پاورپوینت کامل نقش ولایت عهدی امام رضا(ع) در یک نگاه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقش ولایت عهدی امام رضا(ع) در یک نگاه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش ولایت عهدی امام رضا(ع) در یک نگاه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش ولایت عهدی امام رضا(ع) در یک نگاه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

در وسعتی میان دو کوه، بوستانی از بوستان های بهشت است. در آن جا فرزندی فرزانه از نسل پیامبر خاتم(ص) چندی زیسته و درخشیده است و در تنهایی خاندان رسول(ص) و در برابر چشمان نگران آل علی(ع)، گام در وادی رضای الهی و سر بر بستر شهادت نهاده است.

غریبی، آشنای اهل ولایت و محبت؛ آشنایی، غریب نواز و اهل بذل و عنایت، تنها آمده است، بی هیچ همسر و فرزند تا اعلام کند آمدنش هجرت است، نه سیر و سیاحت.

تنها آمده است تا در سرزمین پهناور شیفتگان زلال ولایت، قلب هزاران هزار جوینده راه گم کرده را به نور ایمان بیاراید.

آمده است تا رواق های بلند حرمش، همواره مأمن دل های خسته و پناه آهوان رمیده از دام دل و دانه دنیا باشد.

امام علی بن موسی(ع)، یگانه عصر خویش در علم و فضیلت و تقوا بود، اما چونان دیگر امامان(ع) در تنگنای حکومت حاکمانِ ناشایست و قدر ناشناسی مردم، طلوعی در پشت ابرها و غروبی زود هنگام و غمگینانه داشت. چنان که حضرت بارها و بارها یاد کرده بود، سرزمین خراسان، محل شهادت آن گرامی شد و این شهادت هر چند بر مردمان این سامان گران آمد، اما می توان باور داشت که شعاع ولایت و محبت و رأفت آن عبد صالح الهی و آن حجّت بالغه خداوند آن چنان مبارک و ارجمند بود که گستره این سرزمین پهناور را به نور تشیع روشن ساخت و مصداق کامل آن نوید الهی شد که فرمود: «یریدون لیطفؤوا نور الله بافواههم و الله متمّ نوره و لوکره الکافرون؛[۱] [کافران] در تلاشند تا نور الهی را با دهان [و ابزارهای مادی و ناکار آمد] خویش خاموش کنند، ولی خداوند نورش را کامل خواهد کرد، هر چند کافران خوش نداشته باشند»

تاریخ زندگی امام رضا(ع)

امام رضا(ع) در پنج شنبه یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هـ. ق در مدینه منوّره دیده به جهان گشود.[۲] پدرش امام موسی کاظم(ع) و مادرش نجمه خاتون، بانوی عاقل، با ایمان، عفیف، دانشمند و با ادب بود.

حمیده خاتون، مادر موسی بن جعفر(ع) که از جمله اشراف و بزرگان عجم بود، دختری به نام نجمه به خانه آورد که از حیث دین، حیا، عقل و احترام به سرور خود، شایسته ترین زن ها محسوب می شد.[۳]

وی می گفت: وقتی نجمه را به خانه آوردم، پیامبراکرم(ص) را در خواب دیدم که فرمود: حمیده! این نجمه، متعلق به فرزند تو موسی است و از او فرزندی متولد می شود که بهترین فرد روی زمین است.

نام امام هشتم، «علی»، لقب مشهورش «رضا» و کنیه معروفش «ابوالحسن» است. امام کاظم(ع) فرزندش را رضا می خواند و می فرمود: «فرزند مرا رضا صدا بزنید.»[۴]

امام رضا(ع) همسری به نام «سبیکه» داشت که پیامبر(ص) از او به نیکی یاد کرده است و او مادر امام جواد(ع)، تنها فرزند امام رضا(ع) است.

مادر امام رضا(ع)

«امام رضا(ع) در دامان ولایت متولد شد و در خاندان عترت و رسالت، پرورش یافت. مادرش کنیزی به نام «تکتم» بود. او از باختر زمین (شهر«موسی»، از شهرهای جزیره «سی سیل» در ایتالیا، یا از شهرهای جنوب فرانسه) به مدینه رسیده بود.

حمیده، مادر گرامی امام موسی کاظم(ع) درباره او به فرزند خود چنین گفته است: «ای پسرک من، تکتم، کنیزی است که من تا به حال بهتر و با فضیلت تر از او ندیده ام و شک ندارم اگر نسلی برای تو باشد، پاکیزه و مطهّر خواهد بود و من او را به تو بخشیدم؛ سفارش کن تا به او نیکی کنند». آن گاه ادامه داد: «رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من فرمود: ای حمیده! نجمه را به فرزندت موسی ببخش، به زودی از او فرزندی متولد شود که بهترین اهل روی زمین است.»[۵]

چون حضرت رضا(ع) از او متولد شد، مادر موسی بن جعفر او را«طاهره» نامید. کنیه او «امّ البنین»، و نجمه، سماه و خیزران، از دیگر نام های مادر حضرت امام رضا(ع) است.

چگونگی ولادت

مادر حضرت رضا(ع) درباره تولد او گفته است: چون به پسرم علی(ع) حامله شدم، سنگینی حمل را نمی فهمیدم، در خواب صدای تسبیح و تهلیل و تمجید خدا را از درونم می شنیدم. تا این که زمان وضع حمل فرا رسید. وقتی فرزندم متولد شد، دو دست خویش بر زمین نهاد و سر را به سوی آسمان بلند کرد و لب هایش را حرکت می داد، گویی که چیزی می گوید. پدر بزرگوارش موسی بن جعفر(ع) بر من وارد شد و فرمود: ای نجمه، این کرامت پروردگار بر تو گوارا باد! من آن طفل را در پارچه سفیدی پیچیده، به دست آن حضرت دادم. حضرت در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش اقامه، پس آب فرات طلبید و کامش را بر گرفت و او را به من برگرداند و فرمود: «او را بگیر که بقیه الله در زمین است.[۶]

نام و القاب و کنیه امام رضا(ع)

آن حضرت بزرگ ترین فرزندان امام موسی بن جعفر (ع) است. نام مبارکش«علی»، کنیه اش «ابوالحسن» و القابش: رضا، صابر، فاضل، رضی، وفی، صدّیق، قره العین و غیظ ا لملحدین است که مشهورترینش همان«رضا» می باشد. نقش انگشتر آن حضرت، «ماشاءالله و لاقوّه الا بالله» بوده است.

علت نام گذاری امام رضا(ع)

نام اصلی امام هشتم(ع)، علی بن موسی(ع) و لقب یا نام معروفش رضا(ع) است. آن گونه که از روایات فهمیده می شود، علت نام گذاری آن حضرت به رضا(ع) به چند دلیل بوده است:

۱ـ خداوند در آسمان و رسول خدا(ص) و امامان (علیهم السلام) در زمین از او راضی بودند.

۲ـ مخالف و موافق، شیعه و سنّی، او را پسندیدند و از آن حضرت راضی بودند.

۳ـ آن حضرت به رضای پروردگار راضی بود و این خصلت ارزش مند را که مقامی بالاتر از مقام صبر است به طور کامل داشت. او در عصری بود که ظهور چنین خصلتی برای اسلام، بسیار کارساز بود.[۷]

تاریخچه زندگی مأمون و شخصیت او

هارون الرشید، خلیفه عباسی، علاوه بر مأمون دو پسر دیگر به نام های امین و قاسم داشت. مأمون و امین از حیث رفتار و اخلاق و هوش تفاوت های آشکاری با هم داشتند. آن چه در تاریخ آمده این است که: مأمون نسبت به برادرش امین از وسعت ذهن و دانش بیشتری برخوردار بوده و در مسائل سیاست و دین و حل مهمّات، توانایی و قاطعیت بالاتری داشته است.

مأمون، انسانی پرکار، نیرومند، مدبّر و دانش دوست بود که در مقاصد و اهداف سیاسی و عملی خویش، ژرف نگر و دقیق بوده است تا جایی که او را «عالم بنی عباس» نامیده بودند.

اما امین تمام رفتار و سکناتش کاملاً به عکس مأمون بود. منشأ این اختلاف به نحوه تربیت و رشد این دو برادر برمی گردد. امین در ناز و نعمت و در آغوش پر مهر پدر و مادر رشد یافته بود و مادرش نیز دختر جعفر بن منصور بوده که به بنی عباس تعلّق داشت، ولی مأمون مادرش کنیزی بود که او را امّ ولد می نامیدند. هارون هر زمان که به مأمون ابراز علاقه و محبت بیشتری می نمود مادر امین با سخنان کنایه آلود به او می گفت: مأمون پسر کنیزکی زشت روست و هیچ ارجحیت و برتری نسبت به امین ندارد و از حیث طبقاتی و اشرافی نیز پایین تر از امین است.[۸]

هارون به دلیل ترس از امّ جعفر(مادر امین) و تمایل بنی هاشم، علی رغم میل باطنی خود امین را به ولی عهدی خویش برگزید، با این که اطمینان داشت مأمون از هر نظر بر امین برتری دارد. بعد از آن که امین را ولی عهد معرفی نمود، مأمون را نیز ولی عهد دوم خود قرار داد و قاسم، پسر دیگرش را ولی عهد سوم.

هارون، حکومت خراسان را با اختیارات تام آن به مأمون واگذار نمود و از فرماندهان و سران آن منطقه برای مأمون بیعت گرفت. این واقعه برای امین که ولی عهد اول بود و خود را مختار السلطنه می دانست، بسیار گران آمد و کار پدرش را عملی شتاب زده وغیر منطقی قلمداد نمود. با این حال هارون هیچ اعتنایی به برآشفتگی امین ننمود و تصمیم گرفت قلمرو حکومت خود را به سه بخش تقسیم نماید: ۱ـ حکومت شام، عراق تا مغرب را به پسرش امین واگذار کند؛ ۲ـ حکومت همدان و تمام خاور اسلامی را به مأمون بدهد؛ ۳ـ حکومت الجزیره و مرزها و توابع دیگر را به پسر دیگرش قاسم بسپارد.

پس از مرگ هارون، وقتی امین بر تخت حکومت نشست در ابتدای کار برای این که خصومت خویش را به برادرش مأمون نشان دهد نام او را از خطبه ها انداخت و پس از آن، پسرش موسی را به جای مأمون ولی عهد خویش ساخت و با این عمل، آتش جنگ و اختلاف را بین خود و برادرش شعله ور کرد.

به همین دلیل مأمون تصمیم گرفت بغداد، پایتخت خلافت عباسی را تصرف کند و خشم و غضب خود را به امین نشان دهد. سپاه امین با مأمون درگیر شدند و در این ستیز، سپاه مأمون بر سپاه امین غالب شد و بغداد به تصرف مأمون درآمد و امین نیز از بین رفت.

پس از پیروزی مأمون و دست یابی او به حکومت و قدرت، او همواره این مشکل اساسی را احساس می کرد که نه فرزندان پدرش، نه علویان، نه اعراب و نه عامه مردم هیچ یک از او دل خوشی ندارند.[۹]

شور ش های پی در پی علویان بالا گرفته بود و عموم مسلمانان نیز از بیعت با مأمون خودداری می کردند. اهالی خراسان نیز به حقیقت چهره مأمون واقف شده بودند. مأمون دید تنها با علویان می تواند کنار بیاید و مشکل خود را با آن ها حل کند. بنابراین تصمیم گرفت علی رغم مشکلات فراوانی که با علویان داشت مسئله خود را از طریق آنان حل و فصل کند، آن هم نه با ابزار زورگویی و شدت عمل و نه با منطق و استدلال، چرا که از حیث منطق و استدلال در میان امت اسلامی، صحبت از حق مسلّم جانشینی پیامبر به خویشاوندان نزدیکش یعنی اهل بیت بود و این که علویان، هم شایستگی و لیاقت رهبری دارند و هم به خلافت و اراده حکومت سزاوارترند. نصّ قرآن کریم و روایات اسلامی نیز به همین مطلب اشاره داشت که خاندان امام علی(ع) و اهل بیت، جانشینان اصلی پیامبر اکرم (ص) هستند.

مأمون سعی می کرد از ناسزاگویی به غیر صحابه هم دوری گزیند و از سویی نیز با ارج نهادن به علی(ع) و بیزاری جستن از معاویه و فرزندانش، مردم را به سوی خود بکشاند. او از همان ابتدا علی(ع) را بر همه خلایق برتری می داد و به اولاد پاکش تقرّب جست.[۱۰]

مأمون وقتی دید اقداماتش نه برای فرونشاندن شورش های علویان کافی است و نه به هدف هایی خواهد رسید که در ذهن می پروراند، نقشه تازه ای کشید که برای ولی عهدی امام رضا(ع) از مردم بیعت بگیرد.

مأمون برای آن که بتواند در مقابل رویدادهای زمان خودش دوام بیاورد و اوضاع نابسامان مملکت را آرام کند ولایت عهدی را به امام رضا(ع) پیشنهاد کرد تا به اهداف سیاسی خود جامه عمل بپوشاند. این اهداف عبارت بودند از:

۱ـ خاموش ساختن شورش های علویان و جلب اعتماد رهبران و هواخواهان آنان؛

۲ـ قانونی جلوه دادن حکومت خود در نظر علویان با جانشین قرار دادن امام که از علویان بود؛

۳ـ از بین بردن احترام و مقام عظیمی که علویان در میان مردم داشتند و انفصال امام از مردم؛

۴ـ کسب اعتماد و ایجاد دلگرمی در اعراب به دلیل برگشت خلافت به خاندان آن ها؛

۵ـ راضی نگه داشتن عباسیان که با علویان دشمنی دیرینه داشتند، با دادن این اطمینان که این وعده هیچ گاه تحقق نمی یابد؛

۶ـ کسب رأی اعتماد از اهالی خراسان و تمامی ایرانیان و تقویت حس اطمینان مردم نسبت به خودش که پس از کشته شدن برادرش این اعتماد سلب شده بود؛

۷ـ ایجاد مصونیت برای خود در برابر خطری که از ناحیه شخصیت امام او را تهدید می نمود و می ترسید که با او برخورد مسلحانه پیدا کند، چرا که امام از حیث علم و معرفت و دیانت و محبوبیت عمومی، بر او برتری داشت.

سفر امام رضا(ع) از مدینه به خراسان

تاریخ نگاران، مسیرهای مختلفی را برای هجرت امام رضا(ع) از مدینه به خراسان نوشته اند. سیدبن طاووس نقل می کند که حضرت رضا(ع) بنا به دعوت مأمون از مدینه به سوی بصره حرکت کرد و از کوفه و بغداد تا قم رفت[۱۱] و مردم از ایشان به نحو شایسته استقبال کردند. اهل قم در محل سکونت حضرت رضا(ع) در قم مدرسه ای بنا کردند که اکنون به نام«مدرسه رضویه» معروف است.

برخی دیگر از تاریخ نگاران، مسیر حرکت حضرت را چنین نوشته اند: مدینه، بصره، اهواز، فارس، اصفهان، قم، ری، سمنان، دامغان، نیشابور، طوس، سرخس و مرو.[۱۲]

بلاغی در تاریخ نائین[۱۳] به نقل از صاحب تحفه الرضویه می نویسد: چون حضرت رضا(ع) به نواحی دامغان(آهوان) رسید آهوانی چند به خدمت آن حضرت رسیدند و عرض کردند: یابن رسول الله! مخالفان قصد کشتن شما را دارند و صلاح است که از این راه برگردی. حضرت فرمود: از اجل نتوان گریخت و برای آن ها دعای خیر فرمود. به همین دلیل آن محل را«آهوان» می گویند.[۱۴] زمانی که امام رضا(ع) به مرو رسید در مکانی که مأمون برای ایشان در نزدیکی قصر خود تدارک دیده بود مستقر شد. مأمون بارها خدمت امام رسید و گفت: ای فرزند پیامبر! من به فضل و پارسایی و عبادت تو آگاهم، از این رو تو را به خلافت سزاوارتر از خود می بینم و می خواهم خود را خلع کنم و شما را به جای خود برگزینم و با شما بیعت کنم.[۱۵] حضرت فرمود: اگر این خلافت حق توست و خدا به تو داده جایز نیست خود را خلع کنی و اگر حق تو نیست نمی توانی چیزی را که حق تو نیست به من بدهی.

در هر حال، هر چند مأمون بسیار اصرار کرد اما امام خلافت را نپذیرفت و مأمون ناچار شد موضوع ولایت عهدی را مطرح کند. وی به امام رضا(ع) گفت: حالا که خلافت را نمی پذیری باید ولایت عهدی را بپذیری و اگر نپذیری با زور وادارت می کنم و تو بعد از من باید خلافت کنی. امام در جواب گفت: من از پدرانم شنیدم که من قبل از تو به وسیله زهر ستم از دنیا می روم و در بلاد غریب در کنار قبر هارون مدفون خواهم شد.

یاسر خادم گفت: وقتی امام رضا(ع) ولی عهد شد دیدم دست های خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو می دانی که به زور ولایت عهدی را پذیرفتم، مرا مؤاخذه نفرما؛ هم چنان که یوسف پیامبر را مؤاخذه نکردی، وقتی که عهده دار فرمان روایی مصر شد.[۱۶]

هدف مأمون از طرح مسئله ولایت عهدی

آن چه از ظاهر رفتار مأمون به دست می آید آن است که وی با ظرافت خاصی کوشید تا وانمود کند در این اقدام، خلوص نیت دارد و از سر حق باوری نسبت به حق علویان و نیز علاقه وافری که به امام رضا(ع) دارد دست به این کار زده است. ظاهر سازی مأمون به اندازه ای ماهرانه انجام گرفت که حتی بعدها ـ آن گونه که اربلی به سید بن طاووس نسبت داده و خود نیز تمایل آشکاری بدان نشان داده ـ در مسئله شهادت امام، مأمون مبرّی دانسته شد و یک فرد شیعه و یا متمایل به امام معرفی گردید.

به خوبی روشن است که واگذاری خلافت به یک علوی، آن هم در شرایطی که خلفای عباسی علویان را به شدیدترین وجهی سرکوب می کردند، می تواند هر انسانی را درباره مأمون به اشتباه بیندازد. به نظر می رسد که دو بزرگوار مذکور هم به این اشتباه افتاده اند.

با نگاهی به کلمات مأمون و نیز خود امام(ع) و حتی برخی از اصحاب و شیعیان آن حضرت، می توان حقیقت ماجرا را دریافت. آن چه که باید مورد توجه قرار گیرد این است که مأمون از نبوغ سیاسی بالایی برخوردار بوده و با تمامی مشکلاتی که از آغاز خلافتش بر سر راهش قرار گرفته بود، توانست مرحله به مرحله مبارزه کرده و پایگاه خود را نیرومند و حاکمیت خویش را استوار سازد.

نکته دیگری که ورای ظاهر سازی مأمون و نسبت به موضع مذهبی وی باید مورد توجه قرار گیرد، آن است که در میان گرایش های مهم مذهبی موجود در عصر مأمون، غیر از شیعیانِ امامی و زیدی، می توان از اهل حدیث و معتزله نیز نام برد. اهل حدیث که یک فرقه عثمانی بودند، موضع مخالفی با امیرالمؤمنین(ع) داشتند، ولی در میان معتزله، برخلاف قُدمایشان در بصره که عثمانی مذهب بودند، در بغداد گرایش به امیرالمؤمنین(ع) پیدا شد. این مسئله سبب گردید تا اتهام تشیع از طرف اهل حدیث به کسانی زده شود که نظر مثبتی به امام علی(ع) از خود نشان می دادند. بدین ترتیب بود که معتزلیان متهم به تشیع شدند؛ تشّیعی که از نظر اهل حدیث جز به معنای داشتن نظر مساعد به امیرالمؤمنین(ع) و حتی اعتقاد به خلافت ایشان به عنوان چهارمین خلیفه، چیز دیگری نبود.

در آن روزگار، بازار تهمت به تشیع در میان سنّیان چنان گرم شد که شخص مأمون نیز شیعه معرفی شد. گرچه می توان احتمال داد که حتی آن عقاید نیز، چیزی جز یک نمایش سیاسی نبوده است.

مأمون به این هدف می اندیشید که اگر امام رضا(ع) ولایت عهدی او را بپذیرد، الزاماً مشروعیت خلافت بنی عباس را پذیرفته است، زیرا این که علویان خلافت عباسیان را به رسمیت بشناسند، امتیاز بزرگی برای آن ها به حساب می آمد.

نکته دیگر این است که با آوردن امام رضا(ع) در تشکیلات خلافت، فعالیت های آن حضرت کنترل و محدود می شد و او دیگر نمی توانست خود را امام معرفی کند، زیرا در این صورت مردم را نه تنها به پذیرش ولایت عهدی خود، بلکه حتی برای خلیفه ای که جانشینی او را پذیرفته بود می بایست دعوت نماید. بدین ترتیب جنبه استقلالی عنوان امامت آل علی برای همیشه از بین می رفت.

نکته سوم این که مقام و منزلت امام رضا(ع) با پذیرفتن ولایت عهدی مأمون کاهش می یافت و از چشم طرف دارانش می افتاد و دیگر کسی او را به یک چهره منزّه و مقدس نمی شناخت.[۱۷]

آن حضرت، سرانجام از هر سو زیر فشار قرار گرفت، به طوری که با نهایت اکراه و در حالی که از شدت درماندگی می گریست، مقام ولی عهدی را پذیرفت. این بیعت در هفتم رمضان سال ۲۰۱ هجری انجام گرفت.

امام رضا(ع) در پذیرش ولایت عهدی به این حقیقت پی برده بود که در صورت امتناع، نه تنها جان خودش بلکه علویان و دوست دارانشان همه در معرض خطر واقع می شوند. اگر بر امام جایز بود که در آن شرایط جان خویشتن رابه خطر بیفکند ولی در مورد دوست داران و شیعیان خود و سایر علویان هرگز به خود حق نمی داد که جان آنان را به مخاطره بیندازد.

ایشان باید برای مردم باقی می ماندند تا چراغ راه و راهبر و مقتدای آن ها در حل مشکلات و هجوم شبهه ها باشند، چون در آن زمان موج فکری و فرهنگی بیگانه ای بر همه جا چیره شده بود و با خود کفر و الحاد را در قالب بحث های فلسفی و تردید نسبت به مبادی خداشناسی، به ارمغان آورده بود. بر امام لازم بود که زنده بماند و مسئولیت خویش را در نجات امت به انجام برساند. و دیدیم که امام نیز با وجود کوتاه بودن دوران زندگی اش پس از ولی عهدی چگونه عملاً وارد این کارزار شد.

اگر امام با رد قاطع و همیشگی ولی عهدی، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودی می سپرد این فداکاری کوچک ترین تأثیری در راه تلاش برای این هدف مهم در بر نمی داشت.

علاوه بر این، نیل به مقام ولی عهدی یک اعتراض ضمنی از سوی عباسیان به شمار می رفت دایر بر این مطلب که علویان نیز در حکومت سهم شایسته ای داشتند.

یکی دیگر از دلایل قبول ولی عهدی از سوی امام آن بود که مردم اهل بیت را در صحنه سیاسی حاضر بیابند و آنان را فراموش نکنند. و نیز گمان نکنند که آنان ـ همان گونه که شایع شده بود ـ فقط علما و فقهایی هستند که در عمل استفاده ای برای ملت ندارند.

شاید امام نیز خود به این نکته اشاره می کرد؛ هنگامی که«ابن عرفه» از وی پرسید: ای فرزند رسول خدا! به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولی عهدی شدی؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزه ای که جدّم علی(ع) را وادار به ورود در شورا نمود.[۱۸]

گذشته از همه این ها، امام در ایام ولی عهدی خویش چهره واقعی مأمون را به همه شناساند و با افشا ساختن نیت و هدف های وی در کارهایی که انجام می داد، هرگونه شبهه و تردیدی را از نظر مردم برداشت.

آن چه گفته شد، هرگز دلیلی بر میل باطنی امام برای پذیرفتن ولی عهدی نیست، بلکه همان گونه که حوادث بعدی اثبات کرد، او می دانست که هرگز از دسیسه های مأمون و دارو دسته اش در امان نخواهد بود.

امام به خوبی درک می کرد که مأمون به هر وسیله ای که شده در مقام نابودی وی برخواهد آمد.

از ولایت عهدی تا شهادت

۱ـ امام رضا(ع) چون به مرو رسید ماه ها بگذشت و او هم چنان از موضع منفی با مأمون سخن می گفت؛ نه پیشنهاد خلافت و نه پیشنهاد ولی عهدی، هیچ کدام را نمی پذیرفت، تا آن که مأمون با تهدید های مکرّر به قصد جانش برخاست.

امام با این گونه موضع گیری زمینه را طوری چید که مأمون را رویاروی حقیقت قرار دهد. امام می گفت: می خواهم کاری کنم که مردم حقیقت مطلب را بدانند. که این من نیستم که به دنبال دنیایم، بلکه این دنیاست که سخت به دنبال من است. با این شگرد به مأمون فهماند که نیرنگش چندان موفقیت آمیز نبوده و در آینده نیز باید دست از توطئه و نقشه ریزی بردارد. در نتیجه از مأمون سلب اطمینان کرد و او را در هر عملی که می خواست انجام دهد به تزلزل انداخت. علاوه بر این، در دل مردم نیز علیه مأمون و کارهایش شک و بی اطمینانی برانگیخت.

۲ـ امام رضا(ع) به این ها نیز بسنده نکرد، بلکه در هر فرصتی تأکید می کرد که مأمون او را به اجبار و تهدید به قتل، به ولی عهدی رسانده است وگرنه امام معصوم کجا و ولی عهدی و تأئید حکومت ظالم کجا؟!

افزون بر این، مردم را گاه گاه به این موضوع نیز آگاهی می داد که مأمون به زودی دست به نیزنگ زده، پیمان خود را خواهد شکست. امام به صراحت می گفت که به دست کسی جز مأمون کشته نخواهد شد و کسی جز مأمون او را مسموم نخواهد کرد. این موضوع را حتی نزد مأمون نیز گفته بود.

امام تنها به گفتار بسنده نمی کرد، بلکه رفتارش در طول مدت ولی عهدی هم از عدم رضایت وی و مجبور بودنش حکایت می کرد.

۳ـ امام رضا(ع) از کوچک ترین فرصتی که به دست می آورد سود جسته، این معنا را به دیگران یادآوری می کرد که مأمون در اعطای سمت ولی عهدی کار مهمی نکرده، جز آن که در راه برگرداندن حق مسلّم امام، گام برداشته است. بنابراین، امام قانونی نبودن خلافت مأمون را پیوسته به مردم یادآور شد.

نخست در شیوه اخذ بیعت می بینیم که امام جهل مأمون را به شیوه رسول خدا(ص) که مدعی جانشینی اش بود، برملا ساخت. مردم برای بیعت با امام آمده بودند که امام دست خود را به گونه ای نگاه داشت که پشت دست در برابر صورتش و روی دست رو به مردم قرار گرفت. مأمون به وی گفت: چرا دستت را برای بیعت پیش نمی آوری، امام فرمود: تو نمی دانی که رسول خدا(ع) به همین شیوه از مردم بیعت می گرفت.

از نکته های شایان توجه دیگر سخنانی است که امام در مجلس بیعت فرمودند و حق غصب شده خویش را یادآور نمودند:«ما به سبب رسول خدا(ص) بر شما حقی داریم و شما نیز به سبب او بر ما حقی دارید؛ یعنی هرگاه شما حق ما را رعایت کردید بر ما نیز واجب می شود که حق شما را منظور بداریم.»

امام حتی از این که کوچک ترین سپاس گزاری از مأمون کند، خودداری کرد، و این خود موضع سرسختانه و قاطعی بود که می خواست ماهیت بیعت را در ذهن مردم، خوب جای دهد و در ضمن موقعیت خویش را نسبت به زمامداری در همان مجلس حساس بفهماند.

خلاصه این که امام از هر فرصتی استفاده می کرد تا کوشش های مکّارانه مأمون را خنثی کند و سیاست های مزوّرانه او را برملا نماید و حقانیت خویش را به امر خلافت به همه مردم بفهماند.

از دیگر اقدامات امام در جهت روشنگری و آگاهی توده مردم، چگونگی تنظیم سند ولی عهدی بود که در جای جای آن از مقاصد و اهداف باطنی مأمون پرده برداشت و بر حقوق علویان پای فشرد و توطئه ای را که برای نابودی آنان انجام می شد، آشکار کرد. امام در این سند، نوشته خود را با جمله زیر آغاز کرده و نوشته است:

«ستایش برای خداوندی است که هرچه بخواهد همان کند، هرگز چیزی بر فرمانش نتوان افزود و از تنفیذ مقدّراتش نتوان سرباز زد، او از خیانت چشم ها و آن چه که در سینه ها پنهان است آگاهی دارد.»

امام با انتخاب این جمله ها می خواست ذهن مردم را به خیانت ها و نقشه های پنهانی مأمون توجه دهد. آن حضرت دست خط خود را چنین ادامه می دهد:

«درود خدا بر پیامبرش محمد، خاتم پیامبران و بر خاندان پاک و مطهّرش باد…. »

امام می خواست بفهماند که به چنین خاندان مقدس و ارجمندی تعلّق دارد. در ادامه نوشتند:

«امیرالمؤمنین حقوقی از ما می شناخت که دیگران بدان آگاه نبودند.»

و بدین وسیله یادآوری فرمودند که خلافت حق مسلّم آنان بوده و هست که دیگران آن را نشناخته غصب کرده اند.

از دیگر عباراتی که امام رضا(ع) در سند ولی عهدی نوشته، این است:

«او (یعنی مأمون) ولی عهدی خود و فرمانروایی این قلمرو بزرگ را به من واگذار کرد، البته اگر پس از وی زنده باشم…. »

امام با جمله «اگر پس از وی زنده باشم» بدون شک به حوادث آینده و توطئه های مأمون اشاره می کند و نیت پلید او را در همان روزهای اول گوشزد می فرماید.

امام نوشته خود را چنین ادامه می دهد:

«هرکس گره ای را که خدا بستنش را امر کرده بگشاید و ریسمانی را که هم او تحکیمش پسندیده، قطع کند، به حریم خداوند تجاوز کرده است، چه او با این عمل، امام را تحقیر کرده و حرمت اسلام را دریده است.»

امام با این جملات اشاره به حق خود می کند که مأمون و پدرانش آن را غصب کرده اند. پس منظور وی از گره و ریسمانی که نباید هرگز گسسته شود، خلافت و رهبری است که نباید پیوندش را از خاندانی گسست که خدا مأمور به آن کرده است.

سپس امام چنین ادامه می دهد:

«در گذشته کسی چنین کرد ولی برای جلوگیری از پراکندگی در دین و جدایی مسلمانان اعتراضی به تصمیم ها نشد و امور تحمیلی به عنوان راه گریز تحمل گردید…. »

در این جا گویا امام به مأمون طعنه می زند که باید به اطاعت وی درآید و بر تمرّد علیه وی وعلویان اصرار نورزد. سپس چنین می افزاید:

«خدا را گواه بر خویشتن می گیرم که اگر رهبری مسلمانان را به دستم دهد با همه، به ویژه بنی عباس به مقتضای اطاعت از خدا و سنّت پیامبرش عمل کنم. هرگز خونی را به ناحق نریزم و نه ناموس و ثروتی را از چنگ دارنده اش به درآورم، مگر در آن جا که حدود الهی مرا دستور داده است.»

امام با ذکر این مطالب، تفاوت فاحش میان سبک حکمرانی اهل بیت با سبک سیاست دشمنانشان را بیان می کند.

امام هم چنین می افزاید:

«… اگر چیزی از پیش خود آوردم، یا در حکم تغییر و دگرگونی در انداختم، شایسته این مقام نبوده، خود را مستحق کیفر نموده ام و من به خدا پناه می برم از خشم او…. »

بیان این جمله برای مبارزه با عقیده رایج در میان مردم بود که علمای کج فهم آن را بیان کرده بودند؛ به این معنا که خلیفه یا هر حکمرانی، مصون از هرگونه کیفر و بازخواستی است، چه او در مقامی برتر از قانون قرار گرفته و اگر دست به هر جرم و انحرافی بزند کسی نباید بر او خرده بگیرد، تا چه رسد به قیام بر ضد او. امام(ع) با توجه به شیوه مأمون و سایر خلفای عباسی می خواهد این معنا را به همگان تفهیم کند که فرمان روا باید پاسدار نظام قانون باشد، نه آن که مافوق آن قرار بگیرد. از این رو نباید هرگز از کیفر و بازخواست بگریزد.

آن گاه برای اعلام عدم رضایت خویش به قبول ولی عهدی و نافرجام بودن آن به صراحت چنین بیان می دارد:

«… جفر و جامعه[۱۹] خلاف آن را حکایت می کنند…. »

یعنی بر خلاف ظاهر امر که حاکی از دست یابی من به حق امامت و خلافت می باشد، من هرگز آن را دریافت نخواهم کرد. افزون بر این ها امام می خواهد با ذکر این حقیقت به رکن دوم از ارکان امامت راستین اهل بیت نیز اشاره کند که عبارت است از: آگاهی به امور غیبی و علوم ذاتی که خداوند فقط ایشان را بدین جهت بر دیگران برتری بخشیده است.

در ادامه امام به صراحت کامل بیان می دارد که:

«من دستور امیرالمؤمنین (یعنی مأمون) را پذیرفتم و خشنودی اش را بدین وسیله جلب کردم…. »

معنای این عبارت آن است که اگر امام ولی عهدی را نمی پذیرفت به خشم مأمون گرفتار می آمد و همگان نیز معنای خشم خلفای جور را به خوبی می دانستند که برای ارتکاب جنایت و تجاوز، به هیچ دلیلی نیازمند نبودند.

امام هم چنین برای قبول ولی عهدی شرایطی را گذاشتند؛ از جمله:

«هرگز کسی را بر مقامی نگمارد و نه کسی را عزل و نه نصب و نه سنّتی را نقض کند و نه چیزی را از وضع موجود دگرگون سازد و از دور مشاور در امر حکومت باشد.»[۲۰]

علل پذیرش ولایت عهدی

الف) امام رضا(ع) احساس کرد نپذیرفتن ولایت عهدی، تنها به قیمت جان او تمام نمی شود، بلکه جان تمام شیعیان و علویان هم به خطر می افتد. اگر امام با رد مقام ولایت عهدی، خود و پیروانش را به نابودی می کشاند، کفر و الحاد همه جا را فرا می گرفت و در نتیجه مأمون به اهداف شوم خود دست می یافت؛

ب) امام دریافت پذیرش ولایت عهدی، یک اعتراف ضمنی از طرف عباسیان است که علویان هم در این حکومت سهم شایسته ای دارند؛

ج) انگیزه دیگر این که عموم مردم ـ بر خلاف شایعات موجود ـ تلاش اهل بیت را در صحنه سیاست ببینند و گمان نکنند که آنان عالمانی هستند که فقط در گوشه ای به عبادت می نشینند و در امور سیاسی دخالت نمی کنند؛

د) دیگر این که امام فرمود: همان انگیزه ای که جدم امیرالمؤمنین(ع) را وادار به شرکت در شورای شش نفره نمود، مرا نیز به پذیرش ولایت عهدی واداشت.

در پذیرش شروط ولایت عهدی، امام به خوبی به توطئه ها و هدف های پنهان و آشکار مأمون آگاهی داشت. گفتار و رفتار حضرت حکایت از اجبار و عدم رضایت او در این پذیرش نمادین می کرد و به همین دلیل ولایت عهدی را با شرایط خاصی پذیرا شد.

بدیهی است این شرایط، خط بطلانی بر اهداف مأمون کشید و موجب شد تا حکومت نتواند کارها را به نام امام پیش ببرد و امور را به صورت شرعی و دینی جلوه دهد. از طرف دیگر، چون موضع امام(ع) عدم اعتراف به قانونی بودن نظام حکومتی او بود، به همین دلیل و با چنین شرایطی، دیگر مأمون قادر به اجرای نقشه هایش به نام امام(ع) نبود.

پس از این که مأمون به عظمت معنوی امام در جامعه پی برد و از طرفی با اعتراض عباسیان بغداد در مورد واگذاری ولایت عهدی به حضرت مواجه گردید، تصمیم گرفت امام(ع) را از سر راه خود بردارد.

مأمون برای شکستن شخصیت علمی حضرت، اقدام به تشکیل مجالس مناظره و مباحثه با دانشمندان ادیان مختلف نمود تا شاید از این رهگذر بتواند در مباحثات علمی شکستی برای حضرت ایجاد کند و از محبوبیت آن وجود مقدس در بین مردم بکاهد.

سرانجام توفیق نیافت و دانشمندان برجسته تمام ادیان و مذاهب از مراکز علمی جهان با امام(ع) به بحث و گفت گو نشسته و همه عالمان مذاهب و صاحبان افکار و آرای مختلف به بزرگواری و احاطه علمی آن حضرت اقرار و اعتراف نمودند. حضرت در تمام مباحثات و مناظرات با دلایل قاطعِ علمی و منطقی و با زبان خود سؤال کنندگان جواب می داد و همه را محکوم و مجاب می نمود.

پاسخ امام(ع) به مسائل علمی و فلسفی با بیانی رسا و منطقی قوی چنان موجب شگفتی مأمون شد که لب به سخن گشود و گفت: یا اباالحسن! در روی زمین کسی جز شما نیست که این گونه سخن نیکو بگوید.

پیروزی های حضرت در مباحثات، مأمون را نا امید و تمام بافته هایش را پنبه کرد، به همین دلیل در صدد برآمد او را از میان بردارد. در حالی که روز به روز بر عظمت امام رضا(ع) افزوده می شد و حقانیت فرزند پیامبر(ص) روشن تر می گردید سرانجام بعد از گذشت دو سال از ورود امام به خطّه خراسان، مأمون در روز جمعه آخر صفر سال ۲۰۳ هـ. ق. اقدام به جنایتی هولناک نمود و آن امام همام را که حدود پنجاه و پنج سال از عمر پر برکتش سپری شده بود به وسیله انگور زهرآلود در توس مسموم کرد و به شهادت رساند. آن گاه از باب عوام فریبی، خود را عزادار نشان داد و امر کرد تا پیکر مطهّر امام(ع) را در سرای حاکم عباسی (بقعه هارونی) به خاک بسپارند.

پس از شهادت حضرت رضا(ع) و دفن در بقعه هارونی (حرم فعلی)، بنا به پیش گویی آن حضرت، خراسان، مطاف فرشتگان الهی و قبله نیاز و زیارت گاه شیعیان جهان شد و تا انقراض عالم چنین خواهد بود.

دلایل پذیرش ولایت عهدی مأمون

۱ـ افشای چهره باطنی و پلید مأمون: امام رضا(ع) در ایام ولی عهدی خویش چهره واقعی مأمون را به همه شناساند و با افشا ساختن نیت ها و هدف های وی هرگونه شبهه و تردیدی را از نظر مردم برداشت.[۲۱]

به عبارتی دیگر گرچه مأمون می خواست از وجود مبارک حضرت رضا(ع) برای اهداف شوم سیاسی خود استفاده کند، ولی شیوه زندگی امام(ع) در خراسان نقشه های مأمون را خنثی نمود و چهره باطنی و پلید مأمون را در ماجرای نماز عید و تعطیلی مجالس مناظره و سرانجام شهادتش، آشکار نمود.[۲۲]

۲ـ تحکیم پایگاه مردمی خاندان رسالت: حوادث و معجزاتی که در مسیر مدینه تا خراسان از آن حضرت دیده می شد، پایگاه مردمی او را چندین برابر نمود و موقعیت خاندان رسالت را در نظر مردم بسیار بالا برد و دشمنان و مخالفان را رسوا ساخت.[۲۳]

۳ـ خنثی کردن توطئه مأمون: در صورت امتناع از پذیرش فرمان مأمون (سفر یا دعوت ولایت عهدی) موقعیت دشواری پیش می آمد و در چنین موقعیتی جان علویان و دوست دارانش در معرض بیشترین شکنجه ها و آسیب ها قرار می گرفت، زیرا خلیفه حیله گر عباسی، سرپیچی امام را یک توطئه می نامید و به بهانه سرکوب این توطئه، شیعیان بسیاری را به هلاکت می رساند.[۲۴]

۴ـ جلوگیری از اختلافات داخلی: امام رضا(ع) در عهدنامه ولایت عهدی پس از بیان مقدمه در مورد اصل پیشنهاد قبول خلافت، یکی از دلایل پذیرش ولایت عهدی را مسئله ترس از پراکندگی دین و متزلزل شدن وضع مسلمانان بیان نموده است.[۲۵]

۵ ـ اثبات حقانیت شیعه در مناظرات: بیانات امام در مجالس مناظره ای که مأمون با علمای بزرگ اطراف و اکناف ترتیب داده بود، هویت و اساس عقاید اسلامی به ویژه تشیع را روشن می نمود و صحت عقاید شیعه دوازده امامی را تثبیت می کرد و حقانیت اسلام را در برابر غیر مسلمانان و اصل تشیع را در برابر مخالفان، آشکار می ساخت.[۲۶]

۶ ـ عشق و علاقه ایرانیان به اهل بیت: ارادت مردم ایران مخصوصاً خراسان به اهل بیت و این که ایرانیان در راه عشق و علاقه به خاندان علی(ع) مهم ترین فداکاران و از خودگذشتگان به شمار می آمدند، به ویژه این که مادر آن امام(ع) نیز ایرانی بوده است.[۲۷]

مواضع منفی امام در برابر ترفند مأمون

با توجه به این که امام رضا(ع) در پذیرفتن ولی عهدی از خود اختیاری نداشت و نمی توانست این مقام را وسیله رسیدن به اهداف مقدس خویش قرار دهد، و از سویی هم نمی توانست ساکت بنشیند و در برابر اقدامات دولت مردان چهره موافق نشان بدهد، پس بایستی برنامه ای بریزد که در جهت خنثی کردن توطئه های مأمون پیش برود. آن حضرت به صورت های گوناگونی برای خنثی کردن توطئه های مأمون موضع گرفت که مأمون آن ها را قبلاً به حساب نیاورده بود.[۲۸]

۱ـ امام تا وقتی که در مدینه بود از پذیرفتن پیشنهاد مأمون خود داری کرد و آن قدر سرسختی نشان داد تا بر همگان معلوم شود مأمون به هیچ قیمتی از او دست بردار نیست.

۲ـ اتخاذ چنین موضع سرسختانه ای برای آن بود که دیگران بدانند که امام دست خوش نیرنگ مأمون قرار نمی گیرد و به خوبی به توطئه ها و هدف های پنهانی اش آگاهی دارد. با این شیوه، امام توانسته بود مردم را پیرامون آن رویداد برانگیزد.

۳ـ در ایستگاه نیشابور، امام با نمایاندن چهره محبوبش برای ده ها و بلکه صدها هزار تن از مردم استقبال کننده، روایت زیر را خواند: «خداوند متعال می فرماید: «کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ من است، هر کس به دژ من داخل شود از کیفرم مصون می ماند.»

در آن روز این حدیث را حدود بیست هزار نفر به محض شنیدن از زبان امام، نوشتند. جالب آن که امام در آن شرایط هرگز مسائل فرعی دین و زندگی مردم را عنوان نکرد و توجه همگان را به مسئله ای معطوف کرد که مهم ترین مسائل در زندگی حال و آینده شان به شمار می رفت.

پس از خواندن حدیث توحید، ناقه امام به راه افتاد، ولی هنوز دیدگان هزاران انسانِ شیفته به سوی او بود. هم چنان که مردم غرق در افکار خویش بودند و یا به حدیث توحید می اندیشیدند، ناگهان ناقه ایستاد و امام سر از عماری بیرون آورد و کلمات جاویدان دیگری به زبان آورد و با صدای رسا گفت: «کلمه توحید شروطی هم دارد، من از جمله آن شروط هستم». در این جا امام مسئله بنیادی دیگری را عنوان کرد؛ مسئله «ولایت» را که چون تنه ای برآمده از ریشه درخت توحید است.

امام در شهر نیشابور برای بیان این حقیقت از فرصت حساسی که به دست می آمد حکیمانه سود جست و در برابر صدها هزار تن، خویشتن را به حکم خدا، پاسدار دژ توحید معرفی کرد، بنابراین بزرگ ترین هدف مأمون را با این آگاهی بخشیدن به توده ها در هم کوبید، چه او می خواست با کشاندن امام به مرو از وی اعتراف بگیرد که حکومت او و بنی عباس، مشروع و اسل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.