پاورپوینت کامل با معارف معنویت را به دانشگاه ببریم ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل با معارف معنویت را به دانشگاه ببریم ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل با معارف معنویت را به دانشگاه ببریم ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل با معارف معنویت را به دانشگاه ببریم ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :
ضرورت تدریس دروس معارف، محورهای قابل بحث و استیصال در مورد مباحث اعتقادی، بازنگری دروس معارف و… از جمله مباحثی است که در نشستی با جناب آقای دکتر مصطفی ملکیان مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت، با عنایت به اینکه آنچه در مصاحبه با استادان ارجمند ذکر می شود الزاماً به معنای تأیید نشریه معارف نمی باشد لکن امیدواریم این نشست ها بتواند مفید فایده افتد، توجه خوانندگان محترم را به مشروح این مصاحبه جلب می نماییم.
در ابتدا تشکر می کنم از اینکه این فرصت را در اختیار ما گذاشتید، اگر اجازه دهید با اصل ضرورت تدریس معارف در دانشگاه سخن را آغاز کنیم.
اول نکته ای که باید عرض کنم این است که شما هر سؤالی که بپرسید من رأی خودم را باید بگویم و با کمال صداقت خدمتتان عرض می کنم که من اعتقادم بر این است که اگر مراد از تدریس دروس معارف چیزی است که هم اکنون در دانشگاه ها وجود دارد اگر به همین صورت در دانشگاه ها باقی بماند بسیاری از دانشگاهیان را از دین زده می کند، اما اگر مرادتان از معارف اسلامی یا معارف دینی این باشد که نظر من را راجع به تدریس درسی از دین به نحو عام و از اسلام به نحو خاص جویا شوید به اعتقاد من چنین درسی باید تدریس شود؛ زیرا جوانان ما محتاج یک نگرش مذهبی هستند و باید این نگرش در دانشگاه ها وجود داشته باشد، منتهی چنین نگرشی وقتی به خوبی وجود پیدا خواهد کرد که سه کار صورت گیرد:
۱- معنوی شدن را در رتبه اول قرار دهیم؛ یعنی اول انسان ها را معنوی بپرورانیم و بعد انسان هایی که معنویت اسلامی دارند.
۲- در کتاب های درسی و اساتید وضعیتی ایجاد کنیم که هر دو رغبت برانگیز باشند؛ اساتیدی تدریس کنند که واقعاً بر کار خود قدرت و تسلط دارند، هر روحانی منصفی که فقط علوم حوزوی را خوانده وقتی وارد دانشگاه می شود – اگر واقعاً منصف باشد – به شما خواهد گفت که خیلی چیزها در حوزه یاد گرفتم که در دانشگاه به دردم نمی خورد و خیلی چیزها به درد دانشگاهیان می خورد که من یاد نگرفتم.
۳- باید درس را از صورت اجباری خارج و آنرا اختیاری کنند، اگر این سه شرط عملی شود بیشتر از درس اجباری مورد استقبال قرار می گیرد، گاهی به وضوح دیده ایم که استادی استثنائاً اینگونه بوده و بیشتر از مقداری که نام نویسی شده در درسش حاضر می شدند اینگونه موارد گرچه کم است ولی دیده شده است.
منظور شما از معنوی شدن چیست؟
مراد از معنوی شدن این است که جوانان ما دارای زندگی ای شوند که در آن آرامش درونی، شادی، امیدواری، رضایت باطن داشته و زندگی برایشان معنی دار باشد. به نظر من برای معنوی شدن پنج مؤلفه خیلی مهم است: جوان به جای اینکه دستخوش هزاران اضطراب و تشویش باشد باید باطن آرامی پیدا کند، به جای اینکه افسرده باشد باید از لحاظ روانی شاد شود به جای اینکه نا امید و دست به گریبان یأس باشد آدمی امیدوار به زندگی گردد، عوض اینکه دائماً با خودش نزاع داشته باشد باید یک نحو رضایت باطن در خویش احساس کند تا هیچ گاه دستخوش عذاب وجدان نباشد و همیشه یک ملامت گر درونی او را لگدمال نکند و از همه اینها مهم تر این است که زندگی برایش معنی دار باشد و خیال نکند که او را به زور وادار به کاری کرده اند و او هم باید بگذارد تا از بین برود. باید زندگی برایش معنی دار باشد و به سوی هدفی فراتر از زندگی مادی برود.
به نظر من ادیان آمده اند که چنین انسان هایی را پرورش دهند. وقتی این همه در دین گفته می شود «الا بذکر الله تطمئن القلوب» با یاد خدا دل آرام می گیرد. وقتی در قرآن آمده است که حضرت ابراهیم(ع) خطاب به خدا گفت «رب ارنی کیف تحی الموتی قال أو لم تؤمن» خدا در جواب ابراهیم گفت: آیا ایمان نداری؟ «قال بلی ولکن لیطمئن قلبی» ایمان دارم ولی، یک چیز مهم تر از ایمان است که ندارم و آن آرامش دل است. یا بالاتر از آن، در قرآن وقتی می خواهند اوج یک انسان را نشان دهند به او خطاب می کنند: «یا ایتها النفس المطمئنه» این آرامش و رها بودن از اضطراب و تشویش، علامت یک انسان معنوی و همیشه شاد است یا: «ان أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» حزن ندارند، شاد هستند، انسان معنوی رجاء به خدا دارد و هیچ وقت دستخوش یأس نمی شود. به نظر من ما می توانیم انسان های امیدواری بپرورانیم که به تعبیر علی بن ابی طالب(ع) «لا یرجون احد منک الا ربه» به خدای خودشان امیدوار باشند. بهداشت روانی یک انسان معنوی به این است. از طرفی به نظر می آید انسان معنوی که باید رضایت باطن داشته باشد نباید با خودش نزاع داشته باشد ما وقتی نزاعمان با دیگران تمام می شود نزاعمان با خودمان شروع می شود، این که خواب به چشممان نمی رود، اینکه از این پهلو به آن پهلو می شویم به این خاطر است که از خودمان بدمان می آید و از خویش متنفریم. از همه اینها مهم تر این است که باید زندگی برای انسان معنوی، معنادار باشد. اینگونه نباشد که خیال کنیم پدر و مادر ما را به زور به دنیا آوردند حال باید بگذاریم شصت، هفتاد سال بگذرد تا برگردیم به جائی که از آنجا آمده ایم بلکه باید فکر کند که این هدیه ای است که به او داده شده و این هدیه را باید برای کسب چیزی ارزشمندتر از خودش صرف کند. به نظر من برای انجام این کار باید، تقدم و تأخرها عوض شوند؛ یعنی به جای اینکه اول فقه آموزش داده شود بعد کلام و بعد اخلاق، اول باید به اخلاق جوانان توجه کنیم، کارهای عمیق اخلاقی کنیم بعد کارهای الهیاتی و کلامی و در رتبه آخر هم کارهایی که مربوط به فقه و ظواهر اعمالی، که ما درست عکس این را عمل می کنیم. من در جای دیگر هم نوشته ام (مقاله اسلامی شدن دانشگاه) ما به دانشگاه هایی که جوانان معنوی پرورش دهد نیاز داریم، نه جوانانی که امروز نه برای خودشان نفعی دارند نه جامعه از آنها نفعی می برد چرا که همه چیزشان دستخوش یک نوع مادیت اخلاقی است من بارها گفته ام: از نظر فلسفی، مادی نیستند، اگر از اکثرشان بپرسی خدا را قبول داری یا نه چه بسا می گویند قبول دارند، زندگی پس از مرگ را قبول دارند یعنی به لحاظ فلسفی ماتریالیسم نیستند اما از نظر اخلاقی ماتریالیسم اند. یعنی چنان زندگی می کنند که گویی خدایی در کار نیست، زندگی پس از مرگی در کار نیست، این را می گویند مادیت اخلاقی، باید از جوانان ما گرفته شود و به جایش معنویت اخلاقی پدید آید و متأسفانه ما به این مهم نمی پردازیم.
قطعاً حضرت عالی در جریان هستید که از دوازده واحد معارف در دانشگاه ها، چهار واحد به بحث های اعتقادات دینی، دو واحد به اخلاق اسلامی، دو واحد به تاریخ اسلام، دو واحد به انقلاب اسلامی و ریشه های آن و دو واحد هم به متون اسلامی اختصاص دارد، که با توجه به آنچه که فرمودید باید نوعی بازنگری نسبت به دروس ارائه شده صورت گیرد، درست است؟
بله، به نظر من که به طور کلی باید تغییر کند، اولاً ما هیچ وقت اسلاممان را نباید با انقلاب یکی کنیم، بالاخره در انقلاب خواسته یا نخواسته خطا مرتکب می شویم، اگر جهل، خطا و سوء نیتی باشد ممکن است مردم را کم و بیش نسبت به نظام و انقلاب بدبین کند، حال اگر گفتید که اسلام و انقلاب با هم است یا هر دو را می خواهید یا هیچ کدام را نمی خواهید (مثلاً زمانی که جنگ بود وقتی برای خرید صابون به مغازه می رفتیم می گفتند کبریت هم با آن است یا صابون و کبریت با هم یا هیچ کدام) آن وقت خدای نکرده اگر یک کسی به هر دلیلی، به حق یا ناحق با انقلاب شما ناسازگار بود آن وقت می گوید چون هر دو را با هم می خواهید پس از خیر هر دوی آنها می گذرم، نه آقا بیایید حساب آن را از آن یکی جدا کنیم، بگوییم یک چیزی داریم به نام انقلاب اسلامی ایران یا جمهوری اسلامی ایران که نظام سیاسی حاکم بر کشورمان است و یک چیزی هم داریم به نام اسلام، این دو را هم سرنوشت نکنیم که اگر روزی کسی از یکی روی گردان شد مجبور نشود از دیگری هم روی گردان شود، دو تا چیز جداگانه است، کسانی هستند که این را می خواهند و کسانی هستند که آن را می خواهند. به نظر من درس ریشه های انقلاب که در دروس معارف آمده، این را متبادر می کند که گویا انقلاب هم جزء معارف دین ماست و حال آنکه به نظر من هیچ انقلابی جزء هیچ دینی نیست، اگر هیچ خطائی هم نکنیم باز هم نباید به دین نسبت دهیم، چه رسد به حالا که خطا هم می کنیم. بنابراین به نظرم بحث انقلاب که شما فرمودید ربطی به دروس دینی ندارد مضافاً بر اینکه به اعتقاد من تاریخ یک دین را نباید با خود آن دین اشتباه گرفت، تاریخ یک دین را باید در رشته تاریخ آن خواند. دین به تاریخ دین نیست. ما در اینجا باز اشتباه می کنیم و فکر می کنیم تاریخ یک دین هم جزء دین است. من اگر عمر هیچ یک از ائمه(ع) را ندانم هیچ ضرری ندارد، کسی ضرر می کند که از تعالیم ائمه خبر نداشته باشد اگر جوان شما اسم یکی از ائمه را نداند ولی در تمام عمرش راست گو، اهل خدمت و صداقت باشد، این را ائمه(ع) راضی اند نه آن کسی که سرگذشت همه ائمه(ع) را می داند ولی اهل دروغ، کبر، بی صداقتی و اهل خیانت است. این است که تاریخ ضرورت ندارد چرا که تاریخ یک دین مثل تاریخ هر چیز دیگر است. علم تاریخ را آنها که رشته شان تاریخ است می خوانند شما روی آن تعالیم دین که اگر دانشجو نداند ضرر می کند کار کنید.
نکته دیگر این که، شما باید فرآورده را به دانشجو یاد بدهید و کار به فرایند نداشته باشید. من بر این نکته تأکید دارم که وقتی شما زبان عربی می آموزید گویا تصورتان بر این است که این به فرایند علوم اسلامی هم کار دارد، نه؛ شما فرآورده را که اسلام چه می گوید ه دانشجو به زبان فارسی بگویید. او که نمی خواهد متخصص اسلام شناسی بشود، اگر کسی این را خواست باید زبان فارسی و عربی را یاد بگیرد شکی هم ندارد، بنابراین باید بین اسلام و علوم اسلامی فرق گذاشت. لذا فرآورده را در اختیار دانشجو بگذارید که فرآورده می تواند در قالب چند کتاب اخلاقی قوی و چند کتاب الهیاتی قوی عرضه شود و این هم نقطه ضعفی است که در درس های ما وجود دارد.
نقطه ضعف دیگری که روی آن تأکید دارم این است که هیچ وقت نباید این اشتباه را مرتکب شویم و فلسفه هایی را که در این هزار و چهارصد سال ظهور کرده جزء دین به حساب آوریم. و به عنوان مثال وقتی شما در درس معارف حرکت جوهری ملاصدرا را می آورید، گویا می خواهید بگویید حرکت جوهری ملاصدرا هم جزء دین اسلام است، خوب این دو تا مشکل دارد، مشکل اول اینکه اگر دانشجو زبل باشد می گوید: آقا اگر حرکت جوهری ملاصدرا، جزء معارف دین اسلام نیست چرا در درس معارف آوردید و اگر هست پس مسلمانان از چهارصد سال قبل به آن طرف مسلمان نبودند، چون این نظریه چهارصد سال است که ظهور کرده است، قبل از آن که نبوده است، پس آن هزار سالی که بین ملاصدرا و حضرت پیامبر(ص) فاصله بوده است در این فاصله مردم مسلمان نبودند، مشکل دوم این که اگر یک دانشجویی در نظریه حرکت جوهری ملاصدرا اشکال پیدا کرد و شمای استاد هم هرچه کردی نتوانستی اشکالش را جواب بدهی هم خود این دانشجو و همکلاسی هایش می گویند امروز هم کلاسمان به اسلام یک ضربه زد، چون فکر می کنند این جزء اسلام است فیلسوفان از زمان کندی، ابن سینا و فارابی تا زمان مرحوم آیت الله طباطبایی اینها همه شان حرف های درست و نادرست دارند، اگر حرفهایشان نادرست نبود که این قدر با هم نزاع نداشتند، وقتی خودشان این همه با هم نزاع دارند معلوم می شود که حرف هایشان درست نیست اگر من و شما هم نزاع داشته باشیم اگر دوتایی نادرست نگوییم یکی از ما لاأقل نادرست می گوید. اختلاف بین صدرا و ابن سینا، ابن سینا و فارابی ادلّ دلیلی است بر اینکه اینها همه اش حق نمی گفتند، هیچ وقت سرنوشت دین را با سرنوشت یک نظریه فلسفی یا یک نظریه عرفانی پیوند نزنید، سرنوشت اسلام را با سرنوشت انقلاب، با علوم اسلامی یکی نکنیم، فیلسوف های اسلامی اگر درست گفته اند جایشان در فلسفه است، نادرست هم گفته باشند باز هم جایشان در فلسفه است و به اسلام ربطی ندارد. این هم یکی از اشتباهاتی است که البته اخیراً در این کتاب های جدید حذف شده است. نکته دیگری که به نظرم مهم است این است که کتاب های شما باید بر اساس روانشناسی و رفتارشناسی جدید نوشته شود. اگر ما آن باغ سبزی را که دین ترسیم می کند به دانشجو نشان دهیم روح او پرواز می کند. اما به شما می گوید: این باغ سبز باغی عالی است اما من چگونه خودم را به آن باغ سبز برسانم؟ یعنی این وضع موجود نامطلوب است و آن وظلع مطلوب ناموجود است. من چگونه خود را از وضع موجود نامطلوب به آن وضع مطلوب ناموجود برسانم. این مهم است. شما به صرف اینکه یک باغ سبز نشان دهید طالب آن به آنجا نمی رسد، برای این که به آنجا برسد باید گام به گام راه را به او نشان بدهیم یعنی باید گفت، کار اول این است، کار دوم این است، بعد این کار را باید انجام بدهی و… این مستلزم این است که رفتارشناسی و روانشناسی خوبی داشته باشیم و بتوانیم از آخرین دستاوردهای آنها استفاده کنیم، برای شما مثالی بزنم: اگر دانشجو به شما گفت: آقا من از این حرف هایی که شما سر کلاس زدید فهمیدم که حسد خیلی بد است دلم هم می خواهد که این حسد از درونم ریشه کن شود اما هر چه می کنم نمی توانم، یا مثلاً می گوید که آدم باید تکبر نداشته باشد، اما من هر قدر تلاش می کنم نمی توانم این تکبر را در دورنم ریشه کن کنم؟ پاسخ به او رفتارشناسی و روانشناسی متناسب می خواهد. به نظر من ریشه کن کردن رذائل و از آن طرف کاشتن فضائل اخلاقی، نیاز به رفتارشناسی و روانشناسی دارد که این در کتاب های ما نیست که این عیب بزرگی است.
آنچه فرمودید بیشتر در زمینه اخلاق بود، در مورد مباحث اعتقادی چه محورهایی قابل بحث و استیصال است؟
ما باید در کتاب های کلامی امروزی ابتدائاً سه بحث را طرح کنیم؛ یکی بحث در باب خدا و صفات و افعال خدا، بحث دوم در مورد زندگی پس از مرگ و معاد و بحث سوم که خوب است مطرح شود بحث انسان در دنیا می باشد «که منظور انسان در فاصله میان زادن و مردن است» یعنی آنچه در متون مقدس دینی و مذهبی به صورت پراکنده و بدون نظم بیان شده است را در مورد انسان به چهار دسته تقسیم کنیم: ۱- آنچه در باب ارتباط انسان با خدا است. ۲- آنچه در باب ارتباط انسان با خودش است. ۳- آنچه در باب ارتباط انسان با انسان های دیگر است. ۴ – آنچه در باب ارتباط انسان با طبیعت گفته شده است، همه مواد خام الهیاتی و کلامی مان را در این چهارچوب ریخته ایم. اگر دقت کنید در این چهارچوب انسان خاستگاه بحث است ارتباط با خدا پیدا می کند، سپس ارتباط با خود، و بعد با دیگران و طبیعت، سپس در باب هر کدام از این چهار قسم ارتباط هر چه وجود دارد مطرح کنیم. فرض کنید به مناسبت بحث ارتباط انسان و خدا بحث وحی یا بحث عبادت را مطرح کنیم. فرقش هم این است که وحی ارتباط انسان با خداست با آغازگری خدا، عبادت هم ارتباط انسان با خداست با آغازگری انسان، خدا که با ما صحبت می کند از طریق وحی و ما که می خواهیم با خدا صحبت کنیم از طریق عبادت. همین داستان در باب رابطه انسان با خودش مطرح است. نمی گویم مطالب و مواد را عوض کنیم بلکه همان موادی که در قرآن و روایات مان وجود دارد را در این چهارچوب جدید بریزیم. چهارچوبی که با ذهن انسان مدرن وفاق بیشتری دارد، اما مهم تر این که، مواد خامی را که در آن چهار چوب می ریزیم، از آنچه که مدافعان دیانت در ادیان و مذاهب دیگر کار کرده اند نیز استفاده نمائیم، مثلاً وقتی که به مسیحیت حمله کردند و مسیحیان در مقام دفاع از دینشان در جواب برآمدند، تمام آن جواب ها به درد ما هم می خورد غیر از تثلیث و عشاء ربانی، ببینید آنها چگونه جواب دادند، چرا ما از آن دفاع ها استفاده نکنیم. می شود یک کلام اسلامی به مراتب قوی تر و بالاتر از آنی که وجود دارد نوشت. فقط به این قیمت که هر چه غربیان در دفاع از مسیحیت گفته اند و اندوخته عظیم جهانی هم هست ما به عینه می توانیم آن را بومی سازی کنیم. زمانی که کسی مثل هیوم در معجزه تشکیک کرد در ۲۵۰ سال بعد از هیوم، کاتولیک ها و پروتستان ها که به معجزه قائل بودند استدلال های ارزش مند داشتند. خوب ما بیاییم به نفع دین خودمان استفاده نمائیم. نکته مهم دیگر اینکه این غنی ساختن کلام اگر انجام بگیرد آن تفکیک بسیار زشت کلام قدیم و کلام جدید هم از بین می رود. چرا که کلام قدیم و کلام جدید معنی ندارد بلکه این هر دو در هم ادغام می شوند و نقاط قوت یکدیگر را دارند. ما هم یک کلام واقعاً و کاملاً امروزی پیدا می کنیم که همه دستاوردهای قابل دفاع از قدمایمان به اضافه دستاوردهای قابل دفاع مسیحیان و هندوان که آنها هم بالاخره این مطالب را دارند، در آن وجود دارد و باور کنید از بحث خدا، صفات خدا، افعال خدا، بحث زندگی پس از مرگ، بحث معجزه، مسئله شر و هر بحثی که شما تصور کنید، منابع عظیمی در غرب از سوی مدافعان مسیحیت وجود دارد، درست مثل این است که یک مسیحی برای اصل اثبات وجود خدا از برهان صدیقین ما استفاده نماید. این برهان صدیقین که فقط خدای ما را اثبات نمی کند خدای او را هم اثبات می کند و این هم یک برهان خوب مثل ابن سینا و… به دست داده، چرا ما از این منبع عظیم استفاده نمی کنیم. ما نباید اینگونه فکر کنیم که هر چیزی در غرب هست در ضدیت با دین است.، این قدر مدافعان دین در غرب فراوانند که غیر از قضیه تثلیث و وجوه اختصاصی دینشان، بقیه اش برای ما هم مناسب است. من بارها گفته ام که: شما فکر می کنید چرا پس از دیوید هیوم آن غول بزرگ و عظیم الحاد و شکاکیت هنوز هم این همه مسیحی در جهان وجود دارد به خاطر اینکه یک آدم های بزرگی هم پیدا شدند و در مقابل تشکیکات دفاع کردند، خوب شما چرا از این استفاده نمی کنید، چرا ما در را به روی خودمان می بندیم. چرا ما از این همه معارف استفاده نکنیم.
نکته دیگری که وجود دارد در مورد ادبیات است و آن اینکه از ادبیات خشک و خشن در کتابها احتراز شود. به نظر من باید از یک نثر دل انگیزی استفاده کنیم، ادبیات و به طور کلی هنرها در باور آفرینی و باور سازی تأثیر بسیاری دارند این که شما می بینید کسی از راهی می آید و خرج عظیمی روی فیلم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 