پاورپوینت کامل ویژه نامه موعود نوجوان ۳۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ویژه نامه موعود نوجوان ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ویژه نامه موعود نوجوان ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ویژه نامه موعود نوجوان ۳۷ اسلاید در PowerPoint :

۳۳

خاطراتی از امام

قرائت قرآن

خانم فاطمه طباطبایی همسر فرزند امام، حاج سید احمد آقا، می گوید: یک دفعه نجف که
بودیم، آقا چشمشان ناراحت شده بود. دکتر آمد چشم شان را دید و گفت: شما چند روزی
قرآن نخوانید، و استراحت کنید.

امام یک دفعه خندیدند و گفتند: ‹‹دکتر من چشمم را برای قرآن خواندن می خواهم. چه
فایده ای دارد، اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کاری بکنید که من قرآن
بخوانم!››

خاطره جوانی

امام خمینی که در ایام جوانی به آقا روح الله شهرت داشت، گاهی برای رفع خستگی با
دوستان جوانش به تفریح و بازی می رفت. یک بار یکی از هم بازی های جوانش نزد
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری که استاد امام بود، آمد و گفت: من از آقا روح الله
شکایت دارم.

حاج شیخ فرمود: چه شکایتی داری؟

عرض کرد: آقا روح الله هر وقت توپ می زند، سعی دارد به صورت من بزند. به طوری که دو
سه بار به دماغ من خورده است و خون دماغ شده ام.

حاج شیخ در حالی که تبسم می کرد، گفت: آقا روح الله! عزیزم! مواظب باش دوستانت اذیت
نشوند و شکایت نداشته باشند.

آقا روح الله گفت: آقا من قصدی ندارم. وقتی توپ را پرت می کنم، از بس دماغ این آقا
بزرگ است، توپ به آن می خورد، تقصیر من نیست!

از این گفته، حاج شیخ، حضار و هم بازی هایش خندیدند.

سفر به سوریه

نوه امام، سید حسن آقا خمینی، می گوید: روزی که آقا مسیح (نوه امام و فرزند خانم
مصطفوی) از جبهه برگشته و به خدمت امام رسیده بود، امام خطاب به مسیح گفتند: ‹‹تو
شهید نشدی که بنیاد شهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد؟!››

پی نوشت:

* برگرفته از کتاب سیمای امام خمینی(ره)، تألیف محمدرضا اکبری

سپیده سر می زند

معصوم زمان

من، اگر او را ببینم، که سعادتش را ندارم، اگر صدایش را بشنوم که گوش دلم کر است؛
نه اصلاً اگر نامه ام به دستش برسد، به او می گویم: ای تنها معصوم این زمان! دختری
را می شناسم که برای درس خواندن قالی بافی می کند. خانواده ای شلوغ دارد که برای
زندگی تقلا می کنند. مریضی دارد که به علت ضعف مالی در خانه اش جان سپرده است.
اینها کسانی هستند که با وجود فقر، ایمان دارند.

ولی، درآن سوی سکه کسی است که نمی داند چطور پولش را خرج کند. خانواده ای که ظاهراً
مسلمانند ولی نه اسلام را می شناسند و نه کفر را، اصلاً نمی دانند چرا زنده اند؟
فکر می کنند در جهان بهترین اند. حتی کسانی را می شناسم که رفتارشان اسلامی است،
نماز می خوانند و روزه می گیرند، ولی ریا می کنند. مال مردم را آن قدر بالا می کشند
که می پندارند از آسمان فرود آمده اند. ما را اصلاً انسان حساب نمی کنند. ای دوست
مؤمنان! نمی خواهم بگویم از این چیزها بی خبری، بلکه می خواهم بگویم اگر حق انتظار
را به جا نیاورده ام، ولی این چیزها را می بینم.

زهرا سمیعی

سپیده سر میزند

موعود من وقتی می آید که غنچه های عشق، که شعله های روشنایی، که خرمن های سپیده
میان ظلمتکده دل ها روییده باشد.

موعود من وقتی می آید که یاقوت های اشک روی گونه های من ضیافتی بی پایان برپاکرده
باشند.

موعود من وقتی می آید که دل ها همه آبی شود و خون عشق در شریان ها جاری گردد و
خوشه های زندگی در دشت های خشک به رویش نشیند؛ آن گاه برهوت *ها بدل به برکه های
روشن آب می شوند و موج های زندگی در آن به تلاطم می ایستند. آری با آمدن او هستی در
جذر و مدّی دیگر به تکاپو می افتد…

علیرضا عطایی ـ اصفهان

پی نوشت:

* برهوت: بیابان بی آب و علف و خشک.

امتحان خدا

شیخ رجب علی نکو گویان ، سالها بعد به دلیل انتخاب شغل دوزندگی به «خیاط» شهرت
یافت. در سال ۱۲۶۲ هجری شمسی در تهران دیده به جهان گشود. پدرش، مشهدی باقر،
پیشه ور بود و سایه پرمهرش دوازده سال، رجب علی را آسوده داشت. با مرگ پدر،
رجب علی دوازده ساله، که از برادر و خواهر تنی بی بهره بود، در غربتی سنگین و
جان کاه گرفتار شد. سال های کودکی و نوجوانی را چونان هم سالان خویش به فراگیری
خواندن و نوشتن پرداخت و پس از آن، برای گذران زندگی، به کار خیاطی روی آورد.
نوجوانی بیش نبود که به شوق شنیدن موعظه ها و پندهای انسان ساز اخلاقی، در حرم حضرت
عبدالعظیم و مساجد شهر، پای منبر سخنران ها می نشست و خمیره درون خویش را با نوشیدن
آیات قرآن و روایات معصومان شکل می بخشید. تنهایی، تفکر و خودسازی، از او شخصیتی
ساخت که توانست در پرتلاطم ترین سال های آغاز جوانی، قهرمانانه ترین حرکت زندگی
خود را، که در تمام سالیان عمر پربرکتش نقش داشت، آشکار سازد.

« در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه ای
خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: رجب علی! خدا می تواند تو را امتحان کند.

بیا این بار تو خدا را امتحان کن!

سپس به خدا عرضه داشتم:

خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»

آن گاه به سرعت از دام گناه می گریزد و بی درنگ دیده باطن او روشن می شود و آن چه
را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود.۲

همین پایداری جوان خیاط در برابر خودنمایی های افسون گرانه دنیا بود که روزنه های
پردرخشش جهان معنی را بر روی او گشود و از همین زمان بود که لطف و محبت جاودان الهی
بر وجود او پرتو افکند. از آن پس، هرگاه شیطانِ نفس به سراغش می آمد و با دو صد
جلوه به او رخ می نمود، سراسر وجودش را خشم و غضب فرا می گرفت، از خانه بیرون
می رفت. در هوای کوچه و خیابان قدمی چند می زد و آن گاه که خود را بر نفْس خویش
چیره می یافت، ساکت و آرام و خندان باز می گشت و به کار می پرداخت. دنیا چنان در
چشمانش پست و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.