پاورپوینت کامل آن شب سرد ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آن شب سرد ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن شب سرد ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آن شب سرد ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۳۴
شیخ حیدرعلی مدرس اصفهانی می گوید:
یکی از مواقعی که من به حضور مقدس حضرت بقیّه الله(ع) مشرف شدم و آن مولا را
نشناختم، سالی بود که اصفهان بسیار سرد شد و نزدیک پنجاه روز آفتاب دیده نمی شد و
مدام برف می بارید. سرما به حدی شد که نهرهای جاری یخ بسته بود.
آن وقت ها من در مدرسه باقریه (درب کوشک) حجره داشتم و حجره ام روی نهر واقع شده
بود. مقابل حجره تلی بزرگ برف و یخ جمع شده بود. از زیادی یخ و شدت سرما راه تردّد
از روستاها به شهر قطع شده و طلاب روستایی فوق العاده در مضیقه و سختی بودند.
روزی پدرم، با کمال سختی به شهر آمد تا بنده را به سده (محلی در اطراف اصفهان) نزد
خودشان ببرد؛ چون وسایل آسایش در آنجا فراهم بود. اتّفاقاً سرمای هوا و بارش برف
بیشتر شد و مانع از رفتن گردید و به دست آوردن خاکه و زغال هم برای اشخاصی که قبلاً
تهیه نکرده بودند، مشکل و بلکه غیر ممکن بود. از قضا نیمه شبی، نفت چراغ تمام و
کرسی سرد شد. مدرسه هم از طلاب خالی بود؛ حتی خادم، اوّل شب در مدرسه را بست و به
خانه اش رفت. فقط یک طلبه طرف دیگر مدرسه در حجره باش خوابیده بود، لذا پدرم شروع
به تندی کرد که چقدر ما و خودت را به زحمت انداخته ای. فعلاً که درس و مباحثه ای در
کار نیست، چرا در مدرسه مانده ای و به منزل نمی آیی تا ما و خودت را به این سختی
نیندازی؟
من جوابی غیر از سکوت و راز دل با خدا گفتن نداشتم. از شدت سرما خواب از چشم ما
رفته و تقریباً شب هم از نیمه گذشته بود.
ناگاه صدای در مدرسه بلند شد و کسی محکم در را می کوبید. اعتنایی نکردیم. باز به
شدت در زد.
ما با این حساب که اگر از زیر لحاف و پوستین بیرون بیاییم دیگر گرم نمی شویم، از
جواب دادن خودداری می کردیم. امّا این بار چنان در را کوبید که تمام مدرسه به حرکت
درآمد. خود را مجبور دیدم که در را باز کنم. برخاستم و وقتی در حجره را باز کردم،
دیدم به قدری برف آمده که از لبه ازاره ایوان (دیواره کوتاه آن) بالاتر رفته است؛
به طوری که وقتی پا را در برف می گذاشتیم تا زانو یا بالاتر فرو می رفت.
به هر زحمتی بود، خود را به دهلیز (دالان) مدرسه رسانیده و گفتم: کیستی؟ این وقت شب
کسی در مدرسه نیست. بنده را به اسم و مشخّصات صدا زدند و فرمودند: «شما را
می خواهم.»
بدنم لرزید و با خود گفتم: این وقت شب و میهمان آشنا، آن هم کسی که مرا از پشت در
بشناسد، باعث خجالت است. در فکر عذری بودم که برای او بتراشم، شاید برود و رفع
مزاحمت و خجالت شود. گفتم: خادم در را بسته و به خانه رفته است. من هم نمی توانم در
را باز کنم.
فرمودند: بیا از سوراخ بالای در این چاقو را بگیر و از فلان محل باز کن.
فوق العاده تعجب کردم! چون این رمز را غیر از دو سه نفر از اهل مدرسه کسی
نمی دانست.
چاقو را گرفته و در را باز کردم. بیرون مدرسه روشن بود اگر چه اول شب چراغ برق جلو
مدرسه را روشن کرده بودند؛ ولی در آن وقت آن چراغ خاموش بود و من متوجه نب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 