پاورپوینت کامل به مولایم مهدی! ۱۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل به مولایم مهدی! ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل به مولایم مهدی! ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل به مولایم مهدی! ۱۳ اسلاید در PowerPoint :
۲۹
امشب شب عروسی پسرم است. آن قدر کار برای
انجام دادن دارم که نمی دانم به کدامشان برسم. جواب
تلفن خواهرم را که می دهم، صدای در حیاط را
می شنوم.
هیچ کس در خانه نیست. چادرم را به سرم
می اندازم و از میان حیاط چراغانی شده و میز و
صندلیها می گذرم. لحظه ای می ایستم. به آسمان نگاه
می کنم. ابرهای سفید زیر نور خورشید صورتی
شده اند. هوا دارد تاریک می شود و الان مهمانها از راه
می رسند. پس محمد کجاست؟
کنار در حیاط، دو شاخه ریسه ها را به برق می زنم.
حیاط روشن می شود. قدمهایم را تندتر می کنم. پشت
در که می رسم، رویم را می گیرم و در را باز می کنم.
مرد بلند بالایی پشت در ایستاده. حتما از دوستان
محمد است. سلام می کنم و تعارف که داخل شود.
می گوید کاری برایش پیش آمده که نمی تواند در مراسم
شرکت کند. نمی دانم چه بگویم. اگر محمد بفهمد خیلی
ناراحت می شود. دست و پایم را گم کرده ام. برمی گردم.
می روم و یک دیس شرینی از روی یکی از میزها
برمی دارم.
وقتی تعارف می کنم، دستش را دراز می کند و
دانه ای برمی دارد. بعد پاکتی به طرفم می گیرد. پاکت
کارت عروسی محمد است. پاکت را می گیرم و
خداحافظی می کنم که محمد از راه برسد.
چقدر دیر کرده! چرا اینقدر نگران شده ام. خودم را
تنها حس می کنم. تنهاتر از همیشه. باید اسمش را
بپرسم. سرم را بلند می کنم که نشانیهایش را ببینم و
اسمش را بپرسم؛ اما کسی جلو در نیست. مرد رفته و
من هنوز مات و مبهوت ایستاده ام. انگار هیچ وقت کسی
آنجا نبوده! انگار خواب دیده ام! انگار…
***
یک هفته از عروسی محمد می گذرد. امشب محمد و
عروسم مهمان من هستند. نزدیک اذان مغرب است. به
طرف تلویزیون می روم و آن را روشن می کنم. صدای
قرآن در اتاق می پیچد. کمی بعد بچه ها از راه می رسند.
خیلی خوشحالم. نمی گذارم دست به کاری بزنند.
قسمشان می دهم که بنشینند. عروسم به حیاط می رود
و آب را روی درختان آن می گیرد.
سفره را پهن می کنم و بشقابها را می چینم و گلدان
گلهایی را که از حیاط چیده ام، وسط سفره می گذارم. در
یخچال را که برای برداشتن سب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 