پاورپوینت کامل خلیفه خدا، وارث زمین ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خلیفه خدا، وارث زمین ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خلیفه خدا، وارث زمین ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خلیفه خدا، وارث زمین ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

۴

سخنرانی آیه الله جوادی آملی در نخستین جشنواره فرهنگی، هنری انتظار (نیمه شعبان ۱۴۲۰).

ذات اقدس اله، انسان را برای خلیفه شدن آفرید و قرآن نیز او را به عنوان خلیفه معرفی کرده است. کسی که کج راهه
می رود، اصلا توفیق چنین خلافت به معنای خاص را ندارد. کسی که در مسیر مستقیم حرکت می کند، به نوبه خود از
خلافت طرفی می بندد. انسان وارسته سهمی از خلافت الهی دارد تا برسد به آن ولی خدا که مظهر اسم اعظم است.

وجود مبارک امام عصر، ارواحنافداه ، برای آن حقیقتی است که جهان بشریت در انتظار او به سر می برد و آن حقیقت این
است که شجره شیرین خلقت ثمر بدهد; زیرا تاکنون این درخت آفرینش آنطور که باید میوه نداده است.

انسانی که برای آن آفریده شده تا به لقای الهی بار یابد، حداقلش آن است که به لحاظ اجتماعی جامعه او جامعه ای باشد
که تمدن او عین تدین اوست.و به لحاظ فردی عالم عادل باشد. این که در سوره مبارکه حدید هدف انبیاء را گسترش عدل
دانست هدف متوسط است نه هدف نهایی. آدم خوب شدن، ظالم نبودن، چیز فهمیدن، عادل بودن، بین راه است، نه
پایان راه. پایان راه وقتی است که انسان به لقای الهی بار یابد; بگوید من آن نیستم که ندیده بپرستم.

پایان راه آن است که انسان، همچون علی بن ابیطالب، علیه السلام، بگوید، من آن نیستم که فقط به فهمیدن اکتفا کنم،
من آنم که به یافتن علاقه مند است.

خدا را نه با فکر متکلم می توان شناخت و نه با فکر حکیم، آنچه که در اذهان ماست مفهومی بیش نیست و خدا مصداق
است و مفهوم نیست.

انبیاء آمده اند تا آنچه را خودشان می بینند به ما نشان بدهند. و اگر کسی، گوشه ای از آن جمال و جلال را دید، از دنیا به
همان بیانی تعبیر می کند که وجود مبارک امیرالمؤمنین تعبیر کرد.

حضرت فرمود: این حکومت و خلافت با همه زرق و برق نزد من، همان آب بینی بز «عفطه عنز» است. (۱) حشرات تمام
تلاش و کوشششان آن است که در کنار این آب بینی «عفطه » گرد بیایند; چون نه از زشتی آن باخبرند و نه می دانند آن
«عفطه » چه آثار سوئی دارد و نه از زیبایی ریاحین مستحضرند.

حضرت، مقامی را دیده بود و مارا هم به دیدن آن فرا می خواند، برای دیدن آن مقام حداقلش آن است که ما آدم عالم
عادل باشیم تا بتوانیم راه را طی کرده و آن مقام را ببینیم.

مهمترین و بارزترین برنامه وجود مبارک ولی عصر، ارواحنا فداه، همان چیزی است که همه ما در نهاد و نهانمان آرزوی
آن را می پرورانیم و آن این که ما جهانی داشته باشیم که در عین حال که همه با هم زندگی می کنند کسی را با کسی
کاری نباشد، کسی مزاحم دیگری نباشد. چنین کاری از وجود مبارک ولی عصر به این دلیل برمی آید که او عصاره خلقت
است و می خواهد هدف همه انبیاء و اولیا را پیاده کند.

قرآن می فرماید: چنین انسانی بدون اقتدار و رهبری و حکومت نخواهد بود; زیرا با نصیحت، با ارشاد و موعظه، حدود
الهی اجرا نمی شود، مرزها محفوظ نمی ماند. در برابر تهاجم بیگانگان، مرز را نمی شود با نصیحت بست و بالاخره حکومت
لازم است. تعبیر قرآن درباره انسان کامل این نیست که ما او را حاکم می کنیم، ملک به او می دهیم، ملک به او اعطا و ایتاء
می کنیم، این گونه واژه ها در مورد اوصیا نیست. درباره آنها می فرماید: حکومت ارث آنها است درباره دیگر حاکمان گاهی
خداوند می فرماید:

قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء. (۲)

یعنی خدایا ملک و ملک مال توست، تو هم مالکی، هم ملکی، هم قادری، هم مقتدری، هم نفوذ دست توست و هم ملک
به دست توست و به هر که بخواهی می دهی، از هر که بخواهی می گیری. اینها در حدی است که شامل افراد زیادی
می شود.

درباره داود و سلیمان، علیهماالسلام، فرمود:

وآتیناهم ملکا عظیما. (۳)

انبیای بنی اسرائیل را مشمول «ایتاء» کرده است، بالاتر از «ایتاء» ممکن است «اعطا» باشد. تعبیر هبه، عطا، ایتاء، تملیک
در قرآن کریم فراوان است. اما تعبیر «ارث » که من حکومت را «ارث » فلان گروه قرار می دهم کم است. «توریث » غیر از
«تملیک » و غیر از «هبه » و مانند آن است. در تملیک، یک نحوه مبادله ای هست که کالایی به جای نقد و یا کالایی به جای
کالا می نشیند. وقتی انسان چیزی را می خرد، یعنی نقدی را و مالی را می دهد و کالایی را می گیرد. در حقیقت در این داد
و ستد، تبادل بین دو مال است; یعنی مالی به جای مال دیگر می نشیند. خریدار نقد و پول می دهد و فروشنده کالا را، این
داد و ستد در حقیقت جا به جایی مالی در برابر مال دیگر است. که به آنها «تملیک »، «مبادله » و مانند آنها می گویند.

اما در «ارث » این گونه نیست که یک مالی با مالی مبادله شود، مالی به جای مال دیگر بنشیند; بلکه، در ارث مالک به
جای مالک می نشیند، نه مال به جای مال قرار بگیرد. مال در جای خود محفوظ است، آنکه مالک بالاصل بود، فعلا
حضور و ظهور ندارد و دیگری حضور و ظهور پیدا می کند.

وارث به جای مورث می نشیند، مالک به جای مالک می نشیند، مال به جای مال. این فرق جوهری ارث و با معاملات
عادی است.

در قرآن کریم برای برقراری حکومت اولیا و اوصیا بهترین واژه ای که به کار رفته تعبیر ارث است. خداوند فرمود: زمین
مال خداست، گاهی می فرماید: «ما زمین را به دیگران دادیم ». گاهی می فرماید: «ما زمین را به عنوان ارث به دیگران
منتقل کردیم ».

ان الارض لله یورثها من یشاء. (۴)

اگر زمین مال خداست و خدا مورث و مورث است و دیگری که ولی خداست، وارث زمین است، زمین به عنوان میراث به
او می رسد، به آن معنا نیست که چیزی سپرده و زمین را گرفته است، بلکه زمین را به ارث برده است. ارث وقتی صادق
است که وارث به جای مورث بنشیند و این بدون خلافت حاصل نخواهد شد. اگر کسی خلیفه و جانشین خدا شد; یعنی
مظهر خدا شد، آیت کبرای خدا شد، می تواند وارث زمین بشود. ذات اقدس اله این حقیقت را به صورت یک آیه ای که
وجود مبارک ولی عصر، ارواحنافداه، در زادروزش آن را قرائت کرده، درآورده و فرمود:

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. (۵)

ما می خواهیم آنها را وارث خودمان قرار بدهیم. آنها نسبت به جوامع بشری امامان و نسبت به خدای سبحان وارثانند.

برقراری حکومت عدل، تحقق هدف همه انبیا و برآوردن نیاز جوامع بشری، یک حکومتی می طلبد که در آن ذات اقدس
اله زمین را به عنوان ارث به این حاکم بدهد، نه با کودتا، نه با قیام مردمی نه با رای مردم; زیرا رای مردم عوض شدنی
است.

ممکن است رای مردم در برابر رای مردم دیگر محکوم به شکست باشد. ولی حکومتی جهانگیر را چیزی نمی تواند از پای
درآورد، به دلیل این که این حکومت به دست و فکر مردم نیست.

خداوند حکومت را به عنوان ارث به آنها داده است. در ارث این گونه نیست که هر کسی از هر کس ارث ببرد، در ارث یک
پیوند لازم است. تا کسی یک پیوند واقعی با مورث نداشته باشد، از او ارث نمی برد.

وجود مبارک امام صادق، علیه السلام، در دیدار با بعضی از علمای عصرش، فرمود: «تو فقیه اهل عراق هستی » عرض کرد:
«آری ». فرمود: «بر چه اساس برای آنها فتوی می دهی؟» عرض کرد: «بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبرش ».

با اینکه او فقیه عصرش بود، وجود مبارک امام صادق، علیه السلام، فرمود: چگونه به قرآن فتوی می دهی در حالی که:

وما ورثک الله من کتابه حرفا. (۶)

خداوند سبحان یک حرف را به تو ارث نداده است، تو «علم الدراسه » را گذراندی، سالیان متمادی درس خواندی و مفسر
شدی، اما ارث نبردی، «علم الوراثه » با پیوند حاصل می شود و این پیوند به آن است که جان انسان به جان آفرین مرتبط
بشود. وقتی انسان به جان آفرین مرتبط می شود که از خود بگذرد.

با اینکه او سالیان متمادی در کوفه و غیر آن، کرسی تدریس داشت، اما امام معصوم، سلام الله علیه، به او فرمود: «چگونه
به قرآن فتوی می دهی در حالیکه یک حرف از قرآن ارث نبردی ». از این سخن معلوم می شود که علم الوراثه پیوند
می خواهد و پیوند به این است که انسان از خود بگذرد.

شما عالمی را پیدا نمی کنید که کتاب بنویسد و برای او بی تفاوت باشد که نام او را ببرند یا نبرند. یقینا هر کس کتابی
می نویسد، علاقه مند است نام او برده شود. چنین کسی در وادی علم الدراسه است; زیرا انسان تا خویشتن را می بیند
نمی تواند وارث حق باشد.

بنابراین وقتی مالک به جای مالک و متصرف به جای متصرف می نشیند، باید با او مرتبط باشد و این نیست مگر که
خلیفه او باشد، اگر خلیفه او بود و در ولایت کلی سهمی داشت، می تواند وارث او باشد.

ذات اقدس اله، به عنوان ارث وعده داده و فرمود:

ان الارض لله یورثها من یشاء.

و آن «من یشاء» راهم مشخص کرده و فرموده آنها که در زمین مستضعف ولی در ملکوت عظیمند، اراده ما بر این است که
آنها را وارثان زمین قرار دهیم; یعنی به جای خودمان بنشانیم.

با توجه به این که در ارث، وارث وقتی به جای مورث می نشیند که مورث رخت بر بندد، در خلافت هم همینطور است;
یعنی آن «مستخلف عنه » غیبت می کند و «خلیفه » به جای «مستخلف عنه » می نشیند.

یک وقت می گوییم، فلان امام، خلیفه فلان پیامبر، علیه السلام، است، گاهی می گوییم فلان امام، جانشین فلان امام،
علیه السلام، است، اینها معنا دارد، برای اینکه امام قبلی رحلت کرده و امام بعدی جای او نشسته است، یا پیغمبر رحلت
کرده، امام جای او نشسته است، در صورتی که «مستخلف عنه » و «منوب عنه »، رحلت کرده و یا غیبت کند، خلافت وارث
معنا دارد، اما اگر یک موجودی دائما حاضر و ظاهر باشد: «الحی الذی لایموت »; (۷) نه مرگ به سراغ او می رود، نه غیبت و
خفا در مورد او راه دارد.

با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماشا کنم تو را
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

اگر موجودی اهل غیبت، اهل مرگ، اهل غفلت، اهل نوم، اهل خستگی نباشد، خلافت از او چه چه معنایی دارد؟ اگر
کسی می میرد یا غایب می شود، یا خسته می شود و یا فراموش می کند، در تمام این عناوین چهارگانه و مانند آن نیابت،
خلافت و… معنا دارد، اما موجودی که دائما حی است: «الحی الذی لایموت »; جهل ندارد: «لا یعزب عنه مثقال ذره فی
السموات و الارض »; سهو (۸) و نسیان ندارد: «و ما کان ربک نسیا»; و خدایی که خستگی در او (۹) راه ندارد: «افعینا بالخلق
الاول »; (۱۰) دائما ظهور دارد خلافت او چه معنایی دارد؟

خلافت از خدا، یا ارث از خدا معنای خاص خود را دارد; یعنی اگر کسی خلیفه خدا شد، ذات اقدس اله، اولا تمام شؤون او
را تامین می کند، ثانیا تمام کارهای سودمند را با دست و زبان و فکر و حرکت او انجام می دهد. و دست بی دستی خدا از
آستین این خلیفه ظهور می کند.

خداوند سبحان خودش را در یک مقطع خاص نشان می دهد. در جنگهایی که در صدر اسلام اتفاق می افتاد، ذات اقدس
اله به آن مجاهدان نستوه می فرمود: شما در این جنگ نابرابر که پیروز شدید، در حقیقت دست بی دستی من بود که از
آستین شما به در آمده است. اگر به پیغمبر فرمود:

و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی. (۱۱)

ظریفترش را به صورت جمع به همه آنها گفت:

فلم تقتلوهم ولکن الله قتلهم. (۱۲)

شما دشمنان را نکشتید خداوند کشت، نفرمود: «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم ولکن الله قتلهم ». یکبار تعبیر این است:

و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.

و یک وقت از این نمکین تر است:

فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم.

نفرمود نکشتید، آن وقتی که کشتید، بلکه خدا کشت، فرمود اصلا شما نکشتید.

دستی از غیب بیرون آمد و بر سینه نامحرم زد و آن دست غیبی از آستین شما درآمده است و البته این کار شدنی است.

بنابراین انسان تا از خود نگذرد لیاقت خلافت خدا را ندارد، و اگر به آن مقام بار یافت وقتی می خواهد خلیفه خدا بشود،
ذات اقدس اله همه کارهای خیر و صلاح و فلاح را از راه مجاری ادراکی و تحریکی آن شخص انجام می دهد. لذا این
شخص هر کاری که انجام می دهد به اذن خداست. چون به قرب نوافل باریافت همه کارهای او آیت کار الهی است. چنین
انسانی خلیفه و وارثی می شود که جای مورث می نشیند.

در جریان بهشت ذات اقدس اله فرمود:

الذین یرثون الفردوس. (۱۳)

هرگز انسان بهشت را با کار کسب نمی کند، گرچه یک سلسله تعبیرات تشویقی در قرآن کریم هست که خداوند
می فرماید: اگر شما فلان کار را انجام دادید خدا به شما اجر می دهد. تعبیر به اجر جز برای تشویق چیز دیگری نیست، و
گر نه حقیقت اجر در اینجا صادق نیست. اجر و مزد آن است که انسان کاری را برای صاحب کار انجام دهد و چیزی از او
دریافت کند. اگر کسی برای خود کار کند و از دیگری پول دریافت کند اجر و اجاره نیست.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.