پاورپوینت کامل جایگاه امام معصوم(ع) در نسبت با کل هستی ۹۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل جایگاه امام معصوم(ع) در نسبت با کل هستی ۹۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جایگاه امام معصوم(ع) در نسبت با کل هستی ۹۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل جایگاه امام معصوم(ع) در نسبت با کل هستی ۹۹ اسلاید در PowerPoint :

۸

آیت الله محمد علی گرامی از استادان حوزه علمیه قم و از شاگردان حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی » هستند که
برای گفتگو درباره جنبه های مختلف موضوع «غیبت حضرت صاحب الزمان(ع)» خدمتشان رسیدیم و ایشان با
رویی گشاده و با حوصله بسیار ما را پذیرا شدند و به سؤالهای ما پاسخ دادند.

آنچه در پی می آید اولین بخش از گفتگوی ایشان می باشد که امیدواریم مورد استفاده علاقه مندان و مشتاقان موعود
قرار گیرد. ان شاءالله

موعود: یکی از مسائلی که در موضوع غیبت امام معصوم(ع) بسیار مورد پرسش قرار می گیرد این است که در زمان
غیبت چه فایده ای بر وجود امام مترتب است و مردم از وجود امام چه استفاده ای می برند؟ آیا نقش امام معصوم تنها به
بیان احکام الهی محدود می شود تا بگوییم وقتی عملا به خاطر عدم حضور امام در جامعه این کار انجام نمی شود پس
امام در زمان غیبت نقش چندانی در زندگی مردم و به طور کلی عالم هستی ندارند؟

آیت الله گرامی: در اینجا باید به دو مطلب توجه کرد ، اول اینکه به اینکه غیبت در مفهوم «حاضر نبودن در جمع » در بین
ائمه اطهار: سابقه داشته است. و غیر از امام زمان(ع) که غیبتشان طولانی است، تعدادی از ائمه: هم غیبتهایی داشته اند
مانند حضرت موسی بن جعفر(ع) که مدتها در زندان ابد بوده اند و در زندان هم از دنیا رفته اند. حضرت امام محمد
باقر(ع) هم سالهای بسیاری را در تبعید و زندان گذراندند. بسیاری نیز معتقدند که امام صادق(ع) علاوه بر تبعید
غیبتی داشته اند یعنی در زندان و ممنوع الملاقات بوده اند حضرت امام عسکری(ع) نیز در زمان حیات، زندان
طویل المدتی را گذراندند. در چنین اوقاتی استفاده مردم از آنها با استفاده مردم از امام زمان(ع) چندان فرقی ندارد.
یعنی آن موقع خواص اصحاب می توانستند با آنها تماس بگیرند حالا هم کسانی هستند که تماس با آقا امام زمان دارند
منتهی در تماس آن موقع بیان احکام می شد ولی در تماس کنونی با آقا امام زمان بیان احکام نیست. یعنی آنان که با
ایشان تماس دارند، وظیفه شان این است که احکام را به طرق متعارفه کشف کنند نه از طریق سؤال از ایشان. مطلب
دیگر اینکه ، تنها یکی از فواید وجود امام حضور مردم در برابر ایشان و شهود ایشان است که برای بیان احکام و تشکیل
حکومت و امثال اینها صورت می گیرد، اما فواید مهم دیگری نیز وجود دارد که در هم در متون فلسفی و هم در متون
روایی به آنها اشاره شده است.

موعود: اگر ممکن است در مورد بیان فلسفی که برای این موضوع شده است قدری توضیح دهید.

آیت الله گرامی: در بحث به طریق عقلی و یا فلسفی باید گفت که از نظر مبانی فلسفه، هم از طریق برهان لمی فاعلی و هم
از طریق برهان لمی غایی، این موضوع ثابت شده که آنچه در عالم از نعمتها هست و یا به عبارت دیگر انواع فیوضاتی که از
طرف حضرت حق به خلق می رسد هم به وسیله وسایطی می رسد و هم به خاطر آن وسایط می رسد. منتهی فلاسفه
وسایط را عالم عقول گفته اند ولی به حسب اعتقادات ما و نصوص مذهبی ما این فیوضات به وسیله انوار اهل بیت(ع)
می رسد. این هم مفاد براهین مبتنی بر حرکت جوهریه است و هم مفاد برهان. قاعده «الواحد لایصدر عنه الا الواحد» و
هم مفاد قاعده بدیهیه «سنخیت علت و معلول » . اجمال قضیه این است که: حضرت حق که واحد بسیط من جمیع جهات
است با عالم کثرات که از هر نظر متشتت اند، نسبتی ندارد. یعنی بین وحدت بساطتی و کثرت و تشتت همه جانبی، هیچ
نسبتی وجود ندارد. لذا می گویند حتما باید وسایطی در کار باشد تا سنخیتی به وجود آورد. اما این که این وسایط چه باید
باشند و چگونه باید انجام شوند، شش نظریه مختلف ابراز شده است، که در اینجا فرصت پرداختن به آنها نیست، اما به
طور کلی باید گفت در اینجا قضیه یک بعد فلسفی دارد و یک بعد ارزشی یا عرفانی.

در بعد فلسفی باید گفت که همه عالم به یک اصل واحد بر می گردد. یعنی کل این عالم متکثر یک واحد است، مثل بدن
ما که از میلیونها و یا میلیاردها موجود زنده تشکیل شده ولی در عین حال یک واحد است و همه یاخته های عجیب و
غریب تشکیل دهنده جسم انسانی در واقع تحت پوشش یک موجودند. کره زمین نیز که در برگیرنده این همه نبات و
جماد و حیوان و انسان است در واقع یکی است. منظومه شمسی هم با همه سیارات اطرافش یک منظومه است.
همچنانکه کهکشان با همه منظومه هایی که آن را تشکیل می دهند یک کهکشان است و عالم کلا همین طور دارای
کهکشانهایی است که همه به یک واحد بر می گردند و اینها همه مرتبطین آن واحدند، و تکثر از حدود هر یک در مقایسه
با دیگری است. ولی وقتی قیاس را بین خودشان نگیریم بلکه با علت کل مقایسه کنیم، حدود ملغی می شود و اصل به
تعبیر فلاسفه وجود انبساطی ظلی است. یک وجود منبسط ظلی است که از حضرت حق صادر شده و به تعبیر قرآن «و
ماامرنا الا واحده کلمح بالبصر» (۱) و باز در آیه کریمه دیگری می فرماید:

«انما امره ، اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون » (۲)

اصلا امر خدا این است که وقتی چیزی را می خواهد باشد به آن [چیز] می گوید: «بشو ! می شود»

بعضی از فلاسفه می گویند: «انما امره اذا…» اشاره است به عالم امر یا به عالم عقول یا به تعبیری عالم ابداعیات . ولی در
مقایسه با آیه کریمه «و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر» شاید بتوان گفت که اصلا همه عالم خلق، یک امر است و این امر
واحد را هر وقت خدا اراده کند که بشود، می شود «و یقول له کن فیکون » و این «کن » همان «کن » ازلی دارد. علت نمی تواند
حتی لحظه ای از معلول غایب شود. اگر معلول از علت غایب شود، فنا می شود. ولی در عین حال امر پیوند به همان امر
ازلی است نه اینکه چیزی مستقل و جدا از آن امر ازلی باشد. بنابراین در بعد فلسفی همه عالم به یک امر بر می گردد و آن
هم وجود انبساطی ظلی است به عنوان امر واحد. مثل اینکه اصلا کثراتی نیست. اما بنا به دلیلی، خود فلاسفه هم این
بحث را روی نظام ارزشی و یا عرفانی پیاده کرده اند. به این بیان که: درست است همه عالم، به یک واحد برمی گردد ولی
تفاوت درجات یعنی اجزای عالم خیلی زیاد است. در این موجودات عالم، خاک هست که منشا استعداد خدا شدن است،
آتش هست که آن استعداد را ندارد مثل خاک نیست چنانکه متولدین از آتش هم مثل متولدین از خاک به عظمت
نمی رسند. در این عالم جماد هست که فاقد استعداد است و استعداد ترابی در آن مرده است. در این عالم نبات هم هست
که استعدادش حد یقف دارد و بالاتر نمی رود، حیوان هم هست که بالاتر نمی رود اما یک استعداد خاکی هم وجود دارد که
در این حدود نمانده و راه را ادامه داده و تا مقام انسانی که باب الابواب وصول به حضرت حق است رسیده و بالاتر هم
می تواند برود. در هر حال چنین استعدادهای مختلفی در این عالم طبیعت وجود دارد و خود این عالم طبیعت هم جزیی
از آن مجموعه کل است. در فوق طبیعت هم عقل داریم. عقول طولانی درجه یک و عقول عرضی داریم ، عالم انشاء داریم ،
عالم اختراع داریم، عالم به اصطلاح «مثل معلقه » داریم که احیانا به آنها هم انشائیات گفته شده است. علی ای حال عالم
عقل ، عالم نفس و عالم شهادت و ظاهر، هر کدام تفاوتهایی دارند با وجود اینکه همه عالم به یک مجموعه واحد بر
می گردند، اما اندک دقتی نشان می دهد که از نظر قرب به علت و قرب به حضرت حق درجات اینها با هم متفاوت است.
چنانکه از نظر هدف فاعل یا به عبارتی از نظر هدف حضرت حق نمی توانیم بگوییم که همه اینها در هدف یکسان بوده اند،
چون ارزشها بسیار بسیار متفاوتند. لذا، خود فلاسفه در عین اینکه معتقدند که طبق قواعد فلسفی کل عالم به یک واحد
بر می گردد و به تعبیر قرآن «و ما امرنا الا واحده »، اما به خاطر مطلب اخیر یعنی همان تفاوت ارزشها در درجات قرب به
علت و در درجات ارزشی می گویند که با وجود اینکه مجموعه به یک واحد بر می گردد اما وقتی علت می خواهد این
مجموعه را ایجاد کند متوجه یک نقطه خاص است. نظیر کسی که سوار تاکسی می شود می رود ترمینال و از آنجا سوار
اتوبوسی می شود و مسافتی را طی می کند تا برود به مشهد زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع). هدف اعلی زیارت ایشان
است و بقیه کارها مغفول عنه است و مورد توجه قرار نمی گیرد. به عبارت دیگر می توان گفت بقیه کارها ، جز زیارت از نظر
استقلالی مغفول عنه است. یا از نظر ارزش برای آن اعتباری قائل نیستیم، که به هر حال این هم به حکم مغفول عنه
است. در عالم هستی نیز این چنین است. یعنی موجودات دیگر را همچون مغفول عنه حساب می کنند و اراده اصلی را
متوجه آن موجودات با ارزش، می دانند و از همین رو گفته اند خدا به وسیله آن موجودات با ارزش ، دیگران را آفرید و به
خاطر آن موجودات با ارزش چیزهای دیگر را ایجاد کرد. در مثالی که زدم ، اتوبوس و زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع)
این قدمهای قبلی معلول زیارت نیستند به علت فاعلی ولی معلولند به علت غایی. اما در آن مثل خودمان که مثال خلقت
است اصلا دیگران هم معلول وسایط اند به نحو علت فاعلی و هم معلول وسایط اند به نحو علت غایی . یعنی خداوند عالم را
ایجاد کرد برای اینکه می خواست از این عالم موجودی خداگونه در بیاید. به عبارت دیگر مثلهای الهی در این عالم به
کمال برسند تا دوباره متصل به خدا شوند. اگر چه این موجودات خداگونه ممکن اند و خدا واجب ولی نمونه اعلای الهیت
در عالم امکان هستند . معنای «منه المسیر و الیه المسیر» هم همین است از خدا شروع شده ایم و دوباره می خواهیم به
خدا برسیم. هدف خلقت این است که در حقیقت خداگونه درست شود. اما نه خدای واجب بلکه خدای ممکن یعنی
بی نهایت ممکن، همان طوری که بی نهایت واجب داریم. در برخی از دعاهای ماه رجب، تعبیرهای جالبی وارد شده است،
که توجه به آنها در روشنتر شدن آنچه بیان شد مفید است ، اگر چه گاهی بعضی از آقایان به این دعاهاایراد می گیرند ،
ولی از نظر قواعد ما دعاهای بسیار خوبی هستند:

«اللهم انی اسئلک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاه امرک المامونون علی سرک المستبشرون بامرک الواصفون لقدرتک
المعلنون لعظمتک … لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک فتقها و رتقها بیدک ، بدؤها منک وعودها الیک ، اعضاد
و اشهاد و مناه و ازواد …» (۳)

بار خدایا! من از تو می خواهم به حق معانی همه آنچه که والیان امرت با آنها تو را می خوانند ، هم آنها که امینان بر راز تو ،
شادی کنندگان به امر تو ، وصف کنندگان قدرت تو و هویدا کنندگان عظمت تو هستند… فرقی میان تو و آنها نیست جز
اینکه آنان بندگان تو و مخلوق تواند و بستن و گشایش آنان به دست تو است ، آغازشان از تو و انجامشان به سوی توست،
بازوان حق اند و گواهان ، میزانهای حق اند و مدافعان آن …

چنانکه ملاحظه می شود در این دعا وسایط فیض الهی بدینگونه توصیف شده اند که: فرقی بین تو و این وسایط نیست،
جز اینکه آنها بندگان تو هستند. تو بی نهایتی، آنها هم بی نهایت.

بزرگانی هستند که به این دعا اشکال کرده اند، تا آنجا که در خاطرم هست مرحوم آقای خویی در شرح حال راوی این
حدیث و مرحوم شیخ شوشتری در شرح حدیث می فرمایند این دعایی را که نقل کرده اند نمی شود پذیرفت. چه کسی
می تواند بگوید: «لا فرق بینک و بینها». (۴) به نظر من فرمایش این بزرگان درست نیست، چون در این دعا می فرماید:

«لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک »

هیچ فرقی بین تو و آنها نیست مگر اینکه آنها بندگان تو هستند.

یعنی در عین اینکه می گوید: «لا فرق » ولی قیدی را اضافه می کند که خود بیان کننده این است که «فیه کل الفرق،الا انهم
عبادک » فرق اصلی در این است که خداوند واجب است و آنها ممکن . ولی خداوند که خود غیرمتناهی واجب است،
موجودات ممکنی را چون خودش غیرمتناهی قرار داده است. در حقیقت این جمله شبیه جمله ای است که همه فلاسفه
اشراق درباره عالم عقول مجرده تعبیر کرده می گویند: «ما لایتناهی » ، منتها درباره خداوند می گویند: «فوق ما لایتناهی » .
این مفاد حدیث قدسی است:

«عبدی اطعنی اجعلک مثلی انا حی لا اموت اجعلک حیا لا تموت…» (۵)

بنده من! مرا اطاعت کن تا ترا مثل خود قرار دهم ، همچنانکه من زنده و غیرفانی هستم ترا هم زنده و غیرفانی قرار
می دهم.

بنابراین در حقیقت هدف خلقت این بوده که همه به خدا برسند، «منه المسیر و الیه المسیر» ولی این هدف فقط در آن
وسایط پیاده شد پس عالم همه طفیل آنها هستند و روی مبانی حرکت جوهری ، چون حرکت تدریجی است و هر قدمی
مقدمه قدم بعدی است همانطور که همه عالم طفیل بزرگان اند هر درجه پایین هم هدف درجه پایین تر از خویش است.
یعنی همانطوری که در حدیث قدسی آمده است: «و لولا شیوخ رکع ، و بهائم رتع و صبیه رضع لصببت علیکم البلاء صبا و
ترضون به رضا» (۶)

مطابق این حدیث اگر پیران قد خمیده ای که برای خدا عبادت می کنند نبودند خداوند عذاب خود را بر همه نازل
می کرد و نه تنها به خاطر پیران قد خمیده ای که در برابر حضرت حق راکع و ساجدند بلکه به خاطر آنهایی که حرکت
اکمالی نکرده اند، اما ضد حرکت هم نکرده اند مثل «صبیه رضع » ; اطفال شیرخوار خداوند عذابش را بر مردم نازل
نمی کند، زیرا آنها اگر چه حرکت اکمالی نکرده اند ولی چون حرکت نزولی هم نداشته اند نسبت به آن کفاری که حرکت
نزولی داشته اند و فساق و فجار ، بهترند. در اصطلاح عامیانه هم می گویند «طفل معصوم » پس هدف غایی از کل خلقت
این بوده است که خداگونه هایی در زمین پیدا شوند و سایر موجودات طفیل هستی آنها هستند، و لذا در روایات در مورد
امام زمان(ع) وارد شده است که «بیمنه رزق الوری » نه تنها علت غایی ، بلکه علت فاعلی خلقت هم اینها هستند. به این
بیان وقتی که بنا شد، سنخیت بین علت و معلول لازم باشد، از واحد بسیط من جمیع الجهات ، کثرات در نمی آیند. وقتی
که ما بین این اجزا عالم نظام ارزشی برقرار می کنیم می بینیم که اینها با هم تفاوتهایی دارند و کان از نظر درجات و رتبه
از هم جدا هستند. هر چند که به یک واحدی هم برمی گردند. پس خدا بسیط من جمیع جهات است و اینها کثرات
متشتت از هر نظر. آن که به خدا قریب و نزدیک است و در عین حال تناسب بیشتری با بقیه دارد آن واسطه فیض
می شود. خدا به آنها فیض می دهد و از طریق آنها به دیگران . فلاسفه مشاء می گفتند: خداوند عقل اول را آفرید و چون در
عقل اول وجود و ماهیت است و علم به خود و علم به حق و عشق به خود و عشق به حق حداقل شش جهت کثرتی در عقل
اول هست و این وسیله می شود برای ایجاد کثرت بیشتر. عقل دوم فلک اقصی و به همین ترتیب تا برسد به عقل فعال که
عقل دهم است. کثرات زیادی در آن هست که این نزدیک می شود به کثرات عالم پایین تر . اشراقیون می گویند نخیر ما
برهان لازم برای اثبات ده عقل را نداریم، اما اصل عالم عقول باید باشد. شاید هم آنها بی نهایت باشند و در روایات ما هم
تعداد ملائکه مثل بی نهایت توصیف شده است. بنابراین اینها وسایط اند و به وسیله اینها و از طریق اینها فیوضات به بقیه
می رسد.

موعود: کار اصلی این وسایط چیست؟

آیت الله گرامی: کار اصلی این وسایط عبارت است از:

۱. رساندن کل فیوضات به دیگران

۲. وجود آنها برای برخورداری دیگران از فیوضات الهی

که این دو هم از طریق لم فاعلی هم از طریق لم غایی قابل اثبات است. آنچه ذکر شداصل، مبانی فلسفی فلاسفه بود.
گاهی می گویند اولین مخلوق عقل اول است، صادر اول عقل اول است. گاهی هم می گویند، همه عالم به واحدبرمی گردد
و وجود انبساطی ظلی یک وجود است بقیه اش هم حدود و قیود است، حدود و قیود الحاقی . هر دو تعبیر را فلاسفه دارند.

موعود: نصوص مذهبی و روایی ما در این زمینه چه می گویند؟

آیت الله گرامی: در نصوص مذهبی در جایی می فرماید: «اول ما خلق الله العقل »

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.