پاورپوینت کامل آقا شیخ مرتضای زاهد ;بخش پایانی ۴۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آقا شیخ مرتضای زاهد ;بخش پایانی ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آقا شیخ مرتضای زاهد ;بخش پایانی ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آقا شیخ مرتضای زاهد ;بخش پایانی ۴۱ اسلاید در PowerPoint :

۷۰

در سال ۱۳۷۳ هجری شمسی قضیه و داستانی از مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد را از زبان
حضرت آیت الله العظمی بهجت در دفترچه ای یادداشت کرده بودم. این قضیه را در اولین
جمعه بعد از ماه مبارک رمضان، بعد از جلسه روضه خانه ایشان از معظم له شنیده و
یادداشت کرده بودم و حالا هم برای ثبت نهایی دوباره به حضورشان رسیدم و نکاتی را
جویا شدم.

آن روز حضرت آیت الله بهجت در ابتدا ماجرای آقا سید حسن را تعریف کردند؛ ماجرایی
بسیار زیبا، لطف و طرب انگیز که در نجف اشرف اتفاق افتاده است.

مرحوم آقا سید حسن در شهر نجف اشرف زندگی می کرد او شیعه و مؤمنی با تقوا و اهل
ولایت بود. آقا سید حسن در یکی از سال های حیاتش مشکلات و گرفتاری های بسیار سنگینی
پیدا می کند.

این نابسامانی ها و گرفتاری ها مدت ها ادامه می یابد و روز به روز بر قرض ها و
مشکلات او افزوده می شود. عاقبت صبر و طاقتش را از کف می دهد و از آن همه قرض و
فقر، خسته و دل شکسته می گردد. دیگر هیچ راه و چاره ای به جز توسّل باقی نمانده
بود. آقا سید حسن با ایمانی صادق و قلبی شکسته، به ساحت مقدس امام زمانش حضرت
حجت ابن الحسن العسکری(ع) متوسل می شود و مشغول خواندن ذکر و دعایی خاص می گردد.
این توسل و عرض حاجت به ساحت مقدس امام زمان(ع) را باید چهل روز پشت سر هم ادامه
می داد.

این توسل را آغاز می کند، روز اول، روز دوم، روز سوم … و همین طور روزها پشت سر
هم می آید و می رود. عاقبت چهلمین روز نیز فرا می رسد. آقا سید حسن آن روز متوجه
نبود درست چهلمین روزی است که آن دعا و توسل را خوانده است.

آن روز به جز او هیچ کس در خانه حضور نداشت و درهای خانه نیز همه بسته بود. آقا سید
حسن در آن خلوت و سکوت حاکم بر خانه، مشغول خواندن دعا و توسلش شد. ناگهان آن سکوت
و خاموشی شکسته می شود و شخصی او را با اسم صدا می زند:

– آقا سید حسن! آقا سید حسن!

آقا سید حسن با شنیدن این صداها گمان کرد خیالاتی شده است. دوباره همه فکر و
اندیشه اش را به دعا و توسلش جمع کرد. اندکی بعد دوباره همان صدا شنیده شد. این بار
صاحبِ آن صدا آقا سید حسن را با نام و نام پدرش صدا کرد.

آقا سید حسن همراه با ترس و اضطراب از جایش بلند شد؛ اطمینان پیدا کرده بود که این
صدا واقعی و حقیقی است. سراسیمه و با شتاب شروع به جستجوی اتاق ها و همه گوشه و
کنار خانه کرد، اما به جز او هیچ کس در خانه حضور نداشت. به شدت حیران و مضطرب شده
بود؛ اما اضطرابش همراه با نوعی امید بود.

در این هنگام صاحبِ آن صدا قریب به این مضامین می فرماید:

آقا سید حسن! شما گمان می کنید ما به یاد شما نیستیم و مواظبتان نمی باشیم!

به راستی عجب صدای دلنشینی داشت. عجب صدای جان بخش و مهرافزایی داشت.

– «آقا سید حسن! شما گمان می کنید ما به یاد شما نیستیم و مواظبتان نمی باشیم!»

و بعدها آقا سید حسن برای دیگران تعریف کرده بود:

«در آن لحظه ای که آن صدای نهانی و جان بخش را شنیدم به یک باره احساس و نیروی خاصی
در من پیدا شد. از آن لحظه به بعد بی اختیار اطمینان پیدا کرده بودم که دیگر هیچ
گرفتاری و مشکلی ندارم! و عجیب تر اینکه بعد هم، بدون اینکه پول و کمک ظاهری و خاصی
به من برسد، همه قرض ها و مشکلاتم خود به خود و به شکل های نامحسوسی برطرف شد و بعد
از شنیدن آن آوای روح بخش و نهانی همه آن ناراحتی ها و گرفتاری ها به کلی از میان
رفت!»

حضرت آیت الله العظمی بهجت بعد از اینکه ماجرای آقا سید حسن را تعریف کردند
بلافاصله و با شور و شعفی خاص به سراغ مطلب بعدی و به عبارتی صحیح تر به سراغ مطلب
و ماجرای اصلی رفتند.

در حدود سی سال پیش از سال ۱۳۷۳ یک آقای تهرانی، داستان و ماجرای جالبی را برای
آیت الله بهجت تعریف کرده بود. آن آقای تهرانی شغل و پیشه اش نجاری بود، نجاری
متدین و با تقوا. او نیز در یکی از سال های زندگی در کسب و کارش مشکل پیدا می کند و
چرخش روزگار، سفارشات و درخواست های ساخت وسیله های چوبی را بسیار کم و ناچیز
می کند و درآمدهای او روز به روز کاهش می یابد.

آن آقای نجار خودش به آیت الله بهجت گفته بود: «با آنکه تا آنجا که ممکن بود
صرفه جویی می کردم، ولی باز هم مجبور شده بودم اندک اندک از سرمایه و وسایل کارم
بفروشم و خرج کنم. این وضعیت مدت ها ادامه یافت و هیچ گشایشی برای من حاصل نمی شد و
روز به روز بر مشکلاتم افزوده می شد…»

اما او همچنان امیدوار و صبور بود. مشکلاتش را، حتی برای خانواده اش هم بازگو
نمی کرد. هر روز در محل کارش حاضر می شد و همچنان امیدوار به رونق و گشایشی دوباره
در کسب و کارش بود. عاقبت در یکی از شب های زمستانی، صبر و طاقتش را از دست داد و
با دلی شکسته و همراه با نوعی گله مندی، شروع به عرض حاجت به ساحت مقدّس امام
زمانش، حضرت بقیه الله اعظم حجت ابن الحسن العسکری(ع) کرد. آن شب با توسل و عرض
حاجتی پاک و صادقانه سپری شد.

فردای آن شب آن نجار به خانه یکی از نیکان دعوت شده بود. آقا شیخ مرتضی زاهد نیز در
آن جلسه حضور داشت. صاحبخانه، آقا شیخ مرتضی و چند نفر از مؤمنین را برای صرف غذا
دعوت کرده بود.

سفره غذا چیده شد. حاضرین بعد از غذا بلند شدند و شروع به خداحافظی کردند، اما آقا
شیخ مرتضی زاهد همچنان در مجلس نشسته بود. آن آقای نجار نیز همراه با صاحبخانه و دو
سه نفر از میهمان ها به دور آقا شیخ مرتضی زاهد حلقه زده بودند.

آن آقای نجار برای آیت الله بهجت تعریف کرده بود:

«بعد از اینکه جلسه تمام شد، من و صاحبخانه و دو سه نفر از دوستان در خدمت آقای
زاهد در زیر کرسی نشسته بودیم. ایشان بلافاصله و بدون هیچ مقدمه و پیش زمینه ای
شروع به تعریف کردن قصه و ماجرای آقا سید حسن کردند (یعنی همین داستانی که پیش از
این گذشت) پرداختن به این قصه به اندازه ای بی مقدمه و بی مناسبت بود که به خوبی
پیدا بود، علاوه بر من، دیگران نیز از این مطلب تعجب کرده اند.

آقا شیخ مرتضی زاهد در حال بازگویی و تعریف کردن این قضیه بودند و من هم همانند
دیگران در حال گوش دادن به ماجرای آقا سید حسن بودم تا اینکه آقای زاهد به آن قسمت
از این قصه و ماجرا رسید که صاحبِ صدا به آقا سید حسن می فرماید: «شما گمان می کنید
ما به یاد شما نیستیم و مواظبتان نمی باشیم!»

در این لحظات آقا شیخ مرتضی زاهد این جملات را با نگاهی بسیار نافذ و خاص به من
بازگو کرد.

با شنیدن این جملات ناگهان یک حالت بسیار شگفت و خارق العاده ای در من پیدا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.