پاورپوینت کامل غرب و آخرالزمان (قسمت دوم) ;گفت وگو از پایان ۶۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل غرب و آخرالزمان (قسمت دوم) ;گفت وگو از پایان ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل غرب و آخرالزمان (قسمت دوم) ;گفت وگو از پایان ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل غرب و آخرالزمان (قسمت دوم) ;گفت وگو از پایان ۶۹ اسلاید در PowerPoint :
۲۰
گرچه بسیاری از ادبا، فلاسفه و نظریه پردازان پیش از ظهور وجوه مختلف بحران و
مشاهده طلایه داران انحطاط، این خودبنیادی غرب را مقدمه سقوط در مغاک بحران و
انحطاط شناخته و درباره اش تذکر داده بودند، اما انسان غربی پای در سراشیبی تندی
گذارده بود که دیگر به راحتی قادر به بازگشت نبود.
«فردریش نیچه»، «اسوالد اشپنگلر»، «گوته»، «آرنولد توین بی» و بسیاری دیگر از جمع
فلاسفه و اندیشمندان انحای مختلف بروز انحطاط و بحران را سرانجام تاریخ غربی
می شناختند و آن را اعلام می داشتند.۱
طی قرون بعد، به ویژه قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی، پیشرفت مادی و تغییر صورت مادی حیات،
عامل مهمی در فریفته شدن انسان و دل بستن او به مجموعه دستاوردهای مادی بود و از
همین رو، با «مطلق انگاری» علم جدید، بر این پندار پای فشردند که: فن آوری آدمی را
در دستیابی به آرامش جان و امنیت جسم یاری خواهد داد. همین شیفتگی مانع از آن شد تا
دریافته شود علت اصلی همه رنج ها، افسردگی، فساد و بحران در اقصا نقاط عالم حاصل و
محصول ناگزیر «خودبنیادی» و دور ماندن از «رهبری الهی» است. این غرور با دلالگی
شیطان، دنیا و دنیامداری را در چشم انسان جلوه داد تا در پس تجربه ناکامی هر
ایدئولوژی، به جای تجدید نظر در اساس این «رویکرد» خود را دلخوش به «ایدئولوژی»
دیگر کند. گویا تجربه چاله های و چاه ها روزی مقدر او بود. به عبارت زیبا و ذکر
بلند کلام آسمانی قرآن:
آیا نگشتند در زمین تا بنگرند چگونه بوده است فرجام آنان که پیش از اینان بودند در
شماری بیشتر و آثاری افزون تر در زمین. پس آنچه به دست آوردند سودی برایشان نداشت.
آنگاه که پیامبرانشان با دلایلی روشن به سویشان آمدند به دانش خود دلخوش گشتند تا
آنکه فرود آمد آنچه را مسخره می کردند.۲
انسان به جای خدا قانون به جای دین
اصالت سود و ترقی به جای ارزش های دینی اخلاق هدونیسم به جای مذهب
گر چه این مقاله گفت وگو از «فلسفه تاریخ» و نقد آن را عهده دار نیست لیکن برای
تبیین و تشریح برخی اصطلاحات از جمله «تاریخی گری» و فلسفه تاریخ ناگزیر به ارائه
توضیح مختصر است.
کلمه «تاریخ» و موضوع متعلق به آن را نمی توان با تعریف و تعبیری ثابت و قابل درک و
قبول همگان در حوزه های مختلف بیان کرد. آنچه مشهور است این است که لفظ تاریخ
مجموعه ای از حوادث گذشته در حیات اجتماعی انسان را متبادر به ذهن می سازد که کمتر
دخلی به امروز و ترتیب مناسبات در زمان حال دارد. در واقع همان مجموعه ای که با
عنوان کتاب تاریخ (History) در مدارس تدریس می شود، و به دفتر ثبت گورستان بیشتر
شبیه است تا حقیقت تاریخ.
مؤلفین کتاب فلسفه تاریخ در تعریف از تاریخ قول پیرنه (Pirenne) را بیان کرده اند
که در تعریف تاریخ گفته است:
تاریخ داستان رفتار و کردار و دستاوردهای انسان هاست که در جوامع زندگی می کنند.۳
چنانکه پیداست هر دو تعریف از تاریخ، صورت حوادث و بیان رخدادها را مراد کرده اند.
ارزیابی و بیان نقطه نظرهای مورخان درباره حوادث، رفتارها و آنچه در گذشته بر اقوام
یا رفته, تنها وجهی از تاریخ است. از این نحوه تعریف با عنوان: «تاریخ به مثابه
ارزیابی» یاد شده است. در واقع، «تاریخ به مثابه ارزیابی»، بیان نقطه نظرها،
دیدگاه ها و اعتقادات بیان شده درباره حوادث و وقایع۴ است. و مورخی که از این حیث
به حوادث می نگرد، تاریخ را به مثابه ارزیابی فرض کرده است.
تعریف دیگری هم به موازات این تعریف ارائه شده و آن، «تاریخ به مثابه واقعه»۵ است.
در این وجه مورخ تنها به روند حوادث و وقایع یعنی آنچه عملاً اتفاق افتاده نظر دارد
صرفنظر از هر گونه بیان معتقدات و دیدگاه خود.
در مجالی دیگر درباره معنی و مفهوم تاریخ و دریافت بزرگان اهل معرفت قلبی از تاریخ
سخن به میان می اید.در این میان جماعتی با مطالعه و پژوهش در میان سلسله حوادث
وقایع گذشته، سعی خویش را مصروف کشف قانونمندی های حاکم بر جریانات، حوادث و تحولات
اجتماعی کرده اند. این جماعت که با عنوان «فلاسفه تاریخ» شناخته می شوند، برآنند
تا با کشف شواهد و ارائه مدارک اثبات کنند فراز و فرودهای گذشته و همه آنچه بر
اقوام وملل رفته از قاعده و قانونی ویژه تبعیت می کند که قابل شناسایی و تعمیم است
و حسب آن قاعده می توان دریافت هر قومی در چه مرحله ای و مداری سیر می کند و در
آینده به کدام منزل و یا مرحله فرود می آید.
فلاسفه تاریخ قبل از آنکه ذهن خود را متوجه صورت حوادث کنند، سعی در درک قانون جاری
و حاکم بر حوادث داشتند. این گروه با رویکردی ویژه به علوم اجتماعی و حوادث عقیده
دارند. پیش بینی تاریخی هدف اصلی فیلسوف تاریخ است. «کارل پوپر» و بسیاری دیگر از
منتقدان این گروه، ضمن بیان رویکرد فیلسوف تاریخ و اشاره به آنها می گویند:
تاریخی گری، رویکردی به علوم اجتماعی است که عقیده دارد پیش بینی تاریخی هدف اصلی
این علوم است و هدف مذکور تنها از طریق کشف ضرب آهنگ هایی که فرایند تکامل تاریخ را
مشخص می سازند قابل تحقیق و دست یافتنی است.۶
هنگامی که از تاریخی گری صحبت می کنیم، منظورمان اشاره به تلاش ها و اقداماتی است
که به منظور نشان دادن قانون مندی های حاکم بر جریان ها و تحولات اجتماعی صورت
می گیرند.۷
مبتنی بر تعاریف دوگانه ارائه شده، یعنی «تاریخ به مثابه واقعه» و «تاریخ به مثابه
ارزیابی» فلاسفه تاریخ یعنی جویندگان قانونمندی حاکم بر روند تحولات و حوادث تاریخی
را به دو گروه تقسیم نموده اند:
۱. گروه اول، طرفدار «فلسفه نظری یا جوهری تاریخ»اند. جریانی که تاریخ را به «مثابه
واقعه» می نگرد و آن را به معنای «گذشته» مورد مطالعه و ارزیابی قرار می دهد.
«فیلسوف تاریخ» در این گروه، سعی در ارائه «سیستم» ویژه ای دارد که نظام حاکم بر
حوادث و فراز و فرودها و آمد و شدها را معلوم و بیان می کند.
مهم ترین اعضای این گروه که تا قبل از قرن بیستم در موضوع «فلسفه تاریخ» میدان دار
بودند عبارتند از:
هگل، مارکس۸، کنت، اشپنگلر، توین بی، شلینگ و…
۲. گروه دوم، طرفداران فلسفه «تاریخ تحلیلی و انتقادی»اند. جریانی که تاریخ را به
مثابه ارزیابی می نگرد و آن را به معنای «مطالعه گذشته» مطالعه می کند، و به عنوان
منتقد گروه اول، در برابر هر نوع «سیستم سازی» و بیان قانونمندی کلی می ایستد.
اینان در خلال قرن بیستم از میان «تجربه گرایان» و طرفداران فلسفه مدرن انگلیسی سر
برآوردند. که مهم ترین اشخاص این جریان «بندتوکروچه» و کارل پوپر هستند. از آنجا که
گروه اول از فلاسفه تاریخ چون مارکس، با ترسیم مراحل و مراتب در سیر حوادث تاریخی،
برای سیر در عرصه تاریخ و تنظیم مناسبات سیاسی اجتماعی، اقدام به ارائه ایدئولوژی
(مبتنی بر دریافت و جهان بینی مخصوص خود کردند، منتقدین آنها با طرد و نفی هر نوع
گرایش ایدئولوژیک و تاریخی گری، جمله مخاطبین را در مسیری سوق دادند که از آن با
عنوان «تجربه گرایی» یاد می کنیم.
تجربه گرایی
تحولات فرهنگی غرب طی قرون ۱۶، ۱۷و ۱۸ میلادی، موجد شکل گیری جریان های گوناگونی در
حوزه های مختلف معارف گردید، که در مجموع جملگی «سلب حیثیت معنوی از عالم و آدم» و
رویکردی صرفاً خاکی و مادی درباره هستی را امام خویش ساخته بودند.
«علوم جدید» و «متدولوژی» حاکم بر آن خود را مرهون «رنه دکارت» فرانسوی (۱۶۵۰ ـ
۱۵۹۶م.) می شناسد که به عنوان یکی از پایه گزاران «فلسفه مدرن» بنیاد نظری و معرفتی
غرب را در عصر جدید دچار دگرگونی و تحولی شگرف ساخت. در عبارتی بسیار ساده، دکارت
اعلام داشت:
هرگاه شناخت قطعی دال بر صدق چیزی نداشته باشیم هرگز آن را به عنوان امر حقیقی
(حقیقت) نپذیریم.۹
این عبارت مقدمه پذیرش تجربه و اصالت تجربه گرایی (empirieism) در شناسایی و نظر به
هستی بود. «قطعیت» مورد نظر دکارت پذیرش عینی و تجربی همه چیز در محضر «عقل کمی» و
«آزمایشگاه حواس ظاهری» بود که با ردّ و طرد هرگونه شناخت و معرفت متافیزیکی و
دینی، «انسان و دریافت های» او را ملاک و سنگ محک معرفی و جز آن را مورد تردید قرار
می داد.
در پی رنه دکارت، «جان لاک» انگلیسی (۱۷۰۴ـ۱۶۳۲م.) به عنوان پدر مشرب تجربه گرایی
اعلام داشت, هر گونه شناختی اساساً مبتنی بر تجربه۱۰ است.
حسب همین رویکرد تجربه گرایانه، دانشمندان علوم طبیعی به عنوان تجربه گرایان حقیقی
معرفی شدند. از همین رو، مطالعات علوم اجتماعی و انسانی نیز تنها زمانی به عنوان
«علم» شناسایی و پذیرفته شدند که با رویه ها، معیارها و شیوه کار علوم طبیعی انطباق
پیدا می کردند.
علوم اجتماعی در عصر روشنگری (قرن ۱۸) با تکیه بر «مبادی مفروض و ثابت در علوم
تجربی» پای به عرصه نهاد و با استفاده از «متدولوژی» علوم طبیعی مدعی شد که در
زمره علوم قابل شناسایی و اثبات است و از قوانین ثابت و لایتغیر پیروی می کند.
شاخص ترین فرد این گروه «اگوست کنت» جامعه شناس پوزتیویست و تجربه گراست که با
مفاهیم ابداعی «آمار اجتماعی»، «پویایی اجتماعی» و … سعی در اثبات علمی بودن
جامعه شناسی داشت.۱۱
خلاصه آنکه تجربه گرایی اساس و بنیاد نظام معرفتی پوزتیویست ها و لیبرالیست های
انگلیسی و پس از آن امریکایی شد تا با نقد و ابطال آرای فلاسفه تاریخ و هر گونه
گرایش ایدئولوژیک در سازماندهی مناسبات سیاسی اجتماعی، «لیبرالیسم» و «تجربه گرایی»
را کامل ترین شیوه در مطالعات و تحلیل حوادث و وقایع معرفی کنند. از همین جهت گروه
دوم را تابع «تاریخ تحلیلی و انتقادی» معرفی می کنند.
«روشنفکران لیبرال» و به ویژه «تجربه گرایان»، با اشاره به برخی فاکتورهای مشترک،
ایدئولوژی را زائیده اندیشه «تاریخ پردازانی چون مارکس، می دانستند و به دلیل وجود
«آرمان و ایده ثابت» و برخی «تمایلات هزاره گرایانه» در ایدئولوژی کمونیسم و یا
نازیسم، ایدئولوژی را مخصوص «نظام های سیستماتیک فلسفی» معرفی می کردند و تشکیل
نظام های سیاسی، اجتماعی متکی به ایدئولوژی را ناشر و مبشر «انحصارطلبی» و
«نظامی گری» می شناختند و آنها را «ضدآزادی» معرفی می کردند و برای نمونه، نظام های
سیاسی اجتماعی کمونیستی را نشانه می رفتند.
این جماعت یعنی، تجربه گرایان لیبرالیست، با تأکید بر مبنای لیبرالیسم تجربه گرا
(پوزتیویسیم)، ارائه هرگونه ایدئولوژی را غیرممکن و علم تجربی را فاقد شأن تجویز
نسخه کلی می دانستند. به قول «ماکس وبر»، علم نمی توانست به تولید ایدئولوژی
بپردازد.۱۲ میان کلام «ماکس وبر» که علم را اساساً فاقد شأن ارائه نسخه برای تأسیس
سازمان سیاسی اجتماعی می شناخت و «ارسطو» که شأن حکمت را اشرف و اجل از آن می دانست
که به تولید ایدئولوژی۱۳ بپردازد فاصله شگرفی است. ارسطو شأن حکمت را اجل می دانست
اما تجربه گرایان، علم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 