پاورپوینت کامل سیدهاشم حسینی بحرانی ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سیدهاشم حسینی بحرانی ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیدهاشم حسینی بحرانی ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سیدهاشم حسینی بحرانی ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
۵۰
برآمدن آرزوی زیارت حضرت
محمد بن احمد می گوید: بیست و چند بار، حج به جای آوردم. و هر بار، خود را به پرده
کعبه می آویختم و به حطیم و حجرالأسود و مقام ابراهیم می رفتم و دائماً مشغول دعا
می گشتم، و بیشترین دعایم، زیارت مولایم حضرت صاحب الزّمان(ع) بود.
در یکی از سال ها که برای خرید مایحتاج، در مکه مانده بودم، جوانی همراه من بود که
همراه خود پنبه رنگ شده داشت. بهای آنها را به وی پرداختم و پنبه ها را از دستش
گرفتم، ولی آن جوان شروع به چانه زنی کرد، در حالی که من به انتظار ایستاده بودم.
ناگاه کسی ردایم را کشید و صورتم را به سویش برگرداندم؛ مردی با هیبت را دیدم که از
تماشایش ترسیدم. به من گفت: آیا آن را نمی فروشی؟ و من نتوانستم که جواب منفی بدهم
و از چشمم نهان شد و دیگر چشمم وی را ندید. و گمان بردم که مولایم بوده باشند.
روزی از روزها، در باب «صفا» نماز می گزاردم، و به سجده رفته، چانه ام را بر
سینه ام گذارده بودم که فردی مرا با پای خویش تکان داد و به من گفت: سرت را از
سینه ات بردار. پس همین که چشم گشودم، همان مردی را دیدم که از فروش پنبه ها سؤال
کرده بود و هیبتش سبب شد که چشمم تار شود و از دیدگانم نهان گردد. با همان امید و
یقین برخاستم و مدتی در حج، در آن موقف، دائماً دعا می کردم.
و در آخرین سال، به همراه یمان بن فتح و محمد بن قاسم علوی و علان کلینی، در پشت
کعبه نشسته بودیم و گفت و گو می کردیم که مردی را در حال طواف دیدم و با نگاه به او
اشاره کردم و خواستم به دنبالش بروم. طواف کرد تا به کنار حجر اسماعیل رسید، در
آنجا گدایی را دید که بر حجر ایستاده و مردم را به خداوند سوگند می دهد که به او
کمک کنند و صدقه دهند. همین که نگاه آن مرد به گدا افتاد، خم شد و چیزی را از روی
زمین برداشت و به او داد و گذشت. من، نزدیک گدا رفتم و از او درباره چیزی که به او
داده بود پرسیدم، ولی از آگاه ساختنم، ابا کرد، به او دیناری دادم و گفتم: آنچه را
در دست داری، نشانم بده. دستش را گشود و شمردم که بیست دینار در آن بود. در قلبم
یقین پیدا کردم که آن شخص، مولایم(ع) بوده اند. به جایی که نشسته بودم، بازگشتم و
چشمم به طواف بود. همین که آن حضرت(ع) از طواف فارغ شدند، به نزد ما آمدند. خوفی
شدید از مهابت ایشان ما را فراگرفت و دیدگان همه مان تار شد، و از جای خویش
برخاستیم و ایشان نشستند.
از ایشان پرسیدیم که از چه خاندانی می باشند؟ فرمودند:
از عرب.
عرض کردم: از کدام خاندان عرب؟ فرمودند:
از بنی هاشم.
عرض کردیم: از کدام طایفه بنی هاشم؟ فرمودند:
بر شما مخفی نخواهد ماند، إن شاءالله.
آنگاه به محمد بن قاسم نظر نموده، فرمودند:
ای محمد، تو برخیر هستی، ان شاءالله.
سپس بیان داشتند: آیا می دانید که زین العابدین(ع) هنگام فراغت از نماز، در سجده
شکر، چه می فرمود؟
عرض کردیم: خیر. فرمودند:
می فرمود: ای کریم، بنده مسکین تو در آستان تو است، ای کریم، بنده فقیرت، زیارت
کننده توست، بنده ناچیزت دردرگاه توست ای کریم.
آنگاه از نزد ما رفتند. و موج تفکر ما را فرا گرفت، و فردا آن حضرت(ع) را در حال
طواف مشاهده کردیم و چشمانمان به سویشان خیره شد، و همین که از طواف فراغت یافتند،
به سوی ما آمدند و نشستند و به گفت وگو پرداختند، سپس فرمودند:
آیا می دانید که زین العابدین(ع) در دعای تعقیب خویش پس از نماز چه می فرمود؟
عرض کردیم: به ما بیاموزید.
فرمودند:
می فرمود(ع): خداوندا، از تو درخواست می کنم به حق آن اسمت که آسمان و زمین بدان
برپاست، و به حق اسمت که بدان پراکنده شده را گرد می آوری و گرد آمده را پراکنده
می سازی، و به حق اسمی که بدان حق و باطل را از یکدیگر جدا می سازی و به حق آن اسمی
که بدان دریاها را پیمانه می کنی و ریگ ها را می شماری و کوه ها را وزن می کند
می کنی؛ که انجام دهی برایم چنین و چنان.
و آن حضرت(ع) روی به من نمودند. و من تا زمانی که به عرفات رسیدیم و بر آن دعا
مداومت داشتم.
وقتی که از عرفات به مزدلفه رفتیم و شب را آنجا ماندیم، [در عالم خواب] رسول
الله(ص) را زیارت کردم، به من فرمودند: آیا به حاجتت رسیدی؟
عرض کردم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 