پاورپوینت کامل آن روز تابستان ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آن روز تابستان ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن روز تابستان ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آن روز تابستان ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
۳۳
واپسین روزهای تابستان است. هنوز هُرم گرما نشکسته، نیم روز که می شود بادی گرم
چهره ات را آزار می دهد. خسته از کاری طاقت فرسا در شهری شلوغ و ناآشنا، سراغ جایی
را می گیری که دمی در آنجا بیاسایی و غذایی بخوری. مغازه مرشد چلویی را نشانت
می دهند. وارد مغازه که می شوی، کارگران را می بینی که در تکاپوی پذیرایی از
میهمانان اند و مرشد را که فرورفته در دریای ژرف و آرام اندیشه های خود، نظاره گر
آمد وشد کسانی است که همچون تو خسته و مانده از تلاش روزانه، نزد او آمده اند تا
نیم روز خود را با صرف بشقابی برنج و یک، دو سیخ کباب سپری کنند. غذایت را می خوری.
خستگی بر جانت فشار آورده، با خود می گویی: «یک استکان چای کمرنگ، گوارا می افتد.»
هنوز از این اندیشه بیرون نیامده ای که مرشد یکی از کارگران را صدا می زند که: «یک
چای کم رنگ ببر آن گوشه دکّان!» و چند لحظه بعد، عطشت فرو می نشیند، ولی تو می مانی
و حیرت!
برمی خیزی که بروی، ناگهان شگفت زده می ایستی و به تابلوی بالای سر مرشد خیره
می شوی. باورت نمی شود. به یاد نمی آوری که جایی دیگر چنین نوشته ای را دیده باشی.
ذوقی سرشار و خطّی خوش فراهم آمده، که تو را این گونه بُهت زده کرده است: «نسیه
داده می شود، حتّی به شما؛ وجه دستی به اندازه وسعمانپرداخت می شود». شگفتی پدید
آمده از این دو جمله غریب؛ تو را از صرافت رفتن می اندازد و به جانب مرشد می کشاند.
سلامی و پاسخی و اظهار حیرتی؛ و مرشد تو را آرام می کند و می نشینی. شلوغی مغازه و
همهمه مشتریان و رفت و آمد کارگران، برق آن نوشته را از آیینه چشمانت نمی رباید.
رفتار مرشد چنین می نماید که هر روز دست کم، یک مشتری مثل تو دارد که باید پاسخش را
بدهد. تا لب تر می کنی که بپرسی: جناب مرشد! این تابلو … می گوید: حکایتی دارد
این نوشته. چشم از تو برمی دارد. نگاهش به نقطه ای دور گره می خورد و شهد شیرین
خاطره اش را چنین مزه مزه می کند:
دیرزمانی وضع ما خیلی خوب بوده دیگ چلو می فروختیم و مشتری ها فراوان بودند. ما هم
خدا را شکر می کردیم که کار مردم را راه می اندازیم و روزی ما هم از راه حلال
می رسد. یک باره اوضاع زیر و رو شد. مشتری ها یکی یکی پس رفتند و کار ما از سکه
افتاد، چندان که روزی یک دیگ هم مصرف نمی شد. هر چه با خودم فکر می کردم که چرا این
طور شده، عقلم به جایی قد نمی داد. کیفیت غذا هیچ فرقی نکرده بود. تمیزی و نظافت را
هم رعایت می کردم و می کوشیدم با تهیه جنس مناسب و فروش ارزان غذا، هیچ کس ناراضی
از مغازه بیرون نرود. شیخ خیاط را می شناختم که نفْس و نفَس پاکی دارد. سراغ او
رفتم. حال و روزم را برایش گفتم و از او خواستم تا عامل این نابسامانی را برایم
روشن کند تا درصدد رفع آن برآیم. قدری در اندیشه شد. سپس رو به من کرد و گفت: «به
کسی مربوط نیست؛ همه اش تقصیر خودت است که مشتری ها را رد می کنی!»
تو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 