پاورپوینت کامل بالاخره رسید (به بهانه پرواز آسمانی استاد شهید دکتر محمود رفیعی) ۲۰ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بالاخره رسید (به بهانه پرواز آسمانی استاد شهید دکتر محمود رفیعی) ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بالاخره رسید (به بهانه پرواز آسمانی استاد شهید دکتر محمود رفیعی) ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل بالاخره رسید (به بهانه پرواز آسمانی استاد شهید دکتر محمود رفیعی) ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

جانبازی که ۳۰ سال پیش، در پی اصابت گلوله های متعدد و تیر خلاص دشمن، برای دقایقی روح از بدنش جدا شده بود، سرانجام پاییز امسال پس از ۳۰ سال تحمل تیر و ترکش های آهنی در بدن، به دوستان شهیدش پیوست.

استاد متعهد و بسیجی دکتر محمود رفیعی عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی، در صبح روز عرفه حسینی به لقاء الله پیوست و پیکر او در روز عید قربان در مزار شهدای زادگاهش شهرک چوبین از توابع قزوین به خاک سپرده شد.

شهید دکتر محمود رفیعی علاوه بر ارائه سخنرانی های معارفی و سرودن اشعار دینی و انقلابی، دروس جدیدی با عنوان «ادبیات انتظار» در دانشگاه ها تدریس می کرد که مشتاقان زیادی از جمع جوانان و دانشجویان داشت. وی در سال ۱۳۶۲، زمانی که در کمین دشمن بعثی افتاده و بعد از شهادت شماری از دوستانش مورد اصابت گلوله های متعدد و حتی تیر خلاص دشمن قرار گرفت و روحش از بدن جدا شد؛ اما بعد از چندین ساعت با وجود انتقال جسدش به سردخانه، متوجه زنده بودنش شدند و وی با ترکش های فراوانی که در بدن و از جمله کنار قلبش داشت، ۳۰ سال دیگر از خدا عمر گرفت. البته این ترکش ها در سال های اخیر به شدت زندگی و حتی راه رفتن را برای او سخت کرده بودند، چنانکه چند ماه گذشته را با عصا و سپس با واکر و ویلچر به دانشگاه آمد و بارها در محیط دانشکده و اتاق ها به زمین افتاد.

دکتر رفیعی خاطره رفت و برگشت روحش به عالم دیگر را بارها با زبان شیرین خود برای مردم تعریف کرده بود و شعری نیز در این باره سروده بود؛ با این مطلع:

جاده مانده است و من و این سَرِ باقیمانده

رمقی نیست در این پیکر باقیمانده

وی در نخستین یادواره سرداران شهید نیروی دریایی سپاه رشت، به ذکر خاطره خود پرداخت و گفت:

با خدای خود راز و نیاز می کردم که نکند جنگ به پایان برسد و دروازه شهادت بسته شود و من این ور دروازه بمانم. پس از یک سال دعای شهادت خواندن، شبی در خواب، یکی از دوستان شهیدم را دیدم که به من گفت: وسایلت را جمع کن و کارهایت را انجام بده و وصیتنامه خود را بنویس، یک هفته دیگر شهید می شی! گفتم آقا سعید از کجا می دانی؟ کی گفته؟ دوستم گفت به من گفتند که بهت بگم دعایت مستجاب شده و یک هفته دیگر شهید می شی! از خواب بیدار شدم و نماز خواندم و گفتم: خدایا گفتم منو شهید کن اما نه همین الان! جبهه ها به رزمنده نیاز دارد و اگر من شهید بشم و سنگر خالی شود دشمن کشور را می گیرد، خدایا پس چرا وقتی گفتم زیارت کربلا و زیارت امام زمان(عج) را نصیبم کن آن را قسمت نکردی، و انگشت روی کشته شدن ما گذاشتی؟! به خدا گفتم خدایا حالا اگر می خواهی شهیدم کنی باشد، اما شهید نکنی بهتر است.

بعد از یک هفته دوباره همان دوستم را در خواب دیدم؛ گفت: آقا محمود تو می آیی پیش ما اما تو را بر می گردانند ولی دست و پایت را قبول می کنند!

در ۱۳ تیر سال ۶۲ یک هفته بعد که دوستم به من خبر شهادتم را داده بود، در منطقه آذربایجان غربی درگیری شد و به همراه حدود ۱۲ نفر به این منطقه رفتیم و در راه به ما کمین زدند و از زمین و آسمان بر ما گلوله بارید، به قدری بود که دو سه نفر از همراهانم شهید و بی سر شدند و بدنشان دست و پا می زد. از ماش