف و قالب معرفی می¬کردند و برای او سرنوشت رقم می زدند! گاهی مانند پاولوف، نفس و اعمال نفسانی و عقلانی را پدیده های فیزیولوژیک و مادی معرفی می نمودند؛ عده ای نظریه تکامل و تحوّل طبیعی جانوران داروین را با استفاده از قانون مورد نظر از علوم طبیعی به جامعه و سپس فلسفه می¬رساندند تا ثابت کنند که عقل و اندیشه بشری نیز پدیده ای در حال تکامل مادی و فیزیکی است و تابع قانون نسبیت می باشد و چیزی جز شاخه ای از علوم طبیعی نمی باشد! گاهی مانند روانکاوی فرویدی، عملیات فکر و عقل را در حوزه روانشناسی و روانکاوی قرار می¬دادند؛ و عده ای مادیون مارکسیست همه چیز فلسفه را مادی و تابع تغییرات اجتماعی می¬دانستند! نتیجه همه این توجیهات و دخالت های ناروا و تعدّیات بی جای غیر فیلسوفان فیلسوف نما آن بود که ادراکات عالی بشری و اصول ثابت جهان بینی و تصور فلسفی را اموری نسبی و متغیر دانستند و بساط متافیزیک و الهیات را خارج از محدوده علوم و معارف انسانی گذاشتند. وجود برخی مکاتب نیمه سنّتی دیگر مانند تومائیان جدید و نوکانتیان یا کسانی مانند وایتهد و ه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 