پاورپوینت کامل فرد گرائی ۸۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فرد گرائی ۸۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فرد گرائی ۸۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فرد گرائی ۸۴ اسلاید در PowerPoint :

اشاره

این شماره به معرفی فلسفه فردگرایی که یکی از ارکان لیبرالیسم است می پردازیم. این مقاله برگفته از فصل دوم کتاب آزادی و دموکراسی از دیدگاه اسلام و لیبرالیسم نوشته حجت الاسلام علی ربانّی گلپایگانی می باشد نویسنده در این مقاله به بررسی تاریخچه فردگرایی، فردگرایی نخبه گرا، تعدیل فردگرایی در لیبرالیسم جدید و دیدگاه قرآن کریم درباره نسبت میان فرد و اجتماع پرداخته است.

اصالت فرد

در تاریخ فلسفه سیاسی، آغاز قرن هفده میلادی آغاز ظهور و نمو فلسفه فردگرایی یا اصالت فرد۱.Indvidualism.1 است. مفاد این اصل این است که هر یک از افراد بشر با توجه به استعدادها و تمایلات طبیعی که واجد آن می باشد، به عنوان شالوده جامعه به شمار می رود و در این جهت تفاوت های نژادی، قومی، زبانی، مذهبی و. .. تأثیرگذار نیست تنها از این حیث که فرد بشر یک انسان است و در امیال بشری با دیگران اشتراک دارد، به عنوان شالوده اجتماع به شمار می رود.

با این نظریه، دیدگاه دیگری درباره حقوق انسان همراه گردید که عبارت است از حقوق طبیعی؛ یعنی تمایلات و استعدادهایی که در تمام افراد بشر به صورت طبیعی وجود دارد، معیار معتدل و طبیعی برای سنجش عقاید و اعمال بشر به شمار می رود و خوبی و بدی قوانین و حکومت ها را باید با حقوق طبیعی سنجید. در اینجا بحث دیگری نیز مطرح شده و آن اینکه انسانی ناگزیر در یک کشور و جامعه خاص زندگی می کند و تابع آن به شمار می آید، در حقیقت عضویت انسان در یک جامعه نیز از حقوق طبیعی افراد به شمار می رود، به عبارت دیگر جامعه برای انسان و به خاطر افراد به وجود می آید، نه اینکه افراد برای جامعه به وجود آمده باشند، چنانکه کانت گفته است:”بشریت باید همیشه به عنوان هدف غایی مورد نظر باشد نه به عنوان وسایل و ابزار”. فرد نسبت به جامعه هم از حیث منطق و هم از جنبه اخلاقی تقدم دارد. افراد موادند و جامعه رابطه بین مواد، و اهمیت رابطه کمتر از اهمیت مواد است. آنچه در درجه نخست قرار دارد مواد یعنی افراد است نه روابط یا همان جامعه.۲. بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج ۲، ص ۵۵۱ – ۵۵۰.۲

توماس هابز۳. Thomas Hobbes(1679 – 1588م).۳ فیلسوف معروف انگلیسی یکی از طرفداران بنام فلسفه فردگرایی است. وی بر آن بود که هدف و فواید حکومت باید برای افراد به طور کامل محسوس باشد. این هدف و فواید عبارت است از آرامش، صلح، آسایش، امنیت و نیز حفظ حیات و اموال افراد. بنابراین قضاوت درباره مشروعیت حکومت و ارزش و کارآیی آن باید بر اساس منافع فردی یاد شده انجام گیرد.

وی معتقد بود اصطلاحاتی از قبیل مصالح جامعه، اراده و منافع عمومی در زمره تخیلات و پندارهاست و تنها افراد هستند که برای مقاصد حیات مایل به زندگی و حفظ خویش می باشند.

تا قبل از هابز، فلسفه فردگرایی – اندیویدوآلیسم ـ تا این حد به رسمیت شناخته نشده بود. اگر چه گفته شده است سوفسطاییان در یونان باستان طرفدار استقلال و آزادی فرد در برابر دولت و سنت های اجتماعی بودند. سقراط نیز به اصالت فرد در چارچوب اطاعت از قوانین حکومت معتقد بوده است. پس از هابز، فلاسفه سیاسی مروج لیبرالیسم، اندیشه اصالت فرد را برگزیده و در حل مسایل اجتماعی رعایت منافع شخصی را بر مصالح عمومی ترجیح دادند.

جان لاک،۴. John Lock(1704 – 1632).4 نظریه هابز را درباره اینکه انسان ها بالذات خودخواه و شرور هستند نپذیرفت و افراد بشر را دارای طبعی صلح جو، نیک نفس و مایل به کمک متقابل به یکدیگر دانست و گرویدن آنان به زندگی اجتماعی را دلیل این مدعا برشمرد، ولی در فردگرایی با هابز همداستان شد؛ یعنی فرد را اصل شمرد و وجود جامعه را برای تأمین آسایش و منافع افراد لازم دانست.۵. تاریخ فلسفه سیاسی، ج ۲، ص ۶۰۱.۵

با این وصف، فردگرایی به عنوان هسته متافیزیکی و هستی شناختی لیبرالیسم به شمار رفته، دیگر اصول و ارزش های لیبرالیسم از قبیل آزادی، مدارا و حقوق فردی از این اصل ناشی می شوند. اصول یادشده در واقع به لیبرالیسم اختصاص ندارند، ولی تفسیری که در لیبرالیسم بر پایه اصالت فرد از این اصول و ارزش ها می شود، از ویژگی های آن به شمار می رود.

در قرن هیجدهم، آدام اسمیت، هیوم، مونتسکیو، ولتر و روسو، همگی طرفدار فلسفه اصالت فرد، در قرن نوزدهم، بنتام جیمز میل و جان استوارت میل از چهره های برجسته لیبرال و از طرفداران فردگرایی بودند. در قرن بیستم فلاسفه مهم و معروف انگلیس و آمریکا عموماً طرفدار فردگرایی محدود و معتدل- نه مطلق- بودند.۶. همان، ج۲، ص ۶۰ و مکتب سیاسی، ص ۴۳ – ۴۲.۶

برمبنای فلسفه اصالت فرد، جامعه و نهادهای اجتماعی اموری فرضی و ذهنی خواهند بود و فاقد هرگونه واقعیت عینی به شمار می روند. چنان که بنتام۷. Jeremy Benetham(1832 – 1748م) حقوقدان و فیلسوف انگلیسی.۷ گفته است: “مردم در مفهوم کلی، نه می توانند تنبیه شوند و نه می توانند آزاد باشند و نه جز در مفهومی ذهنی می توانند وجود داشته باشند. تنها واقعیات موجود، افرادی هستند که به طور عملی مردم را تشکیل می دهند”.

هازلیت۸.Wiliam Hazlit.8(1828م) تحت عنوان “طرح نظریه جدیدی برای قانونگذاری مدنی و جنایی” می نویسد: “خواست هر انسان برای خود قانونی حاکم است و در جامعه تا آنجا نافذ است که به دخالت در امور دیگران نینجامد و تا جایی که از دخالت در امور دیگران اجتناب ورزد، اصل اوّل به قوت خود باقی است. … بنابراین، بدیهی است که در یک جزیره دور افتاده خواست و حقوق من مطلق و نامحدود است”.

بر اساس این نظریه، محدودیت هایی که زندگی اجتماعی به ناگزیر بر فرد تحمیل می کند ملال آور و بیهوده می نماید و لذا کشمکش بین فرد و جامعه اجتناب ناپذیر است.

تأکید بر خودپرستی غیر اجتماعی فرد، همواره در لیبرالیسم نقش مهمی ایفا کرده است و بدون در نظر گرفتن این مطلب، نمی توان اهمیتی را که لیبرالیسم برای اصول آزادی و حریم خصوصی قائل است درک کرد در چارچوب لیبرالیسم، آزادی و حریم خصوصی مفاهیمی به طور کامل نزدیک به یکدیگرند، زیرا دست کم از استوارت میل به بعد، لیبرال ها آزادی را حوزه ای از عدم مداخله توصیف کرده اند که در آن، فرد به طور کامل به تدابیر خویش واگذار می شود و دایره ای در اطراف فرد به وجود می آید که دولت به هیچ وجه حق ورود به آن را ندارد. و فرد در آن از هرگونه فشار اجتماعی محدود کننده ای آزاد است. شاید بتوان گفت حریم خصوصی در مفهوم جدید آن، یعنی محدوده ای از اندیشه و عمل که باید از مداخله عموم آزاد باشد، اندیشه محوری لیبرالیسم را تشکیل می دهد.

دلیل این مطلب این است که از این دیدگاه انسان در درجه نخست، موجودی اجتماعی تلقی نمی شود که معنی یا رضایت خویش را در فعالیت های جمعی یا اجتماعی بیابد، بلکه موجودی قائم به ذات است که برای کناره گیری از جامعه به محدوده خصوصی محتاج است؛ نه تنها برای استراحت و تجدید قوا، بلکه به مثابه شرط ضروری تحقق بخشیدن به خویشتن.

این نظریه لیبرالی با دیدگاه جامعه گرایانه در یونان باستان در تعارض آشکار است. یونانیان، از آنجا که انسان را به طور اساسی موجودی اجتماعی می دانستند به حریم خصوصی اهیمت نمی دادند، ولی حریم خصوصی در چارچوب لیبرالیسم اهمیت دارد، زیرا لیبرالیسم انسان را اجتماعی و عضوی از یک اجتماع منسجم تلقی نمی کند. از اینرو، لیبرال هایی چون استوارت میل و پیروان او هر گونه جامعه گرایی را بر خلاف منافع و استقلال فرد می دانستند، بدین جهت آنان به اتحادیه های کارگری با سوءظن می نگریستند.

پیش فرض آنان این بود که تنوع افکار، عقاید و نظایر آن طبیعی است، لذا همنوایی و اتفاق نظر صرفاً محصول نوعی فشار یا اعمال نفوذ است که گونه گونی را از میان می برد و افکار و شخصیت ها را به قالبی واحد می ریزد. بر این اساس، انواع تصمیم گیری های دسته جمعی از قبیل گردهمایی های مردمی که از مشخصات بارز دموکراسی مستقیم یونان باستان و بیشتر تصمیم گیری های انقلابی و کارگری معاصر است با سوء ظن و بی میلی نگریسته می شود گفته می شود که در چنین شرایطی تحت فشار قرار می گیرد که به مخالفت نپردازد. گردهمایی مردمی، که با تصمیم گیری بر اساس بحث و گفتگوی دسته جمعی خاتمه می یابد، تصویر جامعه ای را می نمایاند که هویتی یگانه دارد و هر یک از افراد به مثابه عضوی از آن پیکر واحد عمل می کنند.۹. ظهور و سقوط لیبرالیسم، ص ۶۸ – ۵۵.۹

فردگرایی نخبه گرا

فردگرایی لیبرالیست هایی چون استوارت میل۱۰. john stuart mill فیلسوف و اقتصاددان انگلیسی.۱۰ در حقیقت فردگرایی نخبه گراست، زیرا بر این باور است که پدید آورندگان پیشرفت اجتماعی، نه گروه ها و اجتماعات بلکه افراد می باشند؛ البته، نه همه افراد، بلکه افرادی نخبه و ممتاز. ابتکار کلیه چیزهای بدیع و خردمندانه باید به دست افراد انجام گیرد و عموماً برای نخستین بار یک نفر این کار را انجام داده است، اما در مقایسه با کل افراد بشر، تعداد کسانی که تجاربشان در صورت پذیرفته شدن از سوی دیگران، موجب پیشرفت وضع موجود خواهد شد اندک است، اما این تعداد اندک، نمک زمین محسوب می شوند و بدون آنها زندگی بشر به مردابی راکد تبدیل خواهد شد.

بر این اساس، جامعه به خاطر تندرستی و تداوم و پیشرفت خود نیازمند آن است که عرصه هر چه گسترده تری از حیات جمعی خود را به ابتکارات فرد واگذارد. بسط بیشتر و عمومی تر این باور، رویکردی به طور کامل شخصی نسبت به تاریخ است که در آن مردان بزرگ- و در مواردی زنان بزرگ- در مواقعی که اعمال جمعی و نیروهای غیرشخصی راه خود را گم می کنند، مشعل هدایت را به دست می گیرند. و بدین طریق، آزادی نه فقط به خاطر حقوق افراد، بلکه برای پیشرفت اجتماعی اهمیت دارد. و بدین طریق رابطه فرد و جامعه شکل مثبت و قابل قبولی به خود می گیرد، یعنی فردگرایی و منفعت طلبی فردی با نفع عمومی و اجتماعی هماهنگ می گردد.

آربلاستر، این دیدگاه لیبرالیستی از رابطه فرد و جامعه را از دو منظر نقد کرده است؛ یکی از این منظر که در این دیدگاه عمل فردی و جمعی در تقابل و تضاد با یکدیگر تصور شده است، در حالی که اگر چنان که استوارت میل، بنتام و دیگران همواره اصرار می ورزند که جامعه چیزی جز مجموعه ای از افراد نیست، چگونه می توان گفت در اجتماعاتی که تنها نامی برای این قبیل مجموعه هاست، فرد از میان می رود؟ و چگونه می توان فرد را در مقابل جامعه یا مردم قرار داد؟

نقد دیگر اینکه فردگرایی لیبرالی بر برابری افراد از نظر آزادی و حقوق و مزایا تأکید می ورزد و این امور را به عنوان حقوق طبیعی افراد می شناسد، در حالی که فردگرایی نخبه گرا که در سخنان استوارت میل و دیگران مطرح شده است، با اصل برابری عمومی تعارض دارد.

به عبارت دیگر، در اینجا بین مفهوم فرد به معنی انسان واحد و مفهوم آن به معنای انسان استثنایی خلط و ابهام صورت گرفته است و سبب شده که لیبرالیسم به سمت نوعی نخبه گرایی حرکت کند. این مطلب یکی از تناقضات موجود در جهان بینی لیبرالی است.۱۱. همان، ص ۷۰ – ۶۹ و ۸۰.۱۱

تعدیل فردگرایی در لیبرالیسم جدید

فردگرایی، به معنایی که گذشت، یکی از اصول فلسفی لیبرالیسم کلاسیک- تا پایان قرن نوزدهم- بود اما در لیبرالیسم جدید در این اصل تعدیل ها و اصلاحاتی به عمل آمده و در نتیجه نسبت فرد و جامعه به گونه ای جدید تبیین شده است. توضیح اینکه در اواخر قرن نوزدهم، لیبرالیسم از اندیشه تهی شده و از حرکت بازمانده بود، یورش بزرگ بر امتیازات فئودالی و اشرافی که در ۱۷۸۹ آغاز شد موفقیت زیادی به دست آورده و بسیاری از خواست های لیبرالیسم کلاسیک برای کسب تساوی سیاسی و قانونی – برای مردان – و آزادی عقیده و بیان تا حدود زیادی تحقق یافته بود. در این دوران یکی از رهبران لیبرال به نام ر.ب.هالدین اعلام کرد: “حزب لیبرال، بخش عمده آنچه را که باید در راه کسب آزادی بیشتر انجام می داد، به انجام رسانده است”. از آن پس مسأله ای که بیش از پیش مطرح می شد و می رفت که صحنه سیاست را زیر سیطره خود بگیرد، بیشتر شرایط مردم بود تا آزادی فرد. ژوزف چمبرلین در ۱۸۸۳ اظهار داشت: “سیاست آینده، سیاست اجتماعی است”.

توماس هیل گرین مفهوم هستی شناختی لیبرالیسم قدیم را که به موجب آن افراد واحدهای نخستین و جامعه مخلوقی ثانوی یا تنها مجموعه ای از افراد بود رد کرد و گفت: “بدون جامعه، اشخاص وجود نخواهند داشت؛ این مطلب همان قدر درست است که بگوییم بدون اشخاص، جامعه به گونه ای که ما می شناسیم وجود نخواهد داشت”. او مخالف این فکر بود که فرد با حقوق معینی وارد جامعه می شود که ناشی از جامعه نیست، چرا که بدون جامعه، حقوقی وجود ندارد. گرین درسال ۱۸۸۰ سخنرانی مشهوری را تحت عنوان “قانونگذاری لیبرال و آزادی قرارداد” ایراد کرد. این سخنرانی در نقد دلایل لیبرالی سبک قدیم ایراد شد که قوانینی از قبیل قانون مسئولیت کارفرمایان را که برای سوانح ناشی از کار به کارگران حق قانونی دریافت غرامت می داد، مداخله در قراردادهای آزاد و عامل تضعیف

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.