پاورپوینت کامل ویژه نامه نوجوان ;ماه ترین ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ویژه نامه نوجوان ;ماه ترین ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ویژه نامه نوجوان ;ماه ترین ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ویژه نامه نوجوان ;ماه ترین ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
۳۳
شب از نیمه گذشته، اما خواب همچنان از چشمانم گریزان است. نسیم سحری هر از گاهی
می وزد و اشک هایم را از مژه می تکاند و بر صورتم جاری می کند. باز هم جمعه ای گذشت
و باید روزها را شماره کنم تا جمعه ای دیگر از راه برسد. تاریکی، سکوت و سینه ای پر
از سوز. هم صحبتی می خواهم تا اندوهم را با او واگویه کنم… غلتی می زنم و چشم در
چشم ماه می دوزم. خسته به نظر می رسد. با زبان دل، سلامش می کنم و با گوش جان
می شنوم که غمناک تر از من جواب می گوید.
با خود فکر می کنم، شاید از این که طلوع کرده بی آن که از فرج خبری باشد، اندوهناک
است. شاید از فراق و دوری خسته شده، و مگر ماه، تفاوت بین روزهای هفته را
می فهمد؟… پلک ها را بر هم می نهم و خسته از روزهای بی مولا، پرنده افکارم را تا
فراسوی افق ها پرواز می دهم…
… واقعاً شگفت آور است. هرگز فکر نمی کردم راه به آن تاریکی و وحشت انگیزی،
سرانجام به چنین منبع نور و روشنایی ختم شود، بی آنکه خود بفهمم در هاله ای از نور
قرار می گیرم. فضای کهکشان نیز مثل نیمه شب های زمین بار سنگین سکوت را به دوش
می کشد. ماه با تمام وجد پیش رویم است. تکه ای ابر زیر پایم می لغزد. ماه را
می گیرم تا نیفتم. اگر چه از لمس آن هیچ احساسی ندارم. نه خوشم می آید، نه تنفر
پیدا می کنم. هیچ بویی هم نمی دهد. ماه چرخ می خورد و من در حالی که بر تکه ابری
سوارم، به دنبال بهانه ای برای آغاز صحبت، شانه به شانه اش چرخ می خورم. خیلی طول
نمی کشد که سکوت ممتد میان ما با ناله او کوتاه می شود: «باز هم نیامد… ناگزیر
باید صبر کرد…» معنی حرف هایش را نمی فهمم، می پرسم: «ببخشید! از که حرف می زنی؟»
و او بی آنکه نگاهم کند می رود و تنها صدایش به گوش می رسد: «ماه همیشگی آسمان ها و
زمین، بهانه برقراری جهان… افسوس که باز هم باید بروم تا او را بیابم…» مات و
مبهوت مانده ام. چقدر حرف هایش شبیه منتظران است. می خواهم از انتظار بپرسم، اما
شاید اهل این حرف ها نباشد. تشنه ای پیاده در بیابان و از قافله جا مانده را
می مانم که از سیرابی سواره رد قافله را می پرسد. صدای ماه تکانم داد:
ـ … ای ماه! مبادا از پای بنشینی، … چرخ … تندتر… تندتر…، بگذار روزها طی
شود و جمعه فرا رسد…
می گویم: ـ تو هم به جمعه موعود می اندیشی؟ با تعجب نگاهم می کند:
ـ مگر تو هم منتظری؟
ـ آری
ـ از کجا معلوم؟
ـ خب… خب، من او را دوست دارم.
ـ همین؟
ـ دعا می کنم زودتر بیاید…
زهرخندی می زند و بار دیگر بغض آلود به ناله هایش ادامه می دهد:
ـ کی طلوع می کنی، ای ماه ترین؟ ای غروب نکردنی! تا به کی فضا را هروله کنم و زمین
را در پی تو چرخ بزنم؟
گفتم: «ای ماه زیبا! من هم مثل تو، حتی شب ها خواب ندارم. مانند امشب که اشک ها
همدم تنهایی ام هستند…
خط نورانی و بلندی که به سرعت به طرفم می آمد، رشته حرفم را پاره کرد. سرم را پایین
آوردم و وقتی نگاه کردم از کنار ماه عبور کرد. ترس تا مغز استخوانم را می لرزاند.
به اطراف نگریستم. فضا پر بود از موج های عظیم هوا و خطوط گداخته ای که پس از
لحظه ای محو می شدند. ماه که وحشتم را دیده بود گفت:
آن خط روشن، تیر شهاب بود. آمده بود از فرج خبر بگیرد و به بقیه اطلاع دهد… آن
موج ها نیز مأمور بارانند که به صورت باد بر ابرها می وزند. آن ها نیز ناراحتند و
دچار التهاب شده اند…
گفتم: مگر در دنیای شما هم انتظار معنا دارد؟…
ـ من و همه ستارگان شاید بهتر از تو مفهوم آن را درک کنیم.
با خنده گفتم: مثلاً تو برای فرج چه می کنی؟
سؤالم را با سؤال دیگری جواب داد: تو خود چه می کنی؟
ـ برای سلامتی و تعجیل در فرجش دعا می کنم.
ـ آیا بر قلبی مرهم می گذاری، در حالی که بر آن تیغ کشیده ای؟ بعضی، شما زمینی ها
هم خوب ادعا می کنید. در حرف زدن اول و در عمل آخرید.
خشم سراسر وجودم را به آتش کشیده بود. از طرفی راست می گفت و از سویی دیگر
نمی خواستم به این آسانی مقابل او، کوچک شوم.
گفتم: اصلاً تو از انتظار چه می دانی؟ مگر کسی به تو ظلم کرده. آیا خورشید جای تو
را گرفته؟ درد تو چیست که مولا را می جویی؟
ماه کمی صدایش را بلند کرد و گفت: مگر همه باید بد باشند تا خوب ترین جایی داشته
باشد؟ آیا انتظار دیدن چنین کسی به خودی خود کافی نیست؟
و در حالی که به ستارگانی که در اطرافش پراکنده بودند می نگریست، ادامه داد:
ـ من با آن که پاره های تنم را در اطرافم می بینم و از سلامتی آنها مطمئنم، باز هم
از فاصله موجود می سوزم، با خود فکر می کنم، چطور شیعیان زمینی، پیشوایشان گاه در
کنارشان هست. اما به او بی توجه اند و شاید در طول شبانه روز، تنها در حد دعای بعد
از نماز او را یاد می کنند. تو راست می گویی، نه کسی بر صورتم سیلی زده و نه حقم را
غصب کرده اند، اما فراموش نکن، من و زمین نسبتاً هم سن و سالیم. او از زمان پیدایش
خود تا به امروز و از این به بعد، هیچ گاه خالی از حجت خداوند نبوده، و تنها درباره
این آخرین امام، که آمدنش به تأخیر افتاده، انتظار او را سخت بی تاب کرده.
حرفش را قطع کرده و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 