پاورپوینت کامل مهارت های مشاوره(قسمت اول) ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مهارت های مشاوره(قسمت اول) ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مهارت های مشاوره(قسمت اول) ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مهارت های مشاوره(قسمت اول) ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :

بحثی که بر عهده بنده گذاشته شده در خصوص الگوی مشاوره اسلامی و با تمرکز بر مراحل و روشهای مشاوره است. در رابطه با موضوع الگوی مشاوره اسلامی، اولین نکته این است که ببینیم مسأله چیست؟ سؤال این است که ویژگیهای اصلی الگوی مشاوره اسلامی چیست؟ البته ممکن است که در این جلسه فقط بخشی از مسأله جواب داده شود؛ ولی به عنوان یک کار دراز مدت، به تدریج باید به ویژگیهای الگوی مشاوره اسلامی برسیم و اینکه در مسأله مشاوره و در برخورد با مراجعین و دانشجویان، از چه الگویی باید پیروی کرد.

نکته اول این است که ببینیم این بحث چه ضرورتی دارد و چه نیازی دارد که به مراحل، روشها، اصول و بحثهای مختلف موضوع مشاوره بپردازیم. اصل مشاوره در حیطه دانشگاهها و در ارتباط با اساتید معارف، چه ضرورتی دارد؟

به چند نکته در این رابطه اشاره می کنیم:

۱. مشکلات:

الف) تحصیلی

دانشجویان با مشکلات متعددی روبه رو هستند که مشکلات تحصیلی یکی از آنهاست. گاهی مشروط می شوند، گاهی نمره کافی نمی آورند، گاهی نمی دانند چطور درس بخوانند و… اینها نمونه هایی از مشکلات تحصیلی است که چه بسا به راهنمایی و مشاوره یک استاد دلسوز و امین، بتواند درسش را به خوبی ادامه دهد. ولی اگر این مشکل عمیق شود و ادامه پیدا کند، همین مشکلات ممکن است او را از درس و زندگی باز بدارد.

ب) اخلاقی

مشکلات اخلاقی ممکن است در ارتباط دوستان باشد، رقابتها و حسادتهایی که وجود دارد، گاهی حساسیتها و احساساتی که وجود دارد، یا ممکن است در رابطه با خود شخص باشد، بدگمانی نسبت به خود، احساس عدم کفایت، احساس عدم کمال، احساس گناه و… در این موارد نیز اگر دانشجو احساس کند کسی وجود دارد که می تواند به او مراجعه کند، امکان دارد که در این مشکلات، برای او بن بست ایجاد نشود؛ و الا هر یک از این مشکلات می تواند او را از کار باز بدارد.

ج) اعتقادی

این نوع مشکلات، در مورد اساتید معارف بیشتر مطرح است. ذهن دانشجو فعال است و جولان ذهنی دارد. بخصوص، منابع متعددی که با آنها ارتباط دارد مانند اینترنت و… گاهی شبهات و اشکالاتی به وجود می آید که با توجه به ظرفیتهای ذهنی خودش، اگر منبع آب “کر”ی نباشد که بتواند او را دستگیری کند، احساس می کند که شبهه قطعی است و پاسخی ندارد. اما اگر کسی باشد که احساس کند بتواند به او جواب بدهد، خیلی از شبهات با مقداری توضیحات، قابل پاسخ است.

د) خانوادگی

این مشکلات بخصوص در رابطه با دانشجویانی که کم کم متأهل می شوند، یا در مسیر متأهل شدن هستند، مثل بحث ازدواج، انتخاب همسر و… یا اختلافاتی که در دوران نامزدی و… با یکدیگر پیدا می کنند، ذهن دانشجو را مشغول می کند و می تواند در تحصیل او نیز تأثیر منفی داشته باشد.

بنابراین، ضرورت بحث مشخص است که به دلیل وجود مشکلات مختلف، بایستی محلی و کسانی باشند که پاسخگوی آن باشند.

۲. نیاز به راهنمایی و مشاوره:

الف) مسئولیت

حال که مشکلات وجود دارد، از چند جهت می توان گفت که این مسئولیت را داریم که باید برای امر مشاوره پاسخگو باشیم:

از یک جهت، این مسئولیت اخلاقی و دینی ماست. “کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته”۱. ما نمی توانیم بی تفاوت باشیم.

ب) حمایت

ما باید حمایت را برای آنها ایجاد کنیم. دانشجویان باید احساس کنند که حامی دارند و تنها نیستند. دانشجویان در سنینی هستند که به عقیده روانشناسان از خانواده استقلال روانی پیدا می کنند. دیگر پشتیبان مسائل معنوی، اخلاقی، اعتقادی و فکری آنان خانواده نیست. بنابراین، کسانی باید باشند که دانشجو احساس کند که با توجه به سرمایه ها و ظرفیتهایی که دارند، می تواند به عنوان حامی، به آنها تکیه کند.

ج) بصیرت

بصیرت و دید یک دانشجو، محدود است. در روایت داریم که در رابطه با جوانها می فرماید: “جهل شباب معذور و علمه محقور”۲ درست هم هست. چون هنوز اول زندگی اوست. مگر چقدر تجربه علمی دارد؟ شما هستید که باید این بصیرت را در اختیار او قرار دهید.

د) هدایت

نه تنها بصیرت بلکه هدایت را باید در اختیار دانشجو قرار دهید. ممکن است منابع دیگری هم وجود داشته باشد، بلکه حتماً وجود دارد؛ اساتید دیگر، راههای دیگر، کانونهای دیگر، مجالس دیگر و… ولی چقدر می توان اعتماد کرد که همه اینها دانشجو را به راه صحیح هدایت کنند؟ راه حل هایی که در پاسخ به مشکلاتش می دهند، مورد تأیید خداوند و دین باشد. نه اینکه دانشجو بعد از مدتی، تازه متوجه شود که راه اشتباهی را رفته و مشکلاتش افزون شده است.

۳. تأثیر بافت فرهنگی مشاوره

امروزه از این نوع کتابهایی که در روانشناسی بازاری هست و… فراوان است، ولی چقدر متناسب با بافت فرهنگی ایرانی و اسلامی ماست؟ پرسشی که آنها مطرح می کنند، چقدر پرسش جامعه ماست؟ و همچنین پاسخی که می دهند، آیا پاسخی است که به درد دانشجوی ما می خورد و واقعاً درد او را دوا می کند؟ این خیلی مهم است. بافت فرهنگی، امروزه در بحثهای علوم انسانی، روشن است که تأثیرگذار است. براساس انسان شناسی خاص خودمان راه حل ارائه می دهیم که در قسمتهای بعد، به نمونه های بیشتری از آن اشاره خواهیم کرد.

۴. آموزه های اسلام و مشاوره

کسی که اندک مطالعه در اسلام داشته باشد، می بیند که واقعاً چه به صورت گزاره و توصیه و ارائه راه حل، و چه به صورت سیره و عمل، بحث مشاوره در اسلام فراوان به چشم می خورد. ارائه راه حل که با چه کسانی مشاوره کنید، از چه کسانی استفاده کنید، چگونه از آنها استفاده کنید؛ و یا گاهی در برخوردهایی که خود ائمه اطهار علیهم السلام داشتند با کسانی که می آمدند، انسان سیره و روش مشاوره کردن و مشاوره دادن را از آنها می آموزد.

از طرف دیگر، مهم ترین نقش و وظیفه ای که روحانیت در بافت سنتی دین بر عهده داشته، همین راهنمایی و مشاوره بوده است. روحانی معتمد مردم و ملجأ مردم در مشکلات و مسائل مختلف اخلاقی، اعتقادی، خانوادگی و… بوده است. الآن متأسفانه از آن نقش اصلی و سنتی خودمان یک مقداری فاصله می گیریم. در مورد استادان معارف می توان گفت این ضرورت بیشتر خودنمایی می کند این هم مسئله دیگری که ضرورت بحث را روشن می کند.

حال، این امر ملزوماتی دارد. الآن دنیا تغییر کرده است. در مقابل اطلاعات و آگاهیهایی که جوانان و دانشجویان ما دارند، اگر ما بخواهیم به اطلاعات محدودی که داریم اکتفا کنیم، اگر سؤالی کند و ببیند که ما حرف تازه ای برای او نداریم، دیگر نمی آید. باید حرف جدید و تازه ای برای گفتن داشته باشیم. گاهی باید حرف را در شکل و آرایش جدیدی ارائه داد، گاهی نیاز است که محتوا را جدید کنیم که اینها نیاز به مطالعه دارد. قطعاً دوستان ما باید مطالعه کنند، حرفهای جدید را بفهمند، ببینند، بشنوند، ببینند که دانشجو چه می خواند تا بتوانند پاسخگوی او باشند.

مفهوم مشاوره

ممکن است در کلاس های دیگر نیز در مورد مفهوم مشاوره گفتگو شود، ولی بالأخره چون یک مفهوم کلیدی است، باید تعریفی از آن ارائه دهیم که بدانیم در رابطه با چه موضوعی صحبت می کنیم تا مسئله کاملا روشن نشود، ما نمی توانیم به آن بپردازیم.

تعریفی که در بین تعاریف متعدد انتخاب کردیم، این است:

جریان تخصصی و تعاملی در رابطه یاورانه رویاروی بین شخص یا اشخاص مشکل دار که به تنهایی قادر به حل آن نیستند (مراجع) و شخصی که از قابلیت و توانایی کمک کردن برخوردار است (مشاور) رخ می دهد و بر اثر آن گرفتاری و مشکل مراجع مشخص و برطرف می گردد.

البته ما نهایت امر را گفته ایم که مشکل برطرف می شود. ممکن است به سمت برطرف شدن پیش رفته و یا کمکی برای برطرف شدن آن انجام گیرد.

تعریف روشن است، فقط نکته ای در مورد “رابطه یاورانه” ذکر کنیم. تعدادی از مشاغل است که به عنوان یاورانه شناخته می شوند. مثلاً پزشکی، یک رابطه یاورانه است که بین دو نفر اتفاق می افتد و پزشک به او کمک می کند. روان پزشک، معلم، پرستار و… نیز به همین ترتیب، نمونه هایی از رابطه یاورانه هستند. یعنی از یک طرف نیاز به یاری و کمک وجود دارد و از طرف دیگر، یاریگری و کمک کردن.

اما وقتی از “مشاوره اسلامی” سخن به میان می آید، همین “اسلامی” کار ما را مقداری دشوارتر می کند. یعنی الگوی ما، مفاهیم ما، مراحل و روشهایی که ارائه می کنیم، در مجموع باید یا مستند به اسلام و منبعث از اسلام؛ یعنی بر اساس منابع اصیل اسلامی (قرآن و روایات) استخراج شده باشد (وفاق) و یا برای مفاهیمی که جدید است و در منابع اصیل موجود نیست، حداقل مخالف آنها نباشد. (عدم خلاف)

بنابراین، الگوی مشاوره اسلامی، چارچوب و الگویی در مشاوره است که بر اساس آیات و روایات استخراج شده باشد و یا حداقل مخالف آیات و روایات نباشد.

ویژگی های مشاور از دیدگاه اسلام:

الف) بایدها

عاقل و خردمند: یعنی کسی که جنبه های مختلف مسأله را می بیند، زود اظهار نظر نمی کند، جامع نگر است، سطحی نیست و مسائل را عمیق می بیند.

حلیم و بردبار: به محض اینکه حرفی زد که با چارچوب ارزشی ما تفاوت دارد ـ نه اینکه مخالف باشد ـ زود پاسخ ندهد، و موضع نگیرد. مشاور کسی است که بتواند قدرت و ظرفیت تحمل شنیدن حرفهای مراجع را داشته باشد.

خداترس و متدین: مراجع حرفهای خصوصی اش را به شما می زند. چه بسا مسائل خصوصی دیگری باشد و چه بسا پرده دری درباره خودش باشد. مشاور اگر فرد خداترسی نباشد، می تواند از این حرفها علیه او استفاده کند، یا می تواند این حرفها را بگیرد و یک برچسبی به او بزند. تمام اینها با متدین بودن منافات دارد.

خیرخواه و مهربان: دلسوز باشد، یعنی اینطور نباشد که در صدد باشد که مچ او را بگیرد، نه! به دنبال این باشد که ببیند این یک آدمی است که الان درمانده است، مشکل دارد، به من پناه آورده است، کمکش کند، خیرخواه او باشد و راه خیر را به او نشان دهد. دلسوز او باشد، مهربان باشد و با محبت کردن راه صحیح را به او نشان دهد.

باتقوا و مخالف هوای نفس: گاهی انسان خوشش بیاید که مراجع خیلی حرفهایی که چه بسا ربطی هم به بحث ندارد را بزند. اینها مسائل جزئی است که بین او و خدا و کس دیگری هم مطلع نمی شود. انسان باتقوا، می گوید: خب، تا همین حد کافی است… باتقوا بودن، باعث می شود نگاهی که به مراجع دارد، نگاه سالمی باشد. برای مثال ممکن است آقایی مشاور باشد و مراجع، خانم باشد. انسان باتقوا، مسائل را در برخوردها رعایت می کند، حریم را نگه می دارد.

البته با توجه به آموزه هایی که از دین استخراج می شود و نیز تجارب علمی، توصیه مان این است که حتی الامکان سعی شود که مشاور و مراجع، همجنس باشند. در داخل و خارج کشور، تحقیقهای خوبی راجع به این موضوع شده است. بعضی از اساتید روانشناس ما، به جدّ این را به ما توصیه می کردند. با اینکه دید اسلامی هم نداشتند، اما می گفتند که دلیل آن این است که راحت تر می تواند حرفهایش را بزند. یعنی از نظر روانشناسی، وقتی که مشاور غیرهمجنس باشد، “انتقال” صورت می گیرد. یعنی احساسات مراجع، مثلا به جای مردی که به او علاقه داشته، به راحتی به مشاور منتقل می شود و همین مانع کار مشاور می شود. ولی به هر حال، حتی اگر مراجع همجنس هم باشد، این باتقوا بودن باید باشد.

امین و مورد اعتماد: مراجع باید احساس کند که می تواند به این فرد اعتماد کند. به دلیل اینکه با گذشت زمان که شروع به حرف زدن کرد، کم کم جا باز می شود که حرفهای خصوصی ترش را بزند. وقتی حرفهای خصوصی ترش را می زند که احساس کند مشاور مورد اعتماد است. البته در قسمتهای بعد روشن می کنیم که چگونه این احساس را در مراجع بوجود بیاوریم.

با تجربه: باید سعی کنیم با کارهای عملی، مطالعه در کارهای دیگران و… تجربه خودمان را بالا ببریم. تجربه خیلی مؤثر است.

فرزانه و آزادمنش: بحث مشاوره، به مقداری آزاد منشی نیاز دارد. نگاهی که به مسائل دارد اگر نگاه بسته ای باشد، نمی تواند راه حلهای متعدد را در نظر بگیرد.

دارای سعه صدر و بلند همت: یعنی هم شرح صدر داشته باشد و دریادل باشد، و هم بلندهمت باشد، یعنی یک مقدار آینده مسائل را ببیند که روی آینده او چگونه می تواند تأثیر بگذارد. حال او را نگاه نکند که مثلاً با چه قیافه ای و با صورت آرایش کرده، با لباس تنگ یا با حجاب نامناسب، یا مثلاً آقایی صورتش را به طرز خاصی زده یا شلوار لی می پوشد یا. .. به اینها نگاه نکند. به پشت وجود این شخص نگاه کند، پس زمینه ها را ببیند که بتواند از دل این شخص، یک انسان و یک گوهری را استخراج کند.

بد نیست به این داستان توجه کنیم:

حضرت عیسی (علیه السلام) از روستایی عبور می کرد، نزدیک روستا شد و به رفقایش گفت (غالباً سیره ایشان این بوده است که با تعدادی از حواریون سفر می کرد ـ برویم سری به این روستا بزنیم. وارد که می شوند، یک خرابه ای آنجا بوده، چند دقیقه ای استراحت می کنند، یکی از آنها می بیند که یک دفینه ای آنجا هست. مشغول آن می شود و می گوید که گویی گنج پیدا کرده ام. حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید: شما همینجا بنشینید که گنج واقعی داخل این روستاست؛ من بروم و آن را بیاورم تا شما ببینید. اینها منظور حضرت عیسی (علیه السلام) را متوجه نمی شوند، اما همانجا می مانند. حضرت عیسی وارد روستا می شود و درب خانه پیرزنی را می زند و می گوید که اجازه می دهید که من امشب اینجا قدری استراحت کنم؟ پیرزن می گوید اشکالی ندارد، بفرمایید. وارد خانه می شود. این پیرزن، فرزندی هیزم شکن داشته. هنگام غروب که می شود و این جوان به خانه بر می گردد، مادرش به او می گوید که انسان بزرگ و حکیمی در منزل است برو و از او استفاده کن. می آید و کنار حضرت عیسی (علیه السلام) می نشیند و شروع می کنند با هم صحبت کردن. حضرت عیسی به آن جوان می فرماید که به نظر من تو یک غمی در چهره ات داری، چه مشکلی داری؟

می بینیم که گاهی کار مشاور، کار انبیاست. اگر هم او به سمت ما نمی آید، ما باید برویم و مشکل او را استخراج کنیم.

جوان ابتدا انکار می کند و در نهایت می گوید که من به دختر حاکم شهر علاقمند هستم، ولی می بینید که شرایط زندگی ما بسیار ساده است و می دانم که اگر هم بروم و خواستگاری کنم، پاسخ منفی به من می دهند.

حضرت عیسی (علیه السلام) به او می فرماید تو نگران نباش، فردا لباس مناسبی بپوش و به آنجا برو. هرچیزی هم از تو خواستند، به آنها قول بده.

جوان فردا می رود و حاکم با وزیرش نشسته بودند، پیش خودشان می گویند که بد نیست کمی این جوان را دست بیندازیم و مزاحی بکنیم. پادشاه می گوید: این خمره ای که اینجا هست، اگر به این اندازه طلا آوردی، من دخترم را به ازدواج تو در می آورم. جوان هم قبول می کند و بر می گردد و قضیه را به حضرت عیسی (علیه السلام) می گوید. حضرت او را به بیابان می برد. به مقداری سنگ و شن، دعایی می خواند که تبدیل به طلا می شود و روز بعد آنها را به نزد حاکم می برد. همه تعجب می کنند و باز می گویند که نه، کافی نیست. باید به اندازه آن یکی خمره هم که آن طرف است، جواهر بیاوری. باز جوان به نزد حضرت می آید و به همان ترتیب جواهرات را بر می دارد و دوباره به نزد حاکم می رود.

روز سوم، پادشاه که این جریان را می بیند، از او سئوال می کند که اینها عادی نیست، تو اینها را از کجا می آوری؟ جوان واقعیت ماجرا را تعریف می کند که من انسان عادی هستم اما فرد حکیمی به خانه من آمده و همه اینها را او به من داده.

پادشاه که فرد دانایی بوده می گوید با این خصوصیاتی که گفتی، این فرد باید حضرت مسیح (علیه السلام) باشد. برو و به او بگو بیاید. اگر او باشد، من دخترم را به ازدواج تو در می آورم.

حضرت مسیح (علیه السلام) می آید و ازدواج سر می گیرد و حضرت نیز یکی دو روز دیگر هم در همان خرابه کنار روستا می ماند.

اتفاقاً در همین چند روز، پادشاه بیمار می شود و از دنیا می رود و آن جوان حاکم می شود. به محض اینکه به این مقام می رسد، دستور می دهد که آن حکیم را نزد من بیاورید. با او کار دارم.

جوان به حضرت می گوید: من سئوالی دارم که اگر پاسخ آن را به من ندهید، این اکرامی که به من کردید، ناقص و ناتمام می ماند. سئوال من این است که شما با این قدرت و توانایی که دارید، چرا از این طلا و جواهرات و. .. خودتان استفاده نمی کنید و با این وضع ساده زندگی می کنید؟

حضرت در پاسخ می فرماید: حقیقت این است که من دنیا را شناختم و می دانم که این دنیا متاع قلیلی بیش نیست و حقیقت در چیز دیگری است. به همین دلیل، من به این چیزها دل نمی بندم.

جوان ـ که بسیار باهوش بود ـ دوباره سئوال می کند که اگر شما دنیا را شناخته ای و…، چرا مرا در این دام انداختی و مرا گرفتار کردی؟! از اول مرا به راه همان حقیقت می کشاندی!

– من قصد داشتم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.