پاورپوینت کامل میزگرد جهان آینده و آینده جهان ۹۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل میزگرد جهان آینده و آینده جهان ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میزگرد جهان آینده و آینده جهان ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل میزگرد جهان آینده و آینده جهان ۹۷ اسلاید در PowerPoint :
۵۶
در نشست قبلی از این سخن گفتیم که آینده جهان و جهان آینده چگونه مورد بحث مکاتب مختلف واقع شده و
دیدگاههای کلی و طبقه بندی ویژه ای را که برای این موضوع می توان عرضه کرد; فراروی خوانندگان عزیز قرار دادیم و
همچنین درباره اراده و نقش انسان در این موضوع گفتگو شد.
در ادامه این نشست در حضور حجه الاسلام سبحانی و حجه الاسلام پارسانیا بحث را پی می گیریم و خواهش می کنیم که
مطلبی را که از جلسه قبل باقی مانده بود ادامه دهند.
حجه الاسلام سبحانی:
در جلسه گذشته بحثی را در تفسیر تاریخ جهان داشتیم. جناب آقای پارسانیا نظریه ای را ارایه کردند که من درباره آن
نظریه سؤالی مطرح کردم. فرمایش ایشان بدرستی نقدی بود بر یک دیدگاه رایج در دنیای غرب که امروزه هم در جامعه
ما کم و بیش از آن سخن گفته می شود و آن «تاریخی کردن » امور و به نسبیت کشاندن ارزشها و فرهنگها و از آن جمله دین
است. فرمایش ایشان این بود که اساسا ارتباط انسان با حقیقت توحید و فرایند دیانت و ایمان را بکلی از صحنه تاریخ بدور
داریم و از آن نسبیت فراتر رویم. به این ترتیب می توانیم از در افتادن در نسبیت تاریخی بپرهیزیم. سؤالی که می خواهم
مطرح کنم این است که اگر قرار باشد که ایمان و دینداری را از تاریخ بیرون ببریم، آن وقت نقش انسان در تاریخ چه
می شود؟ ما در دین یک نقش برای انسان قائلیم در ارتباط با عالم هستی و یک نقش قائلیم در ارتباط با جامعه و تاریخ.
بعد اجتماعی دین که انسان بر اساس ارزشهای دینی سرنوشت خودش را تعیین می کند همین بعد دوم است. اگر ما
ارتباط با حق را به آن سوی تاریخ حوالت دادیم و یک امر فرا تاریخی دانستیم،بالاخره در باب حضور اراده انسان در تاریخ و
سرنوشت سازی و مسئولیت پذیری انسان هم باید تئوری مان را ارایه کنیم.
حجه الاسلام پارسانیا:
در جلسه قبل مطرح شد که دو نحوه نگاه به زندگی اجتماعی انسان و تاریخی او می توانیم داشته باشیم; یک نگاه دنیوی
و یک نگاه دینی. با طرح نگاه دینی بود که سؤال شما پیش آمد، در آنجا با استفاده از برخی آیات بیان شد که انسان یک
نسبتی با خداوند سبحان دارد و این نسبت قبل از همه امور در متن واقعیت او نهفته است، و در متن وجود و حقیقت
اوست چندان که اگر خود را ببیند، رب خود را مشاهده می کند، او را ارایه می دهد، «من عرف نفسه فقد عرف ربه »، (۱) «و لا
تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم » (۲) [کسی که خدا را فراموش می کند; خداوند خود را از یاد او می برد]این نسبت
آنقدر دقیق است که «من عرف نفسه فقد عرف ربه » در این عبارت حداقل این است که زمان مطرح نیست چون جمله
شرطیه است. پس معنای حدیث این نیست که انسان اگر اول خود را بشناسد; بعد خدا را می شناسد، معنا این است که
انسانی که خود را می شناسد، خدا را می شناسد. این انسان از آن جهت که در تاریخ است یک نسبتی با خود دارد و یک
نسبتی با پدر، مادر، محیط و جامعه دارد و نسبت با خود مقدم بر همه آنهاست. لذا در ادامه آیاتی که در سوره اعراف بود
سخن از این بود که مبادا بگویید که پدر، مادر، محیط، خانواده، بودند که ما را به کفر و شرک کشاندند، شما از آن گفته
این استفاده را کردید که پس نسبت انسان با خداوند یک نسبت تاریخی نیست و کفر و شرک است که تاریخی است. در
جلسه پیش بیان شد که این نسبت چگونه به تاریخ وارد می شود و چه نقشی را در تاریخ ایفا می کند. در توضیح این مطلب
عرض می شود که نسبت انسان با خداوند یک صورت و چهره فردی دارد و یک چهره اجتماعی. گاهی این نسبت در جامعه
ظهور پیدا می کند و گاهی پیدا نمی کند. سخن بر سر این است که این انسان در تاریخ چه کاره است؟ آنگاه که اعراض از
حق می کند و به سوی فرهنگ موجودی که دور از خداوند است، روی می آورد و از آن تغذیه می کند و آن را باور می کند،با
اراده خود این مسیر را طی می کند باز اراده اوست « ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم »; (۳) تغییری در قومی
حاصل نمی شود; مگر آنکه تغییر در نفسهای آنها به وجود بیاید. لذا این انسان است که با قوم، با پدر، با مادر و با جامعه
همراهی و همکاری می کند؟ و همین انسان می تواند با آنها همراهی و همکاری نکند زیرا آن ارتباط بی تکیف و بی قیاس را
دائما با پروردگار خود دارد یعنی درهای آسمان بر روی افراد باز است و فتح و گشایش برای فرد همواره ممکن است. اما با
فتح فردی الزاما فتح اجتماعی پیش نمی آید. انسانی که ایمان می آورد، تسلیم نمی شود و حرکت خودش را در برابر
واقعیت اجتماعی موجود شکل می دهد، استقامت می کند ایمان می آورد، هجرت می کند، جهاد می کند، ستیز می کند،
اما چهره غالب اجتماعی ممکن است چهره او نباشد تا اینکه «…کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله…» (۴) اگر عده
مؤمنی باشند که اینها ایمان قوی داشته باشند; چه بسا بتوانند فضای عمومی فرهنگ را تحت تاثیر قرار بدهند، اگر
جامعه ایمان آورد آن وقت فتح آسمانی یک چهره اجتماعی پیدا می کند و در این صورت جامعه مصداق این آیه شریفه
می شود که: «و لو ان اهل القری، امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض » (۵) و آن چیزی که وعده داده شده
است یعنی رسیدن مستضعفین به پیروزی هنگامی است که آن ولایت الهی ظاهر بشود. حضرت مهدی، علیه السلام،
مظهر ولایت خاتم است، مظهر ولایت عام و مطلق است، حضرت علی، علیه السلام، از این ولایت بهره مند است اما آن
چیزی که در حضرت مهدی، علیه السلام، هست این است که در او این ظهور و بروز اجتماعی است و در نزد پیامبر،
صلی الله علیه و آله، این ولایت در کمون هست. حقیقت ولایت یک حقیقت واحد است، چهره اجتماعی پیدا کردن وعده
الهی است. با وجود اینکه عصر علی، علیه السلام، عصر ظهور این ولایت نیست ایشان فعالیت خود را دارد و عمل خود را
می کند و برای تبلیغ، ابلاغ و گسترش فرهنگ توحید، فعالیت می کند، شرک هم در قبال ایشان فعالیت خود را دارد. کفر
هم فعالیت خود را دارد و این ستیز یک ستیز مستمر تاریخی است. انسان نمی تواند با فضای غالبی که پیدا می شود خود را
توجیه کند. هدایت خداوند به صورت الهامات الهی همواره انسان را در برمی گیرد. «الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و
هدیناه النجدین » (۶) این دو راه در پیش پای انسان است و انسان در تاریخ یکی از آن دو راه را می پیماید.
حجه الاسلام سبحانی:
غرض من هم همین است. این که ارتباط انسان با حقیقت حق یک ارتباط بی تکیف است، در آن سخن نیست. از سوی
دیگر، این که ارتباط با حق، محصول روابط اجتماعی باشد یا لزوما تاثیرات اجتماعی بیافریند و تاریخ سازی کند; این هم
ادعای باطلی است و قابل قبول نیست. اما سخن در این است که ارتباط ما با حق و حقیقت هستی وقتی می خواهد ظهور
عینی بیابد در جامعه نمود پیدا می کند. چرا یک ولایت در نظام اجتماعی تحقق پیدا می کند و روند تاریخ را دگرگون
می سازد و در یک جا این نسبت تحقق پیدا نمی کند؟ وابستگی میان آن چهره ارتباط با حق و این چهره ارتباط با جامعه
چگونه است؟ در ارتباط میان این دو چهره چه منطقی حاکم است؟
اگر با یک نگاه دیگر به مساله نگاه کنیم به نظرم عناصر مفقوده ای را باید در جامعه پیدا کنیم، باید به سنتهای حاکم بر
تاریخ مراجعه کنیم. آن عناصر است که نسبت ما را با حق تبدیل می کند به نسبت ما با جامعه. یعنی باز هم اراده انسان
است که روابط اجتماعی را شکل می دهد اما این اراده بر اساس یک نظام و یک سازمان اجتماعی است که رخ می دهد.
این جاست که نقش انسان و منطق تاثیرگذاری انسان در جامعه و تاریخ باید معلوم شود.
اجازه می دهید من به مطلبی بپردازم که ناظر بر سخن جناب پارسانیا هم هست. عبارت قشنگی را فرمودند که من
برای تاکید کلامشان بیت زیبایی را از حافظ در خاطر دارم که می گوید:
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شیرین دهنان، پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
این بیت زیبای حافظ ناظر بر وجود مبارک حضرت ولی عصر، علیه السلام، است. مطلبی را که اشاره می فرمایید، من به
این صورت به آن می پردازم که سنتهای نهفته در میانه هستی اعم از آنچه که مربوط به عوالم پنهان و پوشیده است و چه
آنها که میانه پدیدارهای مادی است; سنتهای لایتغیری هستند که نهاده شده اند و آدمی بواقع اگر اشراف وآگهی درباره
آن سنتها پیدا کند می تواند با همنوا کردن خودش با آن سنتها و همراه شدن با آنها در مسیری گام بردارد و پای در راهی
بگذارد که به صورت فشرده و خلاصه در عبارت زیبای « انا لله و انا الیه راجعون » اعلام شده است، آنچه که اتفاق افتاده از
آنجاست که آدمی با عدول از این سنتها و چشم پوشی از آنها حسب قدرت اختیاری که دارد عمل دیگری را آغاز می کند،
همه آنچه که در عرصه زمین جاری می شود; و در صورت مادی که وجه نازله آن است و در صورت فرهنگی که وجه عالیتر
از آن است با یک نگاه و تفکری که درباره عالم و آدم پیدا می شود; ظهور پیدا می کند و آن تفکر ناظر به عهدی است که
آدمی می بندد، یعنی عهدی که بسته می شود، این عهد حاکی از آن نگاه و تفکر است و جایگاه عالم و همچنین نگاه او را
نسبت به هستی معلوم می کند، نحوه بودن در عرصه خاک را هم معلوم می کند. در آن جایی که عهد می بندد با حضرت
رب الارباب «و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم، قالوا بلی » (۷) این عهد را اعلام می کند و پاسدار این عهد می شود، می آید
که همنوا با همه سنتهای نهفته در میانه هستی به سوی یک مقصد معین و به سوی یک غایت معین حرکت کند. خودش
هم نقش دارد به خاطر آن عهد، وقتی عهد را تغییر می دهد، دیگر با هر که باشد این عهد را می بندد، گیریم که این عهد را
با خودش ببندد چنانکه در عرصه جدید و تاریخ جدید بشر امروز و بشر غربی عهد را با نفس اماره خودش می بندد.
وقتی این عهد را با خودش می بندد راه به سوی دیگری پیدا می کند و غایت دیگری فراروی او قرار می گیرد که این
ایت بی گمان مطلوب آنکه که تمامیت هستی را بنا کرده و مقصدی را برای آدمی فراهم کرده نیست.
حجه الاسلام پارسانیا:
عرض من درست همین جاست که آیا این پیمان صرفا یک پیمان فردی است با حق متعال و یا این پیمان جنبه اجتماعی و
تاریخی هم پیدا می کند؟ یعنی صرف پیمان فردی شما با حق کافی است تا بتوانید یک ارتباط صحیح با جامعه و تاریخ
پیدا کنید یا در دنبال آن پیمان اول باید پیمانهای بعدی هم صورت بگیرد؟
ساز و کار پیمانهای بعدی، روابط و سنتهایی که آن پیمانهای بعدی را در بستر تاریخ رشد می دهد و نظام اجتماعی
صالحین را تشکیل می دهد و جامعه را به آن نقطه موعود، می رساند، مساله دیگری است، که در جای خود باید بحث شود.
خدمتتان عرض کنم آنچه که درباره مردم و نحوه حضورشان در عمل اجتماعی قابل گفتگو است ناظر بر آن است که ما
اینها را چگونه نگاه می کنیم. من عموم مردم را در ادوار مختلف در سه گروه جا می دهم; گروهی که عوام مردم هستند و
اینها نسبتشان با عالم ملک است و کار ملک هم به قول حافظ: «کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش ». آن نسبتی با
عالم ملک و خاکی پیدا می کند و در میان همین ملک هم مشغول تدبیر و تامل می شود. گروه دوم که نسبت به گروه اول
قلیل اند و اندک اند اهل ادب و فرهنگ اند و نحوه بودن در میانه زمین را تعلیم می دهند و گروه اول را مؤدب می سازند.
اما گروه دیگری که مقامشان فراتر از این دو گروه است، مردان اهل تفکر و تذکرند و عهد هم از همین جا آغاز می شود.
سخن من ناظر بر این است که معلمان حقیقی، متفکران اند که اینها متذکرند درباره عالم و آدم، وقتی که اینها عهدی را
می بندند دریافت کلی ای پیدا می کنند که معمولا در خلوت آنها حاصل می شود. به وسیله گروه دوم که اهل ادب و
فرهنگ اند; آن عهد و آن دریافت و آن پیمان جاری و ساری می شود و در میان عموم مردم و عوام مردم منتشر می گردد.
ما مشکلات و مسائل را در میان عالم خاکی و در میان مناسبات مادی مردم می بینیم و معمولا وقتی می خواهیم
طراحی کنیم برنامه سازی کنیم برای اصلاح امور بغلط از آن ساحت سوم که نازلترین ساحت است شروع می کنیم و این
گروه و جمع کثیری که حسب ادبشان و حسب آنچه که دریافته اند تربیت شده اند و عهدی را دارند که چه بسا با عهد
حقیقی سازگاری نداشته باشد. اگر بنا بر این باشد که دگرگونی به وجود بیاید، این دگرگونی باید اول در میان اهل ادب
حاصل شود که معلمان گروه عمومی هستند و اگر بخواهد عهدی بسته شود پیش از آنکه این عهد مربوط به عموم مردم
باشد و حتی مربوط به اهل ادب باشد مربوط به گروه متفکران است، یعنی آنها وقتی ناظر به نحوه زیستن مردم
خودشان می شوند و نحوه حضور جماعت و امت را در عرصه تاریخ می بینند و از فراز و بلندی به آنها نگاه می کنند
جایگاهشان را در عرصه تاریخ، درمی یابند، و متوجه می شوند آنچه رخ داده حسب چه عهدی است. و این عهد آیا نسبتی با
حقیقت هستی دارد یا نسبت ندارد؟ آنها وقتی عهد را نو می کنند جماعت زیر دست خودشان را هم تابع می سازند. عهد
پیش از آنکه مربوط به عموم مردم باشد، مربوط به اینهاست ولی از آنها آغاز می شود و سرایت پیدا می کند در میان دیگر
مردم و در میان عموم مردم جاری می شود و یک نوع همسوئی و همگرایی به وجود می آید و رفتن به سوی یک مقصد، در
غیر اینصورت اگر این عهد، توسط گروهی که معلمان اصلی هستند تازه نشود و این عهد بسته نشود، و تنها در قول و بیان
لفظی گفتگو از عهد به میان بیاید; ممکن است که مردم درباره اش گفتگو کنند; حتی جشن بگیرند; شیرینی هم
بخورند; اما اتفاقی نخواهد افتاد. من این مطلب را اگر اجازه داشته باشم ارتباط می دهم با همین موضوعی که درباره آن
گفتگو می کنم.
وقتی که ما اعتقاد به موضوع مهدویت داریم و گفتگو از آینده جهان می کنیم، این سؤال پیش می آید که چگونه است که
ما شیعیان، اعتقاد به موضوع مهدویت داریم میلاد امام عصر، علیه السلام، را جشن می گیریم، همه ساله شیرینی هم
می خوریم لیکن این اعتقاد و باور نسبتی با عمل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ما پیدا نمی کند، ناظر بر دگرگونی کلان در
سطوح مختلف حیات ما نمی شود. این حکایت می کند که مردم یک عهد پنهان دارند که دارند با آن زندگی می کند و
تمام مناسبات فرهنگی و مادی خودشان را در نسبت با آن عهد سامان می دهند و در نیمه شعبان از یک عهد گفتگو
می کنند که با آن نسبت حقیقی پیدا نکرده اند یعنی به سمتش نرفته اند،این عبارت را حضرت صاحب، علیه السلام، زیبا
بیان می کنند: «اگر شیعیان ما – که خداوند توفیق طاعتشان دهاد – به عهدی که با ما داشتند وفا می کردند; همانا فیض
دیدار ما از آنان سلب نمی شد» یعنی اینکه فیض دیدار از ما سلب شد; بخاطر این است که آن عهد را ندارند. می خواهم
بگویم ما درباره آن عهد که حضرت اشاره می کنند گفتگو می کنیم. اما مناسبات خودمان را در وجوه مختلف در نسبت با
عهد دیگری سامان می دهیم. از این جاست که این تعارض، در این امر باعث می شود که ناظر بر بروز بحران و ناهنجاریها
بشویم.
حجه الاسلام پارسانیا:
حضرت عالی یک مقدار بحث را روی مک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 