پاورپوینت کامل نبی، رسول و امام، تفاوت و شئون ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نبی، رسول و امام، تفاوت و شئون ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نبی، رسول و امام، تفاوت و شئون ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نبی، رسول و امام، تفاوت و شئون ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۸

گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمین شیخ محمدباقر تحریری

اشاره:

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدباقر تحریری، فرزند مرحوم آیت الله شیخ محمود
تحریری(ره)، از اساتید و محققان حوزه علمیه قم و از شاگردان علامه طباطبایی(ره) و
آیت الله شیخ علی سعادت پرور(ره) است و در حال حاضر جمعی از جویندگان اخلاق و عقاید
اسلامی از مباحث ایشان در قم و تهران بهره می گیرند.

تدریس یک دوره اصول فقه، اسفار ملاصدرا، تفسیر المیزان و شرح بر ادعیه، مناجات و
احادیث معصومین(ع)؛ همچون مناجات شعبانیه، دعای عرفه سیدالشهدا(ع)، دعای افتتاح،
دعای ابوحمزه ثمالی، حدیث پیامبر اکرم(ص) خطاب به اباذر(ره)، حدیث امام صادق(ع)
خطاب به عنوان بصری، و … را می توان در زمره سوابق علمی و پژوهشی وی برشمرد.

برجسته ترین اثر این محقق گرانقدر، کتاب جلوه های لاهوتی، (شرح اخلاقی زیارت جامعه
کبیره) است که چندی قبل در سه مجلد انتشار یافت. تبحر و تسلط ایشان در تبیین قرآنی
و روایی مباحث «ولایت و امامت» موجب بود تا در همین رابطه، که از جمله لوازم آشنایی
با ولایت امام عصر(ع) است، به گفت وگو بپردازیم. نخستین بخش از این گفت وگو را با
موضوع «امامت در قرآن» به حضور شما گرامیان تقدیم می داریم، باشد که مورد
استفاده تان واقع شود.

با توجه به این که موضوع امامت یکی از اصول دین اسلام و مذهب تشیع می باشد و در
آیات و روایات متعددی نیز به مبانی و نیز شاخه های آن پرداخته شده است، به عنوان
نخستین پرسش از شما درخواست می کنیم چنانچه ممکن است به مبانی این بحث از منظر قرآن
کریم اشاره بفرمایید.

با تشکر از این که درصدد تبیین این بحث مهم و نورانی هستید. با توجه به مسائلی که
انسان، همواره در زندگانی دنیایی اش با آن مواجه است به نظر می رسد یکی از مسائل
مهم ادیان الهی همین مسئله امامت است؛ خصوصاً از دیدگاه دین مبین اسلام که یک دین
جهانی و ابدی است. ابدی بودن دین و جهانی بودن آن باید مبتنی بر مبانی و ملاک های
متناسب با خود آن باشد. به اساسی ترین ملاک و مبنا برای جهانی و ابدی بودن دین
اسلام مسئله امامت است که هماهنگ با هدف عالی دین می باشد. ویژگی مهم مکتب تشیع هم
که موجب زنده بودن آن شده است، همین مسئله امامت است؛ زیرا در هیچ مکتبی این گونه
نیست که امامت از دیدگاه خود مکتب مطرح شود و از درون همان مکتب بجوشد، بلکه باید
از خارج مکتب بیاید و آن را رهبری بکند لذا برای شروع بحث ناچاریم که از خود واژه
«امام» آغاز کنیم؛ این که امام در لغت به چه معناست، در قرآن کریم در چند جا مطرح
شده، خدای متعال در چه مواردی آن را بیان فرموده و فرق بین «امام»، «نبی» و «رسول»
چیست؟ این ها مسائلی است که در قرآن به آن اشاره شده است.

همچنان که دَأب قرآن بر این است که در هر مسئله ای اصول و مبانی و کلیات را بیان
کند، در این رابطه هم دریغ نکرده است.

واژه امام در لغت به چه معناست و نسبت ما انسان ها با آن چیست و در مسیر
زندگانی مان چه ارتباطی با امام برقرار می کنیم؟

از جمله کسانی که در علم لغت، واژه های قرآنی را تحلیل کرده اند، «راغب اصفهانی»
است که مورد قبول فریقین (شیعه و سنی) است و در این رابطه تحقیقات خوبی کرده است.
او واژه امام را به معنای «مقتدا» می داند؛ یعنی کسی که از او تبعیت می شود و الگو
قرار می گیرد ـ حال کتاب باشد یا انسان یا سخن یا عمل ـ به عبارت دیگر در آن امری
که از آن پیروی می شود، جلودار و پیشوا قرار می گیرد. لفظ اِمام هم به همان «اَمام»
برمی گردد؛ به معنای جلودار. و امام، جلودار یک جریان و یک سیر است.

بعد از تحلیلِ معنای لغوی این لفظ باید به ساختار وجودی خودمان برگردیم. انسان،
عمدتاً در رفتار و کردار و عملکردهایش سعی می کند که یک الگویی داشته باشد. سیر
وجودی انسان را که در این عالم ملاحظه می کنیم، می بینیم از ضعف و جهل برخاسته و در
مراحلی از وجودش با ضعف و جهل همراه است و دیگران به او کمک می کنند و امورش را
اداره می کند و چاره ای هم نیست. مشکل انسان غیر از حیوانات است. حیوانات از همان
ابتدای به وجود آمدن، رفتارشان مشخص است و خداوند متعال به گونه ای آن ها را آفریده
است که یک درک غریزی در وجودشان نهاده که چه مسیری را بروند و لذا از همان ابتدا به
گونه ای از محیط خانواده شان استقلال پیدا می کنند. اما انسان این گونه نیست. انسان
رشد تدریجی در علم و دستگاه های ادراکی و تحلیلی دارد، لذا وقتی که خوب ملاحظه شود،
این رشد ایجاب می کند که در هر زمینه ای، الگویی را جلودار خودش قرار دهد که از آن
تبعیت کند و آن مسیر را بپیماید تا وقتی که به یک شکوفایی عقلانی می رسد که
می تواند حق را از باطل و خوب را از بد تمیز دهد. در آن مرحله هم باز می بینیم که
به دنبال الگوهای فکری است که از جهت عقلانی و ادراکی، قانونی را پیش روی خودش قرار
دهد که کارهایش را با آن قانون هماهنگ کند. آن قانون، طبق این تحلیل «امام» انسان
می شود. یعنی انسان آن ضابطه و قانون را پیش روی خود قرار می دهد تا به آن عمل کند.
از این جهت با این تحلیل کوتاه استفاده می شود که اصلاً مسئله طلب امامت به این
معنا فطری انسان است و هر انسانی به هر حال، فکر یا شخصیتی را در امور زندگی،
مقتدای خود قرار می دهد. باید ملاحظه شود که این ها از مقدمات لازمه بحث است و
بعداً باید بیشتر به آن پرداخت. اساساً قرآن کریم معارفی را که بیان می کند بر اساس
فطرت انسان است آن چنان که مقتضا و درخواست فطرت است، معارف اسلام پاسخ گوی صحیح
درخواست آن امور درونی انسان است.

اگر احساس نیاز و ضرورت داشتن امام، موضوعی فطری است پس چرا در طول تاریخ
می بینیم که انسان ها و اقوام، معمولاً در برابر انبیا که امام مردم تلقی می شوند،
عکس العمل های منفی و مقاومت آمیز نشان می دادند؟

سؤال خوبی است. منظور آن است که مقتضای فطری بودن تبعیت از امام این است که
انسان ها همواره به دنبال امام بر حق باشند؛ اما مطلبی که عرض شد فراتر از این است.
آن مطلب بیانگر این است که انسان به طور کلی در هر یک از امور خود به دنبال امام
است ولی چون انسان تمایلات مختلفی دارد؛ هم تمایلات ظاهری و مادی و هم تمایلات روحی
و معنوی، همچنین از طرف دیگر خدای متعال می خواهد ما در این عالم تحت قوانینی که
خودش برای انسان آفریده است به آن اهداف حقیقی، عمیق و مخفی از وجودمان نائل شویم،
لذا همواره تخلف از امر فطرت هم وجود داشته است. اصل الگوپذیری و مقتدا داشتن یک
امر فطری است، منتهی خدای متعال می خواهد این امر فطری را در قالب صحیح آن رشد
بدهد؛ چرا که او انسان را برای آن اهداف عالیه آفریده و تنها خودش می داند که راه
رسیدن به آن هدف واقعی چیست و چه کسانی می توانند متکفل بیان این راه و مقتدای
انسان باشند. لذا در بحث های بعد به این اشاره خواهیم کرد. هر امر فطری به ایجاد
خدای متعال در نهادِ انسان قرار داده شده و او هر چه که این امر فطری را شکوفا
می کند، در عالم آورده است منتهی انسان به گونه ای است که می تواند امور فطری اش را
با اختیار شکوفا کند و یا این که جلوی شکوفایی آن را بگیرد و در مسیر منحرف آن را
شکوفا کند. با این تحلیل عقلایی می توان گفت مسئله تمایل به الگو در نهاد انسان
قرار داده شده است، منتهی چون انسان ابعاد گوناگونی دارد در هر بُعدی یک الگو
می خواهد و عدم تأمل در ابعاد اصلی و فرعی وجود او، و تمایلات حقیقی و غیر حقیقی آن
موجب می شود که گاهی یک بعد انسان بر بُعد دیگرش غلبه کند؛ مثلاً بعد مادی بر بعد
روحی اش غلبه می کند؛ چون ابتدا ابعاد ظاهری انسان شکوفا می شود و نتایج نزدیک تری
نسبت به ابعاد روحانی دارد، لذا تمایل عمومی بشر به شکوفایی این ابعاد مادی است و
اگر بُعد عقلانی انسان شکوفا نشود و انسان به دنبال مقتضیات روحی اش نرود، قطعاً
این بعد بر بعد دیگر رحجان پیدا می کند. به همین دلیل انبیا، اولیا و امامانی که
می آمدند تا رهبری بعد روحانی انسان را به دست گیرند و او را به آن نتایج حقیقی
برسانند، مورد بی مهری انسان ها قرار می گرفتند.

قرآن کریم امامان را دو قسمت کرده است: «امام کفر» و «امام حق»؛ لذا به پیروان حق
می فرماید که اول امامان کفر را نابود کنید. وقتی آن سردسته ها نابود شوند قهراً
بقیه که به نحوی تحت رهبری آن ها هستند، یا متنبّه می شوند و یا از مخالفت دست
برمی دارند: «فقاتلوا أئمّه الکفر».۱

اساساً این مسئله جنبه روانی هم دارد. چیزهایی که جلودار کارهای انسان هستند، شخصیت
او را شکل می دهند؛ یعنی شخصیت هر انسان با امری که آن را در هر زمینه ای الگو و
مقتدای خودش قرار می دهد، ارتباط دارد. اگر انسان در خوردن یک طریقه خاصی را دنبال
کند همیشه نحوه خوردن در قالب مخصوص خودش ظهور می کند. از این جهت قرآن کریم بیان
می کند که انسان ها در روز قیامت برای حشر فرا خوانده می شوند و این حشر موازین و
قواعد خاص خودش را دارد که این موازین در حقیقت الگوها و امامان انسان هستند. هر
کسی با همان موازینی که رفتار و کردار و عقایدش را منطبق کرد، صدا زده می شود: «یوم
ند عو کلّ أناسٍ بإمامهم».۲

کسی که به باطل اقتدا کرده و روح و شخصیت انسانی اش در هر جهتی از طریق باطل شکل
پیدا کرده، به همان الگو صدا زده و در قیامت محشور می شود، و آن کسی که مقتدای او
امام حق است نیز به همین شکل. از این اصطلاحات قرآن، اهمیت امامت و نقشی را که امام
بر عهده دارد، استفاده می کنیم . به همین دلیل قرآن کریم از لفظ «امام» استفاده
کرده و به جای آن نفرموده «یوم ند عو کلّ أناس بنبیّهم» یا «یوم ندعو کل أناس
برسولهم» و یا عباراتی از این دست. از دیدگاه قرآن خلقت انسان با وجود نبی همراه
است. چه بسا قبل از این که انسان ها به وجود بیایند به صورت کثیر نبی خلق کرده و
همین طور رسول در هر زمانی بوده ولی غفلت از امام هرگز وجود ندارد. معلوم می شود که
قرآن کریم مبیّن این مطلب است که «امام» از ابتدای خلقت انسان در نظام هستی بوده
است، چون با آن بیانی که عرض کردیم الگوخواهی انسان امری فطری است و خدای متعال
امور فطری و استعداد شکوفایی آن ها را از اول ایجاد فرموده است. از طرفی با این
تعبیراتی که گفته شد امام، شخصیت بخش وجود انسان است و انسان هم که در هر زمینه ای
به دنبال الگویی می گردد، بنابراین شخصیتش در آن زمینه آن گونه ظهور پیدا می کند.
نکته دیگری برای تکمیل این بحث عرض کنم و آن این که گاهی قرآن کریم، کتابی را هم که
الگو قرار گرفته است، امام نامیده: «و من قبله کتاب موسی اماماً و رحمه»۳ یعنی قبل
از قرآن، کتاب موسی(ع) را امام آورده است.

چه تفاوتی بین «رسول» و «نبی» و «امام» در قرآن کریم وجود دارد؟

از اصطلاحات قرآن کریم استفاده می شود که این سه واژه بیانگر سه وظیفه است. خدای
متعال انسان را برای عبودیت خودش آفریده و این همان هدف عالی آفرینش است. به همین
دلیل باید شخصی بین مردم باشد تا راه رسیدن به این عبودیت و پیاده کردن آن را بیان
کند. پروردگار ما این راه را از طریق انبیا و اولیا بیان نموده و از طرفی فرموده
است که رهبری این راه باید از جنس خود انسان باشد در حالی که عده ای بهانه جو برای
شانه خالی کردن از قبول مسئله هدایت الهی اعتراض می کردند که ما ملائکه را
می خواهیم، چرا آن ها پیامبر ما نمی شوند؟ خداوند متعال هم می فرماید: اگر ملائکه
را هم می آوردیم در قالب بشری بودند «… و للبسنا علیه ما یلبسون».۴

به هر حال باید به گونه ای باشد که با انسان گفت وگو کند و حجت بر انسان تمام گردد.
انسان های متعارف که اکثریت را هم تشکیل می دهند نمی توانند با ملائکه مجرد ارتباط
محسوسی داشته باشند لذا خداوند متعال هم چنین کاری نمی کند.

از این جا نتیجه می گیریم که خدای متعال که انسان را در این عالم آفریده و به
ملائکه هم فرموده که من می خواهم او را خلیفه و جانشین خودم قرار بدهم باید افرادی
را برای انسان ها بفرستد تا راه جانشینی را به آن ها بگویند. این افراد باید از
خدای متعال خبر بگیرند. پس در مرحله اول برای ارتباط انسان ها با عالم غیب مسئله
نبوت مطرح می شود. («نبوت» از «نبأ» به معنی خبرگیری است). خداوند متعال انبیای
متعددی داشته است، اگر چه در قرآن کریم تعداد آن ها ذکر نشده است ولی از روایات
استفاده می شود که خداوند متعال ۱۲۴ هزار پیامبر داشته است که اول آن ها حضرت
آدم(ع) ـ بوده است. اجمالاً برخی از این انبیا فقط جنبه خبرگرفتن برای خودشان را
داشته اند که به نظر می رسد مقدار آن ها کم باشد و اما آن قسم دیگر از انبیا که
برای اجرای هدف آفرینش مقرر شده اند علاوه بر گرفتن خبر، وظیفه رساندن خبر را هم
دارند، با این تفاوت که حیطه رساندن خبر هم در بین آن ها متفاوت بوده است. قرآن
کریم چنین کسانی را اصطلاحاً «رسول» می نامد.

آیا تنها تفاوت بین نبی و رسول همین ابلاغ اخبار به مردم است یا این که از حیث
وجودی هم متفاوت بوده اند به گونه ای که در نحوه ارتباط با خداوند و گرفتن وحی سطوح
مختلفی داشته اند؟

فرقی که عموم علما بیان می کنند همین سمت گیرندگی خبر توسط نبی و گرفتن و رساندن
اخبار به وسیله رسول است که البته خود رسولان هم از لحاظ حیطه رسالتشان به
اولوالعزم و غیر اولوالعزم تقسیم می شوند. لکن مرحوم علامه طباطبائی(ره) از آیات
قرآن کریم استفاده می کنند که این طور نیست و نبی هم یک سِمَت رساندن دارد؛ با این
فرق که رسول بعد از رساندن وحی، اتمام حجت هم می کند. به این معنا که این مطلبی را
که من به شما می رسانم از ناحیه خداوند متعال است، اگر کسی از آن تبعیت کند به
نتایجش می رسد و اگر کسی از روی عناد و ابطال مخالفت کند مبتلا به عذاب الهی
می شود. پس به این معنا هم انبیا و هم رُسُل واجب الاطاعه بوده اند. فرق «رسول» با
«امام» یک مقدار ظریف تر است و آن این است که بعد از پذیرش مسئله رسالت توسط
انسان ها، امام زمام امور آن ها را به دست می گیرد و آن ها را رهبری می کند. به طور
روشن تر فرق آن دو این است که کار رسول ارائه کلیات و مقتدا بودن و تبعیت شدن در
اصول کلی زندگی است ولی امام آن اصول را در جزء جزء اعمال انسان ها پیاده می کند تا
بدین وسیله مقتدای انسان ها باشد.

همان طور که شما بیان فرمودید طبق تعریف مرحوم علامه، فرق انبیا و رسل در اتمام
حجت است یعنی انبیا حجت های الهی نبودند پس چگونه واجب الاطاعه بوده اند؟

خداوند متعال برای رساندن هدایتش، برای انسان ها درجاتی را قائل شده است. بعضی
از آن ها رسالت اصلی را دارند و برخی رسالت فرعی. رسولانی که عنوان نبوّت بر آن ها
غلبه دارد، بدین معنا حجت نبوده اند تا تبعیت از کلامشان فی حدّ ذاته ملاک باشد،
بلکه حجت بودن آن ها در پرتو رسولان بالاتری است که رسالتشان اصالتاً حجت بوده است
بنابراین آن ها رسولان تبلیغیِ آن رسولان اصلی بوده اند و همان رسولان اصلی
حجت اند. بدین معنا که تبعیت از آن ها آثار و نتایجی دارد و عدم تبعیت و مخالفت
آن ها هم آثار شومی دارد اما نه فی حد ذاته و به عنوان خودشان بلکه ایشان فرع
رسولان بالاتر یعنی حجت های الهی بوده اند که اتمام حجت می کردند. حال باید حقیقت
رسولان اولوالعزم روشن شود. آن ها رسولانی بودند که دین مشخصی داشتند و صاحب کتاب
بودند. حکم خداوند متعال این طور بین آن ها اقتضا کرده که از اول خلقت تا نهایت
خلقت پنج نبیّ الوالعزم داشته باشد. قرآن کریم در آیه ۷ سوره احزاب اسامی این
پیامبران الوالعزم را آورده است:

و إذ أخذنا من النبییّن میثاقهم و منک و من نوح و إبراهیم و موسی و عیسی بن مریم و
أخذنا منهم میثاقاً غلیظاً.

و [یاد کن] هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و
موسی و عیسی پسر مریم، و از [همه] آن ها پیمانی استوار گرفتیم.

الوالعزم بودن آن ها را از روایات می فهمیم. خدای متعال در ابتدا می فرماید: ما از
همه انبیا میثاق و پیمان گرفتیم تا هدایت ما را به مردم برسانند ولی در مورد
پیامبران الوالعزم می فرماید: «و أخذنا منهم میثاقاً غلیظاً» یعنی ما از ایشان
میثاقی غلیظ گرفتیم یعنی غیر از میثاق همه انبیا، یک میثاق خاص. سپس در آیه بعد
می فرماید:

لیسئل الصادقین عن صدقهم و أعدّ للکافرین عذاباً علیما.ً۵

تا راستان را از صدقشان باز پرسد، و برای کافران عذابی دردناک آماده کرده است.

معنای اتمام حجت همین است. اگر چه آیه شریفه در بیان قیامت و نتایج اعمال کفار است
ولی به آن حجت گفته می شود. «حجت» چند معنا دارد مثل این که شخصی یقه دیگری را
بگیرد که چرا این کار را کردی؟ ما کردار را به تو نشان داده بودیم. پس اولین حجت
همواره از آنِ خداست که با آوردن راه و معین کردن هدف و رهبر، دهان بشر را بسته است
و می فرماید اگر این کار را نمی کردیم و می خواستیم از این بشر سؤال کنیم، یقه ما
را می گرفت:

رسلاً مبشّرین و منذرین لئلّا یکون للناس علی الله حجّه بعد الرسل.۶

پیامبرانی که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا برای مردم، پس از [فرستادن] پیامبران،
در مقابل خدا [بهانه و] حجتی نباشد.

امکان دارد لفظ اولوالعزم که در روایات آمده است مأخوذ از این آیه شریفه باشد که
فرمود:

«…اولوالعزم من الرسل».۷

اگر چه در آیه شریفه اسامی آن ها ذکر نشده است ولی روایت ضمن تصریح به ۵ نفر بودن
ایشان، اسامی آن ها را هم بیان می کند. برجستگی خاص آن ها علاوه بر دیگر رسولان،
کتابی است که آوردند و باید در ابلاغ و حفاظت از کتابشان تا جایی که می توانند دفاع
و مقاومت بکنند، حتی اگر منجر به ریختن خونشان شود. این صاحبان عزم و جزم به هیچ
وجه حقّ شانه خالی کردن از سمت رسالتشان را ندارند.

در عین حال ما ملاحظه می کنیم که خدای متعال برای عده ای از این رسولان، مقام دیگری
را هم بیان کرده، حتی برای بعضی از انبیای الولعزم و آن مقام «امامت» است. از
این جا معلوم می شود مقام امامت، از جانب خداوند مقام خاص تری است. ممکن است امامت
و رسالت در یک جا جمع بشود اما سمت ها فرق می کند.

حضرت ابراهیم(ع) بعد از طیّ مراحلی به

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.